قسمت اول يادداشت "نفت ما را پس بدين"، به مرور سابقه موضوع در اين وبلاگ اختصاص داشت. اينك و در قسمت دوم نوشته فوق، اشتباهات و خطاهائي كه جناح حاكم با دستزدن به آنها آتش بحران سياسي و اجتماعي موجود را روشن كرد مورد بررسي قرار ميگيرد.
در سالهاي اخير نهاد قدرت از يكسو بخاطر برخورداري از درآمدهاي بادآورده و فراوان نفتي و تسلط بيچون و چرا بر اقتصاد كشور و همچنين تضعيف شديد قدرتهاي منطقهاي رقيب ايران، سرمستانه هيچقدرتي را در مقابل خود نميديد و از ديگرسو بخاطر مسدود نمودن جريان آزاد اطلاعات، كمترين خبر را از واقعيت آنچه كه در ميان طبقات متوسط جامعه ميگذشت داشت و لذا ارزيابي درستي نيز از چند و چون واكنش اين طبقات به ناديدهانگاشتن مطالبات و خواستههايشان در اختيار نداشت. اين واقعيات در كنار برآورد اشتباه از احتمال رأيآوري ميرحسين موسوي و ميزان و كيفيت تأثيرگذاري او بر فضاي سياسي و اجتماعي كشور نهاد قدرت را دچار سرنوشتي نمود كه ناگزير از تلاش براي مهندسي انتخابات و تأثيرگذاري بر نتايج آن شد (در اينجا لازم است اشاره كنم كه بهنظر من نهاد قدرت، مخالف رئيسجمهور شدن خاتمي و موسوي بود اما رئيسجمهور شدن سيدمحمد خاتمي را بر ميرحسين موسوي ترجيح ميداد ولي چون احتمال رأيآوري خاتمي را بالا ميدانست و براي موسوي شانسي در اين زمينه قائل نبود لذا از كانديدشدن موسوي استقبال نمود). اما بيتوجهي به چند مقوله مهم باعث شد اين اقدام حتي بهاذعان خود دستاندركاران امر، به بيسابقهترين بحران سياسي و اجتماعي دوره حيات سيساله جمهوري اسلامي بيانجامد:
1)يكي از اين مقولات، واردشدن طبقه متوسط جامعه به اوج هيجان و هوشياري سياسي در آستانه انتخابات بود. دانشآموزان، دانشجويان، كارمندان، دختران، پسران، پدران و مادران و فعالان اجتماعي و مدني طبقه متوسط كه تحمل تحقير براي چهار سال ديگر را نداشتند و هيچ نشاني از مطالبات و خواستههاي خود در برنامههاي جناح حاكم نميديدند عزم خود را جزم كرده بودند تا مانع رئيسجمهور شدن مجدد آقاي احمدينژاد شوند. در طي 20ساله گذشته، تحولات مهمي در ويژگيهاي اجتماعي و فرهنگي جامعه ايراني بهوقوع پيوسته كه همگي در جهت تقويت كمي و كيفي جايگاه طبقه متوسط در ساختارهاي اجتماعي گوناگون كشور بوده است. سهم جوانان از جمعيت كشور بهشدت بالا رفته، نرخ باسوادي بصورت قابلملاحظهاي افزايش يافته، نرخ باسوادي زنان افزايش چشمگيري پيدا كرده، دانشگاهها گسترش قابلتوجهي يافته بگونهاي كه اينك ظرفيت دانشگاهها با تعداد متقاضيان ورود به دانشگاه تقريباً برابري ميكند، مسافرتهاي بينالمللي ايرانيان بهويژه به دبي گسترش يافته و اينترنت و ماهواره جزء لاينفك زندگي بخشهاي وسيعي از مردم ايران شده، روستانشيني به حاشيه رانده شده و شهرنشيني به سبك غالب زندگي در نزد ايرانيان مبدل گشته و سياست تقويت روستانشيني كه از سياستهاي استراتژيك دولت در دهه اول انقلاب بود اينك تقريباً به فراموشي سپرده شده است و ... .
اينها همه منجر به ارتقاء شديد سطح دانش عمومي مردم از آنچه كه در دنيا ميگذرد گرديده و آنانرا بيش از پيش به عقبماندگيها و محروميتهايشان واقف نموده و باعث ايجاد تغييرات شديد و عميق در نوع نگاه آنان به زندگي و بالنتيجه، انتظارات و خواستهها و مطالباتشان از حكومت كه خود را به يگانه متغير مستقل، مسلط و تعيينكننده در تحولات ايران مبدل ساخته، شده است. از سوي ديگر چنين بهنظر ميرسد كه با ضخيمتر شدن طبقه متوسط در ساختارهاي اجتماعي ايران؛ جوانان، زنان و نخبگان اين طبقه ديگر حاضر نيستند انتظارات و خواستهها و مطالبات خود را چون گذشته در خارج از كشور جستجو كنند و گزينه داخلي را بر مهاجرت به خارج ترجيح ميدهند و حاضرند بابت آن هزينه بپردازند. حتي آن دسته از طبقات متوسط كه در خارج از كشور زندگي ميكنند نيز ظاهراً از وضعيت موجود خويش خسته شدهاند و خواستار تحولات جديتري در داخل ايران هستند. نقش برجسته جوانان، زنان، دانشجويان و دانشآموزان در وقايع اخير و همچنين تحرك كمسابقه و يا بيسابقه ايرانيان غيرسياسي مقيم خارج از كشور در همراهي با جنبش سبز در داخل، ميتواند شاهدي بر اين مدعا باشد.
در آستانه انتخابات رياست جمهوري اخير بخشهاي گوناگون طبقه متوسط براي اولين بار پس از انقلاب نهتنها بدون اجازه و يا دعوت حكومت بلكه عليرغم مخالفت آن؛ تظاهرات خياباني بهراه انداختند تا با سخنراني آقاي احمدينژاد در دانشگاه صنعتي شريف مخالفت ورزند، سراسر محل زندگي خود در پايتخت حتي شيشههاي اتومبيل خويش را به ستاد انتخاباتي رقيب آقاي احمدينژاد مبدل ساختند و در ايام منتهي به انتخابات شبهاي خويش را با شعار دادن و تبليغ بهنفع او سپري نمودند، در تهران زنجيره انساني از تجريش تا راهآهن تشكيل دادند، براي اولين بار شاهد مناظرههائي صريح و بيپرده در تلويزيون دولتي ايران شدند و با انفجاري از اطلاعات روبرو گشتند و در عرض چند ساعت اطلاعات انبارشده و حيرتآور چند دهساله در معرض سمع و نظر آنان قرار گرفت و ... .
دومينوي وقايع قبل از انتخابات، طبقات متوسط را وارد مدار منتهاي هيجان و هوشياري سياسي كرد. نهاد قدرت بيتوجه به اين انرژي متراكم و پرسرعت و به خيال اينكه با عدهاي سوسول و ترسو طرف است، دست به مهندسي انتخابات زد و آتش بحران سياسي و اجتماعي اخير را روشن نمود غافل از اينكه، ممانعت از پرواز هواپيمائي كه متوقف است بسيار آسان است در حاليكه نتيجه گلاويز شدن با هواپيمائي كه در حال پرواز بوده و بسرعت پيش ميتازد نابودي است مگر آنكه آنرا با سلاح گرم ساقط كني (همه طبقه متوسط را نابود كني).
لازم به گفتن است كه آنچه بيان گرديد بهمفهوم روياروئي طبقات فرادست با طبقات فرودست نيست، بلكه بهمعني تلاش طبقات فرادست براي مطالبه خواستههاي خود از حاكميت است. هر چند طبقات فرودست نيز درپي مطالبه خواستههاي خود از حكومتاند اما وجود خصلت اضطرار معيشتي در مطالبات آنها باعث شده كه آنان بر نقد و معيشتي بودن وعدهها اولويت بيشتري قائل باشند. در وقايع اخير، طبقات فرودست بيش از آنكه در مقابل طبقات فرادست و در كنار حكومت باشند انگشت به دهان مانده و از آنچه واقع شده در حيرتاند.
2)مقوله ديگري كه مورد غفلت جدي جناح حاكم بود احتمال واكنشهاي تند و غيرمتعارف از سوي آقايان موسوي و كروبي و ساير سران جناح اصلاحطلب به مهندسي انتخابات بود. ميرحسين موسوي عليرغم اينكه در نهان فردي مصمم و پايبند به اصول بود اما در عينحال فردي آرام و سربهزير مينمود و كمتر ديده شده بود كه در علن به ابراز مخالفت با رويههاي ناصواب موجود بپردازد. در جريان مبارزات انتخاباتي نيز او بجز يكي دو مورد هيچگاه انتقادات خويش را به فراتر از دولت نهم گسترش نداد. حتي بسياري، سخنان تند او در جريان مناظره تلويزيوني با آقاي كروبي و دروغگو خواندن رئيس دولت را ناشي از عصبانيت و واكنشي زودگذر تصور كردند. ولي استراتژيستهاي جناح حاكم غافل از اين بودند كه:
اولاً، اينگونه رفتارها در زمانهاي از ميرحسين سرميزد كه از يكسو زمان جنگ بود و زمينه براي علنيكردن بسياري از نظرات افراد فراهم نبود و از سويديگر امام بعنوان بالاترين مقام تصميمگير كشور حامي سرسخت او بود و لذا نياز چنداني به ابراز مخالفتهاي علني وجود نداشت؛
ثانياً، ميرحسين موسوي از معدود سياستمداران معاصر ايران است كه نظرش با عملاش بسيار نزديك است چرا كه هم به اخلاق در سياست بسيار پايبند است هم در عين سياستمداربودن، روشنفكر نيز هست(او بر خلاف خاتمي كه روشنفكري بود كه ماها به زور به او لباس سياستمداري پوشانديم، سياستمداري روشنفكر است و نه بالعكس) و هم اينكه صغري و كبري مباني نظري مورد قبولاش در امر حكومتداري نسبتاً سازگار و هماهنگ است. عليرغم اينكه مباني نظري كه در 12 سال گذشته از سوي سيدمحمد خاتمي و بسياري از نزديكانش براي امر حكومت و حكومتداري ابراز شده مترقيتر از آني است كه از سوي ميرحسين و مشاورانش در اين زمينه مطرح ميشود اما سازگاري و هماهنگي دروني آنچهكه آقاي موسوي و دوستانش ميگويند بالنسبه بيشتر است و لذا تا حدي توانسته اصلاحات را از بنبستهائي كه در آن گرفتار آمده بود رهائي بخشد. اگر مقاله اخير عليرضا بهشتي مشاور ارشد ميرحسين درباره ولايتفقيه را با انبوه گفتهها و نوشتههاي سيدمحمد خاتمي و بسياري از همراهانش در اين زمينه مقايسه كنيم بهروشني اين تفاوت را احساس خواهيم كرد؛
ثالثاً، ميرحسين موسوي نيز در آستانه انتخابات همچون طبقه متوسط جامعه و حتي بهتبعيت از آن در اوج هيجان و هوشياري سياسي قرار داشت ضمن آنكه اينبار برخلاف تحولات سياسي - اجتماعي ريز و درشت 20 سال گذشته، خودش يكي از طرفين اصلي قضايا بود.
در سوي ديگر ميدان شيخ مهدي كروبي قرار داشت كه مهندسيكنندگان انتخابات واكنشهاي او را نيز بمانند ميرحسين بدرستي پيشبيني نكرده بودند. آقاي كروبي همواره همه كاسه كوزههاي عدم موفقيت اصلاحات را بر گردن تندروي آن "چند نفر" معروفاش ميانداخت كه حداكثر تندوريشان نامه نوشتن به رهبري، پيگيري اصلاح قانون مطبوعات و يا سازماندهي تحصن نمايندگان مجلس ششم بود. او طبق گفته خودش در جلسهاي در پيش رهبري گفته بود "مجلس {مجلس ششم} اهل اطاعت است" و مكرراً بر حركت در چارچوب نظام (بخوانيد مقامت ارشد نظام) تأكيد ميكرد. با اين اوصاف چگونه ميشد باور كرد كه كروبي به تظاهرات علني عليه جناح حاكم بپردازد و نامهها و بيانيههاي آنچناني صادر نمايد و در آنها حكومت را به رفتارهائي بدتر از رژيم شاه متهم كند. ولي ديديم كه ناممكنها ممكن شد و آقاي كروبي كه اينك پاداش همه كوتاهآمدنها، خوشبينيها، اطاعتكردنها، مرزبندي با دوستان به اصطلاح تندور و ... را با ناجوانمردي و 300 هزار رأي دريافت ميكرد و بهعينه ميديد كه هشدارهائي كه آن "چند نفر" ميدادند چندان هم بيراه نبوده، ناگهان به خروش آمد و با صراحت و شجاعتي كمنظير به دفاع از خود و حاميانش و همچنين ساير كانديداها و حاميانشان پرداخت.
مواضع آقاي خاتمي نيز براي جناح حاكم قابل پيشبيني نبود. او كه در هشت سال دوران رياستجمهوري و در اوج قدرت نشان داده بود كه چندان اهل پرخاش و قاطعيت نيست و با انتخاباتي چون انتخابات مجلس هفتم كنار آمده بود بعيد بهنظر ميرسيد كه بهجز چند اعتراض لفظي كاري از پيش ببرد. اما او نيز متفاوت از قبل ظاهر شد و ضمن دعوت مردم به تظاهرات خياباني، خواستار ابطال انتخابات و همهپرسي درباره آن گرديد.
3)پديده ديگري كه در امر مهندسي انتخابات مورد بيتوجهي قدرت حاكم قرار گرفت نفوذ و قدرت حيرتآور سهگانه اينترنت، ماهواره و پديده خبرنگاران شهروند بود. اينترنت، ماهواره و خبرنگاران شهروند سه ضلع مثلثي بودند كه با همكاري همديگر رسانه عظيم و غيرقابل كنترلي ساختند كه رسانه ملي در ميان امواج آن گم شد و بياعتباري بيسابقهاي را تجربه نمود. واكنش رسانههاي صوتي و تصويري، روزنامهها و سخنرانان جناح حاكم بهوقايع اخير چون دهههاي گذشته بود. مثلاً صدا و سيما و يا روزنامه كيهان يك كلمه لندن از دهان متهمي ميشنوند و يا در دهان او ميگذارند و آنگاه شروع به منتسب كردن همه چيز به انگليس و بيگانه مينمايند و ابر و باد و مه و خورشيد را در كار ميگيرند تا از آن انقلاب مخملي نتيجه بگيرند. غافل از آنكه امروز هر كاري كه ميكنند و هر اطلاع غلطي كه به جامعه تزريق مينمايند بلافاصله از طريق ماهوارهها و اينترنت به آن واكنش نشان داده ميشود و تصحيح ميگردد مانند داستان ساختگي درباره ترانه موسوي.
4)سهلانگاري ديگر مهندسيكنندگان انتخابات اين بود كه تصور ميكردند اگر فاصله آراءاعلامشده كانديداها زياد باشد ادعاي تقلب در انتخابات موضوعيت خود را از دست خواهد داد. زمانيكه بخشهاي وسيعي از جامعه خواسته معيني دارند اتمسفري از آن خواسته گرداگرد آحاد مردم شكل ميگيرد و آنانرا به مجموعهاي واحد تبديل ميكند و همين واقعيت، باعث ميشود عكسالعملهاي آنان از حالت فردي خارج و به حالت جمعي درآيد. در اين شرايط آنچه واكنشهاي مردم را ميسازد و آنرا هماهنگ ميكند اتمسفري است كه دور آنها شكل گرفته و نه گفتهها و ادعاهاي اين و آن. وقتي در خيابانهاي شهر اتومبيلهائي كه عكس موسوي بر شيشه و يا روبان سبز بر آينه و آنتن آنها نصب است از جلو ديدگان رژه ميروند، هنگاميكه نمادهاي سبزرنگ را بر انگشتها و مچها و كيفهاي رهگذران حتي دو سه ساله بسته ميبيني، در زمانهايكه با يك سوت هزاران نفر براي حمايت از كانديدائي كه براي 20سال دور از قدرت و پنهان از ديدهها بوده تا پاسي از شب در محلههاي خود به تظاهرات انتخاباتي مشغول ميشوند و در شهري چون تهران از تجريش تا راهآهن زنجيره انساني تشكيل ميدهند، در فضائيكه در بسياري از جمعهاي خانوادگي، اداري و دوستانه يكي از صداقت كانديدائي سخن ميگويد، ديگري از ساده زيستي و سلامت نفس او داد سخن سر ميدهد، يكي از مديريت خوب او در زمان جنگ خاطره ميگويد، يكي از پايمردياش تعريف ميكند، آن ديگري از اولويت دادن او به مشكلات داخلي و ملي تمجيد مينمايد؛ چگونه ميشد باور كرد كه او در انتخابات شكست خورده است. اين چيزي بود كه در ايام انتخابات به وضوح ميشد در ميان طبقات متوسط ديد و اتمسفري بود كه به وضوح ميشد آنرا در ميان اقشار متوسط مردم استشمام كرد. البته چون ضخامت طبقه متوسط در تهران و كلانشهرها بيشتر است اين اتمسفر در آنها محسوستر بود.
1)يكي از اين مقولات، واردشدن طبقه متوسط جامعه به اوج هيجان و هوشياري سياسي در آستانه انتخابات بود. دانشآموزان، دانشجويان، كارمندان، دختران، پسران، پدران و مادران و فعالان اجتماعي و مدني طبقه متوسط كه تحمل تحقير براي چهار سال ديگر را نداشتند و هيچ نشاني از مطالبات و خواستههاي خود در برنامههاي جناح حاكم نميديدند عزم خود را جزم كرده بودند تا مانع رئيسجمهور شدن مجدد آقاي احمدينژاد شوند. در طي 20ساله گذشته، تحولات مهمي در ويژگيهاي اجتماعي و فرهنگي جامعه ايراني بهوقوع پيوسته كه همگي در جهت تقويت كمي و كيفي جايگاه طبقه متوسط در ساختارهاي اجتماعي گوناگون كشور بوده است. سهم جوانان از جمعيت كشور بهشدت بالا رفته، نرخ باسوادي بصورت قابلملاحظهاي افزايش يافته، نرخ باسوادي زنان افزايش چشمگيري پيدا كرده، دانشگاهها گسترش قابلتوجهي يافته بگونهاي كه اينك ظرفيت دانشگاهها با تعداد متقاضيان ورود به دانشگاه تقريباً برابري ميكند، مسافرتهاي بينالمللي ايرانيان بهويژه به دبي گسترش يافته و اينترنت و ماهواره جزء لاينفك زندگي بخشهاي وسيعي از مردم ايران شده، روستانشيني به حاشيه رانده شده و شهرنشيني به سبك غالب زندگي در نزد ايرانيان مبدل گشته و سياست تقويت روستانشيني كه از سياستهاي استراتژيك دولت در دهه اول انقلاب بود اينك تقريباً به فراموشي سپرده شده است و ... .
اينها همه منجر به ارتقاء شديد سطح دانش عمومي مردم از آنچه كه در دنيا ميگذرد گرديده و آنانرا بيش از پيش به عقبماندگيها و محروميتهايشان واقف نموده و باعث ايجاد تغييرات شديد و عميق در نوع نگاه آنان به زندگي و بالنتيجه، انتظارات و خواستهها و مطالباتشان از حكومت كه خود را به يگانه متغير مستقل، مسلط و تعيينكننده در تحولات ايران مبدل ساخته، شده است. از سوي ديگر چنين بهنظر ميرسد كه با ضخيمتر شدن طبقه متوسط در ساختارهاي اجتماعي ايران؛ جوانان، زنان و نخبگان اين طبقه ديگر حاضر نيستند انتظارات و خواستهها و مطالبات خود را چون گذشته در خارج از كشور جستجو كنند و گزينه داخلي را بر مهاجرت به خارج ترجيح ميدهند و حاضرند بابت آن هزينه بپردازند. حتي آن دسته از طبقات متوسط كه در خارج از كشور زندگي ميكنند نيز ظاهراً از وضعيت موجود خويش خسته شدهاند و خواستار تحولات جديتري در داخل ايران هستند. نقش برجسته جوانان، زنان، دانشجويان و دانشآموزان در وقايع اخير و همچنين تحرك كمسابقه و يا بيسابقه ايرانيان غيرسياسي مقيم خارج از كشور در همراهي با جنبش سبز در داخل، ميتواند شاهدي بر اين مدعا باشد.
در آستانه انتخابات رياست جمهوري اخير بخشهاي گوناگون طبقه متوسط براي اولين بار پس از انقلاب نهتنها بدون اجازه و يا دعوت حكومت بلكه عليرغم مخالفت آن؛ تظاهرات خياباني بهراه انداختند تا با سخنراني آقاي احمدينژاد در دانشگاه صنعتي شريف مخالفت ورزند، سراسر محل زندگي خود در پايتخت حتي شيشههاي اتومبيل خويش را به ستاد انتخاباتي رقيب آقاي احمدينژاد مبدل ساختند و در ايام منتهي به انتخابات شبهاي خويش را با شعار دادن و تبليغ بهنفع او سپري نمودند، در تهران زنجيره انساني از تجريش تا راهآهن تشكيل دادند، براي اولين بار شاهد مناظرههائي صريح و بيپرده در تلويزيون دولتي ايران شدند و با انفجاري از اطلاعات روبرو گشتند و در عرض چند ساعت اطلاعات انبارشده و حيرتآور چند دهساله در معرض سمع و نظر آنان قرار گرفت و ... .
دومينوي وقايع قبل از انتخابات، طبقات متوسط را وارد مدار منتهاي هيجان و هوشياري سياسي كرد. نهاد قدرت بيتوجه به اين انرژي متراكم و پرسرعت و به خيال اينكه با عدهاي سوسول و ترسو طرف است، دست به مهندسي انتخابات زد و آتش بحران سياسي و اجتماعي اخير را روشن نمود غافل از اينكه، ممانعت از پرواز هواپيمائي كه متوقف است بسيار آسان است در حاليكه نتيجه گلاويز شدن با هواپيمائي كه در حال پرواز بوده و بسرعت پيش ميتازد نابودي است مگر آنكه آنرا با سلاح گرم ساقط كني (همه طبقه متوسط را نابود كني).
لازم به گفتن است كه آنچه بيان گرديد بهمفهوم روياروئي طبقات فرادست با طبقات فرودست نيست، بلكه بهمعني تلاش طبقات فرادست براي مطالبه خواستههاي خود از حاكميت است. هر چند طبقات فرودست نيز درپي مطالبه خواستههاي خود از حكومتاند اما وجود خصلت اضطرار معيشتي در مطالبات آنها باعث شده كه آنان بر نقد و معيشتي بودن وعدهها اولويت بيشتري قائل باشند. در وقايع اخير، طبقات فرودست بيش از آنكه در مقابل طبقات فرادست و در كنار حكومت باشند انگشت به دهان مانده و از آنچه واقع شده در حيرتاند.
2)مقوله ديگري كه مورد غفلت جدي جناح حاكم بود احتمال واكنشهاي تند و غيرمتعارف از سوي آقايان موسوي و كروبي و ساير سران جناح اصلاحطلب به مهندسي انتخابات بود. ميرحسين موسوي عليرغم اينكه در نهان فردي مصمم و پايبند به اصول بود اما در عينحال فردي آرام و سربهزير مينمود و كمتر ديده شده بود كه در علن به ابراز مخالفت با رويههاي ناصواب موجود بپردازد. در جريان مبارزات انتخاباتي نيز او بجز يكي دو مورد هيچگاه انتقادات خويش را به فراتر از دولت نهم گسترش نداد. حتي بسياري، سخنان تند او در جريان مناظره تلويزيوني با آقاي كروبي و دروغگو خواندن رئيس دولت را ناشي از عصبانيت و واكنشي زودگذر تصور كردند. ولي استراتژيستهاي جناح حاكم غافل از اين بودند كه:
اولاً، اينگونه رفتارها در زمانهاي از ميرحسين سرميزد كه از يكسو زمان جنگ بود و زمينه براي علنيكردن بسياري از نظرات افراد فراهم نبود و از سويديگر امام بعنوان بالاترين مقام تصميمگير كشور حامي سرسخت او بود و لذا نياز چنداني به ابراز مخالفتهاي علني وجود نداشت؛
ثانياً، ميرحسين موسوي از معدود سياستمداران معاصر ايران است كه نظرش با عملاش بسيار نزديك است چرا كه هم به اخلاق در سياست بسيار پايبند است هم در عين سياستمداربودن، روشنفكر نيز هست(او بر خلاف خاتمي كه روشنفكري بود كه ماها به زور به او لباس سياستمداري پوشانديم، سياستمداري روشنفكر است و نه بالعكس) و هم اينكه صغري و كبري مباني نظري مورد قبولاش در امر حكومتداري نسبتاً سازگار و هماهنگ است. عليرغم اينكه مباني نظري كه در 12 سال گذشته از سوي سيدمحمد خاتمي و بسياري از نزديكانش براي امر حكومت و حكومتداري ابراز شده مترقيتر از آني است كه از سوي ميرحسين و مشاورانش در اين زمينه مطرح ميشود اما سازگاري و هماهنگي دروني آنچهكه آقاي موسوي و دوستانش ميگويند بالنسبه بيشتر است و لذا تا حدي توانسته اصلاحات را از بنبستهائي كه در آن گرفتار آمده بود رهائي بخشد. اگر مقاله اخير عليرضا بهشتي مشاور ارشد ميرحسين درباره ولايتفقيه را با انبوه گفتهها و نوشتههاي سيدمحمد خاتمي و بسياري از همراهانش در اين زمينه مقايسه كنيم بهروشني اين تفاوت را احساس خواهيم كرد؛
ثالثاً، ميرحسين موسوي نيز در آستانه انتخابات همچون طبقه متوسط جامعه و حتي بهتبعيت از آن در اوج هيجان و هوشياري سياسي قرار داشت ضمن آنكه اينبار برخلاف تحولات سياسي - اجتماعي ريز و درشت 20 سال گذشته، خودش يكي از طرفين اصلي قضايا بود.
در سوي ديگر ميدان شيخ مهدي كروبي قرار داشت كه مهندسيكنندگان انتخابات واكنشهاي او را نيز بمانند ميرحسين بدرستي پيشبيني نكرده بودند. آقاي كروبي همواره همه كاسه كوزههاي عدم موفقيت اصلاحات را بر گردن تندروي آن "چند نفر" معروفاش ميانداخت كه حداكثر تندوريشان نامه نوشتن به رهبري، پيگيري اصلاح قانون مطبوعات و يا سازماندهي تحصن نمايندگان مجلس ششم بود. او طبق گفته خودش در جلسهاي در پيش رهبري گفته بود "مجلس {مجلس ششم} اهل اطاعت است" و مكرراً بر حركت در چارچوب نظام (بخوانيد مقامت ارشد نظام) تأكيد ميكرد. با اين اوصاف چگونه ميشد باور كرد كه كروبي به تظاهرات علني عليه جناح حاكم بپردازد و نامهها و بيانيههاي آنچناني صادر نمايد و در آنها حكومت را به رفتارهائي بدتر از رژيم شاه متهم كند. ولي ديديم كه ناممكنها ممكن شد و آقاي كروبي كه اينك پاداش همه كوتاهآمدنها، خوشبينيها، اطاعتكردنها، مرزبندي با دوستان به اصطلاح تندور و ... را با ناجوانمردي و 300 هزار رأي دريافت ميكرد و بهعينه ميديد كه هشدارهائي كه آن "چند نفر" ميدادند چندان هم بيراه نبوده، ناگهان به خروش آمد و با صراحت و شجاعتي كمنظير به دفاع از خود و حاميانش و همچنين ساير كانديداها و حاميانشان پرداخت.
مواضع آقاي خاتمي نيز براي جناح حاكم قابل پيشبيني نبود. او كه در هشت سال دوران رياستجمهوري و در اوج قدرت نشان داده بود كه چندان اهل پرخاش و قاطعيت نيست و با انتخاباتي چون انتخابات مجلس هفتم كنار آمده بود بعيد بهنظر ميرسيد كه بهجز چند اعتراض لفظي كاري از پيش ببرد. اما او نيز متفاوت از قبل ظاهر شد و ضمن دعوت مردم به تظاهرات خياباني، خواستار ابطال انتخابات و همهپرسي درباره آن گرديد.
3)پديده ديگري كه در امر مهندسي انتخابات مورد بيتوجهي قدرت حاكم قرار گرفت نفوذ و قدرت حيرتآور سهگانه اينترنت، ماهواره و پديده خبرنگاران شهروند بود. اينترنت، ماهواره و خبرنگاران شهروند سه ضلع مثلثي بودند كه با همكاري همديگر رسانه عظيم و غيرقابل كنترلي ساختند كه رسانه ملي در ميان امواج آن گم شد و بياعتباري بيسابقهاي را تجربه نمود. واكنش رسانههاي صوتي و تصويري، روزنامهها و سخنرانان جناح حاكم بهوقايع اخير چون دهههاي گذشته بود. مثلاً صدا و سيما و يا روزنامه كيهان يك كلمه لندن از دهان متهمي ميشنوند و يا در دهان او ميگذارند و آنگاه شروع به منتسب كردن همه چيز به انگليس و بيگانه مينمايند و ابر و باد و مه و خورشيد را در كار ميگيرند تا از آن انقلاب مخملي نتيجه بگيرند. غافل از آنكه امروز هر كاري كه ميكنند و هر اطلاع غلطي كه به جامعه تزريق مينمايند بلافاصله از طريق ماهوارهها و اينترنت به آن واكنش نشان داده ميشود و تصحيح ميگردد مانند داستان ساختگي درباره ترانه موسوي.
4)سهلانگاري ديگر مهندسيكنندگان انتخابات اين بود كه تصور ميكردند اگر فاصله آراءاعلامشده كانديداها زياد باشد ادعاي تقلب در انتخابات موضوعيت خود را از دست خواهد داد. زمانيكه بخشهاي وسيعي از جامعه خواسته معيني دارند اتمسفري از آن خواسته گرداگرد آحاد مردم شكل ميگيرد و آنانرا به مجموعهاي واحد تبديل ميكند و همين واقعيت، باعث ميشود عكسالعملهاي آنان از حالت فردي خارج و به حالت جمعي درآيد. در اين شرايط آنچه واكنشهاي مردم را ميسازد و آنرا هماهنگ ميكند اتمسفري است كه دور آنها شكل گرفته و نه گفتهها و ادعاهاي اين و آن. وقتي در خيابانهاي شهر اتومبيلهائي كه عكس موسوي بر شيشه و يا روبان سبز بر آينه و آنتن آنها نصب است از جلو ديدگان رژه ميروند، هنگاميكه نمادهاي سبزرنگ را بر انگشتها و مچها و كيفهاي رهگذران حتي دو سه ساله بسته ميبيني، در زمانهايكه با يك سوت هزاران نفر براي حمايت از كانديدائي كه براي 20سال دور از قدرت و پنهان از ديدهها بوده تا پاسي از شب در محلههاي خود به تظاهرات انتخاباتي مشغول ميشوند و در شهري چون تهران از تجريش تا راهآهن زنجيره انساني تشكيل ميدهند، در فضائيكه در بسياري از جمعهاي خانوادگي، اداري و دوستانه يكي از صداقت كانديدائي سخن ميگويد، ديگري از ساده زيستي و سلامت نفس او داد سخن سر ميدهد، يكي از مديريت خوب او در زمان جنگ خاطره ميگويد، يكي از پايمردياش تعريف ميكند، آن ديگري از اولويت دادن او به مشكلات داخلي و ملي تمجيد مينمايد؛ چگونه ميشد باور كرد كه او در انتخابات شكست خورده است. اين چيزي بود كه در ايام انتخابات به وضوح ميشد در ميان طبقات متوسط ديد و اتمسفري بود كه به وضوح ميشد آنرا در ميان اقشار متوسط مردم استشمام كرد. البته چون ضخامت طبقه متوسط در تهران و كلانشهرها بيشتر است اين اتمسفر در آنها محسوستر بود.
۲ نظر:
چرا همه مطلب را يكجا منتشر نميكنيد؟
در محيط مجازي بسياري از خوانندگان علاقه ندارند كه مطلب طولاني باشد و گرنه دليل خاصي براي چند قسمتي كردن يادداشت نبوده.
ارسال یک نظر