آيتالله منتظري شب گذشته در قم دار فاني را وداع گفت. ما در ميان شخصيتهاي انقلابي و فعالان سياسي و اجتماعي و ديني قبل و بعد از انقلاب مظلومان زيادي ديدهايم و يا به اين صفت شنيدهايم اما به جرأت ميتوان گفت مظلوم واقعي در اين ميان آيتالله منتظري بود و هست. او هم از پيروان و شاگردانش ظلم ديد و هم از رهبران و استاداناش. او هم مغضوب نظام قبل از انقلاب بود و هم نظام بعد از انقلاب. او از نظام طاغوت شكنجه جسمي ديد و از نظامي كه نظريهپرازش بود شكنجه روحي و حصر خانگي و حبس حوزوي. عدهاي يا از روي جهالت، يا از روي قدرتطلبي و يا از روي ترس، اصولگرائي او بر سر ارزشهاي ديني، اسلامي و انقلابي را سادهلوحي و بيسياستي ناميدند و اينك چوب آن خطاها و اشتباهات فاحش را دريافت ميدارند. او در اوج قدرت و در حاليكه چند قدمي با تصاحب قدرت اول ايران فاصله نداشت عطاي آنرا به لقايش بخشيد و بر سر اصولي كه بدان پايبند بود ايستاد حتي اگر او را سادهلوح خطاب كنند، عكسهايش را زير دست و پا له نمايند و براي او خواستار مرگ شوند. او آنقدر صداقت داشت كه به اشتباهات خود درباره نظريه ولايتفقيه اعتراف كرد كاري كه كمتر مرجع تقليد و مجتهدي توان و جرأت آنرا دارد. روحش شاد!
متن كامل
۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه
۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه
من معيارم، او معيار است
مباني قضاوت و معيارهاي حقانيت از نظر بسياري از ما ايرانيان، موضعي است و نه موضوعي و لذا در بسياري از موارد براي ما "من قال" مهم است و نه "ما قال". اين تاحد زيادي نتيجه الگوبرداري اشتباه و بعضاً كاسبكارانه روحانيان ديني از پيشوايان معصوم صدر اسلام و تزريق آن به جامعه است. اين مسأله باعث گرديده رهبران؛ "خود(من)" را و مردم؛ "آنان(او)" را معيار حقانيت تصور كنند. ريشه اين پديده تا بدانجا قوي است و تا بدانحد براي اينگونه رهبران به واقعيتي انكارناپذير مبدل گشته كه در گفتههاي آنان كمتر جملهاي ميتوان يافت كه اشاره به خطاها و اشتباهاتشان داشته باشد درحاليكه در سخنان خود معصومان صدر اسلام موارد زيادي وجود دارد كه خواستار گوشزدشدن خطاها و اشتباهاتشان به آنها از سوي مردم هستند.
معيار قرار دادن "من" به استبداد و معيار قراردادن "او" به اسارت ميانجامد. استبداد و اسارت و فرماندهي و فرمانبري عصاره زندگي ما در خانه، مدرسه، اداره، بازار و سياست هستند. الگوي ذهني ما فرماندادن و فرمانبردن است. به محض اينكه تنش سياسي روي ميدهد از جنگ نرم و آفند و پدافند صحبت ميكنيم. بهمحض اينكه با چالشهاي فرهنگي روبرو ميشويم بهياد تهاجم فرهنگي و يا شبيخون فرهنگي ميافتيم. تا به وليفقيه انتقاد ميكني فرياد "مرگ بر ضد ولايتفقيه" بلند ميشود و بلافاصله ميگويند "مگر امام نگفت پشتيبان ولايتفقيه باشد تا به مملكت آسيبي نرسد"؛ غافل از آنكه مگر وليفقيه و امام، معصوماند؟ مگر هرچه آنان بكنند و بگويند وحي منزل است؟ چرا بلافاصله به ياد اينگفته امام نميافتند كه "اگر وليفقيه از خط عدالت و تدبير خارج شود خودبخود از مقام ولايتفقيه عزل ميشود"؟
لذاست كه در جامعه ما كار گروهي شكل نميگيرد. هر وقت رفتاري خاكستري مابين فرماندهي و فرمانبري بروز ميكند به خرقعادت و تندوري و دوري از اعتدال تعبير شده و با هجمه مرادان از يكسو و مريدان از سوي ديگر مواجه ميشود و حالت انفجاري و دعوا بخود گرفته و به خونريزي و تنش ميانجامد.
سخنان اخير مقامات عالي نظام درباره سران معترضين به نتايج انتخابات، مصداق بارز نگاه موضعي به معيارهاي حقانيت بجاي نگاه موضوعي به آن است.
ايشان در يكي از سخنرانيهاي خود در پاسخ انتقاد يكي از حاضرين به برنامههاي تلويزيون درباره انتخابات، بدرستي گفته بود اينگونه نيست كه هر روز صبح برنامههاي تلويزيون را پيش من بياورند و من دانهبهدانه آنها را تأييد كنم و بعداً پخش كنند. ولي معلوم نيست چرا ايشان فكر ميكنند هزاران مردم معترض به نتايج انتخابات هر روز صبح كارهائي را كه قرار است در تجمعات خود انجام دهند پيش موسوي و يا كروبي ميبرند و پس از تأييد دانهبهدانه آنكارها از سوي آنان دست به اقدام ميزنند؟
ايشان از رهبران جنبش سبز پرسيدهاند چرا از رقاصههائي كه از آنان حمايت ميكنند تبري نميجويند ولي پاسخ نميدهند چرا از رئيسجمهور محبوبشان نميخواهند تا از دختر تنيسوري كه عريانتر از رقاصهها در علن ظاهر ميشود و در فيلم تبليغاتي آقاي احمدينژاد خود را عاشق او خواند تبري جويد؟ ايشان چرا از قانونشكنيها و گفتهها و اقدامات دروغ و فريبكارنه و متقلبانه صدا و سيما و افرادي چون طائب و ذوالنور و مرتضوي كه همگي مستقيم يا غيرمستقيم منصوب خودشان هستند تبري نميجويند و آنها را طرد و تنبيه نميكنند؟
جالب است كه ايشان نميگويند شوراي نگهبان تخلف نكند تا مخالفان نيز اعتراض نكنند تا دشمن خوشحال نشود؛ بلكه ظاهراً فقط اين مخالفان هستند كه نبايد موجبات خوشحالي دشمن را فراهم كنند.
استدلالهاي ايشان در سخنراني اخير درباره اشكالات عملكرد رهبران جنبش سبز، غالباً بهانه و مستمسك بود و نه دليل و علت. حرفهاي ايشان مصداق بارز تخريب بود و نه نقد. چيزي كه هميشه ديگران را از آن پرهيز ميدهند.
بهنظر من آقاي هاشمي رفسنجاني عليرغم اينكه در قضاياي اخير خودش يكطرف دعواست بسيار بيطرفانهتر از كسانيكه در جايگاه بيطرفي و فصلالخطابي نشستهاند سخن ميگويد و رفتار مينمايد.
نمونه ديگر در اين زمينه سخنان اخير رئيس قوه قضائيه درباره سران معترضين است. او با سخناني كه بر زبان راند اصل خود را نشان داد و ثابت كرد كه تاكنون فيلم بازي ميكرده وگرنه براي او نيز چون بقيه، معيار قضاوت قانون نيست (معيارهاي قضاوتش موضعي است نه موضوعي). كسي نيست به ايشان بگويد مگر دادگاهي تشكيلگرديده و حكمي صادرشده كه ديگران را سران فتنه خطاب ميكنيد؟ آيا تهديد ديگران به خصوص قبل از اينكه دادگاهي برگزار شده و حكمي صادر شود در شأن يك قاضيالقضات است؟
متن كامل
لذاست كه در جامعه ما كار گروهي شكل نميگيرد. هر وقت رفتاري خاكستري مابين فرماندهي و فرمانبري بروز ميكند به خرقعادت و تندوري و دوري از اعتدال تعبير شده و با هجمه مرادان از يكسو و مريدان از سوي ديگر مواجه ميشود و حالت انفجاري و دعوا بخود گرفته و به خونريزي و تنش ميانجامد.
سخنان اخير مقامات عالي نظام درباره سران معترضين به نتايج انتخابات، مصداق بارز نگاه موضعي به معيارهاي حقانيت بجاي نگاه موضوعي به آن است.
ايشان در يكي از سخنرانيهاي خود در پاسخ انتقاد يكي از حاضرين به برنامههاي تلويزيون درباره انتخابات، بدرستي گفته بود اينگونه نيست كه هر روز صبح برنامههاي تلويزيون را پيش من بياورند و من دانهبهدانه آنها را تأييد كنم و بعداً پخش كنند. ولي معلوم نيست چرا ايشان فكر ميكنند هزاران مردم معترض به نتايج انتخابات هر روز صبح كارهائي را كه قرار است در تجمعات خود انجام دهند پيش موسوي و يا كروبي ميبرند و پس از تأييد دانهبهدانه آنكارها از سوي آنان دست به اقدام ميزنند؟
ايشان از رهبران جنبش سبز پرسيدهاند چرا از رقاصههائي كه از آنان حمايت ميكنند تبري نميجويند ولي پاسخ نميدهند چرا از رئيسجمهور محبوبشان نميخواهند تا از دختر تنيسوري كه عريانتر از رقاصهها در علن ظاهر ميشود و در فيلم تبليغاتي آقاي احمدينژاد خود را عاشق او خواند تبري جويد؟ ايشان چرا از قانونشكنيها و گفتهها و اقدامات دروغ و فريبكارنه و متقلبانه صدا و سيما و افرادي چون طائب و ذوالنور و مرتضوي كه همگي مستقيم يا غيرمستقيم منصوب خودشان هستند تبري نميجويند و آنها را طرد و تنبيه نميكنند؟
جالب است كه ايشان نميگويند شوراي نگهبان تخلف نكند تا مخالفان نيز اعتراض نكنند تا دشمن خوشحال نشود؛ بلكه ظاهراً فقط اين مخالفان هستند كه نبايد موجبات خوشحالي دشمن را فراهم كنند.
استدلالهاي ايشان در سخنراني اخير درباره اشكالات عملكرد رهبران جنبش سبز، غالباً بهانه و مستمسك بود و نه دليل و علت. حرفهاي ايشان مصداق بارز تخريب بود و نه نقد. چيزي كه هميشه ديگران را از آن پرهيز ميدهند.
بهنظر من آقاي هاشمي رفسنجاني عليرغم اينكه در قضاياي اخير خودش يكطرف دعواست بسيار بيطرفانهتر از كسانيكه در جايگاه بيطرفي و فصلالخطابي نشستهاند سخن ميگويد و رفتار مينمايد.
نمونه ديگر در اين زمينه سخنان اخير رئيس قوه قضائيه درباره سران معترضين است. او با سخناني كه بر زبان راند اصل خود را نشان داد و ثابت كرد كه تاكنون فيلم بازي ميكرده وگرنه براي او نيز چون بقيه، معيار قضاوت قانون نيست (معيارهاي قضاوتش موضعي است نه موضوعي). كسي نيست به ايشان بگويد مگر دادگاهي تشكيلگرديده و حكمي صادرشده كه ديگران را سران فتنه خطاب ميكنيد؟ آيا تهديد ديگران به خصوص قبل از اينكه دادگاهي برگزار شده و حكمي صادر شود در شأن يك قاضيالقضات است؟
۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه
عمر و عاص زنده است؟
در روزهاي اخير تلويزيون دولتي ايران در شبكههاي مختلف خود مكرراً و با سر و صداي بسيار، تصاويري را نشان ميدهد كه در آن عكسي پارهشده از آيتالله خميني در كنار يك اسكناس هزارتوماني كه بر زمين افتاده ديده ميشود. در اين فيلم پس از چند ثانيه مكث روي عكس پارهشده، دوربين بصورتي آرام و كارگردانيشدهگونه بالا ميرود و تعدادي را در چند دهمتر آنسوتر از پنجرهاي نردهاي نشان ميدهد كه شعار "استقلال، آزادي، جمهوري ايراني" سر ميدهند. بدنبال پخش اين فيلم، مجدداً كفنپوشاني كه مدتي است خبري از آنها نبود با سردمداري برخي آخوندهاي درباري دوباره به خيابان آمده و جنبش سبز و سران آنرا آماج حملات و توهينهاي كودكانه خويش قرار دادند. داستان چيست؟
داستان اين فيلم از سه حالت خارج نيست:
1)يا اين صحنه همانگونه هست كه پخشكنندگاناش ميگويند و دانشجويان معترض منتسب به جنبش سبز اين اقدام را انجام دادهاند
2)يا اينكه عكس مورد نظر، در دستان نيروهاي طرفدار جناح حاكم بوده و در شلوغي و درگيريهاي صورتگرفته ميان دو طرف، از دست آنها بر زمين افتاده و زير دست و پا پاره شده است؛ پديدهاي كه به وفور در راهپيمائيهاي گوناگون چون 22 بهمن و روزهاي قدس پس از اتمام مراسم بر بستر مسيرهاي راهپيمائي قابل مشاهده است
3)و يا اينكه كل اين فيلم ساختگي بوده.
احتمال وقوع حالت اول نزديك به صفر است. چرا كه اولاً هيچ انگيزهاي در طرفداران جنبش سبز براي انجام چنين كاري (حتي در نزد آنانكه در خارج از كشور زندگي ميكنند و بعضاً از تصميمات امام خميني صدمه هم ديدهاند) محسوس و مشهود نيست و ثانياً هيچ فايدهاي از قبل اينچنين اقدامي براي جنبش سبز متصور نيست بلكه برعكس، اين عمل براي جنبش اعتراضي موجود سراسر هزينه است. وقوع حالت دوم بعيد نيست اما نحوه فيلمبرداري و حركت دوربين و دكور صحنه بگونهاي است كه حالت سوم را بسيار محتملتر از دو حالت ديگر ميكند.
واقعيت اين واقعه هر چه باشد نمايش آن در تلويزيون دولتي و جوسازيها و صحنهسازيهاي بعدي آن، بيترديد سناريوئي سياسي است كه قطعاً نتيجه عصبانيت از توهين به امام خميني نبوده و هدفاش محكوميت اين عمل نيست بلكه بدنبال بهرهبرداي قدرتطلبانه از آن است.
صحنهگردانان اين نمايش با اين اقدام خويش ثابت كردند گرچه در زبان سنگ امام علي را به سينه ميزنند ولي در عمل شاگردان با استعدادي براي عمر و عاص هستند. آنان با اين اقدام خويش، بدنبال ايجادتفرقه و اختلاف در جنبش سبز و ترديدافكني در نزد سران آن نسبت به بدنه جنبش از يكسو و ايجاد وحدت و انگيزه در طرف خودي از سوي ديگراند تا بدينترتيب معترضين را از موضع تهاجمي موجود به موضع تدافعي بكشانند و خود و طرفدارانشان را از موضع ركود و انفعالي موجود به موضع تهاجمي سوق دهند. واكنش مناسب نسبت به وضعيتپيشآمده، راهپيمائي در محكوميت توهين صورتگرفته و تأكيد روي شعارها و گزارههاي دموكراسيخواهانه امام خميني در آن و خلع سلاح جناح حاكم از اين نظر است. ضمن آنكه بايد كاملاً هوشيار بود چرا كه ممكن است نمايش هاي ديگري نيز در پيش باشد و يا اينكه نمايش موجود صحنهها و پروژههاي ديگري نيز چون اعترافگيري از كساني تحت عنوان عاملين اين توهين، دستگيري موسوي و يا تحتالشعاع قرار دادن اعتراضات مردمي در مراسم روزهاي ماه محرم در پي داشته باشد.
در پايان خوب است نكتهاي را اضافه كنم و آن اينكه، معلوم نيست ماشين استدلال و قضاوت برخي چگونه است كه براحتي با اين استدلال مقامات كشور كه تعيين مسؤولين نهادهاي حكومتي چون صدا و سيما لزوماً به معني تأييد برنامههاي آنها نيست (شانهخالي كردن از پاسخگوئي در برابر خطاهاي اينگونه سازمانها) كنار ميآيند اما عمل اشتباه كسان ناديدهاي كه خود را طرفدار جنبش سبز مينامند و ارتباط آنها با سران جنبش نيز قطع است به موسوي و كروبي نسبت داده و آنانرا خائن خطاب ميكنند.
متن كامل
1)يا اين صحنه همانگونه هست كه پخشكنندگاناش ميگويند و دانشجويان معترض منتسب به جنبش سبز اين اقدام را انجام دادهاند
2)يا اينكه عكس مورد نظر، در دستان نيروهاي طرفدار جناح حاكم بوده و در شلوغي و درگيريهاي صورتگرفته ميان دو طرف، از دست آنها بر زمين افتاده و زير دست و پا پاره شده است؛ پديدهاي كه به وفور در راهپيمائيهاي گوناگون چون 22 بهمن و روزهاي قدس پس از اتمام مراسم بر بستر مسيرهاي راهپيمائي قابل مشاهده است
3)و يا اينكه كل اين فيلم ساختگي بوده.
احتمال وقوع حالت اول نزديك به صفر است. چرا كه اولاً هيچ انگيزهاي در طرفداران جنبش سبز براي انجام چنين كاري (حتي در نزد آنانكه در خارج از كشور زندگي ميكنند و بعضاً از تصميمات امام خميني صدمه هم ديدهاند) محسوس و مشهود نيست و ثانياً هيچ فايدهاي از قبل اينچنين اقدامي براي جنبش سبز متصور نيست بلكه برعكس، اين عمل براي جنبش اعتراضي موجود سراسر هزينه است. وقوع حالت دوم بعيد نيست اما نحوه فيلمبرداري و حركت دوربين و دكور صحنه بگونهاي است كه حالت سوم را بسيار محتملتر از دو حالت ديگر ميكند.
واقعيت اين واقعه هر چه باشد نمايش آن در تلويزيون دولتي و جوسازيها و صحنهسازيهاي بعدي آن، بيترديد سناريوئي سياسي است كه قطعاً نتيجه عصبانيت از توهين به امام خميني نبوده و هدفاش محكوميت اين عمل نيست بلكه بدنبال بهرهبرداي قدرتطلبانه از آن است.
صحنهگردانان اين نمايش با اين اقدام خويش ثابت كردند گرچه در زبان سنگ امام علي را به سينه ميزنند ولي در عمل شاگردان با استعدادي براي عمر و عاص هستند. آنان با اين اقدام خويش، بدنبال ايجادتفرقه و اختلاف در جنبش سبز و ترديدافكني در نزد سران آن نسبت به بدنه جنبش از يكسو و ايجاد وحدت و انگيزه در طرف خودي از سوي ديگراند تا بدينترتيب معترضين را از موضع تهاجمي موجود به موضع تدافعي بكشانند و خود و طرفدارانشان را از موضع ركود و انفعالي موجود به موضع تهاجمي سوق دهند. واكنش مناسب نسبت به وضعيتپيشآمده، راهپيمائي در محكوميت توهين صورتگرفته و تأكيد روي شعارها و گزارههاي دموكراسيخواهانه امام خميني در آن و خلع سلاح جناح حاكم از اين نظر است. ضمن آنكه بايد كاملاً هوشيار بود چرا كه ممكن است نمايش هاي ديگري نيز در پيش باشد و يا اينكه نمايش موجود صحنهها و پروژههاي ديگري نيز چون اعترافگيري از كساني تحت عنوان عاملين اين توهين، دستگيري موسوي و يا تحتالشعاع قرار دادن اعتراضات مردمي در مراسم روزهاي ماه محرم در پي داشته باشد.
در پايان خوب است نكتهاي را اضافه كنم و آن اينكه، معلوم نيست ماشين استدلال و قضاوت برخي چگونه است كه براحتي با اين استدلال مقامات كشور كه تعيين مسؤولين نهادهاي حكومتي چون صدا و سيما لزوماً به معني تأييد برنامههاي آنها نيست (شانهخالي كردن از پاسخگوئي در برابر خطاهاي اينگونه سازمانها) كنار ميآيند اما عمل اشتباه كسان ناديدهاي كه خود را طرفدار جنبش سبز مينامند و ارتباط آنها با سران جنبش نيز قطع است به موسوي و كروبي نسبت داده و آنانرا خائن خطاب ميكنند.
اشتراک در:
پستها (Atom)