تناقض در باور و عمل نتیجه عدم استقلال در سطح فردی است. اگر شخصي بههردلیل تحت فشار برای انجام عملی برخلاف میل و تمایلاتش باشد به اجبار رفتاری از او سر میزند که با باورهایش در تناقض است. این رفتارها همواره در زمانی است که عامل محدودکننده و فشار توانایی رصد آنرا داشته باشد، اما در غیبت آنها و درمحافل خصوصی و بعضاً عمومی چهبسا شخص برای اینکه احساس گناه را در وجود خود ازبین ببرد جوری رفتار کند که تحت فشاربودن خود و تناقض باور با رفتار را بارها متذکر شده و در اذهان عمومی تردید در صحت تبلیغات مطرح شده ایجاد کند.
آزادی همواره در سطح فردی آن مد نظر است. عده ای تعریفی از آزادی میکنند به این مضمون که آزادی فردی تا نقطهايست که آزادی دیگران شروع میشود. بعضی آزادی را در استقلال تصمیم و انتخاب میدانند که من با دومی موافقم زیرا انسانی آزاد است که تحت فشار و شرایط تحمیلشده مجبور به انتخابی نشود و مجبور نباشد که استقلال رأی خود را بواسطه ترس از دست دادن موقعیت یا آنچه که بدان علاقه دارد و یا اجبار و محدود کردن دایره انتخاب از دست بدهد. البته مواردی هم وجود دارد که تحمیل انتخاب با ترفندهای ظریف نادانسته بر فرد اعمال میشود که آنرا باید نتیجه زودباوری و یا خوشباوری دانست که این وضعیت بیشتر بدلیل عدم آگاهی فرد صورت میگیرد.
در کشورهای کمونیستی که معمولا نام جمهوری دمکراتیک را یدک میکشند که خود واژهای غریب است. در مناسبتها و جشنها و یا استقبال از سران و مقامات عده کثیری از مردم را با لبخند و پرچم بدست درحال جشن و سرور و یا استقبالی با شکوه میتوان دید ( در حال حاضر کره شمالی و چین مثال خوبی هستند و به همين ترتيب کشورهای اروپای شرقی پیش از فروپاشی شوروی). حال اگر مسئولین این کشورها با استناد به این حضور پرشور و اشتیاق و حمایت تحمیلی خود را قانع ساخته و باور کنند که مقبولیت مردمیشان در بالاترین سطح و حتی رتبه نخست را در جهان دارند و بر این پایه و اساس رفتار کنند فریب رفتار پارادوکسیال مردمی را خوردهاند که بدلایل و راههای مختلف استقلال تصمیمگیری از آنها سلب شده و یا اصلاً این فاکتور برای آنها بی اهمیت بوده و خود به باطن قضایا وقوف کامل دارند. لذا اگر با تکیه بر این امر و باور اينكه جای پای محکمی داشته و بدون حمایت حداکثری مردمی میتوانند در بازیهای سیاسی داخلی و خارجی موفق باشند بطور قطع متوهم شدهاند.
اهمیت آمار و اطلاعات بر هیچکس پوشیده نیست با تکیه بر آمار صحیح برنامهریزان و سیاستمداران میتوانند کشور را از بحرانهای سیاسی و اقتصادی با موفقیت عبور داده و پیشرفت و ترقی نصیب کشور کنند. حال اگر مراکز مسئول تهیه این اطلاعات تحت فشار قدرت و بهدلخواه آنها آمار و اطلاعات غیر واقع و ساخته و پرداختهشده برای تبلیغات و جلب نظر توده ارائه دهند و دولت هم آنرا دستمایه راه و روشی در سیاست و اقتصاد قرار دهد مطمئناً شرایط بسیار وخیم و دشواری پیش رو خواهند داشت که پیامدهای ناخوشایندی در صحنه داخلی و خارجی دارد که مهمترینش از دست دادن استقلال در تصمیمگیری در صحنه بینالمللی است. یعنی شرایطی را میسازند که خود خواسته و ناخواسته آنرا بوجود آوردهاند. از اینرو میتوان گفت که آزادی و استقلال فردی مؤلفه های مهم استقلال ملی است. همجنین استقلال مراکز تخصصی و دوری آنها از درگیریهای سیاسی کمک به استقلال کشور است. یکی از محدودیتهای استقلال و آزادی میتواند سیاست ایدئولوژیمحور باشد. این بدان معنی است که دولتها بدلیل اینکه سیاست و چهارچوب رفتار تعریف شدهای داشته و سیاست داخلی وخارجی آنها ایدئولوژیمحور تعیین شده، فضای محدوی در صحنه بینالمللی برای کنش و واکنشها ی سیاسی دارند و نمیتوانند سیاستی در پیش گیرند تا تأمینکننده منافع ملی باشد. رفتاری که تعریف شده و عرف در روابط بینالمللی است.
استقلال یکی از شعارهای اصلی انقلاب 57 ایران بوده است زیرا در یکصدساله گذشته پیش از آن، دخالت خارجی آشکارا در ایران رایج بوده و از این بابت جوانان و نخبگان و ملیون از احساس حقارت آزاردهنده ای رنج میبردند. استقلال دولتها چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی بسیار پیچیده بوده و مؤلفههای مختلفي آنرا رقم میزنند. عملكرد هیچ دولتی نمیتواند خوب و یا بد مطلق باشد از این رو بعضی از تصمیمات موجب نارضایتی بخشی از مردم خواهد شد و اعتراض آنها را برمیانگیزد. رفتار معترضین و نوع برخورد دولت با آن میتواند نمایانگر استقلال و آزادی و یا سلب آن باشد. در حکومتهاي مردمسالار قانون راهها و چگونگی اعتراض و همینطور رفتار دولت با آنرا تعریف و مشخص نموده ولی در کشورهای دیگر رفتار ناراضیان و اعتراضکنندگان بدلیل توهم قدرت در بخطر افتادن آن، نوع تصمیم دولتها را محدود و دیکته میکند. این امر موجب میشود در سیاست خارجی اعتمادبنفس و برگ برنده حمایت مردمی سلب شده و استقلال کشور خدشه دار شود. اگر دولتها در جهان سوم از حدود و خطوط ترسیم شده در قوانین بخصوص قانون اساسی عدول نکرده و خود را فرا تر از قانون تعریف نکنند هیچگاه مجبور نمی شوند تصمیمات عجولانه و بحرانزا تحت شرایط فشار اتخاذ کنند و رو به سیاستهایی بیاورند که در شرایط بحران به آنها تحمیل میشود.
بعضی میگویند چالش اصلی در ایران بین سنت و مدرنیته است. سالهاست برخی از نواندیشان مذهبی سعی و تلاش وافری برای آشتی این دو مقوله داشته و دارند. از این رو در انقلاب 57 واژههایی از دو ساحت را که هرکدام نماینده یکی از آنها بود برگزیده و آنرا شعار اصلی قرار دادند، "جمهوری اسلامی". عده ای را عقیده بر این بود که اسلامیت صفتی است برای جمهوری، صرف نظر از اینکه هرکدام از ایندو مقوله مدعیانی برای حکومت بدون نیاز به دیگری بوده و حتی تحمل یکدیگر را ندارند. زیرا یکی از نوع وحی است و یکی ساخته دنیای مادی. اما کسانی که مدعی همراهی آنها بودند پدیده تازه و تجربه نشدهای بوجود آوردند و قوانینی در عملیشدن آن نوشتند و به امضای مردم رساندند. لیکن در طول سی سال همیشه دو دسته نگران باقی ماندند، طرفداران حکومت دینی و طرفداران جمهوریت. گاهی این و گاهی آن زمام قدرت را بدست گرفته و بجای اطمینان بطرف مقابل به تردید و نگرانی او افزودند تا جائیکه چالش پنهان علنی و به لایههای اجتماعی نفوذ کرد .
اما آیا مدرنیته با سنت میتواند آمیزشی دوستانه داشته باشد. درحالیکه آثار و نمادهای مدرنیته روزبهروز جامعه را فرا گرفته و استفاده از تولیدات مدرن در خانه و کاشانه سنتیترین خانوارها هم راه پیدا کرده و حتی کودکان دبستانی و کارگران ساختمانی و رفتگر محله هر كدام نشانه ای از مدرنیته همراه داشته و در حین کار و درس مرتب پیامک میفرستند آيا میتوان راه را بر ورود طفیلیهای آن بست؟
در کشورهای کمونیستی که معمولا نام جمهوری دمکراتیک را یدک میکشند که خود واژهای غریب است. در مناسبتها و جشنها و یا استقبال از سران و مقامات عده کثیری از مردم را با لبخند و پرچم بدست درحال جشن و سرور و یا استقبالی با شکوه میتوان دید ( در حال حاضر کره شمالی و چین مثال خوبی هستند و به همين ترتيب کشورهای اروپای شرقی پیش از فروپاشی شوروی). حال اگر مسئولین این کشورها با استناد به این حضور پرشور و اشتیاق و حمایت تحمیلی خود را قانع ساخته و باور کنند که مقبولیت مردمیشان در بالاترین سطح و حتی رتبه نخست را در جهان دارند و بر این پایه و اساس رفتار کنند فریب رفتار پارادوکسیال مردمی را خوردهاند که بدلایل و راههای مختلف استقلال تصمیمگیری از آنها سلب شده و یا اصلاً این فاکتور برای آنها بی اهمیت بوده و خود به باطن قضایا وقوف کامل دارند. لذا اگر با تکیه بر این امر و باور اينكه جای پای محکمی داشته و بدون حمایت حداکثری مردمی میتوانند در بازیهای سیاسی داخلی و خارجی موفق باشند بطور قطع متوهم شدهاند.
اهمیت آمار و اطلاعات بر هیچکس پوشیده نیست با تکیه بر آمار صحیح برنامهریزان و سیاستمداران میتوانند کشور را از بحرانهای سیاسی و اقتصادی با موفقیت عبور داده و پیشرفت و ترقی نصیب کشور کنند. حال اگر مراکز مسئول تهیه این اطلاعات تحت فشار قدرت و بهدلخواه آنها آمار و اطلاعات غیر واقع و ساخته و پرداختهشده برای تبلیغات و جلب نظر توده ارائه دهند و دولت هم آنرا دستمایه راه و روشی در سیاست و اقتصاد قرار دهد مطمئناً شرایط بسیار وخیم و دشواری پیش رو خواهند داشت که پیامدهای ناخوشایندی در صحنه داخلی و خارجی دارد که مهمترینش از دست دادن استقلال در تصمیمگیری در صحنه بینالمللی است. یعنی شرایطی را میسازند که خود خواسته و ناخواسته آنرا بوجود آوردهاند. از اینرو میتوان گفت که آزادی و استقلال فردی مؤلفه های مهم استقلال ملی است. همجنین استقلال مراکز تخصصی و دوری آنها از درگیریهای سیاسی کمک به استقلال کشور است. یکی از محدودیتهای استقلال و آزادی میتواند سیاست ایدئولوژیمحور باشد. این بدان معنی است که دولتها بدلیل اینکه سیاست و چهارچوب رفتار تعریف شدهای داشته و سیاست داخلی وخارجی آنها ایدئولوژیمحور تعیین شده، فضای محدوی در صحنه بینالمللی برای کنش و واکنشها ی سیاسی دارند و نمیتوانند سیاستی در پیش گیرند تا تأمینکننده منافع ملی باشد. رفتاری که تعریف شده و عرف در روابط بینالمللی است.
استقلال یکی از شعارهای اصلی انقلاب 57 ایران بوده است زیرا در یکصدساله گذشته پیش از آن، دخالت خارجی آشکارا در ایران رایج بوده و از این بابت جوانان و نخبگان و ملیون از احساس حقارت آزاردهنده ای رنج میبردند. استقلال دولتها چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی بسیار پیچیده بوده و مؤلفههای مختلفي آنرا رقم میزنند. عملكرد هیچ دولتی نمیتواند خوب و یا بد مطلق باشد از این رو بعضی از تصمیمات موجب نارضایتی بخشی از مردم خواهد شد و اعتراض آنها را برمیانگیزد. رفتار معترضین و نوع برخورد دولت با آن میتواند نمایانگر استقلال و آزادی و یا سلب آن باشد. در حکومتهاي مردمسالار قانون راهها و چگونگی اعتراض و همینطور رفتار دولت با آنرا تعریف و مشخص نموده ولی در کشورهای دیگر رفتار ناراضیان و اعتراضکنندگان بدلیل توهم قدرت در بخطر افتادن آن، نوع تصمیم دولتها را محدود و دیکته میکند. این امر موجب میشود در سیاست خارجی اعتمادبنفس و برگ برنده حمایت مردمی سلب شده و استقلال کشور خدشه دار شود. اگر دولتها در جهان سوم از حدود و خطوط ترسیم شده در قوانین بخصوص قانون اساسی عدول نکرده و خود را فرا تر از قانون تعریف نکنند هیچگاه مجبور نمی شوند تصمیمات عجولانه و بحرانزا تحت شرایط فشار اتخاذ کنند و رو به سیاستهایی بیاورند که در شرایط بحران به آنها تحمیل میشود.
بعضی میگویند چالش اصلی در ایران بین سنت و مدرنیته است. سالهاست برخی از نواندیشان مذهبی سعی و تلاش وافری برای آشتی این دو مقوله داشته و دارند. از این رو در انقلاب 57 واژههایی از دو ساحت را که هرکدام نماینده یکی از آنها بود برگزیده و آنرا شعار اصلی قرار دادند، "جمهوری اسلامی". عده ای را عقیده بر این بود که اسلامیت صفتی است برای جمهوری، صرف نظر از اینکه هرکدام از ایندو مقوله مدعیانی برای حکومت بدون نیاز به دیگری بوده و حتی تحمل یکدیگر را ندارند. زیرا یکی از نوع وحی است و یکی ساخته دنیای مادی. اما کسانی که مدعی همراهی آنها بودند پدیده تازه و تجربه نشدهای بوجود آوردند و قوانینی در عملیشدن آن نوشتند و به امضای مردم رساندند. لیکن در طول سی سال همیشه دو دسته نگران باقی ماندند، طرفداران حکومت دینی و طرفداران جمهوریت. گاهی این و گاهی آن زمام قدرت را بدست گرفته و بجای اطمینان بطرف مقابل به تردید و نگرانی او افزودند تا جائیکه چالش پنهان علنی و به لایههای اجتماعی نفوذ کرد .
اما آیا مدرنیته با سنت میتواند آمیزشی دوستانه داشته باشد. درحالیکه آثار و نمادهای مدرنیته روزبهروز جامعه را فرا گرفته و استفاده از تولیدات مدرن در خانه و کاشانه سنتیترین خانوارها هم راه پیدا کرده و حتی کودکان دبستانی و کارگران ساختمانی و رفتگر محله هر كدام نشانه ای از مدرنیته همراه داشته و در حین کار و درس مرتب پیامک میفرستند آيا میتوان راه را بر ورود طفیلیهای آن بست؟
۸ نظر:
آقای پدرام عزیز
با سلام.ممنون که سر زدید.فونت این شعر را دیگر درست نخواهم کرد.چون زمانش گذشت و چندان هم پیش گویی ما درست از آب در نیامد...
می خواستم بدانم شما مطلب قوچانی را در ایراندخت خوانده اید؟ (همان شماره که عباس عبدی هم مقاله دارد).اگر خوانده اید در ادامه چند پرسش را با شما مطرح خواهم کرد.
همیشه از دیدن کامنت های شما احساس خوبی دارم.شاید به دلیل حس حضور یک نگاه جدی......
سركار خانم ارشدي
باسلام
نخير بنده مجله ايراندخت را نديدهام. اما اگر برايتان ممكن است نام مطلب آقاي قوچاني و سؤالاتتان را بفرمائيد تا آنرا مطالعه كنم و اگر مطلبي به نظرم رسيد تقديم كنم.
با تشکر از اقای (پ-ص)
در بزاخوانی شما از شعار «استقلال آزادی جمهوری اسلامی» البته به خوبی و اجمال اهمیت استقلال و آزادی توضیح داده شده است. ولی من فکر میکنم این توضیح را با عقل امروز نوشته اید. به نظر من در سال 57 شاید تصورات متفاوتی نسبت به استقلال و آزادی وجود داشته است. برای رسیدن به فهم این تصورات البته بند دوم شعار که جمهوری اسلامی است راهگشا است. چون همانطوری هم که شما سوال کرده اید و تناقض بین این دو مفهوم را به صورتی سربسته و تحت عنوان نگرانی طرفداران اسلامیت و جمهوریت مطرح کرده اید،این مفهوم در واقع دارای تناقض است.
به نظر می رسد که در زمان انقلاب توده مردم راه رسیدن به استقلال و آزادی را بازگشت به اسلام( و پشتیبانی از روحانیت) می دانستند و دل در گرو هیچ گروه دیگری نداشته اند. دلایل آن را میتوان لیست کرد:
الف-استبداد پهلوی البته با رو نمایی از مدرنیته همراه بوده. و تقریبا همه گروه های منتقد به غیر از روحانیون به نوعی متجدد بوده اند و ذیل مدرنیته تعریف می شده اند.
ب- تقریبا همه گروه های منتقد در دهه 50 ، محدود شده بودندو هیچ فعالیت تشکیلاتی نداشته اند و اما روحانیون تمام تشکیلاتشان را داشته و در برابر محدودیت ها دستشان بسیار بازتر بوده است.
به لیست بالا می توان موارد زیادی افزود که نه در حوصله این کامنت هست و نه محدود به نوشت های یک نفر.
ولی چنین عوامل کلیدی ای موجب شده تا مطالبه استقلال و آزادی از راه حکومت اسلامی روحانیون ابراز شود. من تصویری از تظاهرات آن روزها دیده ام که شعار حکومت اسلامی را همراه با عکس امام خمینی نشان می دهد.
اما مطالبه جمهوری را باید مطالبه نخبه گرایانه دانست. تجربه مشروطه و نهضت ملی نفت در بین نخبگان این مطالبه را به شدت تقویت کرده بود. و البته امام خمینی خود نیز از نخبگان بود. او هم واژه جمهوریت را در ناخودآگاه تایخی خود از جنبش های قبلی ایران نگه داشته بود. با اینکه می توان دلایلی ارائه داد که امام خمینی توانست با در کنار هم قرار دادن جمهوریت و اسلامیت یک وحدت کلمه در کشور به وجود آورد. ولی من معتقدم که وی واقعا به جمهوریت اعتقاد داشته و صادقانه شعار جمهوری را اعلام کرده. منتهی از آن جهت که خود فقیه و مرجع تقلید بوده و رساله ای در باب ولایت فقیه نوشته بوده، نمیتوانسته به وجه اسلامیت توجهی نداشته باشد.
به نظر من جمهوری اسلامی، تجلی تجربه تاریخی روحانیت (مخصوصا امام خمینی) ایران تا سال 57 است.
ولی «ولایت مطلقه فقیه» تجلی تجربه آنان پس از پیروزی انقلاب است.
من هر چه بیشتر به این اتفاقات فکر میکنم بیشتر به عمق جمله تاریخی کسروی پی می برم که گفته بود ملت ما یک حکومت به روحانیون بدهکار است.
تو گویی اگر تجربه جمهوری اسلامی را نمی داشتیم، اگر یک جمهوری خالص هم در کشور بنا می کردیم، به محض ایجاد مشکل و یا بن بست با این ادعای روحانیون مواجه می شد که در حکومت اسلامی از این دست مسائل رخ نمی دهد.
به نظر من شعار جمهوری اسلامی، یک جبر تاریخی برای کشور بود که طبقه قدرتمندی به نام روحانیت را در جامعه مدنی خود داشت که می توانست، کل کشور را با چالش مواجه کند. و نماد بارز این جیر همان نهضت تنباکو بود. این طبقه از زمان جنبش تنباکو تا زمان انقلاب از وجه ایجابی ظهور یافت و همیشه پشتیبان استقلال و ازادی در برابر استبداد و استعمار بود. ولی اگر نبود این تجربه سی ساله، این طبقه می توانست هر نوع نظام نوپای دموکراتیک را از وجه سلبی (که در بدترین شکل می توان نام ارتجاع به آن داد) تهدید کند.
بالاخره باید این تجربه را پس انداز حرکت کشورمان به سمت دموکراسی می کردیم که کردیم. در کشور ما دیگر طبقه اسطوره ای وجود ندارد که موج پوپولیسم را راه بیاندازد و هر ساختار نوپایی را تهدیدکند. دیگر همه زمینی شده اند و این اول بسم الله دموکراسی است.
سلام پدرام عزیز. مطلب منتشر شده در خصوص شعارهای انقلاب است.
کامنت قبلی در همین صفحه هم در خصوص مقاله آقای قوچانی است که به نوعی تاکید کرده بود دوباره به شعارهای انقلاب برگردیم.
مقاله «اصول اصلاح» که به نظر جای نقد زیادی دارد ولی به هر حال هنوز خیلی جدی نقد نشده است. نقدی کوتاه از آن را در سایت خودنویس دیدم با عنوان « و شاید اصلاح اصول»
این مقاله در سایت قوچانی منتشر شده و البته الف هم منتشر کرد است.
http://www.sardabir.com/?p=16903
جناب مهدي م
ضمن تشكر از لينك مربوط به مطلب آقاي قوچاني،از نكات جالب و قابل تأملي كه در باب نسبت روحانيان با حكومت در ايران در گذشته، حال و آينده مطرح كردهايد لذت بردم. البته لازم است به اين نكته نيز عنايت داشته باشيم كه اگر به بحث توازن قوا در حكومتداري و نهاد قدرت بيتوجه باشيم هيچگاه به دموكراسي نخواهيم رسيد و همواره در حال آزمايشنمودن مدلهاي مختلف خواهيم ماند.
ببخشید.
لینیکی که فرستادم مربوط به سایت آقای محمد سعید احدیان سردبیر روزنامه خراسان است.
من به اشتباه فکر کرده بودم سایت قوچانی است. چون عنوانش سردبیر بود من هم فکرکردم که لابد سردبیر ایراندخت هست. لطفا کامنت رو اصلاح کنید که موجب اشتباه بازدیدکنندگان نشود.
سركار خانم ارشدي
اگر منظورتان از مقاله آقاي قوچاني، "اصول اصلاح" باشد عرض ميكنم كه به لطف آقاي مهدي م آنرا مطالعه نمودم.
مهدی م با سلام ودرود
اینکه تصور از ازادی و استقلال در زمان انقلاب چه بود ویا توقع مردم تا چه میزان از انها را مطالبه میکرد باید عرض کنم که بسبب اینکه هردو پادشاه پهلوی در بین مردم به وابستگی بدول خارجی معروف بودند و شاهان قاجار بخصوص بعد از ترکمنچای هم تضمین حکومتشانرا ازدولتهای روس و انگلیس میگرفتند پس توقع این بودکه این وابستگی های توهین امبز از میان برود در مقوله ازادی شاید تصورات متفاوت بود اما ازادی بیان فصل مشترک تصورات مردم بود نه گروها .نکته ایکه باید عرض کنم این است که همه باین باور رسیده بودند که با رفتن شاه و سقوط سلطنت همه ان چیزها که وجود نداشت بدست خواهد امد و انرا فقط در این رفتن وسقوط میدیدند
اما راجع به گروه های منتقد که فرموده اید بجز روحانیون ذیل مدرنیته تعریف میشدند بنظر من اینطور نبود زیرا بدلیل انسدادی که بعد از سال 42 بطور فزاینده ای بوجود امد تقریبا همه فعالیتها زیرزمینی شدند جبه ملی تقریبا فعالیتی نداشت مرحوم بازرگان ومرحوم طالقانی و سحابی پر که نهضت ازادی را تاسیس کرده بودند هم بشدت تحت فشار و بیشتر هم در زندان بودند
که این دو گروه بخصوص نهضت ازادی بیشتر به سنت نزدیک بودند حزب توده هم که مشی کمونیستی داشت ازهم پاشیده و سران ان در شوروی یا المان شرقی زندگی میکردند که انهادر طیف تجدد بشمار نمی ایند .موتلفه هم که کاملا سنتی بود. اما گروهایی از دل نهضت ازادی و حزب توده بوجود امدند که بدلیل فعالیت زیر زمینی و مسلحانه
وسری بودن فعالیتشان خیلی کم شناخته شده بودند شاید بدلیل اینکه اکثر اعضای انهادانشجو بودند فقط نامی در دانشگاه ممکن بود از انها باشد اما اینها هم نمی توانستند فعالیت وسازمانی گسترده داشته باشند
این گروها گروه هایی ایدالوژیک بودند بنا براین التزام عملی به ازادی نداشتند در حقیقت هیچ گروهی نبود که واقعا در پی دمکراسی و ازادی باشد که علت ان را باید در انسداد شدید انزمان جستجو کرد
روحانیت بدلیل سابقه تاریخی برخی در حمایت و همراهی مردم از اسدابادی و میرزای شیرازی تا یهبهانی و طباطبایی و مدرس و کاشانی طبیعی بود که در انقلاب هم حظوری موثر داشته باشند و بدلیل وجه غالب مذهب در فرهنگ مردم و شخصیت منحصر بفرد امام خمینی رهبریت انقلاب بانها سپرده شد
در انزمان عده ای از روحانیون به حکومت اسلامی معتقد بودند ومکلا ها به جمهوری نهایتا امام با جمله معروفش که جمهوری اسلامی نه یک کلام کم ونه یک کلام زیاد به غائله پایان دادند
یک نکته دیگرراجع به انقلاب و ان اینکه انقلابها شرایطی استثنایی بوجود میاورند و تابع اتفاقات پیشبینی نشده اند .تا پیش از 21 بهمن 57 حرکت مردم مسالمت امیز بود و تنها خشونت از جانب حکومت اعمال میشدو بعد از امدن امام هم بنظر میرسید که انتقال قدرت بدون خونریزی صورت گیرد اما اتفاقی که در انروز در پادگان اموزشی همافران نیروی هوایی روی داد و بعدحمله به پادگانها و بازشدن درب اسلحه خانه ها و مسلح شدن مردم ( جمع اوری و دپو اسلحه توسط گروهای چریکی )اگرچه پیروزی انقلاب را سرعت داد اما عواقبی هم داشت که یکی از انها از هم پاشیده شدن وتضعیف ارتش که صدام از ان استفاده کرد و جنگ هشت ساله را بایران تحمیل کرد البته انها ییکه از سر جوانی و ناپختگی اسلحه دپو کردند بامید اینکه با توسل بان قدرت را بدست بگیرند هم به سرنوشت بدی دچار شدند
بهر حال بعد از فرو کش کردن جو التهاب و ارامش بعد از انقلاب دست اورد ان مشخص میشود
ارسال یک نظر