۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

كيهان مايه تأسف و لايق ترحم است

تيترهاي صفحه اول روزنامه كيهان و مطالب صفحه دوي آن، غالباً اختصاص به رجزخواني عليه برخي از كشورها و سازمانهاي بين‌المللي و همچنين منفي جلوه‌دادن تحولات مربوط به اصلاح‌طلبان دارد. روزنامه يادشده معمولاً آنانرا دشمن، فريب‌خورده، مرعوب و عامل آمريكا و اسرائيل مي‌نامد. فضاي تبليغي كه بر اين دو صفحه حاكم است نسخه ناشيانه‌اي از VOAي فارسي‌است كه شايد بتوان مطالب آنرا در سه عبارت "مبارزه كودكانه با قدرتهاي خارجي"، "مناظره عاجرانه با اصلاح‌طلبان" و "اطلاع‌رساني فريبكارانه در مورد هرآنچه و هرآنكه كيهان نمي‌پسندد" خلاصه‌نمود. اما آنچه باعث‌شد اين يادداشت را بنويسم خواندن يكي از صريح‌ترين و تأسف‌آورترين نمونه‌هاي اين مبارزه كودكانه و مناظره عاجرانه در شماره‌ ديروز(9/2/88) اين روزنامه است.
چندي است كه بيماري جديدي بنام آنفلوآنزاي خوكي(swine flu)شيوع پيدا‌كرده و حدود 150نفر را در مكزيك و يك ‌كودك را در ايالات‌متحده قرباني‌كرده و بسياري ديگر را نيز آلوده‌ نموده‌‌است. بر اساس آخرين گزارشها اين بيماري از مكزيك آغاز شده، به آمريكا سرايت كرده و اينك مواردي از آن در اروپا نيز ديده شده‌است. همزمان با ترس و وحشت بسياري از مردم در نقاط مختلف دنيا(وقتي رئيس جمهور مكزيك از مردم اين كشور مي‌خواهد كه از منازل خود خارج نشوند تصور كنيد كه چه وحشتي حاكم مي‌شود)و نگراني بسياري از دولتها و سازمانهاي بين‌المللي از اپيدمي‌شدن اين بيماري و تلاش دانشمندان براي شناسائي نقطه شروع آن و يافتن راههاي مقابله با آن، روزنامه كيهان در شماره روز گذشته خود در حركتي مبتذل و بچگانه تلاش نموده عامل اين بيماري را نيز آمريكا بخواند آنجاكه در يكي از تيترهاي درشت صفحه اول خود چنين آورده است:"آنفلوآنزاي جديد، آمريكائي است نه خوكي".
اينان‌كه از همه نعمات و امكاناتي كه ريشه در آمريكا و كلاً غرب دارد از دارو و پوشاك و غذا و ميوه و گندم و بنزين گرفته تا فناوريهاي هسته اي و موشكي و تسليحات‌ نظامي حتي با دزدي استفاده ‌مي‌كنند و خريد پرتغال اسرائيلي آنقدر براي آنان عادي ‌شده كه در مقاطعي يادشان مي‌رود دم‌ خروس را پنهان كنند، چنان نمك به حرام‌اند كه وقتي مردم اين كشورها دچار مشكلي چون آنفوآنزاي خوكي مي‌شوند بازهم به فكر بچه‌بازي‌هاي خود هستند و بدنبال شكنجه اين واقعه‌اند تا از دل آن موضوعي براي بدگوئي از آمريكا بيابند و به خيال خود از همه ظرفيتها براي مبارزه با استكبار! استفاده نمايند. البته اگر واقعاً درپي مبارزه با پديده استكبار مي‌بودند شايد مي‌شد چنين اعمال كودكانه اي را ناديده‌گرفت اما كيست كه نداند كيهانيان صرفاً با رفتارها و گفتارهاي استكباري نسبت به خود مخالف‌اند نه با خود خوي استكباري. گو اينكه يكي از پايگاههاي مهم انتشار خوي‌ استكباري نسبت به ملت ايران خود روزنامه ‌كيهان است. وجود همين خوي استكباري‌ است كه باعث مي‌شود در اين روزنامه براحتي آب‌خوردن و بدون هيچگونه نگراني، از مباحثي چون مالكيت ايران بر بحرين و ترور خاتمي و يا موسوي سخن به ميان آيد.
جديدترين نمونه اين خوي استكباري مطلبي است كه اين روزنامه در صفحه دوي شماره ديروز خود درباره آقاي كروبي به چاپ رسانده‌است. در اين مطلب به صراحت، آقاي كروبي فردي بي سواد خوانده شده كه نه خواندن بلد است و نه نوشتن و لذا محتوي بيانيه‌هاي انتخاباتي‌‌اش را كه پياده‌نظام اسرائيل مي‌نويسند متوجه نشده و منتشر مي‌كند. مي‌دانيم كه آقاي كروبي از روحانيان ارشد انقلاب اسلامي و يكي از مسؤولين رده بالاي نظام جمهوري اسلامي مي‌باشد، همچنين مي‌دانيم كه مسخره كردن طبقه روحاني و توهين كردن به آنان از خطوط قرمز جدي رسانه‌هاست. يادمان نرفته كه چگونه بنده خدا آقاي حبيبي علاوه بر معاونت اولي رئيس‌جمهور، مجبور بود در كاريكاتورهاي گل‌آقا نيز جور رئيس‌جمهور و حتي وزراء روحاني كابينه را بكشد. با اين اوصاف، اگر نوشته كيهان درباره آقاي كروبي را نشانه خوي استكباري موجود در اين روزنامه بدانيم چندان دور از واقعيت نگفته‌ايم. اينگونه اعمال نتيجه عجز اين آقايان از رودروئي نظري با ديگران است و در واقع با چنين نوشته‌هائي و اين‌چنين مناظره‌هاي عاجرانه‌اي، آنان در پي خاموش‌كردن آتش خشم خود از ناتواني در استدلال و مباحثه با ديگران‌‌اند.
متن كامل

۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

چوب حراج براعتبارمركزآمارايران

رئيس مركز آمار ايران تاكيد كرد كه "تعداد افراد واجد شرايط راي‌دادن داراي شناسنامه ايراني و بالاي 18سال در انتخابات رياست جمهوري همان رقم 46‌ميليون و 200‌هزار نفر است. وي درباره شبهات پيش‌آمده درباره اختلاف پنج ميليون نفري تعداد واجدان شرايط راي دادن اظهار كرد، در استخراج اختلاف مورد نظر، آمار خروجي، مهاجرت‌ها و اتباع بيگانه لحاظ نشده است"(متن كامل گفته‌هاي رئيس مركز آمار ايران را اينجا بخوانيد).
مركز آمار ايران همه ساله كتابي تحت عنوان سالنامه آماري كشور منتشر مي‌نمايد كه آخرين مورد آن سالنامه آماري سال 1386 است. بر اساس آماري كه در اين كتاب منتشرگرديده جمعيت 18 ساله و بالاتر كشور در آبان سال 85 برابر 641/47ميليون‌نفر بوده‌است. اگر تعداد افراد 16ساله و 17ساله مقطع سرشماري 85(آبان سال 85) را نيز كه در آبان 87 به سن 18 سالگي رسيده‌اند به آن اضافه كنيم به رقم 141/51 ميليون نفر مي‌رسيم. اما بر اساس آمار سازمان ثبت احوال كشور براي سالهاي 86 و 87 در تمامي سنين 831هزار مورد فوت، ثبت‌ شده‌است. بنابراين با يكسان در نظرگرفتن تعداد فوت‌شدگان چهارماه پاياني سال 85 با چهار ماه پاياني سال 87، ميتوان چنين نتيجه‌گرفت كه در آبان سال 87، جمعيت 18 ساله و بيشتر كشور حداقل 31/50 ميليون نفر بوده است. از سوي ديگر در طي ماههاي آذر 87 تا ارديبهشت 88، تعدادي از جمعيت كشور كه در آبان 85، پانزده ساله بوده‌اند به سن 18 سالگي خواهند رسيد. اگر فرض كنيم كه در طي اين شش‌ماه(آذر 87 تا ارديبهشت 88) فوتي در ميان آنان روي ندهد و نيمي از آنها به سن 18 سالگي برسند در اينصورت جمعيت 18 ساله و بيشتر كشور در خرداد سال 88 به رقم 147/51 ميليون نفر خواهد رسيد(جدول زير را ببينيد).
آمار فوق‌الذكر، جمعيت داراي تابعيت غيرايراني را هم دربرمي‌گيرد ولي آنان حق‌رأي ندارند لذا به‌منظور محاسبه رقم واقعي تعداد واجدين شرايط رأي دادن لازم است آمار جمعيت 18 ساله و بيشتر داراي تابعيت غيرايراني از رقم 147/51 ميليون نفر كسر شود. بر اساس جدول شماره 2-23 سالنامه آماري سال 1386 كشور، حدود 793 هزار نفر از جمعيت 15‌ساله و بيشتر كشور در آبان سال 85، داراي تابعيت غيرايراني بوده و حدود222 هزار نفر از آنان نيز تابعيت خود را اظهار نكرده‌اند. با فرض اينكه افرادي كه تابعيت خود را مشخص ننموده‌اند نيز غيرايراني بوده باشند تعداد جمعيت داراي تابعيت غيرايراني 15 ساله و بيشتر كشور در آبان 85 به رقم 015/1 ميليون نفر خواهد رسيد كه با كسر آن از رقم 147/51 ميليون‌نفر قبلي، كف جمعيت واجد حق رأي‌ در خرداد 88 به 131/50 ميليون نفر خواهد رسيد. اين رقم 93/3 ميليون نفر بيشتر از رقمي است كه رئيس مركز آمار براي تعداد واجدين شرايط رأي‌دادن اعلام كرده است(جدول زير را ببينيد).
رئيس مركز آمار ايران قاعدتاً نمي‌تواند بپذيرد كه در سرشماري سال 85 كه خود ايشان مجري آن بوده، فقط در سنين 15 سالگي و بيشتر نزديك 4ميليون نفر (نزديك 8درصد) بيش‌شماري روي‌ داده‌است. همچنين اگر مهاجرت به خارجي اتفاق افتاده باشد طبعاً جزء واجدين ‌شرائط باقي مي‌مانند و اگر مهاجرت به داخل صورت گرفته باشد قاعدتاً تعداد واجدين شرايط بايد افزايش يابد و نه كاهش.
به هر حال اگر سرشماري سال 85 فقط در سنين 15 سالگي و بيشتر نزديك 4ميليون نفر بيش‌شماري داشته‌، بايد مركز آمار ايران آنرا صراحتاً اعلام‌نمايد(هرچند كه كم‌شماري نسبت به آمار ثبت احوال محتمل‌تر است تا بيش‌شماري)و گرنه چاره‌اي باقي نمي‌ماند كه تصور كنيم مسؤولين مركز آمار ايران براي چند صباحي حضور بيشتر در قدرت، ‌چوب حراج بر اعتبار چند ده ساله اين مركز زده‌اند!

متن كامل

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

فوتبال ايران، نمايشگاه بين المللي واقعيات ايران

مايلي كهن، نيامده رفت. مايلي كهني كه تصميم گيران پيدا و پنهان فوتبال ايران او را در اين شرايط بحراني فرشته نجات تصور كرده بودند و يا دوست داشتند آنگونه تصور كنند پس از انشار نامه هائي كه مكرر در مكرر خود را بري از چنين رفتارهائي دانسته بود و يا تبليغ مي كرد 20 روز پس از دريافت حكم مربي گري تيم ملي فوتبال ايران و يك و نيم ماه مانده به حساس ترين مسابقه تيم ايران و بدون آنكه در كنار اين تيم تمريني داشته و يا مسابقه اي برگزار كرده باشد كنار رفت. روشن است كه مقصر اصلي و فرعي اين حادثه تلخ او نيست چرا كه هر كسي ويژگيهائي دارد و ظرفيتهائي. مسبب اصلي اين واقعه تصميم گيران و تصميم سازان اين امورند كه وظيفه خود را بدرستي انجام نمي دهند. اما هدف اين نوشته پرداختن به اينكه چرا چنين شد نيست بلكه به بهانه اين رويداد، قصد اشاره به اين نكته را دارد كه فوتبال ايران چون نمايشگاهي واقعيات جامعه ايراني را يكجا در معرض ديد همگان قرار مي دهد و لذا به نظر ميرسد كه بررسيهاي جامعه شناختي روي فوتبال ايران، بتواند بسياري از ويژگيهاي ساختاري جامعه ايراني را براي محققان نمايان سازد.
كمتر صاحبنظري ميتوان يافت كه در تبيين تحولات ايران، به حاكميت هزاران ساله استبداد در اين سرزمين اشاره اي نكند. به عبارت عيني تر كمتر ايراني را ميتوان يافت كه تجربه شكاف ميان قدرت و مسؤوليت را تجربه نكرده باشد. بر خلاف تصور رايج، اين شكاف منحصر به سطوح حكومتي نبوده و در تار و پود زندگي اجتماعي، شغلي، خانوادگي و فردي آحاد جامعه ريشه دوانده و فعال است. دستيابي به انواع گوناگون قدرت اعم از اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و حتي علمي در ميات ما، بيش از آنكه از طريق مسلح شدن به قابليتهاي فردي و به اثبات رساندن آن كه لازمه اصلي مسؤوليت پذيري هست صورت گيرد با زور بازو، روابط عاطفي و شخصي و دروغ و فريب محقق مي شود. بنابراين در دويدن هاي روزمره ما بيش از آنكه تلاش براي كسب مهارت و دانش مشهود باشد تلاش براي برقراري و يا تقويت رابطه با قدرتمندان، دروغ گفتن و فريب دادن و توسل به خشونت به چشم مي خورد.
هر كدام از ما از صبح تا شب، موارد متعددي از اين نوع گفتار و رفتار رابطه سالارانه، فريبكارانه و خشونت آميز را در سطوح خرد و كلان شاهديم اما جائي هست كه در آن كلكسيوني از اين گونه اعمال جمع است و چون جشنواره اي شكاف قدرت و مسؤوليت و گفتار و كردار فريبكارانه، خشوت آميز و رابطه سالار ناشي از آنرا در معرض ديد همه جهانيان قرار مي دهد. آنجا جائي نيست جز فوتبال ايران.
فدراسيون فوتبال ايران رئيسي و هيأت رئيسه اي دارد كه در عرص يك سال، دو مربي براي تيم ملي فوتبال ايران منصوب كرده و در هر دو مورد نيز با شكستهاي فاجعه باري روبرو شده اند. با بركناري علي دائي، انتظار اين بود كه در انتخاب مربي جديد درايت و تعمق بيشتري صورت گيرد اما در اين چند روز ديديم كه انتصاب دوم فاجعه بارتر از انتصاب اول از آب درآمد. اما مسؤولين فدراسيون فوتبال نه استعفاء مي دهند و نه عزل مي گردند در حاليكه مسبب اصلي و فرعي اين وقايع آنانند. اين نمونه اي از شكاف قدرت و مسؤوليت.
در جريان بازيهاي جام جهاني فوتبال 2006 در آلمان، دو بازيكن تيم ملي فوتبال ايران در جريان بازي و در جلو ديدگان ميليونها و شايد ميلياردها بيننده تلويزيوني با هم درگيري فيزيكي پيدا كردند. چيزي كه در سراسر دنيا كم سابقه و شايد بي سابقه باشد. اين هم از خشونت.
آقاي مايلي كهن پس از انتصاب به مربي گري تيم ملي در مصاحبه اي كه با برنامه ورزش و مردم شبكه يك تلويزيون داشت خاطره اي را به اين صورت نقل كرد:
"در يكي از بازيهاي اخير سايپا در دقايق پاياني بازي، بازيكن 18 ساله اي را وارد ميدان كردم كه او گلي نيز به ثمر رساند اما پس از زدن گل حركتي انجام داد كه منجر به شكايت مدعي العموم از او و زنداني شدنش گرديد. بدنبال اين اتفاق، من به قاضي پرونده او مراجعه كردم و به او گفتم شما بايد من معلم را زنداني كنيد و نه شاگرد مرا. آقاي قاضي نيز به بنده لطف كردند و دستور آزادي آن بازيكن 18 ساله را صادر نمودند". اما اينك و با گذشت دو هفته از نقل آن خاطره، بيانيه هائي اينچنين از همين فرد معلم صادر ميشود. اين هم نشانه هائي از رياكاري و رابطه سالاري. البته از اين نمونه ها زياد است كه نه ضرورتي براي طرح در اينجا دارند و نه ذهن براي بخاطر آوردن آنها مرا ياري مي كند.
فوتبال ايران به دو دليل عمده اين قابليت را يافته است كه نمايشگاه بين المللي واقعيات ايران لقب گيرد:
اولي به ماهيت خود فوتبال مربوط است. فوتبال مجموعه نسبتاً كاملي از ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي است و لذا اين قابليت را دارد كه ويژگيهاي ساختاري جامعه پشتيبان خود را بنماياند.
دومي شايد مختص ايران باشد آنجا كه حكومتها قصد دارند به هر دليلي، انرژيهاي انباشته جامعه در ساير زمينه ها را در فوتبال خالي كنند. بي دليل نيست كه:
- نشريات و روزنامه هايي كه به مسائل سياسي و اجتماعي مي پردازند با كوچكترين خطائي از صحنه حذف مي شوند اما نشريات روزانه و هفتگي رنگارنگ فوتبال نويس هر چيزي مي نويسند و هر كاري مي كنند ولي دريغ از توجه و نگراني از تشويش اذهان عمومي
- در برنامه هاي راديوئي و تلويزيوني اثري از فعاليت رسانه اي در باب مسائل اصلي جامعه نيست و هر چه هست كاركردي بوقي دارد اما در اين دستگاه عريض و طويل مسائل ورزشي به ويژه درمورد فوتبال با دريدگي كامل مطرح ميشود
- مسلمان خوانده شدن ملي – مذهبي ها و اعضاي نهضت آزادي از سوي يك كانديداي انتخابات رياست جمهوري به باد انتقاد گرفته ميشود اما با افشين قطبي عليرغم مصاحبه اي كه با بي بي سي داشت و در آن ادعاهاي بسيار مهمي را عليه ساختارها و هنجارهاي رايج در كشور مطرح كرد براي هدايت تيم ملي فوتبال ايران مذاكره ميشود
- مذاكره با آمريكا و دست دادن با مقامات آمريكائي و حتي صحبت كردن و مقاله نوشتن در اين باره غيرقانوني اعلام ميشود اما مقامات فيفا همه كاره فوتبال ايران ميشوند و تمامي خواسته هاي خود را بر دولت ايران تحميل مي كنند.
متن كامل

۱۳۸۸ فروردین ۲۸, جمعه

اهميت دموكراسي براي مردم

در سالنامه 1387 روزنامه اعتماد گفتگوئي با آقاي حجاريان چاپ شده كه او در اين مصاحبه گفته است: "اگر اين سؤال را از مردم بپرسيد كه مهمترين دغدغه شما چيست،‌ مردم از گراني و تورم و بيكاري صحبت مي كنند و كمتر كسي پيدا ميشود بگويد دغدغه هاي اصلي زندگي اش آزادي و دموكراسي است". همچنين در جائي ديدم كه آقاي كرباسچي در مخالفت با كانديداتوري آقاي خاتمي گفته است در نظرسنجي ها، مردم به اقتصاد بيشتر از دموكراسي اولويت داده اند. اما بايد گفت كه رديابي ديدگاههاي مردم درباره دوگانه معيشت - دموكراسي به اين سادگي هم كه تصور ميشود نيست و پيچيدگي ها و ظرافت هاي خاص خود را دارد كه بي توجهي به آن، همه ما را به اشتباه انداخته و به سياستمداراني كه مخالف دموكراسي هستند امكان مي دهد با استناد به نتايج چنين نظرسنجي هائي بر سر راه دموكراسي خواهي مانع ايجاد كنند و به آنانكه در اجرائي نمودن وعده هاي دموكراسي خواهانه خود شكست ميخورند كمك ميكند تا ناكامي خويش را توجيه نمايند.
زمانيكه از مردم پرسيده ميشود از ميان تورم، اشتغال، مسكن و آزادي و دموكراسي، كداميك دغدغه اصلي زندگي شماست و يا كداميك اولويت اول شماست، برداشت يكساني از اين سؤال در نزد آنان تداعي نميشود و لذا پاسخهاي همگني به آن سؤال نمي دهند. بنابراين اتكاء به نتايج چنين نظرسنجي هائي درمورد قضاوت مردم درباره دوگانه معيشت - دموكراسي حاوي اشكالات متعدد روش شناختي است.
در مواجهه با سؤال فوق، بطور كلي سه صورت متفاوت زير براي مردم تداعي ميشود و طبعاً متناسب با آن به سؤال پاسخ مي گويند:
1)بسياري از مردم وقتي با چنين سؤالي مواجه ميشوند اصولاً ارتباطي بين تورم و اشتغال و مسكن با آزادي و دموكراسي نمي يابند و مبنائي براي مقايسه آنها با همديگر پيدا نمي كنند، لذا گزينه اي را برمي گزينند كه با آن آشنا بوده و عملاً درگير آن هستند كه آنهم چيزي نيست جز تورم، اشتغال و مسكن. تصور كنيد از مردم سؤال كنيم كه براي شما تأمين نان و ميوه و برق مهمتر است يا بارش برف. روشن است آنانكه از ارتباط تأمين نان و ميوه و برق با بارش برف آگاهي ندارند يا خواهند گفت نمي دانم و يا اينكه نان و ميوه و برق را اولويت خود بر خواهند شمرد.
2)گروه ديگري از سؤال شوندگان از اين پرسش، تلقي اهميت داشتن يا نداشتن آزادي و دموكراسي در بهبود معيشت و زندگي روزمره خود مي كنند و لذا بر آن اساس پاسخ ميدهند. اما خود اينگونه افراد نيز دو دسته اند:
الف- دسته اي واقعاً با توجه به اهميتي كه براي آزادي و دموكراسي در مواجهه با مشكلات مربوط به تورم، اشتغال و مسكن قائل اند پاسخ مي گويند
ب- دسته ديگر نيز بنا به اهميت و تأثيري كه براي آزادي و دموكراسي در مواجهه با مشكلات اقتصادي روزمره خود قائل اند اظهار نظر مي كنند اما چون نقش آنرا با توجه به موانع ساختاري موجود بر سر راه آن، امري نسيه و بلندمدت مي دانند لذا به ضرر آن پاسخ مي دهند.
3)گروه ديگري از پاسخگويان، آزادي و دموكراسي را كالا و متاعي در كنار معيشت تلقي مي كنند و بر آن اساس پاسخ مي گويند. يعني اين دسته از افراد، همانگونه كه از كاهش قيمتها، درآمد مناسبي كه با كاركردن خود بدست مي آورند و مسكن مناسبي كه از آن برخوردارند، رضايت كسب مي كنند از خود آزادي و دموكراسي نيز لذت ميبرند و كاري به پيامدهاي اقتصادي و اجتماعي آن ندارند. در ميان اين دسته ممكن است كساني يافت شوند كه حتي جراحي بيني را مهمتر از آزادي و دموكراسي بدانند و يا بالعكس از خود آزادي و دموكراسي لذتي بيشتر از نيازهاي روزمره زندگي كسب نمايند، يعني برف را بخاطر زيبائي خود آن ترجيح دهند و نه به جهت تأثيري كه بر توليد دارد.
بنابراين اگر در يك نظرسنجي، معلوم شد كه مثلاً 70 درصد مردم اولويت اصلي خود را معيشت و 30 درصد آزادي و دموكراسي بيان كرده اند نميتوان نتيجه گرفت كه براي 70 درصد مردم آزادي و دموكراسي اولويت اول نيست و به همين ترتيب نمي توان ادعا كرد كه فقط 30 درصد مردم خواستار آزادي و دموكراسي هستند، چرا كه از اين 70 درصد بخش زيادي بخاطر عدم آگاهي از اهميت آزادي و دموكراسي در بهبود وضعيت معيشتي خود است كه اولويت را به تورم و اشتغال و مسكن مي دهند و بخش قابل ملاحظه اي نيز از روي نااميدي و نسيه تلقي نمودن آثار آزادي و دموكراسي بر وضعيت زندگي روزمره شان است كه به نفع معيشت پاسخ مي گويند. البته در آنسوي داستان نيز، بخشي از آن 30 درصدي كه به آزادي و دموكراسي اولويت قائل ميشوند به جهت اهميت آن در بهبود وضعيت معيشتي نيست بلكه خود آزادي و دموكراسي براي آنان مهم است و از خود اين متاع لذت مي برند.
همانگونه كه ملاحطه ميشود از طريق چنين سؤالاتي نميتوان ديدگاههاي مردم درباره دوگانه معيشت - دموكراسي را بدرستي رديابي كرد. به نظر ميرسد كساني كه اينگونه نظرسنجي مي كنند اصولاً با علم به نتيجه آن، به اين كار دست ميزنند. معلوم است كه اگر آب و نان مردم در مقابل دموكراسي قرار گيرد به دلايلي كه ذكر شد بسياري اولويت را به اولي مي دهند. اگر كسي واقعاً به دنبال آگاهي از ذهنيت جامعه درباره دوگانه معيشت – دموكراسي باشد لازم است اولاً به اين نكته توجه نمايد كه آزادي و دموكراسي(بجز براي افراد گروه سوم)در عرض آب و نان نيست بلكه در طول آن است. آزادي و دموكراسي از جنس روش است ولي آب و نان از جنس هدف و لذا نبايد از مردم پرسيده شود كه دغدغه اصلي شما آب و نان است يا آزادي و دموكراسي و ثانياً سؤالات بايد با زباني پرسيده شوند كه پاسخگويان، پرسش سؤال كننده را دقيقاً متوجه شوند.
بجاي اينكه سؤال شود آب و نان دغدغه اصلي شماست يا آزادي و دموكراسي، بايد سؤال شود:
- اولويت اصلي شما، پرتاب ماهواره به فضاست يا حاضر شدن معلمي باسواد و خوش برخورد و خوش اخلاق در كلاس درس فرزندت؟
- دغدغه اصلي شما، غزه است يا بم؟
- دغدغه اصلي شما كمك شهرداري به هيأتهاي مذهبي است يا حل معضلات ترافيكي شهر؟
- دغدغه اصلي شما مبارزه با آمريكاست يا مبارزه با فقر؟
- شما دوست داريد به مؤسسه پروفسور مولانا از بودجه دولت كمك شود يا به مدرسه فوتبال فرزندت؟
- شما مايليد كه از نحوه هزينه شدن پول نفت باخبر باشيد يا بي خبر؟
- شما دوست داريد همه در برابر قانون مساوي باشند و يا نامساوي؟
- پس از دريافت پاسخ اين سؤالات، به پاسخگو گفته شود كه اگر آزادي و دموكراسي مستقر باشد اولويتها و دغدغه هائي كه شما برشمرديد تحقق مي يابد. با اين وضع، اولويت اصلي شما آزادي و دموكراسي است يا دغدغه هائي كه بيان كرديد؟
متن كامل

۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

دوستي خاله خرسه

پرده اول:
حتماً داستان دوستي خاله خرسه را شنيده ايد. اين داستان از مردي روایت می‌کند که با یک خرس دوست است. هنگامی كه مرد در خواب است مگسي بر صورت او نشسته و باعث آزار وی می‌شود. خرس كه به منظور كمك به دوست خود قصد دور كردن مگس ‌را دارد براي انجام اينكار، قطعه سنگی را به سوی مگسی که بر صورت مرد نشسته بود پرتاب می‌کند. مگس فرار می‌کند، ولی مرد بر اثر اصابت سنگ به سرش می‌میرد.
پرده دوم:
وزارت علوم از حذف پایان نامه در دوره کارشناسی ارشد خبر داده است، با اين استدلال که این امر وقت بسیاری از دانشجو را میگیرد و استاد راهنما هم به واسطه این که درگیر پایان نامه است، نمیتواند به سایر امور رسیدگی کند!!!با توجه به اینکه سال88، سال اصلاح الگوی مصرف نام گرفته است سعي وزارت علوم بر اين است كه دوره کارشناسی ارشد را سریع تر و کوتاهتر برگزار نمايد. در پاسخ این سؤال که چه جایگزینی برای پایان نامه تعیین شده گفته شده است كه در روش جديد جای پایان نامه را چند واحددرسی میگیرد که بر سرعت کار می افزاید و باعث می شود بتوانیم دانشجویان بیشتری را وارد دوره های کارشناسی ارشد کنیم(اصل خبررا اينجا بخوانيد).
آيا ميان اين دو پرده، شباهتي احساس نمي كنيد؟من يكي كه با ديدن دومي به ياد اولي افتادم!
به جرأت ميتوان گفت مهمترين و كاربردي ترين دستاورد دوره هاي كارشناسي ارشد هم براي دانشجويان و هم براي كارفرماياني كه بعداً آنان را به استخدام در مي آورند تجربيات عملي است كه آنها در جريان گذراندن پايان نامه خود كسب مي كنند. واقعيت آن است كه دانشجويان در قالب پايان نامه كارشناسي ارشد، مهارت خود را در زمينه آزمون نظريه هائي كه ياد گرفته اند در محيطي عيني ارتقاء ميدهند، با مسائل و مشكلات كشور از يكسو و پتانسلهاي آن از سوي ديگر در حوزه هاي مختلفي چون نظام آماري، نظام علمي، نظام اجرائي، نظام آموزشي و نظام تحقيقاتي از نزديك آشنا ميشوند، ياد ميگيرند كه چگونه با اساتيد خود به مباحثه و چالش علمي بپردازند چيزي كه كمتر در كلاسهاي آموزشي مرسوم امكان تحقق دارد، مجبور به مطالعات، تحقيقات و بررسيهاي خارج از چارچوب جزوات و كتب كليشه اي و كهنه درسي ميشوند و دانش تخصصي و عمومي آنان در جلسات دفاع بصورتي عيني و جدي در معرض سؤال و چالش قرار ميگيرد و چكش مي خورد و صيقل مي يابد. مگر ميتوان يك فرد باهوش و با استعداد را در كلاسهاي تئوريك آموزش رانندگي نشاند و بدون آنكه پشت فرمان بنشيند به او گواهي نامه رانندگي داد و نگران نبود. مگر ميتوان نوابغ فوتبال را به صرف اينكه فوتبال را خوب بلدند از تمرينات مختلف معاف كرد. صرفه جوئيهاي چنين كارهائي بيشتر است يا حذف پايان نامه از دوره كارشناسي ارشد. حذف پايان نامه كارشناسي ارشد ‌مصداق صرفه جوئي نيست بلكه مصداق بارز مصرف نكردن است.
البته آن صرفه جوئي ظاهري هم، در نتيجه نهائي تحقق نخواهد يافت چرا كه اولاً ترديدي نيست كه هزينه هاي وزارت علوم كاهش نخواهد يافت و منابع آزاد شده صرف اموري خواهد شد كه لزوماً مهمتر و اولويت دارتر از پايان نامه كارشناسي ارشد نيستند و ثانياً كارفرماياني كه فارغ التحصيلان دوره هاي كارشناسي ارشد را به استخدام در مي آورند هزينه اين كمبود را حتي بيشتر از آنچه كه در حال حاضر صورت ميگيرد متحمل خواهند شد. تجربه به من نشان داده است كه فارغ التحصيلي كه نمرات درسي اش معمولي است ولي مرحله پايان نامه را بخوبي طي كرده است بسيار كارآمدتر و مفيد تر از كسي است كه همه نمرات اش 19 و 20 است ولي پايان نامه درستي ننوشته است.
درك نادرست از نقش و مأموريت پايان نامه هاي دوره كارشناسي ارشد است كه باعث ميشود چنين اقدامات ناشيانه اي با افتخار مطرح شود و خطا بودن فاحش آن از ديد برخي پوشيده بماند. پايان نامه دوره كارشناسي ارشد و حتي با درجه كمتري دكتري تخصصي، در واقع امتحان گرفتن از دانشجو در امر كاربرد نظريه هائي كه در طول تحصيل آموخته، استفاده از روش علمي در امر تحقيق، استفاده از آمارهاي معتبر و كسب مهارت تكميل پرسشنامه و يا انجام مصاحبه است. ولي برخي با تصور اينكه مأموريت پايان نامه هاي تحصيلي حل مشكلات كشور است و با مشاهده اينكه پايان نامه هاي دوره كارشناسي ارشد در اين راه چندان موفق نيستند به فكر حذف آن افتاده اند.
اين هشدار را بايد جدي گرفت چرا كه در صورت عملي شدن اين تصميم، ضربه سختي به توسعه علمي كشور بخصوص در حوزه هاي توسعه اي و كاربردي وارد خواهد شد كه اين ضربه در زمينه علوم انساني و اجتماعي بسيار فاجعه بارتر بوده و اندام بسيار نحيف اين حوزه هاي علمي را بيش از پيش نحيف تر خواهد كرد.
متن كامل

۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

درباره برنامه اقتصادي آقاي كروبي

برنامه اقتصادي آقاي كروبي كه همزمان با ورود مير حسين موسوي به انتخابات و انصراف آقاي خاتمي مطرح شد در هياهوي اين ورود و آن خروج گم شد ولي برنامه مهمي بود كه شايسته توجه بيشتري است.
برنامه اقتصادي آقاي كروبي به دنبال توزيع سهام شركت گاز و شركت پخش فرآورده هاي نفتي در ميان همه افراد 18 ساله و بالاتر كشور بصورت مساوي است. در اين طرح دو قيد وجود دارد يكي براي دولت و ديگري براي مردم. دولت موظف است نفت و گاز مصرفي اين دو شركت را به قيمت توليدي آن تحويل آنها دهد و مردم نيز حق انتقال و خريد و فروش سهام دريافتي را ندارند. با اجراي اين طرح، در واقع بهره مالكانه آن بخش از منابع نفت و گاز كشور كه در پالايشگاههاي داخلي مصرف ميشود در ميان افراد 18 ساله و بالاتر كشور توزيع مي گردد.
تعيين اعضاء هيأت مديره شركتهاي يادشده فعلاً در اختيار دولت خواهد بود اما در بلندمدت به خود سهامداران واگذار شده و از اراده دولت خارج خواهد گرديد. هدف اساسي اين طرح گام برداشتن در جهت مردمي كردن اداره، توليد و توزيع درآمدهاي نفتي و خارج كردن آن از بودجه دولت عنوان شده است.
اگر قرار بر اين باشد كه گام بلندمدت طرح واقعاً به مرحله اجرا درآيد و در مراحل بعدي، درآمد حاصل از صادرات نفت خام نيز به موضوع آن اضافه شود ميتوان با رويكرد كلي اين برنامه همراه بود اما اگر استفاده از كلمه "بلندمدت" نشانه مبهم بودن قضيه براي طراحان طرح و به معني "حالا ببينيم چي ميشه" و در واقع حواله دادن اين مرحله از كار به آينده هاي نامعلوم و نامعهود باشد و نيز درآمدهاي حاصل از صادرات نفت خام همچنان در بودجه دولت باقي بماند ميتوان برنامه اقتصادي آقاي كروبي را چيزي مشابه طرح تحول اقتصادي دولت نهم دانست كه بجز دو تفاوت محتوائي و يك تفاوت شكلي همه چالشهاي آن طرح را به همراه دارد. دو تفاوت محتوائي مربوط به توزيع مساوي يارانه ها و عدم نياز به طرحهائي نظير جمع آوري اطلاعات اقتصادي خانوار است و تفاوت شكلي نيز مربوط به تبديل شدن دفترچه حساب بانكي مورد نظر طرح تحول اقتصادي به اوراق سهام در برنامه آقاي كروبي است. وقتي نتوان اوراق سهام را خريد و فروش كرده و آنرا منتقل نمود و يا نتوان بابت آن در عزل و نصب مديران شركتها دخالت نمود چنين اوراقي هيچگونه تفاوتي با دفترچه هاي حساب بانكي نخواهد داشت.
در صورت محدود شدن برنامه آقاي كروبي به گام اول آن، هدف اساسي اين برنامه كه گام برداشتن در جهت مردمي كردن اداره، توليد و توزيع درآمدهاي نفتي و خارج كردن آن از بودجه دولت عنوان شده است اساساً تحقق نخواهد يافت و حتي ممكن است سود چنداني هم در عمل به اوراق سهام توزيع شده تعلق نگيرد زيرا:
1)با توجه به اينكه حدود نيمي از نفت خام توليدي كشور صادر ميشود و ردپائي از آن در گام اول طرح آقاي كروبي و حتي گام بلندمدت آن ديده نميشود بدين ترتيب بخش مهمي از درآمدهاي نفتي همچنان در بودجه دولت باقي مي ماند. ضمن آنكه اين مسير، كانالي براي خارج كردن نفت خام سهم داخل از دسترس پالايشگاههاي كشور و هدايت آن به سمت بازارهاي صادراتي كه دولت از آن منتفع ميشود خواهد بود و اين پديده حتي ميتواند به نابودي صنايع پالايشگاهي كشور بيانجامد. با توجه به اينكه تعيين هيأت مديره شركتهائي كه سهام آنها ميان مردم توزيع ميشود با دولت خواهد بود روشن است كه فروش نفت خام سهم داخل در بازارهاي صادراتي در صورتيكه دولت اراده كند براحتي آب خوردن عينيت خواهد يافت.
2)چون اعضاء هيأت مديره شركتهائي كه سهامشان ميان مردم توزيع شده از سوي دولت تعيين ميشوند هزينه هاي اداره شركتهاي يادشده و بخصوص هزينه توليد نفت و گاز تحويلي به پالايشگاهها بسيار بالا نشان داده خواهد شد و علاوه بر فسادخيزي شديد در اين فرآيند، بخش مهمي از بهره مالكانه نفت و گاز بجاي اينكه به جيب سهامداران برود به بودجه دولت سرازير خواهد شد.
بنابراين در صورت اجراي ناقص چنين طرحي، امكان دور زدن آن براحتي براي دولت فراهم است.
البته من در اين باره پيشنهاد مشخصي را در ارديبهشت سال 86 ارائه كردم و در سايت آقاي عبدي هم منتشر شد كه اصل آنرا مي توانيد اينجا بخوانيد. محورهاي عمده اين پيشنهاد عبارت بودند از:
1- سهام دولت در شركتهاي ملي نفت و گاز ايران، تدریجاً در یک دوره 6ساله کاهش و به حداکثر20درصد برسد و سهام حداقل 80 درصد مابقی میان جمعیت 15ساله و بیشتر(جمعیت دارای حق رأی)، به نسبت مساوی توزیع گردد(درسالهای اول و دوم هر سال5درصد، در سالهای سوم و چهارم هرسال 10درصد، در سال پنجم 20درصد و در سال ششم 30 درصد(این برآورد سرانگشتی است)). سهامداران از بدو اجرای طرح، دریک انتخابات سراسری اعضای هیأت مدیره این دو شرکت را انتخاب کنند(البته جزئیات این امر قابل بحث است).
2- این دو شرکت موظف شوند زیر نظر هیأت مدیره منتخب سهامداران، از منابع حاصل از فروش نفت خام و گاز ظبيعي دربازارهای داخلی و خارجی(مبالغ دلاری حاصل از فروش نفت خام و گاز طبيعي را به بخش خصوصی یا دولت فروخته و معادل ریالی آنرا دریافت میکند)، هزینه های اکتشاف، استخراج، تولید و فروش نفت خام و گاز طبيعي در داخل و خارج کشور و همچنین هزینه های لازم برای سرمایه گذاری خود و مالیات پرداختی به دولت را کسر و مابقی را به دو قسمت تقسیم کرده و یک بخش مثلاً 25درصدی از آنرا میان سهامداران(از جمله دولت)به عنوان سود سهام توزیع کند و 75درصد مابقی(از جمله سهم دولت)را به نسبت سهامداران ساکن روستاها و شهرهای کشور در اختیار شهرداریها و دهداریها و شوراهای شهر و روستای مربوطه قرار دهد تا در عمران و توسعه شهرها و روستاهای سراسر کشور سرمایه گذاری گردد.
3- شوراهای شهر و روستا موظف شوند خدمات بهداشتی و درمانی و آموزش عمومی رایگان در مناطق مربوطه در چارچوب ضوابط دولتی ارائه نمایند. ضمن آنکه در زمینه های فرهنگی و اجتماعی نیز فعال باشند.
4- در هر شهر و روستا، شورای مربوطه صندوق ذخیره درآمد نفتی ویژه خود درست نماید تا بتواند از بی ثباتی در روند ارائه خدمات آموزشی و بهداشتی و درمانی شهر و روستای مربوطه جلو گیری نماید.
5- شرکتهاي ملی نفت و گاز ایران تدریجاً ساختمانها و تجهیزات و تأسیسات مربوط به فعالیتهای غیراز اکتشاف، استخراج، تولید و فروش نفت خام وگازطبیعی(پالایشگاهها، کارخانجات پتروشیمی و...)را به دولت یا بخش خصوصی بفروشد.
لازم به گفتن است كه با توجه به تصویب سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی معلوم است که اين پيشنهاد را بدون اصلاح قانون اساسی هم میتوان عملياتي كرد.
متن كامل

۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

پرسشهائي كه كانديداها بايد پاسخ گويند

يكي از موضوعات مهمي كه در هر انتخاباتي اذهان رأي دهندگان و همچنين افراد و گروههائي را كه خود را در معرض رأي قرار مي دهند درگير خود مي كند شعارها و برنامه هاي كانديداهاست. مقوله شعار و برنامه بخصوص در انتخابات رياست جمهوري داراي ابعاد و مؤلفه هاي متنوع، متعدد و پيچيده اي است. با گذشت سي سال از انقلاب اسلامي ايران كه ظاهراً در هر سال آن يك انتخابات برگزار شده است، هنوز هم در انتخاباتي كه برگزار مي گردد بسياري از اين ابعاد و مؤلفه ها ناديده گرفته ميشوند و شعارها و برنامه هاي كانديداها عموماً به دم دست ترين و راحت ترين و در عين حال گول زننده ترين بعد و مؤلفه مختص ميگردد. كانديداها و طرفداران آنان در برنامه ها و شعارهاي انتخاباتي خود جز رديف كردن شعارها، ديدگاهها و امور همه پسندي كه كسي هم با آن مخالف نيست و اگر هم باشد جرأت بيان آنرا ندارد و همچنين بر شمردن نقاط ضعف رقبا كار ديگري نمي كنند و ابعاد و مؤلفه هاي مهمي از يك برنامه انتخاباتي معمول و ضروري را عمداً يا سهواً ناديده مي گيرند.
حال كه انتخابات رياست جمهوري دهم در پيش است و از شعارها و برنامه هاي انتخاباتي ديمي كه در گذشته سر داده شده صدمات فراواني ديده و فرصتهاي بي شماري را از دست داده ايم مناسب به نظر ميرسد به اين موضوع كه يك برنامه انتخاباتي بايد داراي چه ويژگيهائي باشد و به چه مسائلي بايد بپردازد عنايت بيشتري مبذول شود و پرسشهائي كه كانديداها بايد به آن پاسخ گويند بر اين اساس تنظيم گردد. يك نامزد انتخابات رياست جمهوري در كشوري با مختصات ايران بايد به پرسشهاي زير پاسخ گويد:
1)از نظر شما كشور چه نقاط ضعف و قوت عمده اي دارد و سرمنشاء اين نقاط ضعف و قوت كجاست؟به عنوان مثال زمانيكه كه كانديدائي، مشكل اصلي كشور را عدم رعايت قانون بر مي شمرد بايد توضيح دهد كه چرا چنين است و ريشه اين مشكل بخصوص در مواردي كه قانون از سوي اركاني از حكومت نقض ميشود در كجاست؟
2)از نظر شما، كشور با چه فرصتها و تهديداتي مواجه است و دليل فرصت و تهديد بودن آنها در چيست؟مثلاً نامزدي كه مي گويد دستيابي به انرژي هسته اي فرصتهاي مهمي براي كشور مي آفريند و تهديدات زيادي را مرتفع مي سازد بايد توضيح دهد كه اولاً، انرژي هسته اي چگونه چنين فرصتهائي را ايجاد و يا چنين تهديداتي را مرتفع مي سازد و ثانياً، فرصتهائي كه بخاطر دستيابي به انرژي هسته اي از كف ميرود، مشكلاتي كه از قبل آن ايجاد ميشود و تهديداتي كه به تبع آن رخ مي نمايد به آن فرصتها و رفع تهديداتي كه او مدعي آنهاست مي ارزد؟
3)شما با اين وضعيتي كه براي كشور از نظر نقاط ضعف و قوت و فرصتها و تهديدات پيش روي آن تصوير ميكنيد چه خروجيهائي را در پايان چهار سال وعده ميدهيد؟به عبارت ديگر، در وضعيت موجود كشور چه تغييرات مشخصي ايجاد خواهيد كرد؟مثلاً كانديدائي كه مي گويد يكي از مشكلات كشور عدم شفافيت در قراردادهاي نفتي است آيا قول مي دهد كه در پايان چهار سال اين وضعيت را بكلي تغيير بدهد و نتيجتاً اطلاعات قراردادهاي نفتي در اختيار مردم قرار بگيرد؟
4)براي رسيدن به خروجيهائي كه وعده مي دهيد،‌ چه سياستها و طرحهائي مد نظر داريد؟به عنوان مثال اگر معتقديد اصلي ترين مشكل كشور، قانون گريزي است براي رفع اين مشكل بخصوص در مواردي كه اين گريز توسط اركان مختلف حكومتي انجام مي گيرد چه طرحي را پياده خواهيد كرد؟
5)با توجه به اختيارات و محدوديتهاي رسمي و غيررسمي موجود براي يك رئيس جمهور در ايران، اجراي سياستها و طرحهائي كه در برنامه خود داريد امكان سنجي كرده ايد؟به عنوان مثال اگر قصد داريد پيگير تأسيس راديو و تلويزيون خصوصي باشيد به موانع موجود بر سر راه اين كار فكر كرده ايد؟يا اگر به دنبال شفاف سازي قراردادهاي نفتي هستيد بهانه هاي پيدا و پنهان موجود براي ممانعت از اين امر را در نظر گرفته ايد؟
پاسخ به اين موارد باعث خواهد شد كه:
1- هم رأي دهندگان بر اساس اطلاعات درست تصميم بگيرند و بالطبع مدافع و پاسخگوي رأي خود باشند
2- هم طرفداران و خود كانديداها درك درستي از قولها و وعده هائي كه مي دهند پيدا كنند و تبليغات اثربخشي بنمايند،
3- و هم اينكه بعداً ارزيابي درستي از عملكرد كانديداها بتوان بدست آورد(هم خود كانديدها و هم مردم).
البته شايد سياستمداري حكم كند كه سياستمداران چندان روشن سخن نگويند تا براي خود جاي فرار باقي گذارند ولي اگر كسي ادعاي صداقت مي كند و معتقد است دين از سياست جدا نيست و سياست پدر و مادر دارد، قاعدتاً بايد چنين رويكردي را كنار بگذارد.
متن كامل