۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

مطلبي درباره پيامدهاي انتخابات سال 92

اين مطلب در ارتباط با يكي از نوشته‌هاي آقاي عبدي درباره پيامدهاي انتخابات رياست جمهوري يازدهم و خطاب به ايشان در سوم تير سال جاري نوشته شده است.
با سلام و احترام،
قبل از هر چيز بايد بگويم كه اينجانب علي‌رغم اينكه احتمال وقوع تقلب در انتخابات 88 را زياد مي‌دانم اما با بخش قابل توجهي از اتفاقاتي كه در ايام پس از انتخابات 88 روي داد موافق نبودم و نيستم و به نظرم مي‌شد كارهاي بهتري كرد. در انتخابات اخير نيز شركت كردم و با همان انگيزه‌ و تحليلي كه در سال 88 به آقاي موسوي رأي دادم به آقاي روحاني رأي دادم. 
مطلب شما را چند بار خواندم. بنده شايد با جزء جزء بخش عمده مطلب جنابعالي و حتي با هدفي كه چنين نوشته‌هايي دنبال مي‌كنند موافق باشم اما به نظر مي‌رسد تركيب اين نوشته حاوي اشكالات عديده‌اي است. مهمترين اشكال آن، تمجيد بالنسبه مطلق از حكومت و انتقاد محض از منتقدين حكومت در وقايع سال 88 است. درحاليكه به نظر مي‌رسد بخش زيادي از كسانيكه در آن وقايع هزينه دادند علي‌رغم باقي‌ماندن بر اعتراض خود باز هم پاي صندوقهاي رأي حاضر شدند.
جناب آْقاي عبدي، جنابعالي خوب مي‌دانيد كه تحولات اجتماعي و سياسي، ناشي از تحولات آني و لحظه‌اي و عوامل تك متغيره نيستند و پيچيدگي‌هاي خاص خود را دارند و بيش از آنكه پروژه‌اي باشند فرآيند‌ي‌اند. بنابراين بايد توجه داشت كه بخش قابل توجهي از دستاوردهاي انتخابات اخير، ثمره هزينه‌هايي است كه در جريان انتخابات 88 پرداخت شد. ما يادمان هست كه افرادي چون روحاني، هاشمي، مطهري و دهها تن مشابه آنان قبلاً‌ چه مي‌كردند و چه مي‌گفتند و حالا چه مي‌كنند و چه مي‌گويند. آقاي روحاني امروز، محصول وقايع سال 88 است. آقاي هاشمي امروز محصول وقايع سال 88 است. آقاي مطهري محصول وقايع سال 88 است. انتخابات بي‌مسأله 24 خرداد نتيجه مقاومتهاي سال 88 است. رويكرد جديد رهبري نظام نيز ناشي از همان وقايع است. ايشان كه هميشه شركت در انتخابات را رأي به نظام مي‌دانست اين بار از مخالفان جمهوري اسلامي نيز خواهش كرد در انتخابات شركت كنند. شادي‌ها و همدلي‌هاي بعد از انتخابات اخير جدا از وقايع سال 88 نيست. حتي احمدي‌نژاد امروز و وضعيتي كه در آن قرار دارد نيز به نوعي ناشي از همان وقايع است.  
نكته ديگر اينكه،‌ اصلاح‌طلب واقعي همانگونه كه با حكومت تعامل دارد و دغدغه‌هاي او را نيز مورد توجه قرار مي‌دهد و خود را به تقابل با او نمي‌كشاند لازم است با مخالفان خارج از حكومت خود نيز چنين كند و وقتي به قدرت نزديك شد آنها را ناديده نگرفته و تحقير ننمايد. متأسفانه اخيراً چند مورد در مطالب شما ديديم كه نشانه‌هايي از اينگونه برخورد در آن مشاهده مي‌شد. ديدم در جائي گفته‌ايد بايد دور فضاي مجازي خط كشيد. يا در همين مطلب جداي از انتقاد محض از منتقدين حكومت در وقايع 88 و استفاده از عبارت "عقلاي اصلاح‌طلب!"؛ نوشته‌ايد "وجه بسيار مهم ماجرا نيز رفتار ارزشمند مردم و فعالان سياسي عادي بود كه از پايين‌ترين سطوح جامعه، فشار لازم را براي حضور در انتخابات به رهبران سياسي وارد كردند و آنان را به حضور تشويق كردند در روزهاي پاياني نيز خط بطلاني بر ذهنيت‌هاي غلط كساني كشيدند كه معتقد بودند مردم به پاي صندوق‌هاي رأي نخواهند آمد."(بگذريم كه اين فشار نيز عمدتاً‌ از طريق فضاي مجازي وارد مي‌شد). اين عبارات در شأن كساني است كه به حذف مخالف مي‌انديشند و نمي‌تواند در گفتار و كردار يك اصلاح‌طلب جاي گيرد. فراموش نكنيم كه در انتخابات اخير نزديك 14 ميليون نفر شركت نكردند. كه آنها هم ايراني هستند و به اندازه رأي‌دهندگان حق دارند ولي به هر حال با 37 ميليوني كه شركت كردند هم نظر نبودند. معلوم هم نيست كه روند آتي وقايع، نظر آنها را تأييد نكند.      
نكته قابل توجه ديگر، عبارت از اين است كه اگر بر اساس يك تحليل معيني از مردم مي‌خواهيم كه وارد عرصه شوند بعداً نيز از همان موضع خوشحال شويم و تحليل خود را ادامه دهيم و محتوي بحث را عوض نكنيم. فعالان اصلاح‌طلب و بسياري از منتقدين و حتي مردم عادي به انگيزه جلوگيري از موفقيت برخي كانديداها و يا با اين تحليل كه با انتخاب آقاي روحاني اندكي فضا باز مي‌شود و بهبود نسبي در وضعيت كشور مي‌تواند بوجود آيد(انتخاب سلبي و يا انتخاب ميان بد و بدتر) حاضر به شركت در انتخابات شدند ولي حالا شما يك هفته پس از انتخابات از پر شدن شكاف دولت – ملت صحبت مي‌كنيد. يعني با انتخابات اخير رويكردهاي و سياستهاي حكومت عوض شده است. شكاف دولت – ملت، نتيجه تفاوت نگاه حكومت و بخش عظيمي از ملت به انسان، جامعه و دنيا و اصولاً زندگي است.
در جائي از مطلب خود چنين گفته‌ايد: "بنده معتقد بودم كه به جاي نامزد حداكثري كه مي‌تواند واجد معناي رفتاری غيرانتخاباتي تلقی شود، بهتر است كه نامزد خود را بر اساس عرف عقلاي اصلاح‌طلب تعيين كرد و اطمينان داشت كه نظام هم پاسخ مناسب را خواهد داد."و يا در جاي ديگري نوشته‌ايد: "مردم و منتقدان بايد اصل وجودي و انجام اين انتخابات را به عنوان يك دستاورد مهم حكومت احترام بگذارند و آن را افتخار بدانند".
سؤال اين است كه حكومت چه كاري مي‌توانست و يا مي‌خواست بكند كه نكرده و موجب شده جنابعالي نتيجه بگيريد كه پاسخ مناسب را به منتقدين داده و  آنها بايد به آن افتخار كنند و بعنوان دستاورد مهم حكومت به آن احترام بگذارند؟ البته اين خواسته شما شايد از منظر كسانيكه نسبت به انتخابات گذشته مسأله دارند درست باشد. حتي رئيس جمهوري منتخب نيز گفته است اگر كمكهاي رهبري بخصوص جمله آخر مصاحبه ايشان در روز انتخابات نبود معلوم نبود الان شاهد پيروزي بوديم و خوشحالي مي‌كرديم. ولي جنابعالي كه ظاهراً نسبت به آن انتخابات مسأله نداريد.  
در پايان عرض مي‌كنم كه ممكن است شما اين نوشته را از موضع يك فعال سياسي نوشته باشيد اما در اين صورت هم شايسته است اندكي با احتياط و ملاحظه و با در نظر گرفتن جميع جهات سخن گفت.
ارادتمند
پرويز پدرام
متن كامل

۱۳۹۲ فروردین ۳۰, جمعه

نكته‌اي درباره انتخابات 88


در ارتباط با نكته‌نظر آقاي عبدي درباره انتخابات 88 مطالبي به نظرم رسيد كه در پي مي‌آيد. نظر ايشان نيز در ادامه درج شده است.
با سلام
ظاهراً معتقديد در انتخابات 88 تقلب مؤثري صورت نگرفته است. به نظر من، هم آنانكه معتقد به تقلب مؤثر در انتخابات رياست جمهوري گذشته هستند بايد در قضاوت خود احتياط كنند و هم كسانيكه كه به چنين امري معتقد نيستند. چونكه براي وقوع هر دو حالت نشانه‌ها و شواهدي(مستقيم و غير مستقيم) مي‌توان ارائه داد.   
الف- نشانه‌ها و شواهدي دال بر وقوع تقلب مؤثر: در دو هفته منتهي به روز انتخابات، ساختار قدرت به اين جمع‌بندي رسيده بود كه انتخابات به مرحله دوم ‌كشيده مي‌شود (به نظر من نتيجه آراء در واقع نيز همين بود). اين مسأله به هيچ عنوان مطلوب آنان نبود. قدرت موج تظاهرات روزانه و شبانه‌اي كه در پايتخت به راه افتاده و روز به روز در حال گسترش بود و جوانه‌هاي آن در ساير شهرها نيز در حال شكوفه زدن بود تهديدي جدي تلقي مي‌كرد و بخوبي از اين موضوع آگاه بود كه اگر در مرحله اول انتخابات با اين موج مواجه نشود و انتخابات به مرحله دوم كشيده شود در آنصورت وضعيتي در فضاي عمومي كشور به وجود خواهد آمد و موجي به راه خواهد افتاد كه قابل كنترل و جمع‌كردن نيست و مهمتر از آن باعث خواهد شد كه قدرت، بازي را هم در خيابان هم در انتخابات و هم در بعد از انتخابات ببازد. در نتيجه، تلاش كرد فرآيند انتخابات در مرحله اول به پايان برسد.
روشن بود كه جهت نيل به اين هدف، با توجه به محدوديت زماني نمي‌شد براي كاهش آراء كانديداي نامطلوب و افزايش آراء كانديداي مطلوب تلاش چنداني كرد (هر چند اقدامات محدودي در اين زمينه صورت گرفت). بنابراين راه سهل‌الوصول باقي‌مانده، تأثيرگذاري بر روند رأي‌گيري در روز رأي‌گيري از طريق محدود كردن مهلت زماني رأي‌گيري با توجه به الگوهاي رأي‌دهي طبقات متوسط شهري بود.
تلاش غيرعادي و مشهود براي اتمام هر چه سريعتر انتخابات علي‌رغم وجود صف‌هاي طولاني در برخي از حوزه‌ها، كمبود تعرفه در بعضي از حوزه‌ها و شهرهايي كه احتمال رأي‌آوري آقاي موسوي بالا بود(با وجود چاپ تعرفه به ميزاني بيشتر از تعداد واجدين شرايط) و ...؛ نشانه روشني از تلاش مجريان انتخابات براي تأثيرگذاري بر روند رأي‌گيري به قصد كاهش مشاركت طرفداران آقاي موسوي در انتخابات است.
نكته مهم و كليدي و غالباً مغفول در اين زمينه، ساعت پايان رأي‌گيري است. درست يا غلط، جمهوري اسلامي هميشه ميزان مشاركت در انتخابات را بعنوان شاخصي براي مشروعيت خود بيان مي‌كند. بنابراين يكي از اصول ثابت در همه انتخابات بعد از انقلاب، تمديد‌هاي مكرر ساعت پايان رأي‌گيري تا نيمه‌هاي شب به قصد افزايش ميزان مشاركت است كه حتي در انتخابات مجلس نهم كه بعد از انتخابات 88 انجام شد نيز به آن عمل شد. اما در اقدامي تأمل‌برانگير و بي‌سابقه، در انتخابات 88 علي‌رغم افزايش محسوس ميزان مشاركت، رأي‌گيري چند ساعت زودتر از روند معمول پايان يافت. اين اتفاق مي‌تواند در راستاي تلاش براي ممانعت از كشيده شدن انتخابات به مرحله دوم ارزيابي شود.
اما از همان ساعات پاياني رأي‌گيري و روز رأي‌گيري تا ماهها بعد از آن اتفاقاتي را در كشور شاهد بوديم كه نشان مي‌دهد شايد اقدامات فوق‌الذكر تأثير مورد انتظار را نداشته و لذا لازم شده است تا با مهندسي آرا مانع از كشيده شدن انتخابات به دور دوم شوند.
مسائل ريز و درشت زيادي درباره عدم سلامت و شبه‌ناك بودن انتخابات 88 مطرح شده و مطرح است كه در عين قابل تأمل بودن، مي‌تواند از روي بي‌اطلاعي و حب و بغض و ... مطرح شده باشد اما برخي مسائل كليدي و غيرعادي در اين ارتباط مطرح است كه بسيار معني دارند.
ادعاي برنده شدن از سوي آقاي موسوي و مهمتر از آن علني كردن آن بلافاصله بعد از پايان رأي‌گيري، يكي از اين موارد است. او براي نزديك يك دهه از سران جمهوري اسلامي بوده و طبعاً روابط و كانالهاي اطلاعاتي خوبي در درون ساختار قدرت دارد. او بر پيامدها و لذا مسؤوليتي كه بابت ادعاي فوق متوجه او مي‌باشد كاملاً آگاه بوده است. شايد روي اينكه اين حركت او درست بود به موقع بود و ...، بتوان بحث كرد اما بروز چنين واكنشي از سوي او را نمي‌توان يك اظهارنظر و ادعاي هيجاني صرف تلقي كرد. فراموش نشود كه تاكنون نشانه‌اي از اينكه آقاي موسوي از اين ادعاي خود برگشته باشد وجود ندارد.
پديده معني‌دار ديگر در اين ارتباط، كم و كيف رفتار ساختار قدرت در مواجهه با اعتراضات انتخاباتي بود. رفتار قدرت به هيچ عنوان متناسب با رفتار طرفي كه دو برابر طرف بازنده انتخابات رأي آورده نبود بلكه بيشتر شبيه رفتار طرف بازنده بود. حاكميت آنقدر در واكنش به اعتراضات عدم اعتماد به نفس از خود نشان داد و تندروي و بي‌منطقي در پيش گرفت كه فرد موضوع اصلي دعوا، از اين تهديد فرصتي براي خود ساخت.
نكته ديگر در اين زمينه اين است كه چگونه ممكن است 25 ميليون رأي داشت ولي نتوان آثاري از آن را در برابر اعتراضات بروز داد. ممكن است گفته شود آراء طرف برنده در روستاها و شهرستانها بود كه زمينه واكنش براي آنها فراهم نبود. اما در صورت قبول اين فرضيه، چگونه اين موضوع تحليل مي‌شود علي‌رعم اينكه آراء اعلام شده براي آقايان موسوي و احمدي‌نژاد در تهران، تفاوت زيادي از هم نداشت ولي در تهران نيز واكنش معني‌داري از سوي طرفداران كانديداي 25 ميليوني مشاهده نشد. قدرت براي اينكه طرفداران خود را عليه منتقدين به واكنش وادارد 7 ماه انواع و اقسام ترفندها را پياده كرد تا اينكه نهايتاً با صحنه‌سازي‌هاي روز عاشورا و آنهم به قول خود شما به شيوه اتوبوسي توانست خود را در اين كار موفق نشان دهد.
رفتارهاي آقاي هاشمي و گفته‌هاي خانم‌اش در روز رأي‌گيري نيز بسيار در ارتباط با انتخابات 88 معني‌دار و قابل تأمل است.
نكته ديگر اينكه، حكومت هيچگاه به سؤالها و ابهامات مطرح شده از سوي كميته صيانت از آراء منتقدين پاسخي از روي حسن نيت نداد و در عوض تلاش كرد با عوض كردن بازي و پاك كردن صورت مسأله و اصلي و فرعي مسائل، از پاسخ به آنها طفره برود. طبيعي آن بود كه اگر حكومت ريگي در كفش نداشت با تشكيل گروهي مرضي‌الطرفين مسأله را شفاف و فيصله دهد ولي ديديم كه غالب كسانيكه از آنان در آن روزها براي حكميت نام برده مي‌شد از طرفداران پر و پا قرص طرفي بودند كه حكومت معتقد به برنده بودن او در انتخابات بود.
البته با همه اين نشانه‌ها و شواهد، بازهم نمي‌توان با قطعيت از تقلب مؤثر در انتخابات 88 سخن گفت هر چند مي‌توان احتمال آنرا قوي دانست.
نكته‌اي هم در اين قسمت اضافه ‌مي‌كنم، كه يادم هست خود شما در مطلبي يا پاسخ كامنتي گفته بوديد كه امكان ندارد موسوي در آذربايجان رأي اول را نياورد.
ب- نشانه‌ها و شواهدي دال بر عدم وقوع تقلب مؤثر: شواهد زيادي وجود دارد كه رأي آقاي احمدي‌نژاد را طبيعي مي‌نمايد اما اين دليل نمي‌شود كه آن عوامل لزوماً تبديل به رأي شده باشند.
توزيع پول در مناطق محروم و بعضاً غيرمحروم به شيوه‌هاي مختلف در دسترس قوه مجريه و دستگاههاي دولتي و رشد قابل توجه هزينه‌‌هاي عمراني دولت در روستاها و شهرستانهاي كوچك از متغيرهاي مهمي است كه آراء بالاي آقاي احمدي‌نژاد را مي‌تواند توضيح دهد. بايد اذعان كرد كه قدرت و توان و اراده آقاي احمدي‌نژاد در تبديل امكانات مادي و مقرراتي در اختيار قوه مجريه به رأي براي رئيس دولت، خارق‌العاده است. 
نام بردن از آقاي هاشمي و ابراز مخالفت با او در مناظره‌ تلويزيوني از ديگر زمينه‌هاي مهم رأي‌آوري براي آقاي احمدي‌نژاد حتي در جوامع شهري محسوب مي‌شود.   
در هر حال به نظر من نكته كليدي و تعيين‌كننده در رفع ابهام انتخابات 88،‌ تحقيق درباره ميزان مشاركت واقعي مردم در انتخابات مذكور است. به نظر مي‌رسد ميزان مشاركت مردم در انتخابات 88 كمتر از رقم اعلام شده است.
پاسخ آقاي عبدي: متاسفانه به دلائلی علاقه ای برای ورود به این بحث ندارم ولی تقلب در انتخبات را از این طرق ثابت نمی کنند اینها حداکثر دلائل مبنی بر وجود انگیزه برای اقدامی است برای تقلب باید شواهد روشن نربوط به آرا را آورد. از آنجا که نتایج صندوقها منتشر شده است طرف مقابل باید در باره این مخدوش بودن نتایج استدلال کند. نظر آقای هاشمی یا موسوی که دلیل نمی شود آقای هاشمی سال 84 (دور دوم) را هم متقلبانه می دانست. این مثل آن است که آن طرف هم برای صحت انتخابات به نظرات رهبری یا شورای نگهبان استناد کند. این بحث را فعلا فراموش کنیم آنچه می گویم این است که اگر کسی معتقد به تقلب موثر است دیگر نمی تواند در انتخابات شرکت کند مگر این که ثابت کند تضمین کافی برای جلوگیری از تقلب را پیدا کرده است.
پاسخ من: ممنون. چونكه اظهار نموده‌ايد كه علاقه‌اي براي ورود به اين  بحث نداريد بنده نيز حرف ديگري نمي‌زنم اما چون به نظر مي‌رسد مطلب شايد به دليل طولاني بودن به دقت مطالعه نشده است لذا چند نكته اضافه مي‌كنم:
1- همانگونه كه در چند جا متذكر شده‌ام بنده به دنبال اثبات تقلب نيستم. چيزي كه متهم اصلي داستان عدم وجود آنرا، علي‌رغم امكان و داشتن اطلاعات اصلي و مفيد بودن برايش نمي‌تواند يا نمي‌كند چگونه بنده مي‌توانم انجام دهم؟
2- روشن است كه بنده منظورم اين نيست كه چون آقاي موسوي يا هاشمي گفته، پس تقلب صورت گرفته است. بنده عرضم اين است كه از كنار ادعاي ايشان نمي‌توان براحتي گذشت. غالب ما ايراني‌ها وقتي به هم مي‌رسيم كلمه قربانت را بدون اندك تأملي بر زبان به كرات جاري مي‌كنيم اما اگر قرار باشد مبلغ ناچيزي به طرف قرض كينم تأملي كرده ابرويي در كشيده و غالباً از آن طفره مي‌رويم. ادعاي عدم تقلب چون بسياري از ادعاهاي ديگر حكومت همان قربانت‌گفتن‌هاي بي‌تأمل است اما گفته آقاي موسوي همان طفره‌رفتن از قرض دادن پس از تأمل و ابرو دركشيدن است. اگر حكومت ادعايي مي‌كند با هزاران ابزار مي‌تواند از زير بار مسؤوليت آن بگريزد اما اگر موسوي چنان ادعايي مي‌كند با هزاران ابزار مي‌توانند او را وادار به پاسخگويي در برابر چنين ادعايي كنند. لذا مقايسه استناد به سخنان موسوي با استناد به سخنان ديگران، قياس منطقي نمي‌تواند باشد. اولي محكوم است و دومي حاكم.
3- در ارتباط با استناد به آمار صندوقها نيز توجه جنابعالي را به اين نكته جلب مي‌كنم كه رئيس دولت به مناسبتهاي گوناگون از رشدهاي نجومي و بي‌سابقه  در توليد سيمان و فولاد و عمران و .... صحبت مي‌كند ولي اثري از آن در رشد اقتصادي نمي‌بينيم بلكه رشد آنرا خودشان منفي و يا ناچيز اعلام مي‌كنند. دم خروس را بايد باور كنيم يا قسم حضرت عباس را؟
پاسخ آقاي عبدی: البته به لحاظ شخصی سخن شما درست است مثلا من می توانم معتقد باشم که آقای پدرام معمولا دقیق سخن می گوید و همین را برای خودم حجت بدانم ولی در مواجهه با دیگران نمی توان از این منطق سود جست. علت عدم علاقه من به ورود به این بحث هم از آنجا ناشی می شود که فعلا مساله ساز است بگذریم تا وقتی دیگر.
متن كامل

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

اظهار نظر


آقاي عباس عبدي مطلبي با عنوان "درس اهرام" در سايت خود منتشر كرده‌اند كه نكته نظر زير درباره آن است.
جناب آقاي عبدي
سلام
به نكات جالب و درس‌آموزي اشاره داشته‌ايد. البته مفهوم ضمني مطلب شما مي‌تواند اين باشد كه كار جوانان فيس‌بوكي مصر در راه‌اندازي انقلاب مصر اشتباه بوده است.
به نطر من، توسعه يافته‌تر خواندن ايران نسبت به مصر، قابل تأمل است. تفاوت جامعه ايراني از جامعه مصر در ظواهر زندگي اجتماعي است كه آنهم به پشتوانه درآمدهاي نفتي حاصل شده است و اگر درآمدهاي اين منبع زيرزميني از دست ما خارج شود به دهها سال عقب‌تر پرت خواهيم شد.
توسعه يافتگي جامعه مصر از همين نسبت مشاركت در انتخابات كه شما ذكر نموده‌ايد معلوم مي‌شود. در طي اين دو سالي كه از انقلاب مصر مي‌گذرد درصد مشاركت در انتخابات از 60 درصد بالاتر نرفته و شاهد رأي‌دادنهاي 98 و 99 درصدي نيستيم. سطح استقلال جامعه از حكومت در مصر قابل مقايسه با ايران نيست. استقلال نهاد دادگستري، نقش احزاب و نهادهاي مدني در تحولات جامعه، تحمل و مداراي حكومت در برابر مخالفان و ...؛ در مصر كجا و در ايران كجا؟ مروري بر رسانه‌هاي نوشتاري و ديداري مصر بياندازيد و آنرا با ايران مقايسه كنيد تا ببينيد تفاوت توسعه يافتگي در ايران و مصر از كجا تا كجاست؟ در اولين انتخابات رياست جمهوري پس از انقلاب مصر، يكي از نزديكان رژيم ساقط شده كانديد رياست جمهوري مي‌شود و نزديك نيمي از آرا را تصاحب مي‌كند. آيا وقوع چنين اتفاقي، 30 سال پس از انقلاب ايران نه براي وابستگان رژيم سابق بلكه براي بسياري همراهان انقلاب متصور است؟
كنشهاي احساسي و اشتباهات راهبردي و تاكتيكي جوانان دموكراسي‌خواه و منتقدين، اصل مشكل فعاليت اجتماعي و سياسي در جامعه ما نبوده و معلولي بيش نيست. مشكل اصلي در اين زمينه از آنجا ناشي مي‌شود كه در سالهاي اول بعد از انقلاب، كليه جمع‌هاي سياسي و اجتماعي فعال به هر دليل نابود شدند و در سالهاي بعد نيز هرگونه فعاليت جمعي مغاير با حكومت برآمده از انقلاب، در نطفه خفه شد. از سوي ديگر بخاطر گزينشها و انواع و اقسام كنترل‌ها براي استخدام و تحصيل و ...، زمينه فعاليت جمعي متفاوت از جريان حاكم از اقشار مستعد فعاليت سياسي و اجتماعي گرفته شد. در حاليكه در طول اين سالها، جمعيت كشور نسبت به اول انقلاب نزديك به دو برابر شده است.
از اوايل دهه 70 گروههائي از درون خود حكومت كه امكان فعاليت جمعي داشتند تدريجاً با آن زاويه پيدا كردند و با يارگيري از طبقه متوسط و دانشگاهي، تحت عنوان اصلاح‌طلبان از سال 76 وارد قدرت شدند و از آن زمان تاكنون با فراز و نشيبهاي مختلف بعنوان نيروي سياسي مخالف جريان حاكم فعاليت مي‌كنند. مشكل اين گروه نيز آن است كه تحليل قانع‌كننده‌اي براي مشكلات موجود ارائه نمي‌كنند و لذا موفق به اتخاذ يك راهبرد متعين نيز نمي‌شوند. اگر آقاي خاتمي را نماينده اين مجموعه بگيريم ايشان مي‌گويد كه با نظام مشكلي ندارد و اشكال را در رويكردها و عملكردها مي‌داند. ولي از اينكه اين رويكردها و عملكردها ناشي از چيست و چه شده است كه نظام به چنين وضعيتي رسيده‌ بحثي نمي‌كند. البته بعيد است آقاي خاتمي پاسخ اين چيستي را نداند و دليل اينكه آنرا بر زبان جاري نمي‌كند ترس از تبعات آن و بحران هويتي است كه در آنصورت ممكن است گريبان او را بگيرد. به همين دليل، او هيچگاه اصلاح‌طلبي را تعريف نمي‌كند بلكه همواره به ذكر ويژگي‌هاي آن اكتفا مي‌نمايد.
جنش سبز در داخل نيز كه از سال 88 ظهور و بروز دارد تا حد زيادي شبيه اصلاح‌طلبان است و هم‌پوشاني زيادي با آنها دارد. البته رويكرد تندتر و درگيرانه‌تري نسبت به حاكميت دارد. راهبرد رهبران اين گروه، ‌اجراي بدون تنازل قانون اساسي است كه همان اشكال نگاه آقاي خاتمي را دارد چونكه مطرح نمي‌كند كه چه عواملي موجب شده كه  قانون اساسي به درستي اجرا نشود. درست است كه اگر اين سؤال پاسخ داده شود ممكن است كساني از اطراف آنها پراكنده شوند اما در مقابل ديگراني نيز به هواداران آنان اضافه خواهند شد كه دائمي‌تر و مطمئن‌ترند. ضمن آنكه در اينصورت ميزان اعتماد حتي نزد مخالفان به آنها زيادتر خواهد شد. كسب اعتماد از اين طريق، مؤثرتر از زندان رفتن و يا منوط كردن كارها به آزادي زندانيان است. اصلاح‌طلبان ايراني، اگر خواستار بسط دموكراسي هستند ناگزير بايد آنرا سر سفره مردم ببرند و اين با كلي‌گوئي‌ها و پوشيده‌گوئي‌هاي رايج و تكرار آنچه فيلسوفان غربي گفته‌اند قابل دستيابي نيست.             
جناب آقاي عبدي
اصلاح‌طلبي اين نيست كه عقايد خود را مخفي كنيم و مبهم سخن بگوئيم تا نزد حكومت تعبير به درگيري نشود. يا اصلاح‌طلبي در اين نيست كه منتظر باشيم وقتي قواي حكومت تحليل رفت و آنگاه به ما احتياج پيدا كرد وارد عرصه شويم. چه اشكالي دارد كه از سببهاي اصلي مشكلات جامعه سخن گفت و در عين حال گفت كه راهبرد ما براي حل مسائل، حذف و براندازي نيست بلكه سازش و بازي برد – برد است. اتفاقاً آنچه امروز در مصر جاري است با اصلاح‌طلبي قرابت بيشتري دارد تا آنچه ما در ايران به اين نام مي‌شناسيم. هم ارتش حرف خود را مي‌زند و هم دولت. اما هيچيك در پي حذف ديگري نيست.
جنابعالي مدتي است در نوشته‌هاي خود خواستار بازگشت به اصلاح‌طلبي هستيد. اما اصلاح‌طلبي را تعريف نمي‌كنيد بلكه همواره آنرا توصيف مي‌كنيد. حتي در ذكر مصاديق نيز گزاره‌هاي شما غالباً مبهم است. مثلاً يك از گزاره‌هائي كه در برخي از نوشته‌هاي جنابعالي خوانده‌ام اين است كه گفته‌ايد اصلاحات از سال 79 دچار انحراف شد و از اصول اصلاح‌طلبي عدول كرد. اما تا آنجائي كه پيگيري كرده‌ام هيچگاه نگفته‌ايد كه اصلاحات مشخصاً چه كار كرد كه شما چنين نتيجه‌اي گرفته‌ايد.
متن كامل