وقايع 25 بهمن، مقامات و ذينفعان جمهوري اسلامي را در سطوح گوناگون آن به شدت عصباني كرد। آقايان موسوي و كروبي كه چند خط نامه نوشته و درخواست تجمع كرده بودند ولي يكبار هم پيگير آن نشده و عزمي هم براي برگزاري آن تجمع از خود نشان نميدادند آماج حملات تند و تيز و فحش و ناسزا و مرگبرهاي افراد ريز و درشت و رسمي و غيررسمي درون حاكميت قرار گرفتند و محارب و مفسدفيالارض شناخته شده و محكوم به اعدام شدند و نهايتاً به خواست آقاي جنتي در خانههايشان زنداني شدند. آقاي خاتمي كه بنده خدا هيچ نقشي در اين قضايا و حتي در بخش قابل توجهي از قضاياي بعد از انتخابات نداشت و همچنان در حال نصيحت كردن كساني بود و هست كه گوششان از حرفهاي او پر است نيز از حملات عوامل حكومتي بينصيب نماند. حتي در اقدامي بيسابقه آقاي هاشمي نيز از حمله بيبهره نبود و ياران ديروزش براي او فرصت برگشت به نظام تعيين كردند و صداهاي مرگ بر هاشمي براي اولين بار از صدا و سيما شنيده و ديده شد. نيروهاي خط مقدم مواجهه با معترضين نيز دست به حيله و نيرنگ زده و نشان دادند كه نه فقط دستي در تقلب و دزدي رأي دارند بلكه تقلب و دزدي هويت را نيز خوب بلدند. اما اينهمه عصبانيت براي چيست؟
روزي ملانصرالدين رفت نان بخرد ديد صف نانوائي طولاني است براي اينكه سريعتر بتواند نان بخرد به دروغ به آنهائي كه در صف بودند گفت در كوچه بالائي آش نذري ميدهند. همه در پي گرفتن آش صف را رها كردند و رفتند. با ديدن اين وضع ملانصرالدين دروغي را كه ساخته بود خودش هم باور كرد و بدون اينكه نان بخرد براي گرفتن آش نذري راهي كوچه بالائي شد. داستان حاكمان امروز ايران هم سالهاست به همينگونه است و از الگوي ملانصرالدين تبعيت ميكنند.
از فرداي 9 دي 88 سران قدرت و از فرداي 22 بهمن 88 غالب حكومتيها، با دروغهاي خودساخته و يا با تكيه بر اطلاعات دروغ مشاوران و معاونانشان چنين ادعا نمودند كه فتنه را خاموش كردهاند و فتنهگران مردهاند و آنقدر اين موضوع را تكرار كردند و آنرا در صدا و سيما بصورتي مضاعف از زبان خود و تحليلتراشانشان شنيدند و ديدند كه خودشان هم باورشان شد فتنه 88 مرده است. اما با مشاهده وقايع 25 بهمن به يكباره همه آن گفتهها و تحليلهاي مخدر را بر باد ديدند و اين هر كسي را عصباني ميكند.
البته اين، همه عصبانيت نيست بلكه عصبانيت بعدي و اصلي از آن جهت است كه حكومت آنهمه دروغ گفت، قريب به اتفاق فعالان سياسي تأثيرگذار را بازداشت كرد و هزينه فعاليت سياسي را براي آنها به شدت بالا برد و آن دادگاههاي فرمايشي را به نمايش گذاشت، براي موسوي و كروبي بصورتي روزافزون محدوديت ايجاد كرد، از جمعشدن معترضان و اصلاحطلبان حتي براي مراسم عروسي و عزا و قرآن خواني و ... ممانعت كرد، هر وقت لازم ديد پارازيت انداخت و فيلتر كرد و هزاران مورد كار غيراخلاقي و غيرمنصفانه و غيراسلامي و غيرانساني انجام داد؛ اما اينك بازهم خود را در وضعيت عاشوراي 88 ميبيند و كسي هم براي بازداشت كردن و ساكت نمودن برايش باقي نمانده است.
در پي وقايع 25 بهمن اطاق فكر مبارزه با جنگ نرم، براي تخفيف آلام و عصبانيتهاي بوجود آمده و مظلوم نشان دادن نيروهاي خود و جنايتكار نشان دادن معترضين، باز هم به تقلب روي آورد و از كشتههاي 25 بهمن بسيجي شهيد ساخت و پرداخت. غافل از آنكه فضاي اطلاعرساني بزودي موضوع را افشا و او را رسوا ميكند و از آن گذشته خيليها سؤال خواهند كرد شما كه ادعا ميكرديد در جريان اعتراضات سال 88، غالب كشتهها بسيجي و از نيروهاي خودي بودند چرا براي آنها تشييع جنازه برگزار نكرديد ولي براي صانع ژاله سنگ تمام گذاشتيد!
از هر چيز بگذريم يك مسأله روشن است، حاكمان ايران امروز اصول حكمراني را بخوبي يادگرفتهاند اما نه از محمد و علي و حسن و حسين و رضا و مهدي كه حكومت خود را سايهاي از حكومت او ميدانند بلكه از معاويه و عمر و عاص!!!
از فرداي 9 دي 88 سران قدرت و از فرداي 22 بهمن 88 غالب حكومتيها، با دروغهاي خودساخته و يا با تكيه بر اطلاعات دروغ مشاوران و معاونانشان چنين ادعا نمودند كه فتنه را خاموش كردهاند و فتنهگران مردهاند و آنقدر اين موضوع را تكرار كردند و آنرا در صدا و سيما بصورتي مضاعف از زبان خود و تحليلتراشانشان شنيدند و ديدند كه خودشان هم باورشان شد فتنه 88 مرده است. اما با مشاهده وقايع 25 بهمن به يكباره همه آن گفتهها و تحليلهاي مخدر را بر باد ديدند و اين هر كسي را عصباني ميكند.
البته اين، همه عصبانيت نيست بلكه عصبانيت بعدي و اصلي از آن جهت است كه حكومت آنهمه دروغ گفت، قريب به اتفاق فعالان سياسي تأثيرگذار را بازداشت كرد و هزينه فعاليت سياسي را براي آنها به شدت بالا برد و آن دادگاههاي فرمايشي را به نمايش گذاشت، براي موسوي و كروبي بصورتي روزافزون محدوديت ايجاد كرد، از جمعشدن معترضان و اصلاحطلبان حتي براي مراسم عروسي و عزا و قرآن خواني و ... ممانعت كرد، هر وقت لازم ديد پارازيت انداخت و فيلتر كرد و هزاران مورد كار غيراخلاقي و غيرمنصفانه و غيراسلامي و غيرانساني انجام داد؛ اما اينك بازهم خود را در وضعيت عاشوراي 88 ميبيند و كسي هم براي بازداشت كردن و ساكت نمودن برايش باقي نمانده است.
در پي وقايع 25 بهمن اطاق فكر مبارزه با جنگ نرم، براي تخفيف آلام و عصبانيتهاي بوجود آمده و مظلوم نشان دادن نيروهاي خود و جنايتكار نشان دادن معترضين، باز هم به تقلب روي آورد و از كشتههاي 25 بهمن بسيجي شهيد ساخت و پرداخت. غافل از آنكه فضاي اطلاعرساني بزودي موضوع را افشا و او را رسوا ميكند و از آن گذشته خيليها سؤال خواهند كرد شما كه ادعا ميكرديد در جريان اعتراضات سال 88، غالب كشتهها بسيجي و از نيروهاي خودي بودند چرا براي آنها تشييع جنازه برگزار نكرديد ولي براي صانع ژاله سنگ تمام گذاشتيد!
از هر چيز بگذريم يك مسأله روشن است، حاكمان ايران امروز اصول حكمراني را بخوبي يادگرفتهاند اما نه از محمد و علي و حسن و حسين و رضا و مهدي كه حكومت خود را سايهاي از حكومت او ميدانند بلكه از معاويه و عمر و عاص!!!
۲ نظر:
دوست دارم نظراتتون رو در این زمینه بدونم. به خصوص اگه راهکاری به ذهنتون میرسه.
http://www.time.com/time/world/article/0,8599,2053157,00.html
چشم، مطالعه ميكنم و نظرم را مينويسم
ارسال یک نظر