احتمالاً با بنده همعقيده هستيد كه رأيدادن آقاي خاتمي يك امر شخصي نيست و گرنه كساني را ميشناسم كه عليرغم تحمل هزينههاي فراوان در جريان وقايع مربوط به انتخابات 88، در انتخابات اخير شركت و به آقاي مطهري رأي دادند و سر و صدائي هم نداشت. فكر ميكنم با بنده در اين زمينه نيز همنظر باشيد كه در ارزيابي موضوع رأيدادن آقاي خاتمي، بايد در كنار فوايد آن، به هزينههايش نيز توجه داشت. فوائدي كه براي اين كار آقاي خاتمي ميتوان متصور بود عبارتند از:
1- كمك به آشتي ملي با گذشت از حقي كه در اين سالها از جناح آقاي خاتمي زير پا گذاشته شده است.
2- باز نگهداشتن درهاي مصالحه و امكان بازگشت اصلاحات.
3- رفع تهديداتي كه ممكن بود در صورت عدم شركت در انتخابات، عملي شوند.
در ارتباط با دو مورد اول، با سابقهاي كه از جناح حاكم موجود است و با تعصب و تكبر و غرور و خودبزرگبيني كه نزد او مشاهده ميشود تحقق دو هدف يادشده با رأيدادن آقاي خاتمي تعليق به محال است. مضافاً اينكه آقاي خاتمي قبلاً نيز بارها از اينگونه اقدامات انجام داده ولي نتيجهاي نگرفته است. يادمان نرود كه آقاي خاتمي از زماني كه بصورت جدي پا به عرصه عمومي سياست در ايران گذاشت بجز در مقطع مربوط به قتلهاي موسوم به زنجيرهاي، هيچگاه نتوانست و يا نخواست به حريف گل بزند و در عوض غالباً خواسته يا ناخواسته به دروازه خودي گل زد. بنده ترديد ندارم كه جناح حاكم با تركيب موجودش هيچگاه از آقاي خاتمي كمك نخواهد خواست و با مخالفان خود از در آشتي بر نخواهد آمد مگر اينكه چنان در پيامدهاي سياستهاي خويش گرفتار آيد كه نابودي را نقداً و نه بصورت نسيه احساس نمايد كه در اينصورت اگر تصور كند كه با مراجعه به آقاي خاتمي (و حتي بالاتر از او آقاي موسوي و كروبي) ميتواند از مهلكه بگريزد در اين كار ترديد نخواهد كرد چه آقاي خاتمي در انتخابات شركت كرده باشد و چه نكرده باشد.
در ارتباط با مورد سوم نيز من نميدانم چه هزينهاي در چند سال اخير بر جناح آقاي خاتمي تحميل نشده است كه قرار بود بعد از اين تحميل شود؟
صرفنظر از محققشدن يا نشدن اهداف فوق، هر سه آنها نسيه بوده و براي نقدشدن آنها بايد منتظر گذشت زمان بود، اما هزينههاي رأيدادن آقاي خاتمي (فوائد رأيدادن آقاي خاتمي براي جناح حاكم) نقد بوده و به محض رأي دادن ايشان محقق شده است. اين هزينهها را عمدتاً در دو محور ميتوان خلاصه كرد:
1- بازگشت شكاف و دودستگي به اردوگاه منتقدين و مخالفين مسالمتجوي جناح حاكم و ايجاد نااميدي و بياعتمادي و اختلاف و ناهماهنگي در ميان آنها و درگيري در درون بجاي تلاش براي ايجاد تحول و اصلاح در جامعه. حتي آيتالله خميني نيز با وجود نفوذ زيادش كه به هيچ عنوان قابل مقايسه با نفوذ آقاي خاتمي نيست تا قبل از رسيدن به قدرت از اينكه سخني بگويد و يا عملي انجام دهد كه منجر به بروز اختلاف و بياعتمادي شود اكيداً پرهيز ميكرد.
2- تحتالشعاع قرار گرفتن تقريباً كامل مشاركت بسيار پائين مردم در انتخابات به ويژه در تهران در سطح داخلي و خارجي. هياهوي شركت آقاي خاتمي در انتخابات باعث شد كه جناح حاكم افت بيسابقه مشاركت در انتخابات را براحتي پردهپوشي كند و بعداً مدعي مشاركت بيسابقه مردم در انتخابات شود. بعيد نيست كه آقاي خاتمي نيز بازي همين سناريو را خورده باشد. شايد هم جناح حاكم قصد داشته با پروژه تشويق و هدايت خاتمي بسوي رأيدادن، خود را پيروز وقايع سه سال گذشته نشان داده و نهايتاً به بهانه و ميمنت آن، فضاي سياسي و اجتماعي را اندكي باز كند.
۳ نظر:
برآورد خاتمي از قدرت حاكميّت بسيار بيش از واقع است. ترس او از بگير و ببند احتمالي پس از شركت نكردن، بسيار عجيب بود، مگر حالا بگير و ببند نيست؟ يكي گفت كه ايشان فكر ميكرده كه در صورت شركت نكردن حاكميّت ايشان را مانند موسوي در حصر ميكند كه بوي ترس و واهمه ميداد. براي هر تغييري بايد هزينه داد و متأسّفانه ايشان توان هزينه دادن ندارد.امّا يك نكته...؛ هر چه زمان پيش ميرود هزينهي تغيير بيشتر ميشود، ابتدا فقط بردوباخت انتخاباتي، بعد خيابان و دست آخر...؟ خدا به خير كند.
من هر چه به كنشها و واكنشهاي طيف مجمع روحانيون مبارز در اين سالها ميانديشم و در رأس آن به رفتار و گفتار افرادي چون خاتمي و موسوي خوئينيها توجه ميكنم سه عامل عمده را توضيحدهنده غالب اين گفتارها و رفتارها مييابم:
1-اعتياد اين آقايان به جمهوري اسلامي و فضاي ساخته و پرداخته آن بالاخص اعتياد به ايدهها و شخصيت و شخص آيتالله خميني عليرغم مشاهده و لمس برخي پيامدهاي ويرانگر نظام برآمده از آن كه بعضاً به خود آنها نيز ضربه زده است(دليل عمده اين پديده هم شايد نداشتن بده بستان آزادانه و مستمر اطلاعاتي ايشان با وقايع و گروهها و اقراد و رسانههاي مسألهدار با جمهوري اسلامي باشد. برخي از اين آقايان حتي هنوز كه هنوز است از ماهواره و اينترنت فيلترشده پرهيز دارند. چندي پيش آقاي مهدي خزعلي در پاسخ اين سؤال كه شما كه روزي طرفدار سرسخت جمهوري اسلامي بوديد و حتي عليه اصلاحات فعاليت ميكرديد چه شد كه حالا منتقد شدهايد گفت: ما قبلاً در فضاي خودمان بوديم و از خيلي اتفاقات خبر نداشتيم اما بعداً كه به رسانههاي مخالفان نيز سر زديم و به گفتههاي آنان نيز گوش داديم ديديم كه آنان نيز حرفهاي درستي براي گفتن دارند. از زمستان 87 تا تابستان 88 به عينه ديديم كه وقتي فردي چون ميرحسين موسوي در فضائي متفاوت از فضاي نوستالژيك و ايدئولوژيك قبلي خود قرار گرفت چگونه به نحو شگفتآوري متحول شد. چه بسا اگر روزي چنين محيطي براي آقاي خامنهاي نيز فراهم شود شاهد چنين تحولات شگفتآوري درباره او نيز باشيم).
2-ترس از آينده خود و شايد هم كشور در صورت از بين رفتن جمهوري اسلامي
3-فريب خوردن و بازيخوردن از حاكميت.
البته اين آقايان در توجيه رفتار و گفتار همدلانه خود با نظام حاكم مطالبي را بيان ميكنند كه در جاي خود ميتواند منطقي و درست هم باشد اما عملكردهاي بعدي آنها توضيحي متفاوت از آنچه مورد ادعاي آنهاست به ذهن متبادر ميكند كه به نظر من سه عامل فوقالذكر، عمدهترين توضيح در اين زمينه است.
جناب پدرام سلام ودرود بر شما
این روزها نوشته های اقای عبدی در انتقاد از تحریم انتخابات اعلام شده از طیفی از اصلاح طلبان مورد توجه بسیاری قرار گرفته وپاسخ هایی نیز به انها داده شده وایضا جواب های مفصل اقای عبدی در فضای سایبری نظر بسیاری را بخودجلب نموده .من هم مانند شما اگر نگویم همه نوشته های ایشان را میخوانم ودنبال میکنم اما اکثر انها رامیخوانم.
عباس عبدی اگر چه اصلاح طلبان را نقد میکند اما خود از دایره اصلاح طلبی بیرون نیست واز انجاییکه اصلاح طلبان خود در بر پایی نظام کنونی نقش عمده داشته و از بازیگران اصلی بوده اند خود را نیروی سیاسی درون نظام میدانند اگر چه از سوی مقابل طرد شده وبشدت با انها برخورد شده وبه حاشیه رانده شده اند.انها در دهه اول انقلاب موثر ترین نیرو بوده واغلب موارد بر رغیب دیرینه خود پیروز بودند.اگر امروز شرایط بمراد انها نیست اما انها همچنان خود را متعهد به نظام میدانند وبا تغییراتی که بواسطه گذشت زمان پیدا نموده اند بقای نطام را منوط به در پیش گرفتن روشهای معتدل تر وتساهل میدانند که رقبا انرا نمی پذیرند .با این مقدمه ویاد اوری پیشینه انها میخواهم بگویم که اقای عبد واصلاح طلبان در حوزه ای از سیاست فعالیت میکنند که در ان تلاش برای سهیم شدن ومشارکت در قدرت با توجه به شرایط عینی مد نظر است انتقادات اقای عبدی به اصلاح طلبان وبویژه اقای خاتمی به رفتاریست که انها دراین حوزه انجام میدهند و عواقب رفتارسیاسی خود را درست ارز یابی نمی کنند است اقای عبدی ناظر بی طرف بیرونی نیست بلکه کنش گری درونی با تعلقات وگرایشات پیش گفته شده است ایشان به نتیجه عمل سیاسی ای که منجر به زایش جنبش موسوم به سبز شد انتقاد دارد زیرا از نظر ایشان تمام روزنه های فعالیت اصلاح طلبان برای مشارکت در ساختار قدرت سیاسی تقریبا بسته شده وکار برای اصلاح طلبان بشدت دشوار وحتی تاحدودی غیر ممکن شده است زیرا بواسطه اتفاقات بعد از انتخابات از یک سو رفتار طرف پیروز شفاف وجبهه گیری ومرز بندیها کاملا مشخص شده واز سویی این اتفاقات که رو بازی کردن را به طرف مقابل تحمیل کرده منجر به ان شده که اصلاح طلبی از حافظه حکومت ومردم پک شوند.واین شرایط را اقای عبدی نتیجه اعمال حساب نشده اصلاح طلبان میداند.زیرا باعث شدند که کلیت نظام به چالش کشیده شده و روش اصلاح طلبی بلاموضوع شود.این هراسی که شما در پاسخ کامنتی به ان اشاره کردید همواره پدال ترمز اصلاح طلبان را فشرده بطوریکه انان در استفاده از فرصتها مردد مانده وفرصت سوزی های افسوس برانگیزی بنظر منتقدان خود داشته اند.انها میدانند که موارد زیادی وجود دارد که طبقه نو متشکل متوسط وضعیت موجود را به چالش بکشند اگرچه این امر بواسطه ساختار جوان این طیف باهستگی اما با پیوستگی خواهد بود .اتفاقات قبل و بعد از انتخابات این طیف پراکنده را مبدل به قشری درهم فشرده نمودومراتبی از تغغیرات را با توجه به ظرف زمانی حاضر به جکومت تحمیل خواهد نمود این شرایط قابل تغییر ویا کنترل نیست .اصلاح طلبان واقای عبدی کاملا به این امر وقوف دارند ونگرانی انها هم از اینروست که پیوستگی این لایه اجتماعی از انتخابات دوسال پیش شروع شد وبنظر انها زود تر از موعد بود وبهمین لحاظ اصلاح طلبان قادر به کنترل ان نخواهند بود .انچه مهم است این است بازی از حوزه سیاسی که در ان اقای عبدی واصلاح طلبان حضور دارند به حوزه اجتماعی وفرهنگ سیاسی منتقل شده واقای عبدی مقصر این اتفاق را اصلاح طلبان میداند
ارسال یک نظر