نوع برخوردي كه جناح حاكم در هشتماهه اخير با مردمان معترض داشت زلزله مهيبي را در سازه باورها و تصورات بخشهاي وسيعي از طرفداران آن نسبت به خوش خط و خالي و حقانيت قدرت موجود ايجاد كرد. با اينحال بهنظر ميرسد كه اين زلزله هنوز نتوانسته اسكلت مورد اشاره را بكلي نابود سازد. يكي از ملموسترين چسبهائي كه هنوز اين سازه را سرپا نگهداشته و طرفداران جناح حاكم در بطن جامعه نيز مستمراً در گفتههاي خود براي توجيه مظالم رويداده به آن استناد ميكنند سادهزيستي برخي از مقامات كشور و سلامت مالي فرزندان آنهاست. يادداشت حاضر بدنبال توضيح اين نكته است كه قدرت، بسيار ارزشمندتر از ثروت و تجملگرائي است و بسياري حاضرند براي تصاحب آن از خيلي چيزها از جمله زندگي مرفه و تجملي بگذرند، بنابراين سادهزيستي مقامات سياسي يك كشور، نميتواند نشانه سالم، قابل اعتماد و حقبودن آنها باشد.
ويژگي ثروت در آن است كه به دارنده خود اين امكان را ميدهد كه خواستهها و اميال فردي و خانوادگي خود را به نحو احسن و اكمل تأمين نمايد. خانه خوب، ماشين خوب، خوردن خوب، تفريح خوب، مسافرت خوب، تشخص اجتماعي داشتن، مورد توجه و تحسين و غبطه ديگران قرار گرفتن، مشهور شدن، داشتن روابط گسترده با قدرتمندان و ثروتمندان، داشتن امكان تأثيرگذاري بر قدرت و ساير شؤون جوامع و ...، مصداقهاي عيني و ذهني چنين خواستهها و اميالي است. همه آنچه را كه با ثروتاندوزي قابل حصول است ميتوان يكجا در سايه قدرت سياسي بدست آورد. از آن گذشته، تأمين خواستهها و اميال فردي و خانوادگي بهاتكاء قدرت سياسي به لحاظ گستردگي، عظمت و تنوع در قياس با تأمين آنها از طريق ثروتاندوزي چون كوهي در برابر كاه است.
برخي از سياسيون حاضر در قدرت بعد از انقلاب، با فخرفروشي تمام چنين ادعا ميكنند كه خانه و ماشين مجللي ندارند، به مسافرتهاي آنچناني نميروند، از امكانات چنداني براي تفريح و سرگرمي برخوردار نيستند، از خوردن و آشاميدنهاي طاغوتي بهدورند و ... . چنين ادعاهائي از جهتي درست است چرا كه آنان ثروتي ندارند كه چنين امكاناتي را براي خويش تدارك ببينند. اما نكته آنجاست كه در قالب كار و مسؤوليت مملكتي، از بسياري از مواهب يادشده اتفاقاً به نحو بسيار گستردهتر و بهتري و البته بدون اينكه مبلغي بابت آن از جيب مبارك پرداخت نمايند بهرهمندند. آنها در منازل مجلل زندگي نميكنند اما عمده وقت خود را در بناهاي مجلل و مملو از امكانات ميگذرانند. اتومبيلهاي لوكس ندارند اما در عمل به جهت مسؤوليت و مسائل امنيتي بهترينها را سوار ميشوند. وقت و پول چنداني براي سفر و تعطيلات پرهزينه ندارند اما در قالب مسافرتهاي شغلي با لشكري از دوستان و آشنايان و خويشان با عاليترين وي. آي. پي (از قبيل بهترين هتل، ايمنترين و راحتترين وسيله اياب و ذهاب و عاليترين تشريفات) به بهترين جاهاي دنيا سفر ميكنند.
سياستمداران سادهزيست ما در سايه قدرت سياسي، از چنان تشخص اجتماعي، توجه ايرانيان و جهانيان و شهرت در ميان آنان، روابط گسترده با قدرتمندان و ثروتمندان و امكان تأثيرگذاري بر شؤون گوناگون زندگي اقتصادي و اجتماعي جامعه و حتي منطقه و دنيا برخوردار ميشوند كه دستيافتن به درصد ناچيزي از آنها براي ثروتمندان به رؤيا ميماند و لذتي در آنها نهفته است كه با زيستن در هيچ كاخ و قصري نصيب انسان نميشود. كه و چه و كي را آنان معين ميكنند. هر كسي را هر زماني خواستند ميتوانند ببينند ولي هركسي نميتواند آنها را ملاقات كنند. هزاران نفر در آرزوي اين هستند كه حتي براي لحظهاي هم كه شده آنها را ملاقات كنند و در واقع براي لحظهاي ملاقات با آنان سر و دست ميشكنند. آنان ميتوانند هر چه خواستند حتي متناقض بگويند و تحقق هر چه خواستند را اراده كنند، آنان قادرند مانع گفتن هر آنچه نميپسندند شوند و با رسانههاي در اختيار خود هر آنچه ميپسندند را با صداي بلند فرياد بزنند. آنان ميتوانند روزي از اينكه قراردادي در سعدآباد بسته ميشود و كشورشان قول ميدهد غنيسازي اورانيوم را در مقابل دريافت مشوقهاي اقتصادي موقتاً به حالت تعليق درآورد ناراحت شوند و آنرا با قرارداد تركمنچاي و گلستان مقايسه كنند اما در عين حال در برابر اين سؤال كه اگر دولتهاي غربي اورانيوم غنيسازيشده 3.5درصد ما را گرفتند (كه قاعدتاً محصول همان عدم تعليق غنيسازي اورانيوم بايد بوده باشد) و سوخت هستهاي 20درصد را ندادند چه ميكنيد؟ با كمال بيخيالي پاسخ گويند كه "ندهند؛ دوباره ميسازيم. ما با آنها قرارداد ميبنديم" (گو اينكه سعديآباديها قرار نبود قرارداد ببندند و اگر مشوقهاي اقتصادي تحقق نمييافت نميتوانستند تعليق را به تعليق درآورند). آنان با اتكاء به قدرت سياسي در اختيار خود، ميتوانند به ثروتاندوزيها و تجملگرائيهاي گوناگون (يا بانام و يا بينام) بپردازند.
همانگونه كه ملاحظه ميشود توانائي و قابليتهاي قدرت سياسي براي ارضاء نيازهاي انسان بسيار بالاتر و والاتر از توانائيها و قابليتهاي ثروت در اين زمينه است. بنابراين صرف اينكه مقامي مملكتي زندگي سادهاي دارد و فرزندان او درگير كارهاي اقتصادي نبوده و در سلامت مالي روزگار ميگذرانند بههيچ وجه نميتواند نشانه سالم، قابل اعتماد و حقبودن او باشد.
سادهزیستی انسانها (البته سادهزيستي از سر انتخاب و نه اجبار)، دلايل مختلفی میتواند داشته باشد:
1- بي اطلاعي از امكاناتي كه ميتوان با ثروت خود تهيه كرد
2- سلیقه فردی و یا سنت گرائی
3- مبارزه با تولید کنندگان اقتصادی رقیب
4- هم دردی با فقرا و طبقات ضعيف اجتماع
5- پرهيزگاري ديني
6- سرپوش گذاشتن بر ناتواني خود در اجراي مناسب وظايف در ارتباط با جامعه
7- ايجاد اين تصور در ديگران كه من فردي قابل اعتماد و ایثارگر هستم و از درد و رنج فقرا آگاهم.
انگيزه اول و دوم اهميتي از جهت سياسي ندارد. ضمن آنكه درباره مقامات مملكتي متظاهر به سادهزيستي در كشور ما چندان مصداق ندارد. مورد سوم نيز درباره قدرتمنداني كه در كشور ما مداوماً سادهزيستي خود را به رخ رقبا ميشكند و امواج آنرا بسوي مردم پرتاب ميكنند قابل قبول نيست چرا كه كشور ايران يكي از بزرگترين واردكنندگان مواد مصرفي در دنياست و اين مسأله در سالهاي اخير (سالهاي حكومت سوپرسادهزيستان) تشديد نيز شده است. بهنظر ميرسد سياستمداران متظاهر به سادهزيستي، هدف چهارم را نيز دنبال نميكنند، چرا كه اگر چنين بود با وجود دهها ميليون مردم زير خط فقر، هيچگاه منابع كشور را در خدمت ارسال مور و ملخ و لاكپشت به فضا قرار نميدانند. مورد پنجم نيز با واقعيات موجود سازگاري ندارد چرا كه نتيجه پرهيزگاري ديني فقط سادهزيستي نيست بلكه افراد باتقوي، مقدمتر و اولاتر از سادهزيستي با ظلم و دروغ و تقلب و قدرتطلبي و انواع گوناگون استكبار و تحقير انسانها و ...، مخالفت و حتي مبارزه ميكنند. اما علامتهاي روشني از مصداقيت شقهاي ششم و هفتم قضيه براي سياسيون متظاهر به سادهزيستي در جامعه ما وجود دارد. آنها از يكسو با ملبسكردن زندگي خود به زندگي فقيرانه در پي سرپوش گذاشتن بر ناكارآمديها در اداره مناسب كشورند و از سوي ديگر درپي آنند كه نشان دهند ما اولاً از درد و رنج مردم فقير مطلعايم و ثانياً انسانهاي قابل اعتماد و ايثاگري هستيم و لذا در امانت مردم خيانت نميكنيم.
در بسياري از نقاط دنيا دولتها عليه مصرفكردن تبليغ نميكنند چون مصرف موتور محركه اشتغال و رشد و رونق اقتصادي است. آنان برضد اتلاف منابع (اتلاف انرژي، مواد اوليه، نيروي كار، سرمايه و از اين قبيل) تبليغ و برنامهريزي مينمايند. اما مقامات كشور ما مكرراً بر صرفهجوئي و دوري از مصرفگرائي تأكيد ميكنند و حتي سالي را با نام "اصلاح الگوي مصرف" در نظر ميگيرند اما چندان نگران اين موضوع نيستند كه روزانه ميليونها كارمند وارد ادارات دولتي شده و بدون اينكه واحدي بر توليد ناخالص داخلي كشور بيافزايند از آن خارج ميشوند. اين تفاوت ناشي از آن است كه چون دولت نميتواند با تأمين درآمد كافي براي مردم، رفاه آنانرا كه بطور طبيعي با مصرف تأمين ميگردد ارتقاء دهد سورنا را از سر گشادش زده و از مردم ميخواهد كه توقعات خود را پائين بياورند و براي اينكه آنها را بيشتر به اين امر قانع كند خود را به سادهزيستي زده و با زبان بيزباني به مردم ميگويد ببينيد خود من هم مصرفم را محدود كردهام.
اين يك واقعيت است كه طبقات ضعيف و تهيدست جامعه ما، در انتخابهاي سياسي خود به سادهزيستي اهميت زيادي ميدهند چرا كه آنرا علامتي براي از جنس خود بودن و دستپاكي و دزدنبودن سياستمداران و قابل اعتماد بودن آنان ميدانند. اين تصور ناصحيح در فقدان رسانههاي مستقل و ارزان بيش از پيش تشديد ميشود. اگر اينچنين رسانههائي وجود ميداشت ميشد توضيح داد كه براي سياسيون همواره داد و ستدي ميان "قدرت" با "امكانات شخصي" وجود دارد. آنان بعضاً از امكانات و تسهيلات زندگي مرفه ميگذرند تا با جلب اعتماد مردم به قدرت دست يابند كه ميليونها بار رفاهآورتر از مرفهزيستن است. در واقع اين دسته از سياستمداران سادهزيستي را هزينهاي ميدانند كه ميپردازند تا در عوض آن كسب قدرت كنند و يا آنرا حفظ نمايند.
در پايان بايد گفت كه مرفهبودن و ثروتمندي لزوماً به معني دزدي و عمل نامشروع نيست، همانگونه كه دوري از ثروتاندوزي و تجملگرائي نيز لزوماً به معني سلامت و حقانيت نيست. براي به عهدهگرفتن مسؤوليتهاي اجتماعي؛ اموري چون سادهزيستن، مرفهزيستن و قدرتطلبي مهم نيستند بلكه آنچه در اين باب مهم است پايبندي به عهدها و دوري از فريبكاري است.
برخي از سياسيون حاضر در قدرت بعد از انقلاب، با فخرفروشي تمام چنين ادعا ميكنند كه خانه و ماشين مجللي ندارند، به مسافرتهاي آنچناني نميروند، از امكانات چنداني براي تفريح و سرگرمي برخوردار نيستند، از خوردن و آشاميدنهاي طاغوتي بهدورند و ... . چنين ادعاهائي از جهتي درست است چرا كه آنان ثروتي ندارند كه چنين امكاناتي را براي خويش تدارك ببينند. اما نكته آنجاست كه در قالب كار و مسؤوليت مملكتي، از بسياري از مواهب يادشده اتفاقاً به نحو بسيار گستردهتر و بهتري و البته بدون اينكه مبلغي بابت آن از جيب مبارك پرداخت نمايند بهرهمندند. آنها در منازل مجلل زندگي نميكنند اما عمده وقت خود را در بناهاي مجلل و مملو از امكانات ميگذرانند. اتومبيلهاي لوكس ندارند اما در عمل به جهت مسؤوليت و مسائل امنيتي بهترينها را سوار ميشوند. وقت و پول چنداني براي سفر و تعطيلات پرهزينه ندارند اما در قالب مسافرتهاي شغلي با لشكري از دوستان و آشنايان و خويشان با عاليترين وي. آي. پي (از قبيل بهترين هتل، ايمنترين و راحتترين وسيله اياب و ذهاب و عاليترين تشريفات) به بهترين جاهاي دنيا سفر ميكنند.
سياستمداران سادهزيست ما در سايه قدرت سياسي، از چنان تشخص اجتماعي، توجه ايرانيان و جهانيان و شهرت در ميان آنان، روابط گسترده با قدرتمندان و ثروتمندان و امكان تأثيرگذاري بر شؤون گوناگون زندگي اقتصادي و اجتماعي جامعه و حتي منطقه و دنيا برخوردار ميشوند كه دستيافتن به درصد ناچيزي از آنها براي ثروتمندان به رؤيا ميماند و لذتي در آنها نهفته است كه با زيستن در هيچ كاخ و قصري نصيب انسان نميشود. كه و چه و كي را آنان معين ميكنند. هر كسي را هر زماني خواستند ميتوانند ببينند ولي هركسي نميتواند آنها را ملاقات كنند. هزاران نفر در آرزوي اين هستند كه حتي براي لحظهاي هم كه شده آنها را ملاقات كنند و در واقع براي لحظهاي ملاقات با آنان سر و دست ميشكنند. آنان ميتوانند هر چه خواستند حتي متناقض بگويند و تحقق هر چه خواستند را اراده كنند، آنان قادرند مانع گفتن هر آنچه نميپسندند شوند و با رسانههاي در اختيار خود هر آنچه ميپسندند را با صداي بلند فرياد بزنند. آنان ميتوانند روزي از اينكه قراردادي در سعدآباد بسته ميشود و كشورشان قول ميدهد غنيسازي اورانيوم را در مقابل دريافت مشوقهاي اقتصادي موقتاً به حالت تعليق درآورد ناراحت شوند و آنرا با قرارداد تركمنچاي و گلستان مقايسه كنند اما در عين حال در برابر اين سؤال كه اگر دولتهاي غربي اورانيوم غنيسازيشده 3.5درصد ما را گرفتند (كه قاعدتاً محصول همان عدم تعليق غنيسازي اورانيوم بايد بوده باشد) و سوخت هستهاي 20درصد را ندادند چه ميكنيد؟ با كمال بيخيالي پاسخ گويند كه "ندهند؛ دوباره ميسازيم. ما با آنها قرارداد ميبنديم" (گو اينكه سعديآباديها قرار نبود قرارداد ببندند و اگر مشوقهاي اقتصادي تحقق نمييافت نميتوانستند تعليق را به تعليق درآورند). آنان با اتكاء به قدرت سياسي در اختيار خود، ميتوانند به ثروتاندوزيها و تجملگرائيهاي گوناگون (يا بانام و يا بينام) بپردازند.
همانگونه كه ملاحظه ميشود توانائي و قابليتهاي قدرت سياسي براي ارضاء نيازهاي انسان بسيار بالاتر و والاتر از توانائيها و قابليتهاي ثروت در اين زمينه است. بنابراين صرف اينكه مقامي مملكتي زندگي سادهاي دارد و فرزندان او درگير كارهاي اقتصادي نبوده و در سلامت مالي روزگار ميگذرانند بههيچ وجه نميتواند نشانه سالم، قابل اعتماد و حقبودن او باشد.
سادهزیستی انسانها (البته سادهزيستي از سر انتخاب و نه اجبار)، دلايل مختلفی میتواند داشته باشد:
1- بي اطلاعي از امكاناتي كه ميتوان با ثروت خود تهيه كرد
2- سلیقه فردی و یا سنت گرائی
3- مبارزه با تولید کنندگان اقتصادی رقیب
4- هم دردی با فقرا و طبقات ضعيف اجتماع
5- پرهيزگاري ديني
6- سرپوش گذاشتن بر ناتواني خود در اجراي مناسب وظايف در ارتباط با جامعه
7- ايجاد اين تصور در ديگران كه من فردي قابل اعتماد و ایثارگر هستم و از درد و رنج فقرا آگاهم.
انگيزه اول و دوم اهميتي از جهت سياسي ندارد. ضمن آنكه درباره مقامات مملكتي متظاهر به سادهزيستي در كشور ما چندان مصداق ندارد. مورد سوم نيز درباره قدرتمنداني كه در كشور ما مداوماً سادهزيستي خود را به رخ رقبا ميشكند و امواج آنرا بسوي مردم پرتاب ميكنند قابل قبول نيست چرا كه كشور ايران يكي از بزرگترين واردكنندگان مواد مصرفي در دنياست و اين مسأله در سالهاي اخير (سالهاي حكومت سوپرسادهزيستان) تشديد نيز شده است. بهنظر ميرسد سياستمداران متظاهر به سادهزيستي، هدف چهارم را نيز دنبال نميكنند، چرا كه اگر چنين بود با وجود دهها ميليون مردم زير خط فقر، هيچگاه منابع كشور را در خدمت ارسال مور و ملخ و لاكپشت به فضا قرار نميدانند. مورد پنجم نيز با واقعيات موجود سازگاري ندارد چرا كه نتيجه پرهيزگاري ديني فقط سادهزيستي نيست بلكه افراد باتقوي، مقدمتر و اولاتر از سادهزيستي با ظلم و دروغ و تقلب و قدرتطلبي و انواع گوناگون استكبار و تحقير انسانها و ...، مخالفت و حتي مبارزه ميكنند. اما علامتهاي روشني از مصداقيت شقهاي ششم و هفتم قضيه براي سياسيون متظاهر به سادهزيستي در جامعه ما وجود دارد. آنها از يكسو با ملبسكردن زندگي خود به زندگي فقيرانه در پي سرپوش گذاشتن بر ناكارآمديها در اداره مناسب كشورند و از سوي ديگر درپي آنند كه نشان دهند ما اولاً از درد و رنج مردم فقير مطلعايم و ثانياً انسانهاي قابل اعتماد و ايثاگري هستيم و لذا در امانت مردم خيانت نميكنيم.
در بسياري از نقاط دنيا دولتها عليه مصرفكردن تبليغ نميكنند چون مصرف موتور محركه اشتغال و رشد و رونق اقتصادي است. آنان برضد اتلاف منابع (اتلاف انرژي، مواد اوليه، نيروي كار، سرمايه و از اين قبيل) تبليغ و برنامهريزي مينمايند. اما مقامات كشور ما مكرراً بر صرفهجوئي و دوري از مصرفگرائي تأكيد ميكنند و حتي سالي را با نام "اصلاح الگوي مصرف" در نظر ميگيرند اما چندان نگران اين موضوع نيستند كه روزانه ميليونها كارمند وارد ادارات دولتي شده و بدون اينكه واحدي بر توليد ناخالص داخلي كشور بيافزايند از آن خارج ميشوند. اين تفاوت ناشي از آن است كه چون دولت نميتواند با تأمين درآمد كافي براي مردم، رفاه آنانرا كه بطور طبيعي با مصرف تأمين ميگردد ارتقاء دهد سورنا را از سر گشادش زده و از مردم ميخواهد كه توقعات خود را پائين بياورند و براي اينكه آنها را بيشتر به اين امر قانع كند خود را به سادهزيستي زده و با زبان بيزباني به مردم ميگويد ببينيد خود من هم مصرفم را محدود كردهام.
اين يك واقعيت است كه طبقات ضعيف و تهيدست جامعه ما، در انتخابهاي سياسي خود به سادهزيستي اهميت زيادي ميدهند چرا كه آنرا علامتي براي از جنس خود بودن و دستپاكي و دزدنبودن سياستمداران و قابل اعتماد بودن آنان ميدانند. اين تصور ناصحيح در فقدان رسانههاي مستقل و ارزان بيش از پيش تشديد ميشود. اگر اينچنين رسانههائي وجود ميداشت ميشد توضيح داد كه براي سياسيون همواره داد و ستدي ميان "قدرت" با "امكانات شخصي" وجود دارد. آنان بعضاً از امكانات و تسهيلات زندگي مرفه ميگذرند تا با جلب اعتماد مردم به قدرت دست يابند كه ميليونها بار رفاهآورتر از مرفهزيستن است. در واقع اين دسته از سياستمداران سادهزيستي را هزينهاي ميدانند كه ميپردازند تا در عوض آن كسب قدرت كنند و يا آنرا حفظ نمايند.
در پايان بايد گفت كه مرفهبودن و ثروتمندي لزوماً به معني دزدي و عمل نامشروع نيست، همانگونه كه دوري از ثروتاندوزي و تجملگرائي نيز لزوماً به معني سلامت و حقانيت نيست. براي به عهدهگرفتن مسؤوليتهاي اجتماعي؛ اموري چون سادهزيستن، مرفهزيستن و قدرتطلبي مهم نيستند بلكه آنچه در اين باب مهم است پايبندي به عهدها و دوري از فريبكاري است.
۸ نظر:
دوستی داشتم که معاون وزیر در دولت خاتمی بود.درویش مسلک بود.مستأجر بود.پرکار بود.گاهی وقتها پشت میز قلبش درد می گرفت اما بازهم از کار باز نمی ایستاد.یکجورایی راغب مرگ بود.مثل پاره ای از عارفان به مرگ نگاه می کرد.تمام دارایی اش خانه ای کوچک حدود 60 متر در حاشیهء جنوب تهران بود.
القصه روزی که محمود احمدی نژاد فیلمش را در تلویزیون نشان می داد که خانه ای در نارمک دارد خانم این دوست من به او می گوید که خاک بر سرت که به اندازهء احمدی نژاد هم نشدی تا خانه ای از خودت در نارمک داشته باشی
طبعاً منظور بنده نيز چنين انسانهائي نيستند بلكه هدف رونمائي از كساني است كه ساده زيستي را دكاني براي به اشتباه انداختن مردم و شيرهماليدن بر سر آنها كردهاند.
بنده هم دقیقآ متوجه نظر حضرتعالی بودم و منظور از نقل آن خاطره این بود که درویشان واقعی و زاهدان حقیقی هیچ وقت جلوی تلویزیون از این بازیها در نمی آورند و کفش پاره و جوراب سوراخ و خانهء محقر خود را به رخ نمی کشند و ادعای زهدشان گوش فلک را کر نمی کند.اهل ریا و تظاهر و دروغ نیستند.و مردم را داز گوش فرض نمی کنند.
شاعر می فرماید
سبحه برکف ، ذکر بر لب دل پر از شوق گناه/معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
حتمآ توجه فرموده اید که این روزها کلمهء "قانون" زیاد از دهان آقایان شنیده می شود اما کیست که این شعارها را باور کند وقتی که دریغ است از ذره ای عمل و دم خروس از زیر انبان در آمده هزار قسم حضرت عباس هم بخورند چه سود؟
نوع نگاه به دو پدیده قدرت و ثروت در کشورهایی موسوم به جهان سوم بسیار متفاوت با حقیقت انها ست همین نگاه باعث شده که کارکرد این دو پدیده که خمیر مایه اقتصادوسیاستند کارایی لازم را در توسعه این کشورها نداشته باشند (همه دانش اموزان بلا استثنا انشایی با موضوع علم بهتر است یا ثروت نوشته اند و خواهند نوشت و البته در مزمت ثروت نمره خوب گرفته اند ) در این نگاه سرمایه مزموم وسرمایه دار با القابی چون زالو ، بی درد و....همراه شود و سرمایه بارنگ وبوی خون تهی دستان اغشته است همچنین قدرت در این ممالک نمایش اقتدار شخصی است که بتواند همه مردم را تحت سلطه قرار داده و نظم و امنیت جامعه را فراهم کند و این همان اقتداریست که توده دنبال ان است. در این نگاه حتی دیکتاتوری بدو صورت منفی و مثبت تعریف و مثبت ان مورد ستایش تهی دستان است با این توقع که حق ضایع شده وبتاراج رفته انها را از حلقوم سرمایه دار های زالو صفت باز ستاند در این نگاه شیفتگان قدرت در لباس خدمت گذاران و خادمین ظاهر شده و برای اینکه فرصت خدمت گذاری به خلق را بدست اورند ابایی از جنگ و کشتار ندارند و پیروزی در این کارزار نشانه اقتدار و توانایی انهاست
ثروتی که از قدرت حاصل میشود مولد نیست و در خارج از ان کشور سرمایه گذاری میشود وصرف هزینه هایی دیگر ازجمله حفظ قدرت میشود که البته برخورداران از ان هم چاپلوسان و غلامان گوش بفرمانند
ساده زیستی اگرهم رنگ و بوی ریا نداشته باشد عاملی برای تصاحب مقام و منصب است زیرا معیارهای انتخاب و احراز پست بکلی متفاوت از انی است که باید باشد قابلیتها و تواناییهای علمی و تجربه ومهارت انجام کار خریداری ندارد . خلاصه سرمایه که رکن اساسی ایجاد شغل و فقر زدایی و تولید ثروت در جامعه است مجبور بفرار میشود و صاحبش از ترس انگ بی دردی و زورگویی خانه نشین
اما قدرت که میبایستی مشروط باشدو از سوی مردم حق اعمال ان به واجدین شرایط اداره کشور تفویض شود
و همچون رودی روان وجاری همواره شاداب وتازه باشد در مردابی گرفتار میشود و قوت و غذای فرصت طلبانی میشود که ذاتا چون قارچ اطراف این مرداب میرویند
جناب پ - ص
با توجه به اينكه نظرات و كامنتهاي قابل تأمل و ارزشمندي ارائه ميفرمائيد بنابراين پيشنهاد ميكنم وبلاگي راهاندازي كنيد و اگر فرصت آنرا نداريد مطلب حتي بصورت كوتاه - نوشته ارائه فرمائيد تا با كمال ميل و تشكر در همين وبلاگ منتشر گردد.
جناب پدرام با درود
ازاینکه کامنتهایم مورد توجه حضرت عالی قرار گرفته خوشحال و سپاس گزارم انشااله مطالبی ارسال خواهم نمود
اگر فقر نشانه خوبی باشد افرادی مثل محصولی، سعیدلو، رحیمی، علی آبادی و ... از خیل ثرتمندانی هستند که مجموع ثروتشان از افراد دولتهای قبلی بیشتر خواهد بودو اتفاقا احمدینژاد در ثروتمند شدن آنهابی تاثیر نبوده است.
احمدینژاد به جای خوردن خود آنها را به دیگران رسانده و از طریق آنها بهرهگرفته است.
بعلاوه شخصی که مادام العمر در قدرت است چه نیازی به ثروت دارد.
جناب محمدي
به نكته درستي اشاره نمودهايد اما كثيري از شهروندان ايراني آنچنان درگير مشسكلات خودند و يا آنچنان اسير احساسات ساخته و پرداخته رسانههاي انحصارياند كه اصلاً نميتوانند به اين چيزها فكر كنند.
ارسال یک نظر