اخيراً از عليرضا حسيني بهشتي فرزند آيتالله دكتر بهشتي و مشاور ارشد ميرحسين موسوي مقالهاي منتشر شده با عنوان "ولایت پذیری در عصر غیبت معصوم" . او در اين مقاله ديدگاه پدر خود درباره منبع مشروعيت حاكم اسلامي و همچنين انتصابي يا انتخابي بودن وليفقيه را تبيين نموده و نكات مهمي را درباره آن از زبان آيتالله بهشتي ذكر كرده است. اهميت اين مقاله در جديد بودن و يا استحكام گزارههاي مطرح شده در آن نيست بلكه در بيان گزارههائي است كه يكي از بنيانگذاران اصلي و عمده نظام جمهوري اسلامي (كه ظاهراً همچنان مورد احترام حاكميت بوده و انديشههاي او مورد استناد مقامات رسمي قرار ميگيرد) به آنها معتقد بوده؛ ولي آن گزارهها در سيسالگي انقلاب اسلامي تبديل به گزارههائي مهجور شده و پيگيري آنها از سوي كساني كه عمر خود را در راه استقرار نظام جمهوري اسلامي سپري نمودهاند جرم تلقي شده و براندازي نام ميگيرد. با توجه به طولاني بودن مقاله، نكات مهم آن در لابلاي عبارات و پاراگرافها تا حدودي گم است ضمن آنكه ممكن است بخاطر مقدمه مطول، بسياري حوصله خواندن مقاله را نداشته باشند لذا مناسب ديدم محورهاي مهم اين مقاله را كه ميتواند در صورت وجود حسن نيت در نزد حاكميت، گشايشهاي مهمي را در وضعيت موجود كشور ايجاد نمايد در اينجا ارائه كنم. حسن وقايع اخير در آن بود كه برخي از فعالان سياسي كه بعضي از باورهاي خود را تصريح نميكردند مجبور و يا تشويق به اينكار شدند. بعنوان مثال آقاي حجاريان زندان رفت و برخي از باورهاي خود را كه قبلاً علني نميكرد (ضعف علوم انساني در ايران)، علني كرد و ايضاً آقاي بهشتي به زندان رفت و بعضي از باورهاي خود را كه قبلاً بروز نميداد (اعتقاد به انتخابي بودن وليفقيه)، بروز داد.
در یكی از بحثهایی كه شهید بهشتی پیش از انقلاب مطرح میكند به بحثهایی برخورد میكنیم كه میتواند سرآغاز شناخت ما نسبت به موضع او باشد. یكی از مباحث راجع به عدالت است. بحث آیتالله بهشتی این است كه براساس آیه عهد در قرآن خاطر نشان میكند كه این عهد برای امام معصوم (ع) باقی است اما درباره زمامداران زمان غیبت صادق نیست. چون ما خودمان زمامدار امت در زمان غیبت امام زمان را انتخاب میكنیم ما برای اداره امور خود كسی را انتخاب میكنیم و سمت زمامداری را ما به او میدهیم. این عهد الهی نیست. كسی كه زمامداریاش به وسیله خدا به او داده شده عهد برای او باقی است و میدان ولایتش وسیعتر از زمامدار امتی است كه ما انتخاب میكنیم. یعنی در زمان غیبت، مسلمانان هرگاه در فرد زمامدار شایستگی نبینند، میتوانند قدرت زمامداری را از او سلب كنند. پس نصب و عزل حاكم اسلامی در زمان غیبت به دست مردم است. بر چه اساسی؟
مبنای آیتالله بهشتی برای این بحث این است كه هرگاه مسلمانان گرد هم بیایند و تصمیم بگیرند كه جامعهای اسلامی داشته باشند (به این معنا كه اسلام را بهعنوان مكتب راهنمای عمل در تنظیم نظامات فردی و اجتماعی خودشان پذیرفته باشند) براساس یك قرارداد اجتماعی تشكیل حكومت اسلامی میدهند. در یك جامعه اسلامی مردم، یا لااقل اكثریت آنها، آگاهانه و آزادانه اسلام را به عنوان دین و آیین زندگی فردی و اجتماعی خویش برگزیده و با این گزینش یك قرارداد اجتماعی بوجود آوردهاند كه اداره جامعه آنها باید بر اساس اسلام باشد و همه نهادهای اجتماعی آنها باید برپایه تعالیم اسلام بوجود آید و این خواست آنها باید بر همه خواست های دیگرشان حاكم باشد. اینجا هیچ بحث از ولایت انتصابی نیست. بنابراین، مبنا این است كه اگر به عنوان مسلمان اعتقاد داریم اسلام توانایی اداره زندگی اجتماعی ما را دارد، دور هم جمع میشویم و تصمیم میگیریم حكومت اسلامی برپا كنیم و در مرحله بعد منطقی است كه فكر كنیم اگر قرار است حكومتی براساس اسلام اداره شود باید بهدست كارشناسان اسلام اداره شود یعنی فقیهان، البته با ویژگیهایی كه در ادبیات موضوع آمده است. شهید بهشتی مطرح میكنند كه در اسلام چیزی به نام روحانیت نداریم بلكه عالم دینی داریم. روحانیت بهعنوان یك طبقه و صنف در اسلام مطرح نیست. بنابراین وقتی میگوییم اسلامشناس، لزوماً منظور افراد معمّم نیستتد، بلكه هر كسی كه درباره اسلام شناخت تخصصی دارد مدنظر است.
بنابراین و بر اساس این دیدگاه، بارها تأكید میشود (حتی در قانون اساسی) كه حق حاكمیت از آن مردم است و هر بار مسئله حكومت پیش میآید شهید بهشتی بلافاصله مسئله نظارت عمومی مردم در حكومت را مطرح میكنند.
این در مجموع مبنای مشروعیت حكومت از دیدگاه شهید بهشتی است. بنابراین مردم هستند كه تشكیل حكومت میدهند و نظریه ولایت انتصابی را مردود میدانند. ولایت فقیه مقامی است انتخابی و بعد از انتخاب هم تحت نظارت قانون است.
برای من همیشه سؤال بوده كه چرا شهید بهشتی این همه تأكید بر شورا و شورای رهبری دارد؟ ذكر خاطرهای از دوران اول انقلاب خالی از لطف نیست. روزی كه امام خمینی(ره) بهعلت عارضه قلبی به تهران منتقل شدند، آیتالله بهشتی دیروقت تشریف آوردند منزل و من از ایشان حال امام را پرسیدم ایشان گفتند امام بهتر هستند. پرسیدم بالاخره امام برای همیشه كه زنده نیستند، پس از او چه بكنیم؟ گفتند این مسئله در قانون اساسی روشن است. امام یك استثناست كه به لحاظ شرایط اجتماعی همه او را پذیرفتند و بعد از او شورای رهبری خواهد بود. از آنجا كه اداره حكومت نیاز به تواناییهای گوناگونی دارد كه جمع آنها در یك فرد معمولاً ممكن نیست قاعده بر كار شورایی است یعنی گروهی كه هر كدام بخشی از تواناییهای اداره كشور را داشته باشد.
میتوان نتیجه گرفت كه باید سازوكارهایی به وجود آورد تا امكان خطا و گناه در دایره تصمیمگیریهای كلان برای یك جامعه كمتر وارد شود. اگر این برداشت درست باشد آنوقت باید این بحثها را مطرح كرد كه برای عملیاتی كردن این ایده چه سازوكارهایی باید اندیشید؟ یكی از آنها میتواند شورایی بودن مدیریتها در سطوح گوناگون جامعه باشد. دیگر اینكه بعنوان یكی از سازوكارهای نظارتی غیرمستقیم، مصلحت اداره جامعه اسلامی در این است كه مدیریتهای كلان، در سطوح گوناگون، شامل اصل چرخش قدرت باشند. همچنین باید به اصل ممانعت از هرگونه تصمیم گیری فراقانونی توجه كرد. و سرانجام اینكه سازو كارهای نظارتی كه هیچ مرجع تصمیم گیری راه گریز از آن نداشته باشد، میتواند ضامن سلامت مستمر اركان حكومتی گردد كه صالحان و شایستگان را به خود جذب و مفسدان و ناشایستگان را از خود دفع میكند.
بدیهی است كه این دیدگاه درباره ولایت فقیه با آنچه در بخش های قبل از یكی از اسایتد حوزه {آقاي مصباح يزدي} نقل شد، بسیار متمایز و متفاوت است. شهید آیت الله دكتر بهشتی ولایت در زمان غیبت را امری زمینی بر میشمرد كه مشروعیت و مقبولیت خود را از امت اسلامی اخذ میكند.
نكته مهم شایان توجه این است كه در عین حال كه مسئله تعدد و تنوع شیوه های زندگی شهروندان واقعیتی است به قدمت زندگی اجتماعی بشر، دغدغه یه رسمیت شناخته شدن آن در فرایندهای تصمیم گیری سیاسی، مسئله ای جدید به شمار میرود كه بویژه پس از تجربیات تلخ پیدایش حكومت های فاشیست و توتالیتر در اوایل قرن بیستم و پیامدهای ناگوار فراموشنشدنی آن، در كانون مباحثات فلسفه سیاسی معاصر قرار گرفته است. اگرچه در این زمینه هم اختلاف نظرها گسترده است، اما به اجمال میتوان گفت كه تكیه بر نظام مردم سالاری كه از طریق آن قدرت حاكمان در چارچوب قانون قرار گرفته و در پیشگاه جمهور شهروندان پاسخگو باشد، بهعنوان دستاورد نظری و تجربی بزرگ انسان دنیای معاصر برشمرده میشود. انتخاب جمهوری اسلامی توسط بنیانگذاران و معماران این نظام بعنوان مدل حكومتی اسلام در دنیای معاصر نیز بر این اساس صورت گرفت و كاركرد جمهوریت آن را باید در راستای ارایه راه حلی برای حل مسئله تعدد و تنوع دانست. به چه معنا؟ به این معنا كه در صورت وجود دیدگاه های متعدد در درون گفتمان اسلامی، این مردم هستند كه از طریق مشاركت آگاهانه و آزادانه در انتخابات (شوراهای شهر و روستا، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و مجلس خبرگان رهبری)، به خواست اكثریت تن در میدهند. اهمیت حیاتی برگزاری انتخابات سالم، از این استدلال نشأت میگیرد و نه از روی رودربایستی با افكارعمومی جهان و ملاحظات دیپلماتیك. به همین منوال، مبارزه با تخلف و تقلب در فرایند انتخابات (اعم از مقطع زمانی پیش از رأی گیری، روند رأی گیری و پس از آن)، وظیفهای عمومی است كه برعهده همه شهروندان و نهادهای مسئول قرار میگیرد.
در پرتو آنچه آمد میتوان به روشنی دید كه نظریه ولایت فقیه و حكومت دینی تنها در صورتی بعنوان سازو كار قابل عمل در دنیای واقع تلقی میشود كه بتواند با واقعیت تعدد و تنوع شیوه های زندگی سازگار باشد. در غیر اینصورت، یا به اجبار به جاده استبداد خواهد افتاد و یا باعث خواهد شد طرح حكومت دینی ناكارآمد جلوه كرده و جستجوگران زیست مسالمت آمیز را وادار به مطالبه الگویی عملی دیگری میكند كه این خود به منزله شكست نظریه ولایت فقیه خواهد بود. از آنچه آمد میتوان به یك نتیجه روشن دیگر هم رسید و آن اینكه ولایتپذیری در عصر غیبت معصوم (ع)؛ نه بهمعنای مقام عصمت بخشیدن به ولیفقیه است، نه به معنای اطاعت بیقید و شرط از حكومت، بلكه دست كم از دیدگاه اندیشمندانی همچون شهید آیت الله دكتر بهشتی، به مثابه یك قرارداد اجتماعی است كه وظایف دو جانبهای برای حكومت و شهروندان پدید میآورد و هر دو را ملزم به رعایت شروط مقیده در چنین قراردادی مینماید. بر همین مبنا، اتهام ولایتگریزی بهكسانی كه معتقد به تفاسیر گوناگونی از ولایتفقیه هستند بیاساس و در حد حربهای تبلیغاتی برای خارج كردن رقیب در عرصه سیاستورزی تقلیل مییابد.
مبنای آیتالله بهشتی برای این بحث این است كه هرگاه مسلمانان گرد هم بیایند و تصمیم بگیرند كه جامعهای اسلامی داشته باشند (به این معنا كه اسلام را بهعنوان مكتب راهنمای عمل در تنظیم نظامات فردی و اجتماعی خودشان پذیرفته باشند) براساس یك قرارداد اجتماعی تشكیل حكومت اسلامی میدهند. در یك جامعه اسلامی مردم، یا لااقل اكثریت آنها، آگاهانه و آزادانه اسلام را به عنوان دین و آیین زندگی فردی و اجتماعی خویش برگزیده و با این گزینش یك قرارداد اجتماعی بوجود آوردهاند كه اداره جامعه آنها باید بر اساس اسلام باشد و همه نهادهای اجتماعی آنها باید برپایه تعالیم اسلام بوجود آید و این خواست آنها باید بر همه خواست های دیگرشان حاكم باشد. اینجا هیچ بحث از ولایت انتصابی نیست. بنابراین، مبنا این است كه اگر به عنوان مسلمان اعتقاد داریم اسلام توانایی اداره زندگی اجتماعی ما را دارد، دور هم جمع میشویم و تصمیم میگیریم حكومت اسلامی برپا كنیم و در مرحله بعد منطقی است كه فكر كنیم اگر قرار است حكومتی براساس اسلام اداره شود باید بهدست كارشناسان اسلام اداره شود یعنی فقیهان، البته با ویژگیهایی كه در ادبیات موضوع آمده است. شهید بهشتی مطرح میكنند كه در اسلام چیزی به نام روحانیت نداریم بلكه عالم دینی داریم. روحانیت بهعنوان یك طبقه و صنف در اسلام مطرح نیست. بنابراین وقتی میگوییم اسلامشناس، لزوماً منظور افراد معمّم نیستتد، بلكه هر كسی كه درباره اسلام شناخت تخصصی دارد مدنظر است.
بنابراین و بر اساس این دیدگاه، بارها تأكید میشود (حتی در قانون اساسی) كه حق حاكمیت از آن مردم است و هر بار مسئله حكومت پیش میآید شهید بهشتی بلافاصله مسئله نظارت عمومی مردم در حكومت را مطرح میكنند.
این در مجموع مبنای مشروعیت حكومت از دیدگاه شهید بهشتی است. بنابراین مردم هستند كه تشكیل حكومت میدهند و نظریه ولایت انتصابی را مردود میدانند. ولایت فقیه مقامی است انتخابی و بعد از انتخاب هم تحت نظارت قانون است.
برای من همیشه سؤال بوده كه چرا شهید بهشتی این همه تأكید بر شورا و شورای رهبری دارد؟ ذكر خاطرهای از دوران اول انقلاب خالی از لطف نیست. روزی كه امام خمینی(ره) بهعلت عارضه قلبی به تهران منتقل شدند، آیتالله بهشتی دیروقت تشریف آوردند منزل و من از ایشان حال امام را پرسیدم ایشان گفتند امام بهتر هستند. پرسیدم بالاخره امام برای همیشه كه زنده نیستند، پس از او چه بكنیم؟ گفتند این مسئله در قانون اساسی روشن است. امام یك استثناست كه به لحاظ شرایط اجتماعی همه او را پذیرفتند و بعد از او شورای رهبری خواهد بود. از آنجا كه اداره حكومت نیاز به تواناییهای گوناگونی دارد كه جمع آنها در یك فرد معمولاً ممكن نیست قاعده بر كار شورایی است یعنی گروهی كه هر كدام بخشی از تواناییهای اداره كشور را داشته باشد.
میتوان نتیجه گرفت كه باید سازوكارهایی به وجود آورد تا امكان خطا و گناه در دایره تصمیمگیریهای كلان برای یك جامعه كمتر وارد شود. اگر این برداشت درست باشد آنوقت باید این بحثها را مطرح كرد كه برای عملیاتی كردن این ایده چه سازوكارهایی باید اندیشید؟ یكی از آنها میتواند شورایی بودن مدیریتها در سطوح گوناگون جامعه باشد. دیگر اینكه بعنوان یكی از سازوكارهای نظارتی غیرمستقیم، مصلحت اداره جامعه اسلامی در این است كه مدیریتهای كلان، در سطوح گوناگون، شامل اصل چرخش قدرت باشند. همچنین باید به اصل ممانعت از هرگونه تصمیم گیری فراقانونی توجه كرد. و سرانجام اینكه سازو كارهای نظارتی كه هیچ مرجع تصمیم گیری راه گریز از آن نداشته باشد، میتواند ضامن سلامت مستمر اركان حكومتی گردد كه صالحان و شایستگان را به خود جذب و مفسدان و ناشایستگان را از خود دفع میكند.
بدیهی است كه این دیدگاه درباره ولایت فقیه با آنچه در بخش های قبل از یكی از اسایتد حوزه {آقاي مصباح يزدي} نقل شد، بسیار متمایز و متفاوت است. شهید آیت الله دكتر بهشتی ولایت در زمان غیبت را امری زمینی بر میشمرد كه مشروعیت و مقبولیت خود را از امت اسلامی اخذ میكند.
نكته مهم شایان توجه این است كه در عین حال كه مسئله تعدد و تنوع شیوه های زندگی شهروندان واقعیتی است به قدمت زندگی اجتماعی بشر، دغدغه یه رسمیت شناخته شدن آن در فرایندهای تصمیم گیری سیاسی، مسئله ای جدید به شمار میرود كه بویژه پس از تجربیات تلخ پیدایش حكومت های فاشیست و توتالیتر در اوایل قرن بیستم و پیامدهای ناگوار فراموشنشدنی آن، در كانون مباحثات فلسفه سیاسی معاصر قرار گرفته است. اگرچه در این زمینه هم اختلاف نظرها گسترده است، اما به اجمال میتوان گفت كه تكیه بر نظام مردم سالاری كه از طریق آن قدرت حاكمان در چارچوب قانون قرار گرفته و در پیشگاه جمهور شهروندان پاسخگو باشد، بهعنوان دستاورد نظری و تجربی بزرگ انسان دنیای معاصر برشمرده میشود. انتخاب جمهوری اسلامی توسط بنیانگذاران و معماران این نظام بعنوان مدل حكومتی اسلام در دنیای معاصر نیز بر این اساس صورت گرفت و كاركرد جمهوریت آن را باید در راستای ارایه راه حلی برای حل مسئله تعدد و تنوع دانست. به چه معنا؟ به این معنا كه در صورت وجود دیدگاه های متعدد در درون گفتمان اسلامی، این مردم هستند كه از طریق مشاركت آگاهانه و آزادانه در انتخابات (شوراهای شهر و روستا، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری و مجلس خبرگان رهبری)، به خواست اكثریت تن در میدهند. اهمیت حیاتی برگزاری انتخابات سالم، از این استدلال نشأت میگیرد و نه از روی رودربایستی با افكارعمومی جهان و ملاحظات دیپلماتیك. به همین منوال، مبارزه با تخلف و تقلب در فرایند انتخابات (اعم از مقطع زمانی پیش از رأی گیری، روند رأی گیری و پس از آن)، وظیفهای عمومی است كه برعهده همه شهروندان و نهادهای مسئول قرار میگیرد.
در پرتو آنچه آمد میتوان به روشنی دید كه نظریه ولایت فقیه و حكومت دینی تنها در صورتی بعنوان سازو كار قابل عمل در دنیای واقع تلقی میشود كه بتواند با واقعیت تعدد و تنوع شیوه های زندگی سازگار باشد. در غیر اینصورت، یا به اجبار به جاده استبداد خواهد افتاد و یا باعث خواهد شد طرح حكومت دینی ناكارآمد جلوه كرده و جستجوگران زیست مسالمت آمیز را وادار به مطالبه الگویی عملی دیگری میكند كه این خود به منزله شكست نظریه ولایت فقیه خواهد بود. از آنچه آمد میتوان به یك نتیجه روشن دیگر هم رسید و آن اینكه ولایتپذیری در عصر غیبت معصوم (ع)؛ نه بهمعنای مقام عصمت بخشیدن به ولیفقیه است، نه به معنای اطاعت بیقید و شرط از حكومت، بلكه دست كم از دیدگاه اندیشمندانی همچون شهید آیت الله دكتر بهشتی، به مثابه یك قرارداد اجتماعی است كه وظایف دو جانبهای برای حكومت و شهروندان پدید میآورد و هر دو را ملزم به رعایت شروط مقیده در چنین قراردادی مینماید. بر همین مبنا، اتهام ولایتگریزی بهكسانی كه معتقد به تفاسیر گوناگونی از ولایتفقیه هستند بیاساس و در حد حربهای تبلیغاتی برای خارج كردن رقیب در عرصه سیاستورزی تقلیل مییابد.
۴ نظر:
جناب پدرام عزیز
ضمن تشکر از جنابعالی بخاطر روایت موجز از مقاله ای که به زعم شما مهم است و البته منهم آن را بی اهمیت نمی دانم اما از باب تاریخ سیاسی انقلاب و نه بیشتر!
حتمآ خوانده اید که چند روز پیش یک کشتی از آمریکا مستقیمآ 2200رأس گاو هلشتاین را به بندر بوشهر ایران آورد.گاوهای هلشتاین تا سه برابر گاوهای ما شیر می دهند.شیر هم غذایی است کامل و بسیار مفید.هدیهء نمادین برادر حسین اوباما برندهء نوبل صلح.تجارتی که با شیر شروع خواهد شد .
من نمی دانم خریدار این گاوها در ایران چه کسی بوده است اما حدس زدنش برایم چندان دشوار نیست.با این وجود مهم نیست که خریدار چه کسی است اما فروشنده همان آمریکایی است که مرحوم بهشتی روزی گفت: به آمریکا بگوئید از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.
دیدیم که بهشتی شهید شد.پسرش به زندان افتاد.افکارش به قول شما تا این حد مهجور گردید اما این آمریکاست که نمردو اکنون برای ما شیر صبحانه هم می فرستد و اگر آقایان خجالت نکشند از آن به عنوان فتح المبین هم یاد می کنند!
مباحث ضدو نقیض زیادی دربارهء ولایت فقیه بین فقها وجود دارد اما ظاهرآ آقازادهء بهشتی به قول جنابعالی باید راهی زندان می شد تا متوجه شود که قضیه از چه قرار بوده است و یادش بیاید که پدر چه می گفته است.همانگونه که باید هاشمی در سال 84 شکست می خورد که آقازاده هایش دست بکار شوند و خاطرات پدر را منتشر کنند.
محمدحسين گرامي
با تشكر متقابل، همانگونه كه در مقدمه يادداشت نيز عرض شده اهميت اين مقاله در جديد بودن و يا استحكام گزارههاي مطرح شده در آن نيست بلكه در بيان گزارههائي است كه يكي از بنيانگذاران اصلي و عمده نظام جمهوري اسلامي به آنها معتقد بوده است. گسترش تضارب آراء در باب آنچه كه در مقاله يادشده آمده ميتواند تأثيرات مهمي در جهت نزديكي ديدگاههاي گروههاي تحولخواه به همديگر بگذارد و همچنين باعث ايجاد شكاف در ميان صفوف اصولگرايان و نزديكي بخشهائي از آنان به نيروهاي تحولخواه گردد و بالنتيجه، تحولات قابل ملاحظهاي در موازنه قوا به نفع تحولات اجتماعي اصلاحطلبانه در كشور بوجود آورد. و اين موضوعي نيست كه اهميت آن محدود به تاريخ سياسي انقلاب شود. در سياست، هنر آن نيست كه گزينههاي مطلوب را مطرح كنيم بلكه هنر آن است كه گزينههائي را مطرح كنيم كه در عين برخورداري از حداقل مطلوبيت بتوان پيرامون آن موازنه قواي كافي نيز فراهم نمود. من ترديدي ندارم كه اگر نظارت بر عملكرد ولايتفقيه سر و سامان گيرد با وجود تمامي اشكالات و ابهاماتي كه درباره آن مطرح ميشود وضعيت موجود ما زير و رو شده و گامهاي مؤثري در جهت اصلاحطلبي برداشته خواهد شد. مقاله مورد بحث، بخش مهمي از مباني سر و سامان دادن به امر نظارت بر عملكرد وليفقيه را از منظر يكي از بنيانگذاران جمهوري اسلامي بيان ميدارد و اين نكته كماهميتي براي عمل سياسي در ايران امروز نيست.
ضمناً كيست كه درباره آمريكا از اين حرفها نزده باشد. از آن طرف هم مگر در آمريكا از اين جور حرفها نزدهاند و نمي زنند.
جناب پدرام
ضمن تشکر از شما به اطلاع می رساند این مقاله 2 روز پیش از دستگیری علیرضا بهشتی در سایت کلمه درج شده بود(http://www.kaleme.com/?p=338)، بنابر این پیش فرض شما مبنی بر این که بازداشت ایشان باعث بروز نظریات جدید ایشان شده صحیح نمی باشد، ضمنا یک بار از محمدرضا بهشتی شنیدم که می گفت: حاکمیت هرگز به معنای واقعی موافق افکار مرحوم شهید بهشتی نمی باشد. اینها سالی یک بار با پخش جمله"به آمریکا بگوئید از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر" از شهید بهشتی یاد می کنند، گوئی آن مرحوم هیچ حرف دیگری نزده است. و باز از ایشان شنیدم که می گفت "پدرم دستنوشته هایی دارد که هنوز شرایط برای چاپ آنها میسر نشده است." اینها نشانه هایی است تا فاصله تفکر آن شهید را با آنچه امروز جریان دارد دریابیم. به نظر من یکی از مواهب انتخابات اخیر شکستن سکوت فرزندان بهشتی و ورود تمام قد آنان به عرصه سیاست بود که انشاالله خیر خواهد بود.
جناب رضا- خ
ضمن تشكر از تذكر جنابعالي بنده نوشته آقاي بهشتي را در آدرسي كه دادهايد نيافتم ولي به هر حال اگر قبلاً منتشر شده باشد بنده اطلاع نداشتم و پوزش ميطلبم.
ضمناً عرض بنده اين نبود كه نظر ايشان عوض شده بلكه گفتهام كه نظرشان را علني كردهاند و الا بنده اعتقادي به تغيير مواضع در زندان ندارم. هر چند كه معتقدم اين آقايان چنين مطالب مهمي را بسيار زودتر از اينكه كار به اينجاها بكشد بايد بيان ميداشتند.
ارسال یک نظر