۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

درباره اظهارنظرهاي اخير آقاي عباس عبدي


در روزهاي آغازين سال جاري كامنتي براي سايت آقاي عبدي درباره اظهارنظرهاي اخير ايشان ارسال نمودم كه قول دادند بعداً به همراه پاسخ آنرا منتشر كنند. چند روز پيش كامنت اينجانب و به همراه پاسخ‌هاي ايشان در سايت آينده منتشر شد. در ادامه مطلب نكات اينجانب و پاسخ‌هاي ايشان در داخل {} آمده است.  
----------------------------------------------------------------------
جناب آقاي عبدي
با سلام
تصور بنده از جنابعالي علي‌رغم اينكه در مواردي نظري متفاوت با شما داشته‌ و دارم فردي واقع‌بين، دقيق، همه‌جانبه‌نگر و با انصاف در تحليل و ارزيابي وقايع بوده و هست و به‌همين جهت سالهاست كه از خوانندگان مطالب و نوشته‌هاي شما هستم و تقريباً هر مطلبي كه نوشته‌ايد و يا مي‌نويسيد و يا اظهارنظري كه از شما منتشر مي‌شود پيگيري كرده و مورد توجه قرار مي‌دهم و اهم محورهاي آنها را بخاطر دارم. حتي در موارد زيادي مي‌توانم تحليل شما از رويدادها را حدس بزنم اما مواضع و نوشته‌هاي جنجالي اخير شما هم از جهت صراحت و هم از جهت متدولوژي تحليل (البته در برخي موارد)، مرا شگفت‌زده كرد و سؤالات و ابهاماتي را برايم ايجاد نمود. لازم به گفتن است كه بنده با بخش قابل توجهي از استنتاجاتي كه جنابعالي از اين بحثها مي‌كنيد از جمله اينكه؛ سازش و مصالحه به معني خيانت نيست، بايد رفتارهائي را كه از حكومت نمي‌پسنديم خودمان تكرار نكنيم، تضارب آراء در ميان خودمان را به رسميت بشناسيم، خواسته‌هاي خودمان را با امكاناتي كه داريم هماهنگ كنيم، زنداني‌شدن و هزينه‌دادن لزوماً به معني درستي گزاره‌هاي مطرح شده از سوي آنانكه گرفتار زندان و دچار هزينه مي‌شوند نيست، مسؤولانه صحبت و رفتار كنيم، در تصميم‌گيري بدور از احساسات عمل كنيم، با اتخاذ استراتژيهاي بهتر مي‌توانستيم نتايجي بهتر از آنچه بدست آمده بگيريم و ...؛ موافقم اما لحن، نوع استدلالها و بعضي نتيجه‌گيريها در نوشته‌ها و اظهارنظرهاي اخيرتان متفاوت و قابل تأمل و يا ناقص به نظر مي‌رسد.
1-اولين نكته، نحوه ورود به بحثهاي اخير است. جنابعالي بسيار بر حركت در چارچوب قانون تأكيد مي‌كنيد و حتي خوانندگان وبسايت خود را به رعايت موارد قانوني در كامنتها ملزم مي‌كنيد اما ناگهان و تا آنجائي كه به ياد دارم براي اولين بار بعنوان مهمان در تلويزيون فارسي بي‌بي‌سي ظاهر مي‌شويد و به اظهارنظر درباره شركت آقاي خاتمي در انتخابات مي‌پردازيد. اين در حاليست كه طي چند ماه اخير درباره اين رسانه حرف و حديث زيادي مطرح شده و برخي مقامات ذي‌نفوذ در ايران مكرراً هرگونه همكاري با بي‌بي‌سي را غيرقانوني دانسته‌اند.{در این مورد باید گفت که این مورد نه اولین و نه دومین و نه حتی دهمین گفتگوی من بوده است. در مورد غیر قانونی بودن هم اظهارات افراد ملاک نیست بلکه واقعیت قانون برای شهروندان ملاک است . به علاوه فرق است میان همکاری و اظهار نظر و تا کنون هم دیده نشده که فردی به علت اظهار نظر با رسانه‌های بیرون نظام مورد محکومیت قرار گیرد و اگر نمونه ای هست مربوط به مفاد اظهار نظر بوده و نه اصل آن. نمونه مشهور آن آقای فتحی است که پس از گفتگو در باره انفجار موشک بلافاصله بازداشت شد در حالی که دهها بار پیش از آن چنین گفتگوهایی را انجام داده بود ولی آن گفتگو به نحوی بود که بسیاری از شنوندگان بلافاصله چنین برخوردی را حدس زدند.}
2-اظهارنظرهاي اخير شما به هر حال يا از موضع يك تحليل‌گر و روزنامه‌نگار مستقل است يا از موضع يك فعال سياسي حامي اصلاحات در كشور. اگر از موضع اول است آنگاه اين سؤال مطرح مي‌شود كه چرا فقط در تحليل خود يك طرف قضاياي سال 88 را مورد توجه قرار مي‌دهيد و طرف ديگر ماجرا را (حكومت را) كه مهمتر و تأثير‌گذارتر و وظيفه‌دارتر و مسؤول‌تر و مختارتر و امكانات‌دارتر است ناديده مي‌گيريد. ممكن است بگوئيد براي من رفتار حكومت مهم نيست. هر چند چنين ادعائي در جاي خود قابل تأمل است اما اگر چنين باشد نبايد اپوزيسيون و يا مخالفان خارج‌نشين را بابت نقدهاي تند و تيزشان با اين استدلال كه مسؤوليت و هزينه‌اي از قبل اينگونه نقدها متوجه‌شان نيست ملامت كنيد.{در این باره در پاسخ‌هایم توضیح داده ام ولی چیزی را که باید اضافه کنم موضع مرسوم رسانه‌ای است که با آن گفتگو می کنم. من قبلا هم انتقاداتم به جنبش سبز را از رسانه خاص این جنبش بیان می کردم و اگر با رسانه حکومتی یا جناح حاکم صحبت کنم علیه منتقدین سخن نخواهم گفت نمونه اش هم در این تارنما هست که عکس موضوع را در نقد حکومت خواهم گفت. ممكن است بگوئيد قصوري در اين قضايا متوجه حكومت نيست.{روشن است که این مورد با نظر من انطباق ندارد و در گفتگوهای مفصل به این مسئولیت اشاره کرده‌ام.} در اينصورت نيز بايد سؤالات ديگري پاسخ داده شود. اما اگر اظهارنظرهاي اخير جنابعالي از موضع يك فعال سياسي است و بدين ترتيب قصد داريد انتقادات خود از عملكرد جناح خودي را با بقيه هم‌جناحي‌ها در ميان بگذاريد تا به يك ديدگاه مشترك برسيد؛ در اينصورت روشن است كه راه آن مصاحبه با رسانه‌ها آنهم رسانه‌هاي جناح مقابل نيست.{راه این کار انتشار در رسانه است ولی اصلا با رسانه جناح مقابل در این زمینه گفتگو نکرده‌ام.} ممكن است گفته شود گروهها و افراد مورد انتقاد را هم‌جناحي خود نمي‌دانيد در اينصورت صداقت اقتضا مي‌كند كه شناسنامه و سرحدات جناح خود را مشخص نمائيد و اينجوري نباشد كه وقتي قرار بر بسيج نيرو براي پيگيري امري باشد هر كسي را با هر رويكرد و راهبردي پذيرا باشيم اما زمان پاسخگوئي نسبت به عملكردها، تقصير را به گردن كساني بياندازيم كه راهبرد متفاوتي از راهبرد مد نظر ما را پيگيري مي‌كنند.{یک قاعده منطقی وجود دارد که هر که غنیمت می برد غرامت هم می پردازد.} سؤال اساسي‌تر اين است كه اصولاً جايگاه‌تان در سياست ايران كجاست؟ شما به جمع نيروهاي تحول‌خواه مي‌پيونديد و به فعاليت سياسي مي‌پردازيد اما هر وقت از نظرتان آنها راه را به اشتباه مي‌روند از آنان جدا و به انتقاد مي‌پردازيد.{اگر کسی در تصمیمی شرکت داشته یقینا تا آخر مسئولیت آن را هم باید بپذیرد اما اگر در تصمیمی حضور نداشته و حتی نسبت به آن منتقد باشد چرا باید سکوت کند؟ آیا شما خودتان چنین می کنید؟} دوباره وقتي احساس مشترك پيدا مي‌كنيد وارد ميدان مي‌شويد و دوباره با بروز اختلاف نظر ساز جدائي مي‌‌زنيد و به انتقاد مي‌پردازيد. خودتان تصميم مي‌گيرد و سكوت مي‌كنيد و يا آنرا مي‌شكنيد يا اينكه رأي مي‌دهيد يا ... .{ظاهرا اشتباهی در برداشتهای شما از رفتار بنده وجود دارد من اصلا با دوستان در این سیاستها همداستان نبوده ام و از سال 87 هم انتقاد داشته ام و آن را نوشته و گفته ام و همه هم می دانند.}
3-مسائل اجتماعي اعم از سياسي و اقتصادي و جامعه‌شناختي همچنان كه خودتان هم در مقاطع گوناگون در نوشته‌هاي خود تأكيد داشته‌ايد مسائلي پيچيده و كثيرالابعادند. در عين حال اين پيچيدگي و كثيرالوجهي با گذشت زمان ثابت نمانده و دگرگون مي‌شود. بنابراين بي‌احتياطي در استفاده از متدها و الگوهاي خطي و مهندسي در تحليل وقايع و پديده‌هاي اجتماعي، آنرا دچار اريب و يا خطاي فاحش مي‌كند.
بطور مثال گفته‌ايد: "اگر خاتمی رای داده است تا برای زندانیان و دوستان اصلاح‌‌طلب مشکلی پیش نیاید، این نشان می‌دهد که خاتمی در سه سال گذشته خطا کرده است. چرا؟ چون اگر رای‌ندادن خاتمی می‌تواند موجب زندانی ‌شدن عده‌ای شود یا فشار بر زندانیان را افزایش دهد، پس مجموعه مواضع انتقادی خاتمی در سه سال گذشته نیز، قطعاً در زندانی شدن اصلاح‌طلبان تاثیر داشته است. خاتمی اگر نمی‌خواهد رفتار و موضع‌گیری سیاسی‌اش باعث زندانی شدن کسی شود، پس در سه سال گذشته باید مشی دیگری را در پیش می‌گرفت. چطور خاتمی در گذشته آن مواضع را اتخاذ کرد و آن سخنان انتقادی را در سه سال اخیر گفت و به فکر فشار بر دوستانش نبود و در روز 12 اسفند، ناگهان به یاد دوستان زندانی افتاد و برای ممانعت از اعمال فشار بر آنها، رفت پای صندوق رای؟ در این صورت، و با این منطق، رفتارهای قبلی خاتمی نادرست بوده است؛ چرا که خاتمی نمی‌خواهد کاری کند که دیگران به دردسر بیفتند. اما این خبرها نبوده است که خاتمی با تهدید رای داده باشد".
اينگونه تحليل به اين معني است كه رفتار آقاي خاتمي تنها متغير مؤثر بر زنداني شدن و يا آزادي دوستان‌اش مي‌باشد. چنين استنتاجي به روشني نادرست است{چنین استنتاجی نادرست است ولی این استنتاج شماست و نه بنده. روشن است که تنها متغیر نیست ولی من استدلال نکرده ام بلکه احتجاج کرده ام یعنی مقدمه ادعا را گرفته ام و موخره خود را از آن استخراج کرده ام و الا سخن شما کاملا درست است.} و اگر امروز رفتار آقاي خاتمي بر وضعيت دوستان زنداني‌اش مؤثر هم بود (البته من فكر مي‌كنم چندان مؤثر نيست){این استلال شما با مورد قبلی کاملا هماهنگ است(درست و غلطی آن بحث دیگر است) ولی استلال دوستان چنین تطابقی را ندارد.} لزوماً به اين معني نيست كه در گذشته نيز چنين بوده است. اينگونه متد تحليلي شبيه همان بحث كش‌دار معيار قراردادن خوشحالي و بدحالي رسانه‌هاي خارجي براي قضاوت درباره درستي و نادرستي اظهارنظر صاحبنظران و فعالان سياسي كشور از سوي حكومت است كه غلط بودن آن اظهرمن‌الشمس است. متأسفانه اينگونه قضاوتها چنان دامن جامعه ما را گرفته كه برخي از نخبگان و رسانه‌ها مدتها وقت خود را صرف مي‌كنند تا براي دفاع و يا رد بجائي و يا نابجائي چنين معيارهائي، استدلال بياورند و آيه و حديث بيابند. زماني، بنده خدائي با نيت خاصي چنين گزاره‌اي را بر زبان جاري كرده و اينك عد‌ه‌اي كوركورانه و عده‌اي نيز كاسب‌كارانه در پي تئوريزه كردن آن هستند. در تحليل‌هاي اخير جنابعالي تعداد اينگونه مثالها زياد شده است.{نکات شما کاملا درست است ولی ایکاش مصداق های مربوط به بنده را هم ذکر می کردید.}
نكته ديگري كه در تحليل‌هاي اجتماعي نبايد از نظر دور داشت عادتهاي جامعه‌‌اي است كه رفتارهاي آنرا تحليل مي‌كنيم. شرط موفقيت يك ايده و نظريه اجتماعي، لحاظ‌ كردن عادتهاي مردمان جامعه مورد بررسي در نظريه‌پردازي است. در اينگونه نظريه‌‌پردازي‌ها، از يك سو لازم است نظريه را متناسب با عادتهاي مردم ساخت و پرداخت و از سوي ديگر ناچاراً بايد از مردم خواست كه عادتهاي نامطلوب خود را تعديل كنند. بعنوان مثال ذهنيت منفي داشتن نسبت به معامله و سازش و يا عاطفي و احساسي برخورد كردن با مسائل در نزد مردم ايران را (كه من هم معتقدم ويژگي منفي در نزد ما هستند) بعنوان يك واقعيت بايد تا حدي پذيرفت و در تحليلها و نظريه‌پردازي‌ها به آن نيز توجه كرد.
در قضاياي سال 88، در حاليكه حكومت هم امكانات و مسؤليت داشت و هم اينكه رفتارهايش بايد بيش از احساس بر عقلانيت استوار مي‌بود به معترضين حمله مي‌كرد و بخشي از آنان نيز واكنش نشان مي‌دادند. در تحليل اين وقايع، مكرراً سبزها را مذمت مي‌كرديد كه چرا اينگونه مي‌كنند. حرف شما بصورت انتزاعي و روي كاغد درست بود اما اين واقعيت را كه "وقتي كسي در آن فضا قرار مي‌گيرد و نوعاً جوان است اينگونه واكنش از او تا حد زيادي طبيعي است" ناديده مي‌گرفتيد.{اصلا چنین نیست. اگر من حکومت را مخاطب قرار دهم به روشنی سخنان شما را خواهم زد همچنان که زده ام.
ولی وقتی در باره این طرف ماجرا حرف می زنیم قضیه فرق می کند. اول این که من هیچ اعتراضی به آن جوان که در خیابان چنان رفتاری را می کند ندارم در 18 تیر هم همین استلال را داشتم اما قرار نیست که افرا 50 یا 60 ساله هم همینطور رفتار کنند و اسیر منطق موقعیت شوند پس کی باید از این دور شوم بیرون آییم؟}
4-با تأكيد و اطمينان فراوان، مشكلات پيش‌آمده براي كشور و جناح منتقد و معترض را نتيجه عملكرد سبزها مي‌دانيد. در پاسخ به يكي از نقدها نسبت به اظهارنظرهاي اخيرتان مبني بر اينكه: "در این مصاحبه به گونه‌ای وارد جدل می‌شود که گویی بخش مهمی از مشکلات مملکت اعم از سیاسی و فرهنگی و ملی و بین‌المللی به گردن جنبش سبز است"؛ پاسخ داده‌ايد: "اين برداشت شما درست است و نقطه كانوني مباحث من نيز همين مسأله است كه به درستي برداشت كرده‌ايد. فرض كنيد كه در نتيجه جنبش سبز، جريان امور به گونه ديگري بود و جامعه امروز ايران از حيث شاخصه‌هاي دموكراتيك در وضعيت بهتري نسبت به سال 88 بود. در اين صورت طبيعي بود كه اين دستاورد را متوجه اين جنبش نمود. ولي وضعي را كه اكنون در آن قرار داريم بايد متوجه چه كساني دانست؟ حتماً خواهيد گفت حكومت. اين پاسخ پذيرفتني نيست. نه آن كه حكومت مسئوليتي ندارد، بلكه پاسخ از منظر ناقصي داده شده است. خوب اگر وضع بهتر مي‌شد چرا كسي آن را متوجه حكومت نمي‌كرد و فقط به جنبش سبز ارجاع مي‌داد؟ روشن است كه مسئوليت يك طرف نافي مسئوليت طرف ديگر نيست و هر كدام در موضع خود بايد مورد پرسش قرار گيرند. همچنان كه اين استدلال را درباره جنبش اصلاحات و شكست آن هم صحيح است و مسئوليت آن متوجه دست‌اندركاران آن نيز هست".  
با اين حساب اگر امروز كساني مدعي شوند كه همه مشكلات كشور نتيجه انقلاب اسلامي و اشغال سفارت آمريكا (كه در هر دوي آنها از دست‌اندركاران اصلي بوده‌ايد) هست جنابعالي بايد ادعاي آنها را بپذيريد و قبل از هر عملي، به آسيب‌شناسي و بيان اشتباهات بانيان آن دو واقعه بپردازيد{اتفاقا منطق غلطی نیست وقتی که عده‌ای مدعی هستند که می خواهند مملکت را آباد کنند و نتوانسته اند باید پاسخگو باشند نمی شود که هر کاری بشود و هیچ مسئولیتی را عهده دار نبود به همین دلیل است که این حرفها را می زنم خوب شاید بگویید که پس مسئولیت گذشته چه می شود. اگر کسی در انجام گذشته تقصیر داشته باید پاسخگو باشد اما اگر قصور کرده باید در رفتار امروز خود آن را جبران کند کاری که من فکر می کنم دارم انجام می دهم.}
پاسخ سؤال فوق بگونه‌اي داده شده است گو اينكه بحث موفقيت يا عدم موفقيت جنبش سبز، موضوع تقسيم كار ميان حكومت و فعالان اين جنبش براي نيل به امر معيني است تا نيل يا عدم نيل به آنرا به يكي از آن دو نسبت دهيم. بحث آنها دعوا بر سر وادار كردن طرف مقابل به امر معيني است. مضافاً اينكه به نظر نمي‌رسد اين دعوا هنوز به پايان خود رسيده باشد تا بتوانيم تكليف برنده و بازنده و يا شاكي و خاطي آنرا مشخص كنيم.{کاملا درست است فقط باید گفت که کی به پایان می رسد آیا از روز اول هم همین زمانبندی مد نظر بود؟}
ضمناً اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه بعضاً برخي‌ها وضعيت فعلي را مي‌بينند و سپس مي‌گويند اگر جنبش سبز تندروي نمي‌كرد و به عدم تقلب تمكين مي‌كرد نيروي قدرتمندي مي‌شد و مي‌توانست تأثيرگذار باشد. اما اشتباه اينگونه تحليل‌ها در آن است كه موقعيت فعلي منتقدين حكومت را قطعي فرض مي‌كنند و آنگاه مي‌گويند اگر تندروي‌هاي سال 88 نبود چنين و چنان مي‌شد.{این انتقاد اصلی من نیست بلکه انتقاد برخی از فعالانی است که اکنون هم زندان هستند. ولی مقایسه با آقای هاشمی در این مورد درست نیست زیرا راهبرد ایشان با دیگران متفاوت است ایشان در پالیتی فعالیت می کند و نه در جامعه.} در حاليكه اگر آن فشارها در سال 88 بر حكومت نبود و حكومت آن هزينه‌ها را نمي‌داد نه تنها به آقاي موسوي و حرفهايش گوش نمي‌‌دادند بلكه او را مرده تبليغ مي‌كردند. مگر آقاي هاشمي كه در سال 84 بيش از10 ميليون رأي آورد به نيروي قدرتمندي تبديل شد و به حرفهايش گوش دادند. حال آنكه 10 ميليون رأي آقاي هاشمي بسيار مهمتر و قابل اتكاتر از 13 ميليون منتسب به آقاي موسوي بود. آقاي موسوي وقتي ايستاد، مهم و قابل اعتنا شد و گرنه او هم كسي بود مثل آقاي هاشمي بعد از انتخابات 84.
5-گفته‌ايد: "رفتار اصلاح طلبان اشکال مهمتری دارد و آن هم عدول از دموکراسی است. اصلاح‌طلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمی‌کنند. فرض کنید کسی از شرکت در انتخابات دفاع کند. همه به او هجوم می‌آورند و به او انگ می‌زنند. آن بیانیه‌ای که قبل از انتخابات به نام زندانیان منتشر شد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود، مصداق یک فعل کاملاً غیردموکراتیک بود ".
دموكراسي، به معني وابستگي حكومتها به مردم و مشروعيت يافتن آنها از مردم است و ويژگيهاي فردي چون انتقاد‌پذيري، سازش‌پذيري، دوري از افراط و تفريط، دموكرات بودن و ...؛ نتيجه طبيعي اين وابستگي و اينگونه مشروعيت است. در واقع دموكرات بودن تا حد زيادي ويژگي ذاتي آدمها و گروهها نيست بلكه اين ساختارهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي‌اند كه انسانها را دموكرات يا مستبد مي‌سازد. رفتار دموكراتيك در عرصه سياست تا حد زيادي انتخاب نيست بلكه به ضروت سيستمهاي دموكراتيك به فعالان سياسي تحميل مي‌شود. نسبت دادن مشكلات به اشكالات فردي و اينگونه مسائل، راهگشا نيست و اگر منتظر اصلاح در رفتار افراد (چه در ميان حاكمان و چه در ميان مخالفان) باشيم بايد بي‌خيال اصلاحات شويم. اينگونه رفتارها كم و بيش بالفعل و يا بالقوه در همه حال و همه جا و در ميان همه افراد يافت مي‌شود. البته اين رفتارها محل اشكال است ولي مشكلات نتيجه محتوم آن نيست و برجسته‌كردن آنها، غفلت از خلاف و مبارزه با خلافكار است. بعضاً احساس مي‌شود چون نمي‌توانيم به مشكلات اصلي بپردازيم و آنها را برجسته كنيم مسائل كم‌ اهميت‌تر را مهم جلوه داده و مشغول آن مي‌شويم. مسائل پيش‌آمده بسيار پيچيده‌تر از آن است كه آنها را صرفاً به عدول منتقدين از دموكراسي منتسب كنيم. به نظر مي‌رسد كه بعضاً براي ساده‌سازي مسائل كه در جاي خود مفيد است در دام تحليل‌هاي خطي مي‌افتيد.{با کلیت نظر شما موافقم اما دو نکته را هم توجه کنید. اول این که بنده هیچگاه این مساله را مشکل اصلی و عمده کشور ندانسته ام بلکه مشکل خاص خود اصلاح طلبان دانسته ام.
ولی نکته دوم و مهمتر این که در هر حال باید بکوشیم که خودمان در چارچوب رفتاری خود اصول دموکراتیک را رعایت کنیم. مثلا اگر بنده ادعایی در این زمینه دارم وظیفه دارم که این ادعا را حداقل در رفتار خودم با شما انعکاس دهم و امکان سخن گفتن شما و انگ نزدن به یکدیگر را فراهم کنم اما اگر این کار را نکنم آیا شما نمی توانید نسبت به ادعای من شک کنید و نسبت به نتایج رفتارم بدبین باشید؟ }
6-گفته‌ايد:"به‌نظر من اولين اقدام تمايز قائل شدن ميان جنبش اصلاحات و جنبش سبز است، اگرچه در مقاطعي به‌نحوي باهم تداخل داشته‌اند، ولي به‌ لحاظ راهبردي انطباقي با يكديگر ندارند و تعارض خود را نشان خواهد داد. اين حق هركس است كه طرفدار راهبرد سياسي مطلوب خودش باشد، ولي نمي‌توان در زمان واحد، طرفدار ايده‌ها و رفتارها و راهبردهاي غيرقابل جمع شد. اين دو حركت هم به لحاظ مباني و هم به لحاظ رهبري تفاوت‌هاي جدي با يكديگر دارند، و هرگونه امتزاج آن‌ها، موجب مي‌شود كه عوارض هردو جنبش نصيب شود بدون آن ‌كه منافع هيچ‌كدام حاصل گردد. بنابراين هر كس آزاد است كه به هر جنبش اجتماعي كه مي‌خواهد بپيوندد و به تبعات و لوازم آن نيز ملتزم شود ولي نبايد ديگراني را كه با آن ايده و رفتار موافق نيستند، با ايجاد فضاي رواني و تبلغي و احساسي مجبور به تبعيت از آن كند و درصورت استنكاف او را متهم نمايد. هر چند که جنبش سبز از دل اصلاحات درآمد اما لزوماً در ادامه اصلاحات نیست. این جنبش مسیر خودش را رفت."
اولاً، جنبش سبز جبهه متعين و واحدي نيست. يكي در آن خواستار جمهوري اسلامي و بازگشت به قانون اساسي است و ديگري خواستار براندازي.{این که کدام جبهه‌ای می تواند با این دو رویکرد متضاد همزیستی کند و همچنان جبهه باشد در عقل من نمی گنجد ولی فرض من از سبز این قسمت اخیرش هست والا با بخش اول که بحثی ندارم و آن را اصلاحات می دانم.} اما شما در انتقادهاي خود، هر دو را با هم ادغام مي‌كنيد و راهبردهاي هر دو را يكي مي‌انگاريد و در نقاط ضعف هر يكي، ديگري را نيز شريك مي‌سازيد.
ثانياً،‌ آيا نيروهاي تحول‌خواه دركشور آنقدر توان و انرژي و پايگاه دارند كه بتوانند براي پيگيري راهبردهاي متفاوت، جبهه‌بندي‌هاي جداگانه‌اي تشكيل دهند. تا آنجائيكه من به ياد دارم شما از گروه گروه شدن اصلاح طلبان در انتخابات مجلس و شوراها انتقاد داشته و معتقد بوديد چون فعلاً انتخابات طريقت دارد و نه موضوعيت، نبايد به‌خاطر اختلاف در راهبردها و سياستها، ليستهاي جداگانه داد. روشن است كه اصلاح‌طلبي مورد نظر آقاي خاتمي، بدون كمك گرفتن از طبقات و گروههاي ديگر كه در آخرين نمود عيني خود عموماً در قالب جنبش سبز متجلي شده‌اند راه به جائي نخواهد برد. خود آقاي خاتمي نيز اين را بخوبي مي‌داند و اتفاقاً رفتارهاي متناقض آقاي خاتمي عمدتاً از همين‌جا ناشي مي‌شود{برداشت شما درست است اما این امتزاج، پیامهای بسیار ویرانگری دارد اگر من از یکی بودن لیستها دفاع می کردم و دفاع می کنم برای این است که آنان در عمل راهبردی هم، یکی بودند وحدت و افتراق باید در چارچوب تحلیلی قابل دفاع شود. والا نتیجه همین کارهای زیگزاگی می شود که به درستی به آنها اشاره کرده اید.} نه از فشارهاي رواني و عاطفي اطرافيان بر او (هر چند كه آن هم بي‌تأثير نيست). بنابراين اگر آقاي خاتمي مي‌خواهد ايده خود را بدون توجه به خواسته‌هاي كسانيكه كه پاي كار هستند پيش‌ ببرد اولاً اين را به وضوح بايد بيان كند و ثانياً نبايد با دوپهلوگوئي و كلي‌گوئي و قول دادن‌هاي غيرواقعي از نيروي بالفعل و بالقوه آن افراد و گروهها به نفع خود بهره‌برداري نمايد. آن وقت است كه خواهيم ديد اصلاً موضوعي بنام خاتمي اهميت دارد يا نه؟
7-گفته‌ايد: "من برای رای دادن به آقای مطهری در انتخابات شرکت نکردم. برای من نفس شرکت در انتخابات مهم بود. چرا؟ چون شرکت در انتخابات را یکی از عوامل رفع تهدیدات خارجی علیه کشورم می‌دانم (هر چند به سیاست‌های موجود کشورم هم اعتراض دارم و تا حد زیادی آنها را می‌گویم). ولی رای دادن من به معنای تایید وضعیت موجود نیست. من از فردا همچون گذشته به سیاست های غلط اعتراض خواهم کرد؛ سیاست هایی که تهدید خارجی را تشدید می‌کند. اگر این انتخابات فقط عرصه اختلافات اصولگریان بود، شرکت در انتخابات هیچ ربطی به من پیدا نمی‌کرد. اما وقتی که بحث حمله نظامی به کشورم در میان است، شرکت در انتخابات به من مربوط می شود".
آيا بدون حركت جمعي و با حركتهاي فردي مي‌توان مانع تهديد خارجي شد. اگر مي‌شود چرا راهبرد مورد نظر خود براي اصلاحات را بصورت فردي پيگيري نمي‌كنيد تا نتيجه دهد. اگر قصدتان از شركت در انتخابات مقابله با تهديد خارجي بود قاعدتاً و منطقاً بايد براي آن تبليغ مي‌كرديد نه اينكه سكوت مي‌نموديد.{اگر از پیش تصمیم سیاسی گرفته بودم جتما چنین می کردم که گفته اید ولی این فقط یک اقدام شخصی بود و چون من در یک جمع سیاسی حضور ندارم طبعا نمی توانسته ام اقدامی جمعی کنم ولی در این رابطه در یکی از پاسخهایم به اقدام تحلیلی خود اشاره کرده ام اما به دلائل پیش گفته مسکوت ماند.}
مضاف بر آن، مهم نيست كه انگيزه شما از شركت در انتخابات چيست، مهم آن است حكومت و ديگران از خروجي اين عمل چه نتيجه‌گيري مي‌كنند و چه بهره‌برداري و تبليغي روي آن انجام مي‌دهند{باید با این ایده شما صریحا محالفت کنم گویی که دیگران بوق هستند و حکومت فعال مایشا. تردیدی ندارم که من صدها بار بیش از آن یک رایی که داده‌ام در جهت اعتقاداتم بهره برداری خواهم کرد ولی اگر کسی فکر کند که نمی تواند چنین بهره‌ای را ببرد طبعا نباید رای هم بدهد. اصولا با رای منفعل مخالفم و اگر می گویم در موردی باید شرکت کرد حتما باید منوط به بهره‌برداری گسترده در جهت اهداف اصلاح طلبانه باشد.}
همواره و در غالب انتخابات‌ها، حكومت از حساسيت شرايط و طمع دشمنان سخن گفته و به آن دليل، خواستار شركت مردم در انتخابات مي‌شود و كمتر ديده مي‌شود چنين خواسته‌اي را به استناد عملكرد مناسب‌ خود مطرح نمايد و در مواردي حتي ضمن پذيرش همه اشكالات خواستار مشاركت در انتخابات مي‌شود. اما به محض پايان انتخابات، تبليغات بر سر اينكه مردم نشان دادند كه به نظام اعتماد دارند آغاز مي‌شود و مشاركت مردم در انتخابات نشانه تأييد وضعيت موجود و محق بودن حاكمان و درستي تصميمات و سياستهاي آنها (كه بخشي از آن نيز مربوط به مواردي است كه تهديدات خارجي را متأثر مي‌كند) دانسته و حتي باور مي‌شود و سياستهاي غلط گذشته همچنان ادامه مي‌يابد.{اینها به دلیل این است که مشارکت کنندگان غلط وارد انتخابات می‌شوند اگر مثل مواردی که درست وارد شدند بهره‌های وافر هم برای کشور هم خواهند برد.}
8-گفته‌ايد: "طرفداران خاتمی به خاتمی، خود خاتمی به طرفدارانش و طرفدارانش به یکدیگر دروغ مي‌گويند و اينكه گفته می‌شود که خاتمی جزو رهبران جنبش سبز است، نوعی کلاهبرداری سیاسی بود".
اين حرفها، حرفهاي عجيب و تعهدآوري است و بار حقوقي دارد و از اينكه كسي چون شما اينگونه قضاوت كرده و خاتمي و طرفدارانش و فعالان جنبش سبز را "كلهم اجمعين" دروغگو و كلاهبردار خوانده‌ايد‌ بسيار حيرت‌آور است. جنابعالي كه مشاور يكي از طرفهاي اصلي مخالفان در جريان انتخابات سال 88 بوديد بدين ترتيب بر عمده ادعاهاي حكومت عليه معترضين سال 88 صحه گذاشته‌ايد. خارج‌نشين‌ها به شما انتقادهاي تندي (كه غالباً وارد نيست) كرده و توهين مي‌كنند و شما هم عصباني شده و اين كار آنها را به همه تعميم مي‌دهيد و پاسخ مي‌گوئيد. هميشه مخالفان خارج‌نشين را (در بسياري موارد بدرستي) متهم به بي‌مسؤوليتي در اظهارنظر كرده‌ايد. متأسفانه خودتان نيز عين همين كار را درباره آنها در مصاحبه اخير با سايت عصر ايران انجام داده‌ايد. شايد چون انتقاد از آنها هزينه ندارد هر چه خواسته‌ايد درباره آنها گفته‌ايد.{هر چند در اینجا روشن است که منظور از دروغگویی نوعی تغافل است همچنان که بعضا افراد به خودشان هم دروغ می گویند یعنی در واقع خود را به تغافل می زنند ولی از آنجا که چنین برداشتی شده قطعا باید از بیان آن پرهیز می کردم و اگر می خواستم بر این گزاره تاکید کنم حتما باید مصادیقی را که در ذهن دارم بیان می کردم که تصمیم داشتم در پاسخی به آقای کاظمیان مواردی را در این زمینه مطرح کنم ولی فعلا مسکوت می ماند و طبعا من هم حرف خود را فعلا پس می گیرم ولی در باره ادعای افراد مبنی بر رهبری خاتمی بر جنبش سبز اصطلاح کلاهبرداری کاملا بجاست(معنای حقوقی آن هم روشن است) ولی کسی متهم نشده است بلکه اگر کسی چنین ادعایی داشته باشد مصداق این اتهام است . خاتمی هنوز رهبری اصلاحات را هم نپذیرفته چگونه عده‌ای قبای رهبری سبز را بر قامت او می دوزند؟}
9-در موضوع رأي دادن آقاي خاتمي سعي مي‌كنيد تعبيري براي اين اقدام آقاي خاتمي استخراج كنيد كه خود ايشان به صراحت خلاف آنرا بيان مي‌كند. ايشان خودشان در جلسه‌اي بيان داشتند كه اطلاعاتي به ايشان رسيده بود كه قرار است بعد از انتخابات بگير و ببند راه بياندازند.{مگر قرار است که هر چه گفته می شود را بپذیریم؟}
10-گفته‌ايد: "مساله اصلی در شرایط کنونی برای من گرایش سیاسی و فکری نیست. مساله من مردی و نامردی است. اختلاف فکری من و علی مطهری زیاد است اما علی مطهری اندک حریتی دارد که دیگران به کلی از آن بی‌بهره‌اند. این دلیل رای دادن من به مطهری بود. من کاری به عقیده مطهری ندارم. مساله با معرفتی و بی‌معرفتی است. فرقی هم نمی کند که از چه جناحی باشد"!
رأي به آقاي مطهري را به مسأله مردي و نامردي مربوط مي‌كنيد اما يادتان مي‌رود كه مشاور آقاي كروبي بوديد و او الان در چه وضعي است و مفهوم و پيامد اين اظهارات علني در ارتباط با او و ساير زندانيان چيست و اين عمل چه فايده‌اي براي جناح حاكم دارد.{همه حرف بنده برای نقد همین نگاه است مگر قرار است این کارها علیه زندانیان باشد؟ مثل این است که بنده بگویم وقتی که زندان بوده ام کسی نباید می رفته در اقدامی سیاسی شرکت می کرده و این نامردی است؟ مگر خون برخی افراد از دیگران رنگین تر است؟ شما که با دقت مطالب را می خوانید اگر این اظهار نظر من در باره آقای مطهری را هم اندکی توجه بیشتری می کردید احتمالا دریافت دیگری هم از آن می داشتید.}
نكته پاياني اينكه، در شرايط موجود همه امكانات اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و رسانه‌اي كشور كه مي‌توان با آن تغييري در توازن قوا ايجاد كرد تقريباً در انحصار حكومت است. تنها ابزار فعالان سياسي جناح مقابل كه‌ مي‌تواند تغييري در توازن قوا ايجاد نمايد اعتماد افكار عمومي به آنان است. بنابراين هر عمل خودسرانه‌ از سوي فعالان شاخص جناح تحول‌خواه (چه در داخل و چه در خارج) كه از اين سرمايه بكاهد و در آن خدشه وارد سازد اشتباهي جبران‌ناپذير خواهد بود.{کاملا درست است که نباید اعتماد را کم کرد ولی به نظر من مهمترین ابزار آنان اعتماد نیست بلکه دانش و برنامه و راهبرد سیاسی است که بدون اینها اعتماد پشیزی نخواهد ارزید و البته بدون اعتماد هم این ابزار کارایی ندارد ولی دانش و برنامه و راهبرد سیاسی اعتماد می آورد در حالی که اعتماد برنامه سیاسی نمی آورد و با گذشت زمان مستهلک می شود به همین دلیل است که نباید در باد اعتماد خوابید بویژه اعتمادی که بر احساسات متکی باشد.
در هر حال از این که مثل گذشته و با حوصله، نظرات خود را نوشته اید سپاسگزارم.}
ضمن تبريك سال نو، انشاء‌الله موفق باشيد.
متن كامل