۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

مطلبي درباره پيامدهاي انتخابات سال 92

اين مطلب در ارتباط با يكي از نوشته‌هاي آقاي عبدي درباره پيامدهاي انتخابات رياست جمهوري يازدهم و خطاب به ايشان در سوم تير سال جاري نوشته شده است.
با سلام و احترام،
قبل از هر چيز بايد بگويم كه اينجانب علي‌رغم اينكه احتمال وقوع تقلب در انتخابات 88 را زياد مي‌دانم اما با بخش قابل توجهي از اتفاقاتي كه در ايام پس از انتخابات 88 روي داد موافق نبودم و نيستم و به نظرم مي‌شد كارهاي بهتري كرد. در انتخابات اخير نيز شركت كردم و با همان انگيزه‌ و تحليلي كه در سال 88 به آقاي موسوي رأي دادم به آقاي روحاني رأي دادم. 
مطلب شما را چند بار خواندم. بنده شايد با جزء جزء بخش عمده مطلب جنابعالي و حتي با هدفي كه چنين نوشته‌هايي دنبال مي‌كنند موافق باشم اما به نظر مي‌رسد تركيب اين نوشته حاوي اشكالات عديده‌اي است. مهمترين اشكال آن، تمجيد بالنسبه مطلق از حكومت و انتقاد محض از منتقدين حكومت در وقايع سال 88 است. درحاليكه به نظر مي‌رسد بخش زيادي از كسانيكه در آن وقايع هزينه دادند علي‌رغم باقي‌ماندن بر اعتراض خود باز هم پاي صندوقهاي رأي حاضر شدند.
جناب آْقاي عبدي، جنابعالي خوب مي‌دانيد كه تحولات اجتماعي و سياسي، ناشي از تحولات آني و لحظه‌اي و عوامل تك متغيره نيستند و پيچيدگي‌هاي خاص خود را دارند و بيش از آنكه پروژه‌اي باشند فرآيند‌ي‌اند. بنابراين بايد توجه داشت كه بخش قابل توجهي از دستاوردهاي انتخابات اخير، ثمره هزينه‌هايي است كه در جريان انتخابات 88 پرداخت شد. ما يادمان هست كه افرادي چون روحاني، هاشمي، مطهري و دهها تن مشابه آنان قبلاً‌ چه مي‌كردند و چه مي‌گفتند و حالا چه مي‌كنند و چه مي‌گويند. آقاي روحاني امروز، محصول وقايع سال 88 است. آقاي هاشمي امروز محصول وقايع سال 88 است. آقاي مطهري محصول وقايع سال 88 است. انتخابات بي‌مسأله 24 خرداد نتيجه مقاومتهاي سال 88 است. رويكرد جديد رهبري نظام نيز ناشي از همان وقايع است. ايشان كه هميشه شركت در انتخابات را رأي به نظام مي‌دانست اين بار از مخالفان جمهوري اسلامي نيز خواهش كرد در انتخابات شركت كنند. شادي‌ها و همدلي‌هاي بعد از انتخابات اخير جدا از وقايع سال 88 نيست. حتي احمدي‌نژاد امروز و وضعيتي كه در آن قرار دارد نيز به نوعي ناشي از همان وقايع است.  
نكته ديگر اينكه،‌ اصلاح‌طلب واقعي همانگونه كه با حكومت تعامل دارد و دغدغه‌هاي او را نيز مورد توجه قرار مي‌دهد و خود را به تقابل با او نمي‌كشاند لازم است با مخالفان خارج از حكومت خود نيز چنين كند و وقتي به قدرت نزديك شد آنها را ناديده نگرفته و تحقير ننمايد. متأسفانه اخيراً چند مورد در مطالب شما ديديم كه نشانه‌هايي از اينگونه برخورد در آن مشاهده مي‌شد. ديدم در جائي گفته‌ايد بايد دور فضاي مجازي خط كشيد. يا در همين مطلب جداي از انتقاد محض از منتقدين حكومت در وقايع 88 و استفاده از عبارت "عقلاي اصلاح‌طلب!"؛ نوشته‌ايد "وجه بسيار مهم ماجرا نيز رفتار ارزشمند مردم و فعالان سياسي عادي بود كه از پايين‌ترين سطوح جامعه، فشار لازم را براي حضور در انتخابات به رهبران سياسي وارد كردند و آنان را به حضور تشويق كردند در روزهاي پاياني نيز خط بطلاني بر ذهنيت‌هاي غلط كساني كشيدند كه معتقد بودند مردم به پاي صندوق‌هاي رأي نخواهند آمد."(بگذريم كه اين فشار نيز عمدتاً‌ از طريق فضاي مجازي وارد مي‌شد). اين عبارات در شأن كساني است كه به حذف مخالف مي‌انديشند و نمي‌تواند در گفتار و كردار يك اصلاح‌طلب جاي گيرد. فراموش نكنيم كه در انتخابات اخير نزديك 14 ميليون نفر شركت نكردند. كه آنها هم ايراني هستند و به اندازه رأي‌دهندگان حق دارند ولي به هر حال با 37 ميليوني كه شركت كردند هم نظر نبودند. معلوم هم نيست كه روند آتي وقايع، نظر آنها را تأييد نكند.      
نكته قابل توجه ديگر، عبارت از اين است كه اگر بر اساس يك تحليل معيني از مردم مي‌خواهيم كه وارد عرصه شوند بعداً نيز از همان موضع خوشحال شويم و تحليل خود را ادامه دهيم و محتوي بحث را عوض نكنيم. فعالان اصلاح‌طلب و بسياري از منتقدين و حتي مردم عادي به انگيزه جلوگيري از موفقيت برخي كانديداها و يا با اين تحليل كه با انتخاب آقاي روحاني اندكي فضا باز مي‌شود و بهبود نسبي در وضعيت كشور مي‌تواند بوجود آيد(انتخاب سلبي و يا انتخاب ميان بد و بدتر) حاضر به شركت در انتخابات شدند ولي حالا شما يك هفته پس از انتخابات از پر شدن شكاف دولت – ملت صحبت مي‌كنيد. يعني با انتخابات اخير رويكردهاي و سياستهاي حكومت عوض شده است. شكاف دولت – ملت، نتيجه تفاوت نگاه حكومت و بخش عظيمي از ملت به انسان، جامعه و دنيا و اصولاً زندگي است.
در جائي از مطلب خود چنين گفته‌ايد: "بنده معتقد بودم كه به جاي نامزد حداكثري كه مي‌تواند واجد معناي رفتاری غيرانتخاباتي تلقی شود، بهتر است كه نامزد خود را بر اساس عرف عقلاي اصلاح‌طلب تعيين كرد و اطمينان داشت كه نظام هم پاسخ مناسب را خواهد داد."و يا در جاي ديگري نوشته‌ايد: "مردم و منتقدان بايد اصل وجودي و انجام اين انتخابات را به عنوان يك دستاورد مهم حكومت احترام بگذارند و آن را افتخار بدانند".
سؤال اين است كه حكومت چه كاري مي‌توانست و يا مي‌خواست بكند كه نكرده و موجب شده جنابعالي نتيجه بگيريد كه پاسخ مناسب را به منتقدين داده و  آنها بايد به آن افتخار كنند و بعنوان دستاورد مهم حكومت به آن احترام بگذارند؟ البته اين خواسته شما شايد از منظر كسانيكه نسبت به انتخابات گذشته مسأله دارند درست باشد. حتي رئيس جمهوري منتخب نيز گفته است اگر كمكهاي رهبري بخصوص جمله آخر مصاحبه ايشان در روز انتخابات نبود معلوم نبود الان شاهد پيروزي بوديم و خوشحالي مي‌كرديم. ولي جنابعالي كه ظاهراً نسبت به آن انتخابات مسأله نداريد.  
در پايان عرض مي‌كنم كه ممكن است شما اين نوشته را از موضع يك فعال سياسي نوشته باشيد اما در اين صورت هم شايسته است اندكي با احتياط و ملاحظه و با در نظر گرفتن جميع جهات سخن گفت.
ارادتمند
پرويز پدرام
متن كامل

۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

نكته‌اي درباره انتخابات 88


در ارتباط با نكته‌نظر آقاي عبدي درباره انتخابات 88 مطالبي به نظرم رسيد كه در پي مي‌آيد. نظر ايشان نيز در ادامه درج شده است.
با سلام
ظاهراً معتقديد در انتخابات 88 تقلب مؤثري صورت نگرفته است. به نظر من، هم آنانكه معتقد به تقلب مؤثر در انتخابات رياست جمهوري گذشته هستند بايد در قضاوت خود احتياط كنند و هم كسانيكه كه به چنين امري معتقد نيستند. چونكه براي وقوع هر دو حالت نشانه‌ها و شواهدي(مستقيم و غير مستقيم) مي‌توان ارائه داد.   
الف- نشانه‌ها و شواهدي دال بر وقوع تقلب مؤثر: در دو هفته منتهي به روز انتخابات، ساختار قدرت به اين جمع‌بندي رسيده بود كه انتخابات به مرحله دوم ‌كشيده مي‌شود (به نظر من نتيجه آراء در واقع نيز همين بود). اين مسأله به هيچ عنوان مطلوب آنان نبود. قدرت موج تظاهرات روزانه و شبانه‌اي كه در پايتخت به راه افتاده و روز به روز در حال گسترش بود و جوانه‌هاي آن در ساير شهرها نيز در حال شكوفه زدن بود تهديدي جدي تلقي مي‌كرد و بخوبي از اين موضوع آگاه بود كه اگر در مرحله اول انتخابات با اين موج مواجه نشود و انتخابات به مرحله دوم كشيده شود در آنصورت وضعيتي در فضاي عمومي كشور به وجود خواهد آمد و موجي به راه خواهد افتاد كه قابل كنترل و جمع‌كردن نيست و مهمتر از آن باعث خواهد شد كه قدرت، بازي را هم در خيابان هم در انتخابات و هم در بعد از انتخابات ببازد. در نتيجه، تلاش كرد فرآيند انتخابات در مرحله اول به پايان برسد.
روشن بود كه جهت نيل به اين هدف، با توجه به محدوديت زماني نمي‌شد براي كاهش آراء كانديداي نامطلوب و افزايش آراء كانديداي مطلوب تلاش چنداني كرد (هر چند اقدامات محدودي در اين زمينه صورت گرفت). بنابراين راه سهل‌الوصول باقي‌مانده، تأثيرگذاري بر روند رأي‌گيري در روز رأي‌گيري از طريق محدود كردن مهلت زماني رأي‌گيري با توجه به الگوهاي رأي‌دهي طبقات متوسط شهري بود.
تلاش غيرعادي و مشهود براي اتمام هر چه سريعتر انتخابات علي‌رغم وجود صف‌هاي طولاني در برخي از حوزه‌ها، كمبود تعرفه در بعضي از حوزه‌ها و شهرهايي كه احتمال رأي‌آوري آقاي موسوي بالا بود(با وجود چاپ تعرفه به ميزاني بيشتر از تعداد واجدين شرايط) و ...؛ نشانه روشني از تلاش مجريان انتخابات براي تأثيرگذاري بر روند رأي‌گيري به قصد كاهش مشاركت طرفداران آقاي موسوي در انتخابات است.
نكته مهم و كليدي و غالباً مغفول در اين زمينه، ساعت پايان رأي‌گيري است. درست يا غلط، جمهوري اسلامي هميشه ميزان مشاركت در انتخابات را بعنوان شاخصي براي مشروعيت خود بيان مي‌كند. بنابراين يكي از اصول ثابت در همه انتخابات بعد از انقلاب، تمديد‌هاي مكرر ساعت پايان رأي‌گيري تا نيمه‌هاي شب به قصد افزايش ميزان مشاركت است كه حتي در انتخابات مجلس نهم كه بعد از انتخابات 88 انجام شد نيز به آن عمل شد. اما در اقدامي تأمل‌برانگير و بي‌سابقه، در انتخابات 88 علي‌رغم افزايش محسوس ميزان مشاركت، رأي‌گيري چند ساعت زودتر از روند معمول پايان يافت. اين اتفاق مي‌تواند در راستاي تلاش براي ممانعت از كشيده شدن انتخابات به مرحله دوم ارزيابي شود.
اما از همان ساعات پاياني رأي‌گيري و روز رأي‌گيري تا ماهها بعد از آن اتفاقاتي را در كشور شاهد بوديم كه نشان مي‌دهد شايد اقدامات فوق‌الذكر تأثير مورد انتظار را نداشته و لذا لازم شده است تا با مهندسي آرا مانع از كشيده شدن انتخابات به دور دوم شوند.
مسائل ريز و درشت زيادي درباره عدم سلامت و شبه‌ناك بودن انتخابات 88 مطرح شده و مطرح است كه در عين قابل تأمل بودن، مي‌تواند از روي بي‌اطلاعي و حب و بغض و ... مطرح شده باشد اما برخي مسائل كليدي و غيرعادي در اين ارتباط مطرح است كه بسيار معني دارند.
ادعاي برنده شدن از سوي آقاي موسوي و مهمتر از آن علني كردن آن بلافاصله بعد از پايان رأي‌گيري، يكي از اين موارد است. او براي نزديك يك دهه از سران جمهوري اسلامي بوده و طبعاً روابط و كانالهاي اطلاعاتي خوبي در درون ساختار قدرت دارد. او بر پيامدها و لذا مسؤوليتي كه بابت ادعاي فوق متوجه او مي‌باشد كاملاً آگاه بوده است. شايد روي اينكه اين حركت او درست بود به موقع بود و ...، بتوان بحث كرد اما بروز چنين واكنشي از سوي او را نمي‌توان يك اظهارنظر و ادعاي هيجاني صرف تلقي كرد. فراموش نشود كه تاكنون نشانه‌اي از اينكه آقاي موسوي از اين ادعاي خود برگشته باشد وجود ندارد.
پديده معني‌دار ديگر در اين ارتباط، كم و كيف رفتار ساختار قدرت در مواجهه با اعتراضات انتخاباتي بود. رفتار قدرت به هيچ عنوان متناسب با رفتار طرفي كه دو برابر طرف بازنده انتخابات رأي آورده نبود بلكه بيشتر شبيه رفتار طرف بازنده بود. حاكميت آنقدر در واكنش به اعتراضات عدم اعتماد به نفس از خود نشان داد و تندروي و بي‌منطقي در پيش گرفت كه فرد موضوع اصلي دعوا، از اين تهديد فرصتي براي خود ساخت.
نكته ديگر در اين زمينه اين است كه چگونه ممكن است 25 ميليون رأي داشت ولي نتوان آثاري از آن را در برابر اعتراضات بروز داد. ممكن است گفته شود آراء طرف برنده در روستاها و شهرستانها بود كه زمينه واكنش براي آنها فراهم نبود. اما در صورت قبول اين فرضيه، چگونه اين موضوع تحليل مي‌شود علي‌رعم اينكه آراء اعلام شده براي آقايان موسوي و احمدي‌نژاد در تهران، تفاوت زيادي از هم نداشت ولي در تهران نيز واكنش معني‌داري از سوي طرفداران كانديداي 25 ميليوني مشاهده نشد. قدرت براي اينكه طرفداران خود را عليه منتقدين به واكنش وادارد 7 ماه انواع و اقسام ترفندها را پياده كرد تا اينكه نهايتاً با صحنه‌سازي‌هاي روز عاشورا و آنهم به قول خود شما به شيوه اتوبوسي توانست خود را در اين كار موفق نشان دهد.
رفتارهاي آقاي هاشمي و گفته‌هاي خانم‌اش در روز رأي‌گيري نيز بسيار در ارتباط با انتخابات 88 معني‌دار و قابل تأمل است.
نكته ديگر اينكه، حكومت هيچگاه به سؤالها و ابهامات مطرح شده از سوي كميته صيانت از آراء منتقدين پاسخي از روي حسن نيت نداد و در عوض تلاش كرد با عوض كردن بازي و پاك كردن صورت مسأله و اصلي و فرعي مسائل، از پاسخ به آنها طفره برود. طبيعي آن بود كه اگر حكومت ريگي در كفش نداشت با تشكيل گروهي مرضي‌الطرفين مسأله را شفاف و فيصله دهد ولي ديديم كه غالب كسانيكه از آنان در آن روزها براي حكميت نام برده مي‌شد از طرفداران پر و پا قرص طرفي بودند كه حكومت معتقد به برنده بودن او در انتخابات بود.
البته با همه اين نشانه‌ها و شواهد، بازهم نمي‌توان با قطعيت از تقلب مؤثر در انتخابات 88 سخن گفت هر چند مي‌توان احتمال آنرا قوي دانست.
نكته‌اي هم در اين قسمت اضافه ‌مي‌كنم، كه يادم هست خود شما در مطلبي يا پاسخ كامنتي گفته بوديد كه امكان ندارد موسوي در آذربايجان رأي اول را نياورد.
ب- نشانه‌ها و شواهدي دال بر عدم وقوع تقلب مؤثر: شواهد زيادي وجود دارد كه رأي آقاي احمدي‌نژاد را طبيعي مي‌نمايد اما اين دليل نمي‌شود كه آن عوامل لزوماً تبديل به رأي شده باشند.
توزيع پول در مناطق محروم و بعضاً غيرمحروم به شيوه‌هاي مختلف در دسترس قوه مجريه و دستگاههاي دولتي و رشد قابل توجه هزينه‌‌هاي عمراني دولت در روستاها و شهرستانهاي كوچك از متغيرهاي مهمي است كه آراء بالاي آقاي احمدي‌نژاد را مي‌تواند توضيح دهد. بايد اذعان كرد كه قدرت و توان و اراده آقاي احمدي‌نژاد در تبديل امكانات مادي و مقرراتي در اختيار قوه مجريه به رأي براي رئيس دولت، خارق‌العاده است. 
نام بردن از آقاي هاشمي و ابراز مخالفت با او در مناظره‌ تلويزيوني از ديگر زمينه‌هاي مهم رأي‌آوري براي آقاي احمدي‌نژاد حتي در جوامع شهري محسوب مي‌شود.   
در هر حال به نظر من نكته كليدي و تعيين‌كننده در رفع ابهام انتخابات 88،‌ تحقيق درباره ميزان مشاركت واقعي مردم در انتخابات مذكور است. به نظر مي‌رسد ميزان مشاركت مردم در انتخابات 88 كمتر از رقم اعلام شده است.
پاسخ آقاي عبدي: متاسفانه به دلائلی علاقه ای برای ورود به این بحث ندارم ولی تقلب در انتخبات را از این طرق ثابت نمی کنند اینها حداکثر دلائل مبنی بر وجود انگیزه برای اقدامی است برای تقلب باید شواهد روشن نربوط به آرا را آورد. از آنجا که نتایج صندوقها منتشر شده است طرف مقابل باید در باره این مخدوش بودن نتایج استدلال کند. نظر آقای هاشمی یا موسوی که دلیل نمی شود آقای هاشمی سال 84 (دور دوم) را هم متقلبانه می دانست. این مثل آن است که آن طرف هم برای صحت انتخابات به نظرات رهبری یا شورای نگهبان استناد کند. این بحث را فعلا فراموش کنیم آنچه می گویم این است که اگر کسی معتقد به تقلب موثر است دیگر نمی تواند در انتخابات شرکت کند مگر این که ثابت کند تضمین کافی برای جلوگیری از تقلب را پیدا کرده است.
پاسخ من: ممنون. چونكه اظهار نموده‌ايد كه علاقه‌اي براي ورود به اين  بحث نداريد بنده نيز حرف ديگري نمي‌زنم اما چون به نظر مي‌رسد مطلب شايد به دليل طولاني بودن به دقت مطالعه نشده است لذا چند نكته اضافه مي‌كنم:
1- همانگونه كه در چند جا متذكر شده‌ام بنده به دنبال اثبات تقلب نيستم. چيزي كه متهم اصلي داستان عدم وجود آنرا، علي‌رغم امكان و داشتن اطلاعات اصلي و مفيد بودن برايش نمي‌تواند يا نمي‌كند چگونه بنده مي‌توانم انجام دهم؟
2- روشن است كه بنده منظورم اين نيست كه چون آقاي موسوي يا هاشمي گفته، پس تقلب صورت گرفته است. بنده عرضم اين است كه از كنار ادعاي ايشان نمي‌توان براحتي گذشت. غالب ما ايراني‌ها وقتي به هم مي‌رسيم كلمه قربانت را بدون اندك تأملي بر زبان به كرات جاري مي‌كنيم اما اگر قرار باشد مبلغ ناچيزي به طرف قرض كينم تأملي كرده ابرويي در كشيده و غالباً از آن طفره مي‌رويم. ادعاي عدم تقلب چون بسياري از ادعاهاي ديگر حكومت همان قربانت‌گفتن‌هاي بي‌تأمل است اما گفته آقاي موسوي همان طفره‌رفتن از قرض دادن پس از تأمل و ابرو دركشيدن است. اگر حكومت ادعايي مي‌كند با هزاران ابزار مي‌تواند از زير بار مسؤوليت آن بگريزد اما اگر موسوي چنان ادعايي مي‌كند با هزاران ابزار مي‌توانند او را وادار به پاسخگويي در برابر چنين ادعايي كنند. لذا مقايسه استناد به سخنان موسوي با استناد به سخنان ديگران، قياس منطقي نمي‌تواند باشد. اولي محكوم است و دومي حاكم.
3- در ارتباط با استناد به آمار صندوقها نيز توجه جنابعالي را به اين نكته جلب مي‌كنم كه رئيس دولت به مناسبتهاي گوناگون از رشدهاي نجومي و بي‌سابقه  در توليد سيمان و فولاد و عمران و .... صحبت مي‌كند ولي اثري از آن در رشد اقتصادي نمي‌بينيم بلكه رشد آنرا خودشان منفي و يا ناچيز اعلام مي‌كنند. دم خروس را بايد باور كنيم يا قسم حضرت عباس را؟
پاسخ آقاي عبدی: البته به لحاظ شخصی سخن شما درست است مثلا من می توانم معتقد باشم که آقای پدرام معمولا دقیق سخن می گوید و همین را برای خودم حجت بدانم ولی در مواجهه با دیگران نمی توان از این منطق سود جست. علت عدم علاقه من به ورود به این بحث هم از آنجا ناشی می شود که فعلا مساله ساز است بگذریم تا وقتی دیگر.
متن كامل

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

اظهار نظر


آقاي عباس عبدي مطلبي با عنوان "درس اهرام" در سايت خود منتشر كرده‌اند كه نكته نظر زير درباره آن است.
جناب آقاي عبدي
سلام
به نكات جالب و درس‌آموزي اشاره داشته‌ايد. البته مفهوم ضمني مطلب شما مي‌تواند اين باشد كه كار جوانان فيس‌بوكي مصر در راه‌اندازي انقلاب مصر اشتباه بوده است.
به نطر من، توسعه يافته‌تر خواندن ايران نسبت به مصر، قابل تأمل است. تفاوت جامعه ايراني از جامعه مصر در ظواهر زندگي اجتماعي است كه آنهم به پشتوانه درآمدهاي نفتي حاصل شده است و اگر درآمدهاي اين منبع زيرزميني از دست ما خارج شود به دهها سال عقب‌تر پرت خواهيم شد.
توسعه يافتگي جامعه مصر از همين نسبت مشاركت در انتخابات كه شما ذكر نموده‌ايد معلوم مي‌شود. در طي اين دو سالي كه از انقلاب مصر مي‌گذرد درصد مشاركت در انتخابات از 60 درصد بالاتر نرفته و شاهد رأي‌دادنهاي 98 و 99 درصدي نيستيم. سطح استقلال جامعه از حكومت در مصر قابل مقايسه با ايران نيست. استقلال نهاد دادگستري، نقش احزاب و نهادهاي مدني در تحولات جامعه، تحمل و مداراي حكومت در برابر مخالفان و ...؛ در مصر كجا و در ايران كجا؟ مروري بر رسانه‌هاي نوشتاري و ديداري مصر بياندازيد و آنرا با ايران مقايسه كنيد تا ببينيد تفاوت توسعه يافتگي در ايران و مصر از كجا تا كجاست؟ در اولين انتخابات رياست جمهوري پس از انقلاب مصر، يكي از نزديكان رژيم ساقط شده كانديد رياست جمهوري مي‌شود و نزديك نيمي از آرا را تصاحب مي‌كند. آيا وقوع چنين اتفاقي، 30 سال پس از انقلاب ايران نه براي وابستگان رژيم سابق بلكه براي بسياري همراهان انقلاب متصور است؟
كنشهاي احساسي و اشتباهات راهبردي و تاكتيكي جوانان دموكراسي‌خواه و منتقدين، اصل مشكل فعاليت اجتماعي و سياسي در جامعه ما نبوده و معلولي بيش نيست. مشكل اصلي در اين زمينه از آنجا ناشي مي‌شود كه در سالهاي اول بعد از انقلاب، كليه جمع‌هاي سياسي و اجتماعي فعال به هر دليل نابود شدند و در سالهاي بعد نيز هرگونه فعاليت جمعي مغاير با حكومت برآمده از انقلاب، در نطفه خفه شد. از سوي ديگر بخاطر گزينشها و انواع و اقسام كنترل‌ها براي استخدام و تحصيل و ...، زمينه فعاليت جمعي متفاوت از جريان حاكم از اقشار مستعد فعاليت سياسي و اجتماعي گرفته شد. در حاليكه در طول اين سالها، جمعيت كشور نسبت به اول انقلاب نزديك به دو برابر شده است.
از اوايل دهه 70 گروههائي از درون خود حكومت كه امكان فعاليت جمعي داشتند تدريجاً با آن زاويه پيدا كردند و با يارگيري از طبقه متوسط و دانشگاهي، تحت عنوان اصلاح‌طلبان از سال 76 وارد قدرت شدند و از آن زمان تاكنون با فراز و نشيبهاي مختلف بعنوان نيروي سياسي مخالف جريان حاكم فعاليت مي‌كنند. مشكل اين گروه نيز آن است كه تحليل قانع‌كننده‌اي براي مشكلات موجود ارائه نمي‌كنند و لذا موفق به اتخاذ يك راهبرد متعين نيز نمي‌شوند. اگر آقاي خاتمي را نماينده اين مجموعه بگيريم ايشان مي‌گويد كه با نظام مشكلي ندارد و اشكال را در رويكردها و عملكردها مي‌داند. ولي از اينكه اين رويكردها و عملكردها ناشي از چيست و چه شده است كه نظام به چنين وضعيتي رسيده‌ بحثي نمي‌كند. البته بعيد است آقاي خاتمي پاسخ اين چيستي را نداند و دليل اينكه آنرا بر زبان جاري نمي‌كند ترس از تبعات آن و بحران هويتي است كه در آنصورت ممكن است گريبان او را بگيرد. به همين دليل، او هيچگاه اصلاح‌طلبي را تعريف نمي‌كند بلكه همواره به ذكر ويژگي‌هاي آن اكتفا مي‌نمايد.
جنش سبز در داخل نيز كه از سال 88 ظهور و بروز دارد تا حد زيادي شبيه اصلاح‌طلبان است و هم‌پوشاني زيادي با آنها دارد. البته رويكرد تندتر و درگيرانه‌تري نسبت به حاكميت دارد. راهبرد رهبران اين گروه، ‌اجراي بدون تنازل قانون اساسي است كه همان اشكال نگاه آقاي خاتمي را دارد چونكه مطرح نمي‌كند كه چه عواملي موجب شده كه  قانون اساسي به درستي اجرا نشود. درست است كه اگر اين سؤال پاسخ داده شود ممكن است كساني از اطراف آنها پراكنده شوند اما در مقابل ديگراني نيز به هواداران آنان اضافه خواهند شد كه دائمي‌تر و مطمئن‌ترند. ضمن آنكه در اينصورت ميزان اعتماد حتي نزد مخالفان به آنها زيادتر خواهد شد. كسب اعتماد از اين طريق، مؤثرتر از زندان رفتن و يا منوط كردن كارها به آزادي زندانيان است. اصلاح‌طلبان ايراني، اگر خواستار بسط دموكراسي هستند ناگزير بايد آنرا سر سفره مردم ببرند و اين با كلي‌گوئي‌ها و پوشيده‌گوئي‌هاي رايج و تكرار آنچه فيلسوفان غربي گفته‌اند قابل دستيابي نيست.             
جناب آقاي عبدي
اصلاح‌طلبي اين نيست كه عقايد خود را مخفي كنيم و مبهم سخن بگوئيم تا نزد حكومت تعبير به درگيري نشود. يا اصلاح‌طلبي در اين نيست كه منتظر باشيم وقتي قواي حكومت تحليل رفت و آنگاه به ما احتياج پيدا كرد وارد عرصه شويم. چه اشكالي دارد كه از سببهاي اصلي مشكلات جامعه سخن گفت و در عين حال گفت كه راهبرد ما براي حل مسائل، حذف و براندازي نيست بلكه سازش و بازي برد – برد است. اتفاقاً آنچه امروز در مصر جاري است با اصلاح‌طلبي قرابت بيشتري دارد تا آنچه ما در ايران به اين نام مي‌شناسيم. هم ارتش حرف خود را مي‌زند و هم دولت. اما هيچيك در پي حذف ديگري نيست.
جنابعالي مدتي است در نوشته‌هاي خود خواستار بازگشت به اصلاح‌طلبي هستيد. اما اصلاح‌طلبي را تعريف نمي‌كنيد بلكه همواره آنرا توصيف مي‌كنيد. حتي در ذكر مصاديق نيز گزاره‌هاي شما غالباً مبهم است. مثلاً يك از گزاره‌هائي كه در برخي از نوشته‌هاي جنابعالي خوانده‌ام اين است كه گفته‌ايد اصلاحات از سال 79 دچار انحراف شد و از اصول اصلاح‌طلبي عدول كرد. اما تا آنجائي كه پيگيري كرده‌ام هيچگاه نگفته‌ايد كه اصلاحات مشخصاً چه كار كرد كه شما چنين نتيجه‌اي گرفته‌ايد.
متن كامل

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

سيلي نامرئي بازار


مصاحبه اخير آقاي احمدي‌نژاد و بر زبان راندن سخناني كه اگر نام گوينده آن مشخص نباشد فوراً اصلا‌ح‌‌طلبان و يا مخالفان حكومت ايران به ذهن متبادر مي‌شود، باعث شگفتي بسياري از ناظران و فعالان سياسي و رسانه‌اي و عموم مردم شده است. البته در نگاه اول،‌ اظهارات ايشان واقعاً هم جاي تعجب داشت. اما وقتي تحولات و بي‌ثباتي‌هاي اقتصادي نه ماهه اخير كه نقطه اوج آن طي هفته‌ گذشته رخ داد بخوبي مرور شود، معلوم مي‌‌گردد كه نه تنها بروز چنين رفتارهائي غيرطبيعي نيست بلكه عدم وقوع آن تعجب‌آور مي‌باشد. ممكن است تصور شود اين سخنان، صرفاً يك عكس‌العمل آني و عصبي نسبت به اعتراضات اين روزها به دولت آقاي احمدي‌نژاد باشد اما وقتي به موضع‌گيري‌هاي او در نيويورك و مصاحبه كاملاً‌ متفاوت چند روز پيش وزير امور خارجه او توجه گردد معلوم مي‌شود كه گفته‌هاي اخير رئيس دولت نتيجه تغيير رويكرد نزد اوست نه نتيجه عصبيت.   
دليل عدم پيش‌بيني درست رفتار سياستمداران در جامعه ما و شگفت‌زده شدن از آن در مقاطع گوناگون، عمدتاً دو چيز است:
1)تفاوت رفتار و گفتار آنها در محيط‌‌ ‌هاي عمومي نسبت محيط خصوصي
2)غفلت از متغير اصلي كه رفتار و كردار سياستمداران را در ايران توضيح مي‌دهد. آن متغير، متغير نفت است كه عامل اول نيز تا حدي زيادي نتيجه همين متغير است.
واقعيت آن است كه آقاي احمدي‌نژاد در طول دوران حضور خود در قوه مجريه با كمك درآمدهاي انبوه نقتي از يكسو و چيدن ميوه بسترسازي‌ها و اصلاحات ساختاري دوران آقاي خاتمي در اقتصاد از سوي ديگر، توانست تا حد زيادي دست نامرئي بازار را از كار بياندازد. اين شرايط تا بدانجا او را توهم‌زده و مغرور ساخت كه به فكر مديريت جهان افتاد و تا توانست هر كس و هر چيزي را هر جوري كه دوست داشت زير سؤال برد و متهم كرد و حتي به سخره گرفت (همان كاري كه مشابه آنرا شاه سابق ايران نيز در مقاطعي انجام داده بود). البته برخي از حاميانش نيز در چنين دامي گرفتار آمدند و چنين رجزخواني‌هائي را به زبان و شيوه‌اي ديگر به راه انداختند.   
اما با اجراي سياستهاي تحريم از سوي كشورهاي عمده غربي، به‌تدريج بخش قابل ملاحظه‌اي از درآمدهاي نقتي ايران از دسترس دولت خارج شد كه اوج آن در روزها و هفته‌هاي اخير است. اين مسأله باعث شد دست نامرئي بازار دوباره فعال شده و  دست به كار تنبيه كساني شود كه او را با داروي نفت به بي‌هوشي فرو برده بودند و سيلي نامرئي خود را روانه كساني كند كه او را نمي‌فهمند. در اين ميان روشن است كه نه تنها آقاي احمدي‌نژاد شاخص‌ترين كسي است كه از دست نامرئي بازار سيلي مي‌خورد بلكه محكم‌ترين سيلي نيز نصيب او ‌مي‌شود.
بنابراين به نظر مي‌رسد كه هم آن افراط‌گري‌ها و مبارزه‌طلبي‌ها و خودبرتر‌بيني‌هاي سالهاي گذشته در نزد رئيس دولت نتيجه متغير نفت بود و هم تغيير رويكردهاي شگفت‌آور اين‌روزهاي او، نتيجه متغير نفت است.
اگر در تبيين تحولات اجتماعي كشور، به متغير نفت توجه شود نه تنها وقوع چنين رفتارهائي در نزد سياستمداران تعجب‌آور نخواهد بود بلكه مي‌توان آنرا (البته چرخش معني‌دار در سياستها را و نه لزوماً مصاديق آنرا)از قبل پيش‌بيني نيز كرد.
اگر امروز رئيس دولت مخالف تابلودار اصلاحات و سبزهاي داخلي، حرفهاي آنها را با صريحترين و شفاف‌ترين بيان كه حتي سردمداران خود آنان تاكنون نگفته‌اند فرياد مي‌زند بايد دليل آنرا به دقت دريافت و تجريه‌اي قرار داد براي فعاليت سياسي و اجتماعي. درسي كه اين اتفاق براي فعالان سياسي طالب پيشرفت و تحول پايدار در كشور دارد اين است كه بجاي دعوا بر سر اصلاح قانون و انقلاب و اصلاح و شعار مرگ بر اين و آن  و ...؛ بهتر است تمركز خود را بر متغير نفت بگذارند و هر كار ديگري را ذيل آن تعريف كنند نه بالعكس.
متن كامل

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

خواب بس است!


آقاي هاشمي رفسنجاني اخيراً گفته‌اند: "معتقدم قانون اساسي كشور اگر بدرستي و بصورت كامل اجرا شود قابليت حل مشكلات اقتصادي، ‌سياسي و اجتماعي را دارد، متنها مشكل از آنجا ناشي مي شود كه ساختار و وظايف مصرح در قانون اساسي تحت‌الشعاع سلايق شخصي و منافع باندي و گروهي قرار مي‌گيرد كه در صورت غلبه اين نوع تفكر، ساختار و قانون اساسي بي‌نقص هم پاسخگو نخواهد بود و توسط منفعت‌طلبان به بيراهه خواهد رفت."
اگر ايشان صداقت داشته و واقعاً مايل به حل مسائل و مصائب كشور و مردم ايران و حتي مردمان مسلمان هستند و قصد وعظ و خطابه صرف و توجيه ناكارآمدي‌هاي نظام موجود را ندارند، شايسته است از خود اين سؤال را مطرح كنند و يا خود را در معرض اين سؤال صاحبان سؤال قرار دهند كه: اينكه در نظام موجود كساني امكان يافته‌اند قانون اساسي را تحت‌الشعاع سلايق شخصي و منافع باندي و گروهي خود قرار دهند از نقص در ساختار و قانون اساسي و حداقل عملكردها و غفلتها  و بسترسازي‌هاي سابقون نظام موجود از جمله و به‌ويژه خود ايشان ناشي نمي شود؟
يكي از ترجيع‌بندهاي سخنان دست‌اندركاران نظام جمهوري اسلامي از بدو تأسيس تاكنون، ادعاي مترقي بودن قانون اساسي و معنوي و الهي بودن مباني آن در مقابل مادي‌گرايانه و متكي بر نفع فردي بودن قانون اساسي غربي‌ها بوده است. حال سؤال مهمي كه مطرح مي‌شود اين است كه چگونه در كشورهائي كه پايه كارها ماديات و منافع فردي و گروهي است اين مسائل نمي‌تواند قوانين و مصالح ملي و عمومي كشور تحت‌الشعاع خود قرار دهد اما در ايران ما كه همه دست‌اندركاران امور، مدعي اولويت اخلاق و معنويات و رضاي خدا بر ماديات و منافع فردي و گروهي هستند و تعهد را شرط لازم تصدي‌ها مي‌دانند و متصديان امور قبل از گرفتن مسؤوليتها از انواع و اقسام گزينش‌ها و بررسي براي ارزيابي تعهدشان عبور مي‌كنند؛ همه چيز تحت‌ا‌لشعاع منافع باندي و گروهي قرار مي‌گيرد و فرد ذينفوذ و قدرتمندي چون هاشمي رفسنجاني را مجبور به شكايت از اين مسأله مي‌كند؟  
من بعيد مي‌دانم فردي چون هاشمي رفسنجاني پاسخ درست سؤالات فوق را نداند و بر غلط بودن ادعائي كه درباره قانون اساسي مطرح كرده واقف نباشد، اگر غير از اين بود شايسته است به ايشان توصيه كنيم از خواب غفلت بيدار شوند چرا كه ممكن است بعداً بيداري بي‌فايده باشد.
متن كامل

۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

درباره اظهارنظرهاي اخير آقاي عباس عبدي


در روزهاي آغازين سال جاري كامنتي براي سايت آقاي عبدي درباره اظهارنظرهاي اخير ايشان ارسال نمودم كه قول دادند بعداً به همراه پاسخ آنرا منتشر كنند. چند روز پيش كامنت اينجانب و به همراه پاسخ‌هاي ايشان در سايت آينده منتشر شد. در ادامه مطلب نكات اينجانب و پاسخ‌هاي ايشان در داخل {} آمده است.  
----------------------------------------------------------------------
جناب آقاي عبدي
با سلام
تصور بنده از جنابعالي علي‌رغم اينكه در مواردي نظري متفاوت با شما داشته‌ و دارم فردي واقع‌بين، دقيق، همه‌جانبه‌نگر و با انصاف در تحليل و ارزيابي وقايع بوده و هست و به‌همين جهت سالهاست كه از خوانندگان مطالب و نوشته‌هاي شما هستم و تقريباً هر مطلبي كه نوشته‌ايد و يا مي‌نويسيد و يا اظهارنظري كه از شما منتشر مي‌شود پيگيري كرده و مورد توجه قرار مي‌دهم و اهم محورهاي آنها را بخاطر دارم. حتي در موارد زيادي مي‌توانم تحليل شما از رويدادها را حدس بزنم اما مواضع و نوشته‌هاي جنجالي اخير شما هم از جهت صراحت و هم از جهت متدولوژي تحليل (البته در برخي موارد)، مرا شگفت‌زده كرد و سؤالات و ابهاماتي را برايم ايجاد نمود. لازم به گفتن است كه بنده با بخش قابل توجهي از استنتاجاتي كه جنابعالي از اين بحثها مي‌كنيد از جمله اينكه؛ سازش و مصالحه به معني خيانت نيست، بايد رفتارهائي را كه از حكومت نمي‌پسنديم خودمان تكرار نكنيم، تضارب آراء در ميان خودمان را به رسميت بشناسيم، خواسته‌هاي خودمان را با امكاناتي كه داريم هماهنگ كنيم، زنداني‌شدن و هزينه‌دادن لزوماً به معني درستي گزاره‌هاي مطرح شده از سوي آنانكه گرفتار زندان و دچار هزينه مي‌شوند نيست، مسؤولانه صحبت و رفتار كنيم، در تصميم‌گيري بدور از احساسات عمل كنيم، با اتخاذ استراتژيهاي بهتر مي‌توانستيم نتايجي بهتر از آنچه بدست آمده بگيريم و ...؛ موافقم اما لحن، نوع استدلالها و بعضي نتيجه‌گيريها در نوشته‌ها و اظهارنظرهاي اخيرتان متفاوت و قابل تأمل و يا ناقص به نظر مي‌رسد.
1-اولين نكته، نحوه ورود به بحثهاي اخير است. جنابعالي بسيار بر حركت در چارچوب قانون تأكيد مي‌كنيد و حتي خوانندگان وبسايت خود را به رعايت موارد قانوني در كامنتها ملزم مي‌كنيد اما ناگهان و تا آنجائي كه به ياد دارم براي اولين بار بعنوان مهمان در تلويزيون فارسي بي‌بي‌سي ظاهر مي‌شويد و به اظهارنظر درباره شركت آقاي خاتمي در انتخابات مي‌پردازيد. اين در حاليست كه طي چند ماه اخير درباره اين رسانه حرف و حديث زيادي مطرح شده و برخي مقامات ذي‌نفوذ در ايران مكرراً هرگونه همكاري با بي‌بي‌سي را غيرقانوني دانسته‌اند.{در این مورد باید گفت که این مورد نه اولین و نه دومین و نه حتی دهمین گفتگوی من بوده است. در مورد غیر قانونی بودن هم اظهارات افراد ملاک نیست بلکه واقعیت قانون برای شهروندان ملاک است . به علاوه فرق است میان همکاری و اظهار نظر و تا کنون هم دیده نشده که فردی به علت اظهار نظر با رسانه‌های بیرون نظام مورد محکومیت قرار گیرد و اگر نمونه ای هست مربوط به مفاد اظهار نظر بوده و نه اصل آن. نمونه مشهور آن آقای فتحی است که پس از گفتگو در باره انفجار موشک بلافاصله بازداشت شد در حالی که دهها بار پیش از آن چنین گفتگوهایی را انجام داده بود ولی آن گفتگو به نحوی بود که بسیاری از شنوندگان بلافاصله چنین برخوردی را حدس زدند.}
2-اظهارنظرهاي اخير شما به هر حال يا از موضع يك تحليل‌گر و روزنامه‌نگار مستقل است يا از موضع يك فعال سياسي حامي اصلاحات در كشور. اگر از موضع اول است آنگاه اين سؤال مطرح مي‌شود كه چرا فقط در تحليل خود يك طرف قضاياي سال 88 را مورد توجه قرار مي‌دهيد و طرف ديگر ماجرا را (حكومت را) كه مهمتر و تأثير‌گذارتر و وظيفه‌دارتر و مسؤول‌تر و مختارتر و امكانات‌دارتر است ناديده مي‌گيريد. ممكن است بگوئيد براي من رفتار حكومت مهم نيست. هر چند چنين ادعائي در جاي خود قابل تأمل است اما اگر چنين باشد نبايد اپوزيسيون و يا مخالفان خارج‌نشين را بابت نقدهاي تند و تيزشان با اين استدلال كه مسؤوليت و هزينه‌اي از قبل اينگونه نقدها متوجه‌شان نيست ملامت كنيد.{در این باره در پاسخ‌هایم توضیح داده ام ولی چیزی را که باید اضافه کنم موضع مرسوم رسانه‌ای است که با آن گفتگو می کنم. من قبلا هم انتقاداتم به جنبش سبز را از رسانه خاص این جنبش بیان می کردم و اگر با رسانه حکومتی یا جناح حاکم صحبت کنم علیه منتقدین سخن نخواهم گفت نمونه اش هم در این تارنما هست که عکس موضوع را در نقد حکومت خواهم گفت. ممكن است بگوئيد قصوري در اين قضايا متوجه حكومت نيست.{روشن است که این مورد با نظر من انطباق ندارد و در گفتگوهای مفصل به این مسئولیت اشاره کرده‌ام.} در اينصورت نيز بايد سؤالات ديگري پاسخ داده شود. اما اگر اظهارنظرهاي اخير جنابعالي از موضع يك فعال سياسي است و بدين ترتيب قصد داريد انتقادات خود از عملكرد جناح خودي را با بقيه هم‌جناحي‌ها در ميان بگذاريد تا به يك ديدگاه مشترك برسيد؛ در اينصورت روشن است كه راه آن مصاحبه با رسانه‌ها آنهم رسانه‌هاي جناح مقابل نيست.{راه این کار انتشار در رسانه است ولی اصلا با رسانه جناح مقابل در این زمینه گفتگو نکرده‌ام.} ممكن است گفته شود گروهها و افراد مورد انتقاد را هم‌جناحي خود نمي‌دانيد در اينصورت صداقت اقتضا مي‌كند كه شناسنامه و سرحدات جناح خود را مشخص نمائيد و اينجوري نباشد كه وقتي قرار بر بسيج نيرو براي پيگيري امري باشد هر كسي را با هر رويكرد و راهبردي پذيرا باشيم اما زمان پاسخگوئي نسبت به عملكردها، تقصير را به گردن كساني بياندازيم كه راهبرد متفاوتي از راهبرد مد نظر ما را پيگيري مي‌كنند.{یک قاعده منطقی وجود دارد که هر که غنیمت می برد غرامت هم می پردازد.} سؤال اساسي‌تر اين است كه اصولاً جايگاه‌تان در سياست ايران كجاست؟ شما به جمع نيروهاي تحول‌خواه مي‌پيونديد و به فعاليت سياسي مي‌پردازيد اما هر وقت از نظرتان آنها راه را به اشتباه مي‌روند از آنان جدا و به انتقاد مي‌پردازيد.{اگر کسی در تصمیمی شرکت داشته یقینا تا آخر مسئولیت آن را هم باید بپذیرد اما اگر در تصمیمی حضور نداشته و حتی نسبت به آن منتقد باشد چرا باید سکوت کند؟ آیا شما خودتان چنین می کنید؟} دوباره وقتي احساس مشترك پيدا مي‌كنيد وارد ميدان مي‌شويد و دوباره با بروز اختلاف نظر ساز جدائي مي‌‌زنيد و به انتقاد مي‌پردازيد. خودتان تصميم مي‌گيرد و سكوت مي‌كنيد و يا آنرا مي‌شكنيد يا اينكه رأي مي‌دهيد يا ... .{ظاهرا اشتباهی در برداشتهای شما از رفتار بنده وجود دارد من اصلا با دوستان در این سیاستها همداستان نبوده ام و از سال 87 هم انتقاد داشته ام و آن را نوشته و گفته ام و همه هم می دانند.}
3-مسائل اجتماعي اعم از سياسي و اقتصادي و جامعه‌شناختي همچنان كه خودتان هم در مقاطع گوناگون در نوشته‌هاي خود تأكيد داشته‌ايد مسائلي پيچيده و كثيرالابعادند. در عين حال اين پيچيدگي و كثيرالوجهي با گذشت زمان ثابت نمانده و دگرگون مي‌شود. بنابراين بي‌احتياطي در استفاده از متدها و الگوهاي خطي و مهندسي در تحليل وقايع و پديده‌هاي اجتماعي، آنرا دچار اريب و يا خطاي فاحش مي‌كند.
بطور مثال گفته‌ايد: "اگر خاتمی رای داده است تا برای زندانیان و دوستان اصلاح‌‌طلب مشکلی پیش نیاید، این نشان می‌دهد که خاتمی در سه سال گذشته خطا کرده است. چرا؟ چون اگر رای‌ندادن خاتمی می‌تواند موجب زندانی ‌شدن عده‌ای شود یا فشار بر زندانیان را افزایش دهد، پس مجموعه مواضع انتقادی خاتمی در سه سال گذشته نیز، قطعاً در زندانی شدن اصلاح‌طلبان تاثیر داشته است. خاتمی اگر نمی‌خواهد رفتار و موضع‌گیری سیاسی‌اش باعث زندانی شدن کسی شود، پس در سه سال گذشته باید مشی دیگری را در پیش می‌گرفت. چطور خاتمی در گذشته آن مواضع را اتخاذ کرد و آن سخنان انتقادی را در سه سال اخیر گفت و به فکر فشار بر دوستانش نبود و در روز 12 اسفند، ناگهان به یاد دوستان زندانی افتاد و برای ممانعت از اعمال فشار بر آنها، رفت پای صندوق رای؟ در این صورت، و با این منطق، رفتارهای قبلی خاتمی نادرست بوده است؛ چرا که خاتمی نمی‌خواهد کاری کند که دیگران به دردسر بیفتند. اما این خبرها نبوده است که خاتمی با تهدید رای داده باشد".
اينگونه تحليل به اين معني است كه رفتار آقاي خاتمي تنها متغير مؤثر بر زنداني شدن و يا آزادي دوستان‌اش مي‌باشد. چنين استنتاجي به روشني نادرست است{چنین استنتاجی نادرست است ولی این استنتاج شماست و نه بنده. روشن است که تنها متغیر نیست ولی من استدلال نکرده ام بلکه احتجاج کرده ام یعنی مقدمه ادعا را گرفته ام و موخره خود را از آن استخراج کرده ام و الا سخن شما کاملا درست است.} و اگر امروز رفتار آقاي خاتمي بر وضعيت دوستان زنداني‌اش مؤثر هم بود (البته من فكر مي‌كنم چندان مؤثر نيست){این استلال شما با مورد قبلی کاملا هماهنگ است(درست و غلطی آن بحث دیگر است) ولی استلال دوستان چنین تطابقی را ندارد.} لزوماً به اين معني نيست كه در گذشته نيز چنين بوده است. اينگونه متد تحليلي شبيه همان بحث كش‌دار معيار قراردادن خوشحالي و بدحالي رسانه‌هاي خارجي براي قضاوت درباره درستي و نادرستي اظهارنظر صاحبنظران و فعالان سياسي كشور از سوي حكومت است كه غلط بودن آن اظهرمن‌الشمس است. متأسفانه اينگونه قضاوتها چنان دامن جامعه ما را گرفته كه برخي از نخبگان و رسانه‌ها مدتها وقت خود را صرف مي‌كنند تا براي دفاع و يا رد بجائي و يا نابجائي چنين معيارهائي، استدلال بياورند و آيه و حديث بيابند. زماني، بنده خدائي با نيت خاصي چنين گزاره‌اي را بر زبان جاري كرده و اينك عد‌ه‌اي كوركورانه و عده‌اي نيز كاسب‌كارانه در پي تئوريزه كردن آن هستند. در تحليل‌هاي اخير جنابعالي تعداد اينگونه مثالها زياد شده است.{نکات شما کاملا درست است ولی ایکاش مصداق های مربوط به بنده را هم ذکر می کردید.}
نكته ديگري كه در تحليل‌هاي اجتماعي نبايد از نظر دور داشت عادتهاي جامعه‌‌اي است كه رفتارهاي آنرا تحليل مي‌كنيم. شرط موفقيت يك ايده و نظريه اجتماعي، لحاظ‌ كردن عادتهاي مردمان جامعه مورد بررسي در نظريه‌پردازي است. در اينگونه نظريه‌‌پردازي‌ها، از يك سو لازم است نظريه را متناسب با عادتهاي مردم ساخت و پرداخت و از سوي ديگر ناچاراً بايد از مردم خواست كه عادتهاي نامطلوب خود را تعديل كنند. بعنوان مثال ذهنيت منفي داشتن نسبت به معامله و سازش و يا عاطفي و احساسي برخورد كردن با مسائل در نزد مردم ايران را (كه من هم معتقدم ويژگي منفي در نزد ما هستند) بعنوان يك واقعيت بايد تا حدي پذيرفت و در تحليلها و نظريه‌پردازي‌ها به آن نيز توجه كرد.
در قضاياي سال 88، در حاليكه حكومت هم امكانات و مسؤليت داشت و هم اينكه رفتارهايش بايد بيش از احساس بر عقلانيت استوار مي‌بود به معترضين حمله مي‌كرد و بخشي از آنان نيز واكنش نشان مي‌دادند. در تحليل اين وقايع، مكرراً سبزها را مذمت مي‌كرديد كه چرا اينگونه مي‌كنند. حرف شما بصورت انتزاعي و روي كاغد درست بود اما اين واقعيت را كه "وقتي كسي در آن فضا قرار مي‌گيرد و نوعاً جوان است اينگونه واكنش از او تا حد زيادي طبيعي است" ناديده مي‌گرفتيد.{اصلا چنین نیست. اگر من حکومت را مخاطب قرار دهم به روشنی سخنان شما را خواهم زد همچنان که زده ام.
ولی وقتی در باره این طرف ماجرا حرف می زنیم قضیه فرق می کند. اول این که من هیچ اعتراضی به آن جوان که در خیابان چنان رفتاری را می کند ندارم در 18 تیر هم همین استلال را داشتم اما قرار نیست که افرا 50 یا 60 ساله هم همینطور رفتار کنند و اسیر منطق موقعیت شوند پس کی باید از این دور شوم بیرون آییم؟}
4-با تأكيد و اطمينان فراوان، مشكلات پيش‌آمده براي كشور و جناح منتقد و معترض را نتيجه عملكرد سبزها مي‌دانيد. در پاسخ به يكي از نقدها نسبت به اظهارنظرهاي اخيرتان مبني بر اينكه: "در این مصاحبه به گونه‌ای وارد جدل می‌شود که گویی بخش مهمی از مشکلات مملکت اعم از سیاسی و فرهنگی و ملی و بین‌المللی به گردن جنبش سبز است"؛ پاسخ داده‌ايد: "اين برداشت شما درست است و نقطه كانوني مباحث من نيز همين مسأله است كه به درستي برداشت كرده‌ايد. فرض كنيد كه در نتيجه جنبش سبز، جريان امور به گونه ديگري بود و جامعه امروز ايران از حيث شاخصه‌هاي دموكراتيك در وضعيت بهتري نسبت به سال 88 بود. در اين صورت طبيعي بود كه اين دستاورد را متوجه اين جنبش نمود. ولي وضعي را كه اكنون در آن قرار داريم بايد متوجه چه كساني دانست؟ حتماً خواهيد گفت حكومت. اين پاسخ پذيرفتني نيست. نه آن كه حكومت مسئوليتي ندارد، بلكه پاسخ از منظر ناقصي داده شده است. خوب اگر وضع بهتر مي‌شد چرا كسي آن را متوجه حكومت نمي‌كرد و فقط به جنبش سبز ارجاع مي‌داد؟ روشن است كه مسئوليت يك طرف نافي مسئوليت طرف ديگر نيست و هر كدام در موضع خود بايد مورد پرسش قرار گيرند. همچنان كه اين استدلال را درباره جنبش اصلاحات و شكست آن هم صحيح است و مسئوليت آن متوجه دست‌اندركاران آن نيز هست".  
با اين حساب اگر امروز كساني مدعي شوند كه همه مشكلات كشور نتيجه انقلاب اسلامي و اشغال سفارت آمريكا (كه در هر دوي آنها از دست‌اندركاران اصلي بوده‌ايد) هست جنابعالي بايد ادعاي آنها را بپذيريد و قبل از هر عملي، به آسيب‌شناسي و بيان اشتباهات بانيان آن دو واقعه بپردازيد{اتفاقا منطق غلطی نیست وقتی که عده‌ای مدعی هستند که می خواهند مملکت را آباد کنند و نتوانسته اند باید پاسخگو باشند نمی شود که هر کاری بشود و هیچ مسئولیتی را عهده دار نبود به همین دلیل است که این حرفها را می زنم خوب شاید بگویید که پس مسئولیت گذشته چه می شود. اگر کسی در انجام گذشته تقصیر داشته باید پاسخگو باشد اما اگر قصور کرده باید در رفتار امروز خود آن را جبران کند کاری که من فکر می کنم دارم انجام می دهم.}
پاسخ سؤال فوق بگونه‌اي داده شده است گو اينكه بحث موفقيت يا عدم موفقيت جنبش سبز، موضوع تقسيم كار ميان حكومت و فعالان اين جنبش براي نيل به امر معيني است تا نيل يا عدم نيل به آنرا به يكي از آن دو نسبت دهيم. بحث آنها دعوا بر سر وادار كردن طرف مقابل به امر معيني است. مضافاً اينكه به نظر نمي‌رسد اين دعوا هنوز به پايان خود رسيده باشد تا بتوانيم تكليف برنده و بازنده و يا شاكي و خاطي آنرا مشخص كنيم.{کاملا درست است فقط باید گفت که کی به پایان می رسد آیا از روز اول هم همین زمانبندی مد نظر بود؟}
ضمناً اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه بعضاً برخي‌ها وضعيت فعلي را مي‌بينند و سپس مي‌گويند اگر جنبش سبز تندروي نمي‌كرد و به عدم تقلب تمكين مي‌كرد نيروي قدرتمندي مي‌شد و مي‌توانست تأثيرگذار باشد. اما اشتباه اينگونه تحليل‌ها در آن است كه موقعيت فعلي منتقدين حكومت را قطعي فرض مي‌كنند و آنگاه مي‌گويند اگر تندروي‌هاي سال 88 نبود چنين و چنان مي‌شد.{این انتقاد اصلی من نیست بلکه انتقاد برخی از فعالانی است که اکنون هم زندان هستند. ولی مقایسه با آقای هاشمی در این مورد درست نیست زیرا راهبرد ایشان با دیگران متفاوت است ایشان در پالیتی فعالیت می کند و نه در جامعه.} در حاليكه اگر آن فشارها در سال 88 بر حكومت نبود و حكومت آن هزينه‌ها را نمي‌داد نه تنها به آقاي موسوي و حرفهايش گوش نمي‌‌دادند بلكه او را مرده تبليغ مي‌كردند. مگر آقاي هاشمي كه در سال 84 بيش از10 ميليون رأي آورد به نيروي قدرتمندي تبديل شد و به حرفهايش گوش دادند. حال آنكه 10 ميليون رأي آقاي هاشمي بسيار مهمتر و قابل اتكاتر از 13 ميليون منتسب به آقاي موسوي بود. آقاي موسوي وقتي ايستاد، مهم و قابل اعتنا شد و گرنه او هم كسي بود مثل آقاي هاشمي بعد از انتخابات 84.
5-گفته‌ايد: "رفتار اصلاح طلبان اشکال مهمتری دارد و آن هم عدول از دموکراسی است. اصلاح‌طلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمی‌کنند. فرض کنید کسی از شرکت در انتخابات دفاع کند. همه به او هجوم می‌آورند و به او انگ می‌زنند. آن بیانیه‌ای که قبل از انتخابات به نام زندانیان منتشر شد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود، مصداق یک فعل کاملاً غیردموکراتیک بود ".
دموكراسي، به معني وابستگي حكومتها به مردم و مشروعيت يافتن آنها از مردم است و ويژگيهاي فردي چون انتقاد‌پذيري، سازش‌پذيري، دوري از افراط و تفريط، دموكرات بودن و ...؛ نتيجه طبيعي اين وابستگي و اينگونه مشروعيت است. در واقع دموكرات بودن تا حد زيادي ويژگي ذاتي آدمها و گروهها نيست بلكه اين ساختارهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي‌اند كه انسانها را دموكرات يا مستبد مي‌سازد. رفتار دموكراتيك در عرصه سياست تا حد زيادي انتخاب نيست بلكه به ضروت سيستمهاي دموكراتيك به فعالان سياسي تحميل مي‌شود. نسبت دادن مشكلات به اشكالات فردي و اينگونه مسائل، راهگشا نيست و اگر منتظر اصلاح در رفتار افراد (چه در ميان حاكمان و چه در ميان مخالفان) باشيم بايد بي‌خيال اصلاحات شويم. اينگونه رفتارها كم و بيش بالفعل و يا بالقوه در همه حال و همه جا و در ميان همه افراد يافت مي‌شود. البته اين رفتارها محل اشكال است ولي مشكلات نتيجه محتوم آن نيست و برجسته‌كردن آنها، غفلت از خلاف و مبارزه با خلافكار است. بعضاً احساس مي‌شود چون نمي‌توانيم به مشكلات اصلي بپردازيم و آنها را برجسته كنيم مسائل كم‌ اهميت‌تر را مهم جلوه داده و مشغول آن مي‌شويم. مسائل پيش‌آمده بسيار پيچيده‌تر از آن است كه آنها را صرفاً به عدول منتقدين از دموكراسي منتسب كنيم. به نظر مي‌رسد كه بعضاً براي ساده‌سازي مسائل كه در جاي خود مفيد است در دام تحليل‌هاي خطي مي‌افتيد.{با کلیت نظر شما موافقم اما دو نکته را هم توجه کنید. اول این که بنده هیچگاه این مساله را مشکل اصلی و عمده کشور ندانسته ام بلکه مشکل خاص خود اصلاح طلبان دانسته ام.
ولی نکته دوم و مهمتر این که در هر حال باید بکوشیم که خودمان در چارچوب رفتاری خود اصول دموکراتیک را رعایت کنیم. مثلا اگر بنده ادعایی در این زمینه دارم وظیفه دارم که این ادعا را حداقل در رفتار خودم با شما انعکاس دهم و امکان سخن گفتن شما و انگ نزدن به یکدیگر را فراهم کنم اما اگر این کار را نکنم آیا شما نمی توانید نسبت به ادعای من شک کنید و نسبت به نتایج رفتارم بدبین باشید؟ }
6-گفته‌ايد:"به‌نظر من اولين اقدام تمايز قائل شدن ميان جنبش اصلاحات و جنبش سبز است، اگرچه در مقاطعي به‌نحوي باهم تداخل داشته‌اند، ولي به‌ لحاظ راهبردي انطباقي با يكديگر ندارند و تعارض خود را نشان خواهد داد. اين حق هركس است كه طرفدار راهبرد سياسي مطلوب خودش باشد، ولي نمي‌توان در زمان واحد، طرفدار ايده‌ها و رفتارها و راهبردهاي غيرقابل جمع شد. اين دو حركت هم به لحاظ مباني و هم به لحاظ رهبري تفاوت‌هاي جدي با يكديگر دارند، و هرگونه امتزاج آن‌ها، موجب مي‌شود كه عوارض هردو جنبش نصيب شود بدون آن ‌كه منافع هيچ‌كدام حاصل گردد. بنابراين هر كس آزاد است كه به هر جنبش اجتماعي كه مي‌خواهد بپيوندد و به تبعات و لوازم آن نيز ملتزم شود ولي نبايد ديگراني را كه با آن ايده و رفتار موافق نيستند، با ايجاد فضاي رواني و تبلغي و احساسي مجبور به تبعيت از آن كند و درصورت استنكاف او را متهم نمايد. هر چند که جنبش سبز از دل اصلاحات درآمد اما لزوماً در ادامه اصلاحات نیست. این جنبش مسیر خودش را رفت."
اولاً، جنبش سبز جبهه متعين و واحدي نيست. يكي در آن خواستار جمهوري اسلامي و بازگشت به قانون اساسي است و ديگري خواستار براندازي.{این که کدام جبهه‌ای می تواند با این دو رویکرد متضاد همزیستی کند و همچنان جبهه باشد در عقل من نمی گنجد ولی فرض من از سبز این قسمت اخیرش هست والا با بخش اول که بحثی ندارم و آن را اصلاحات می دانم.} اما شما در انتقادهاي خود، هر دو را با هم ادغام مي‌كنيد و راهبردهاي هر دو را يكي مي‌انگاريد و در نقاط ضعف هر يكي، ديگري را نيز شريك مي‌سازيد.
ثانياً،‌ آيا نيروهاي تحول‌خواه دركشور آنقدر توان و انرژي و پايگاه دارند كه بتوانند براي پيگيري راهبردهاي متفاوت، جبهه‌بندي‌هاي جداگانه‌اي تشكيل دهند. تا آنجائيكه من به ياد دارم شما از گروه گروه شدن اصلاح طلبان در انتخابات مجلس و شوراها انتقاد داشته و معتقد بوديد چون فعلاً انتخابات طريقت دارد و نه موضوعيت، نبايد به‌خاطر اختلاف در راهبردها و سياستها، ليستهاي جداگانه داد. روشن است كه اصلاح‌طلبي مورد نظر آقاي خاتمي، بدون كمك گرفتن از طبقات و گروههاي ديگر كه در آخرين نمود عيني خود عموماً در قالب جنبش سبز متجلي شده‌اند راه به جائي نخواهد برد. خود آقاي خاتمي نيز اين را بخوبي مي‌داند و اتفاقاً رفتارهاي متناقض آقاي خاتمي عمدتاً از همين‌جا ناشي مي‌شود{برداشت شما درست است اما این امتزاج، پیامهای بسیار ویرانگری دارد اگر من از یکی بودن لیستها دفاع می کردم و دفاع می کنم برای این است که آنان در عمل راهبردی هم، یکی بودند وحدت و افتراق باید در چارچوب تحلیلی قابل دفاع شود. والا نتیجه همین کارهای زیگزاگی می شود که به درستی به آنها اشاره کرده اید.} نه از فشارهاي رواني و عاطفي اطرافيان بر او (هر چند كه آن هم بي‌تأثير نيست). بنابراين اگر آقاي خاتمي مي‌خواهد ايده خود را بدون توجه به خواسته‌هاي كسانيكه كه پاي كار هستند پيش‌ ببرد اولاً اين را به وضوح بايد بيان كند و ثانياً نبايد با دوپهلوگوئي و كلي‌گوئي و قول دادن‌هاي غيرواقعي از نيروي بالفعل و بالقوه آن افراد و گروهها به نفع خود بهره‌برداري نمايد. آن وقت است كه خواهيم ديد اصلاً موضوعي بنام خاتمي اهميت دارد يا نه؟
7-گفته‌ايد: "من برای رای دادن به آقای مطهری در انتخابات شرکت نکردم. برای من نفس شرکت در انتخابات مهم بود. چرا؟ چون شرکت در انتخابات را یکی از عوامل رفع تهدیدات خارجی علیه کشورم می‌دانم (هر چند به سیاست‌های موجود کشورم هم اعتراض دارم و تا حد زیادی آنها را می‌گویم). ولی رای دادن من به معنای تایید وضعیت موجود نیست. من از فردا همچون گذشته به سیاست های غلط اعتراض خواهم کرد؛ سیاست هایی که تهدید خارجی را تشدید می‌کند. اگر این انتخابات فقط عرصه اختلافات اصولگریان بود، شرکت در انتخابات هیچ ربطی به من پیدا نمی‌کرد. اما وقتی که بحث حمله نظامی به کشورم در میان است، شرکت در انتخابات به من مربوط می شود".
آيا بدون حركت جمعي و با حركتهاي فردي مي‌توان مانع تهديد خارجي شد. اگر مي‌شود چرا راهبرد مورد نظر خود براي اصلاحات را بصورت فردي پيگيري نمي‌كنيد تا نتيجه دهد. اگر قصدتان از شركت در انتخابات مقابله با تهديد خارجي بود قاعدتاً و منطقاً بايد براي آن تبليغ مي‌كرديد نه اينكه سكوت مي‌نموديد.{اگر از پیش تصمیم سیاسی گرفته بودم جتما چنین می کردم که گفته اید ولی این فقط یک اقدام شخصی بود و چون من در یک جمع سیاسی حضور ندارم طبعا نمی توانسته ام اقدامی جمعی کنم ولی در این رابطه در یکی از پاسخهایم به اقدام تحلیلی خود اشاره کرده ام اما به دلائل پیش گفته مسکوت ماند.}
مضاف بر آن، مهم نيست كه انگيزه شما از شركت در انتخابات چيست، مهم آن است حكومت و ديگران از خروجي اين عمل چه نتيجه‌گيري مي‌كنند و چه بهره‌برداري و تبليغي روي آن انجام مي‌دهند{باید با این ایده شما صریحا محالفت کنم گویی که دیگران بوق هستند و حکومت فعال مایشا. تردیدی ندارم که من صدها بار بیش از آن یک رایی که داده‌ام در جهت اعتقاداتم بهره برداری خواهم کرد ولی اگر کسی فکر کند که نمی تواند چنین بهره‌ای را ببرد طبعا نباید رای هم بدهد. اصولا با رای منفعل مخالفم و اگر می گویم در موردی باید شرکت کرد حتما باید منوط به بهره‌برداری گسترده در جهت اهداف اصلاح طلبانه باشد.}
همواره و در غالب انتخابات‌ها، حكومت از حساسيت شرايط و طمع دشمنان سخن گفته و به آن دليل، خواستار شركت مردم در انتخابات مي‌شود و كمتر ديده مي‌شود چنين خواسته‌اي را به استناد عملكرد مناسب‌ خود مطرح نمايد و در مواردي حتي ضمن پذيرش همه اشكالات خواستار مشاركت در انتخابات مي‌شود. اما به محض پايان انتخابات، تبليغات بر سر اينكه مردم نشان دادند كه به نظام اعتماد دارند آغاز مي‌شود و مشاركت مردم در انتخابات نشانه تأييد وضعيت موجود و محق بودن حاكمان و درستي تصميمات و سياستهاي آنها (كه بخشي از آن نيز مربوط به مواردي است كه تهديدات خارجي را متأثر مي‌كند) دانسته و حتي باور مي‌شود و سياستهاي غلط گذشته همچنان ادامه مي‌يابد.{اینها به دلیل این است که مشارکت کنندگان غلط وارد انتخابات می‌شوند اگر مثل مواردی که درست وارد شدند بهره‌های وافر هم برای کشور هم خواهند برد.}
8-گفته‌ايد: "طرفداران خاتمی به خاتمی، خود خاتمی به طرفدارانش و طرفدارانش به یکدیگر دروغ مي‌گويند و اينكه گفته می‌شود که خاتمی جزو رهبران جنبش سبز است، نوعی کلاهبرداری سیاسی بود".
اين حرفها، حرفهاي عجيب و تعهدآوري است و بار حقوقي دارد و از اينكه كسي چون شما اينگونه قضاوت كرده و خاتمي و طرفدارانش و فعالان جنبش سبز را "كلهم اجمعين" دروغگو و كلاهبردار خوانده‌ايد‌ بسيار حيرت‌آور است. جنابعالي كه مشاور يكي از طرفهاي اصلي مخالفان در جريان انتخابات سال 88 بوديد بدين ترتيب بر عمده ادعاهاي حكومت عليه معترضين سال 88 صحه گذاشته‌ايد. خارج‌نشين‌ها به شما انتقادهاي تندي (كه غالباً وارد نيست) كرده و توهين مي‌كنند و شما هم عصباني شده و اين كار آنها را به همه تعميم مي‌دهيد و پاسخ مي‌گوئيد. هميشه مخالفان خارج‌نشين را (در بسياري موارد بدرستي) متهم به بي‌مسؤوليتي در اظهارنظر كرده‌ايد. متأسفانه خودتان نيز عين همين كار را درباره آنها در مصاحبه اخير با سايت عصر ايران انجام داده‌ايد. شايد چون انتقاد از آنها هزينه ندارد هر چه خواسته‌ايد درباره آنها گفته‌ايد.{هر چند در اینجا روشن است که منظور از دروغگویی نوعی تغافل است همچنان که بعضا افراد به خودشان هم دروغ می گویند یعنی در واقع خود را به تغافل می زنند ولی از آنجا که چنین برداشتی شده قطعا باید از بیان آن پرهیز می کردم و اگر می خواستم بر این گزاره تاکید کنم حتما باید مصادیقی را که در ذهن دارم بیان می کردم که تصمیم داشتم در پاسخی به آقای کاظمیان مواردی را در این زمینه مطرح کنم ولی فعلا مسکوت می ماند و طبعا من هم حرف خود را فعلا پس می گیرم ولی در باره ادعای افراد مبنی بر رهبری خاتمی بر جنبش سبز اصطلاح کلاهبرداری کاملا بجاست(معنای حقوقی آن هم روشن است) ولی کسی متهم نشده است بلکه اگر کسی چنین ادعایی داشته باشد مصداق این اتهام است . خاتمی هنوز رهبری اصلاحات را هم نپذیرفته چگونه عده‌ای قبای رهبری سبز را بر قامت او می دوزند؟}
9-در موضوع رأي دادن آقاي خاتمي سعي مي‌كنيد تعبيري براي اين اقدام آقاي خاتمي استخراج كنيد كه خود ايشان به صراحت خلاف آنرا بيان مي‌كند. ايشان خودشان در جلسه‌اي بيان داشتند كه اطلاعاتي به ايشان رسيده بود كه قرار است بعد از انتخابات بگير و ببند راه بياندازند.{مگر قرار است که هر چه گفته می شود را بپذیریم؟}
10-گفته‌ايد: "مساله اصلی در شرایط کنونی برای من گرایش سیاسی و فکری نیست. مساله من مردی و نامردی است. اختلاف فکری من و علی مطهری زیاد است اما علی مطهری اندک حریتی دارد که دیگران به کلی از آن بی‌بهره‌اند. این دلیل رای دادن من به مطهری بود. من کاری به عقیده مطهری ندارم. مساله با معرفتی و بی‌معرفتی است. فرقی هم نمی کند که از چه جناحی باشد"!
رأي به آقاي مطهري را به مسأله مردي و نامردي مربوط مي‌كنيد اما يادتان مي‌رود كه مشاور آقاي كروبي بوديد و او الان در چه وضعي است و مفهوم و پيامد اين اظهارات علني در ارتباط با او و ساير زندانيان چيست و اين عمل چه فايده‌اي براي جناح حاكم دارد.{همه حرف بنده برای نقد همین نگاه است مگر قرار است این کارها علیه زندانیان باشد؟ مثل این است که بنده بگویم وقتی که زندان بوده ام کسی نباید می رفته در اقدامی سیاسی شرکت می کرده و این نامردی است؟ مگر خون برخی افراد از دیگران رنگین تر است؟ شما که با دقت مطالب را می خوانید اگر این اظهار نظر من در باره آقای مطهری را هم اندکی توجه بیشتری می کردید احتمالا دریافت دیگری هم از آن می داشتید.}
نكته پاياني اينكه، در شرايط موجود همه امكانات اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و رسانه‌اي كشور كه مي‌توان با آن تغييري در توازن قوا ايجاد كرد تقريباً در انحصار حكومت است. تنها ابزار فعالان سياسي جناح مقابل كه‌ مي‌تواند تغييري در توازن قوا ايجاد نمايد اعتماد افكار عمومي به آنان است. بنابراين هر عمل خودسرانه‌ از سوي فعالان شاخص جناح تحول‌خواه (چه در داخل و چه در خارج) كه از اين سرمايه بكاهد و در آن خدشه وارد سازد اشتباهي جبران‌ناپذير خواهد بود.{کاملا درست است که نباید اعتماد را کم کرد ولی به نظر من مهمترین ابزار آنان اعتماد نیست بلکه دانش و برنامه و راهبرد سیاسی است که بدون اینها اعتماد پشیزی نخواهد ارزید و البته بدون اعتماد هم این ابزار کارایی ندارد ولی دانش و برنامه و راهبرد سیاسی اعتماد می آورد در حالی که اعتماد برنامه سیاسی نمی آورد و با گذشت زمان مستهلک می شود به همین دلیل است که نباید در باد اعتماد خوابید بویژه اعتمادی که بر احساسات متکی باشد.
در هر حال از این که مثل گذشته و با حوصله، نظرات خود را نوشته اید سپاسگزارم.}
ضمن تبريك سال نو، انشاء‌الله موفق باشيد.
متن كامل