مدتي است كه بهدليل گرفتاريهاي گوناگون نوشتن سخت شده است و از اين بابت از دوستاني كه به وبلاگ سرزده و آنرا فاقد نظم در نوشتن و يا مطلب جديد ديدهاند شرمندهام و پوزش ميطلبم. اما در چند روز گذشته نكتهاي توجهم را جلب كرد كه نتوانستم آنرا ناديده بگيرم ضمن آنكه گذشت زمان اينگونه پديدهها را به فراموشي ميسپارد و لازم است در همان زمان وقوع به آنها واكنش نشان داد. در عكسهائي كه از دبيركل آزادشده حزب مشاركت منتشر شده ظرافتي پنهان است پر از معنا. در اين عكسها كه فعالان سياسي و دوستان او به ديدارش رفتهاند آرمي بر يقه پيراهن مصطفي ميردامادي سنجاق گشته كه آرم حزب مشاركت است.
بيائيد براي لحظهاي وضعيت مصطفي ميردامادي و اتمسفري كه او در 9 ماه گذشته در آن زندگي كرده را در ذهن خود مجسم كنيم. او در روزهاي اول پس از انتخابات دستگير شد و تا چند روز گذشته در زندان بود. بنابراين او از قريب به اتفاق وقايع پس از انتخابات بيخبر بود و اگر هم خبري به او ميرسيد لابد ناقص و تحريفشده و از كانال و فيلتر رسانهها و آدمهائي بود كه او را دستگير كرده بودند تا بشكنند. در اين ايام ايزولهشدن، او با دمپائي و لباس زندان اعترافات و سخنان پشيمانانه و يا پشيمانگونه بسياري از دوستان و همحزبيهاياش چون حجاريان، ابطحي، عطريانفر، شريعتي، طباطبائي و ... را كه در چندقدمياش اتفاق ميافتاد ديد و شنيد. در دادگهائي كه پس از انتخابات برگزار شد مكرر در مكرر عليه حزبي كه دبيركلاش بود در بيخ گوشاش اتهامات بزرگي وارد ساختند. براي ماهها بازجويانش و صدا و سيماي جناح حاكم و بيست و سي؛ او را بمباران تبليغاتي كردند. براي صدها روز از رسانههاي آزاد محروم بود. او آنقدر در زندان ماند كه نوهدار شد.
اما عليرغم همه اينها او هيچگاه دستاويز بازداشتكنندگانش و عاملي براي فريبدادن افكار عمومي از سوي آنان نشد و به كسانيكه در خيابانها و زندانها هزينه دادند و نيز به اصلاحات و اصلاحطلبان و هويت خويش خيانت نكرد. او به اينها نيز اكتفا ننمود و پس از آزادي از زندان، آرم حزباش مشاركت را بر يقه زد تا نشان دهد همچنان بر آرمانها و اعتقاداتي كه دنبال ميكرد (عليرغم اينكه هر يك از ما ممكن است با همه يا بخشي از آنها موافق نباشيم) پايبند است. اين اوج پايبندي يك فرد به مسؤوليتهاي اجتماعي است كه در كنار مسؤوليتهاي شخصي در برابر خود و خانودهاش، پذيرفته است. لازم به گفتن است كه قصد از گفتن اين مطالب، بيعيب دانستن تصميمات و اقدامات آقاي ميردامادي و يا حزب مشاركت و يا نادرست دانستن امر انتقاد از خود نيست. بلكه بحث بر سر مذمت نقدكردن خود و گروه و حزب و جناح خويش تحت فشار مخالفان و يا بهمنظور خشنودكردن و جلب رضايت آنان است.
در نكته مقابل آقاي ميردامادي كساني نيز (از جمله از حزب خود او) بودند كه برخلاف او عمل كردند و به مسؤوليتهاي اجتماعي خويش و اثرات گمراهكنندهاي كه گفتهها و اعترافات آنان ميتواند در جامعه بهويژه طرفداران جناح مقابل داشته باشد پايبند و حساس نبودند و با فراخ بال و بعضاً با سخاوتمندي تمام، به انتقاد و حتي تخطئه گذشته نه لزوماً شخص خود بلكه گروهها و احزاب و جناحي كه در آن فعال بودند پرداختند. برخي از آنها در بيرون از زندان نيز حتي به شيوهاي بدتر از دادگاه به خطاهاي خود تداوم ميبخشند. عبارات زير بخشي از مصاحبه يكي از بازداشتشدگان پس از انتخابات است كه چند ماه بعد از انتخابات دستگير شد و خيلي زودتر از بقيه بازداشتشدگان نيز به مرخصي آمد:
"رهبری تحلیلی از انتخابات دادند و گفتند که ماجرای انتخابات 88 تداوم انتخابات 84 بود یک دعوای داخلی بین نیروهای داخل نظام بود. گرچه ظاهراً در میان اطرافیان رهبری كسانی بیشتر تحت فشار این تحلیل بودند كه فتنه سر خارجی دارد. ولی تحلیلی که شخص ایشان در 29 خرداد دادند گفتند که دعوای آقای هاشمی و احمدینژاد کش پیدا کرده رسیده به اینجا، درست است كه گفتند احمدینژاد به من نزدیكتر است اما روح تحلیلی كه ارائه دادند را میشود بر سر میز گذاشت و راه برونشد را از میان آن جستجو كرد و اختلافات را در داخل حل کرد. معتقدم حتی اگر نشانههای کافی برای این نداریم باید این تحلیل را به هر شكل ممكن تقویت کنیم و نسبت به آن دو تحلیل كاملا متعارض تفوق ببخشیم."
پيشنهادهائي اينچنين به تيراندازي ميماند كه فقط به تيرانداختن فكر ميكند ولي به اينكه تيرش به هدف خواهد خورد يا نه اصلاً فكر نميكند اي بسا كه اصلاً هدف را رديابي نكرده باشد. اما بخش مشمئزكننده عبارات فوق، قسمت پاياني آن است. يعني اينكه حتي اگر تحليلي كه رهبري ارائه دادند واقعيت هم نداشته باشد آنرا به هر شكل ممكن واقعيت جا بزنيم و بر اساس آن عمل و تبليغ كنيم. همان كاري كه حكومت و دولت و صدا و سيما و ... درباره واقعيات موجود در جامعه انجام ميدهند. در كشورهائي كه به جدائي دين از سياست معتقدند نيز به ندرت به چنين سياستورزيهائي دست مييازند. اگر تمامي تحليلها و اقدامات اين آقايان با همين رويكرد اتخاذ شده باشد واقعاً بايد تأسف خورد بر اينان. البته در اين ميان روشن نيست كه چگونه در جمهوري اسلامي ايران كه حكومت خط قرمز خود را "عدم جدائي دين و سياست" ميداند زندانيان را وادار به افتادن در چنين ورطههاي منافقانهاي ميكنند!
اين آقا يادشان رفته كه در بامداد روز 23 خرداد در بيبيسي چگونه با آب و تاب فراوان از تقلب در انتخابات سخن ميگفت. شبكهاي كه گردانندگان آنرا در مصاحبه خويش به براندازي متهم ميكند!
اين آقا از خود سؤال نميكند كه چرا به شش سال زندان محكوم شده ولي آزاد است!
قابل حدس است كه اينچنين مصاحبههائي مگر در موارد استثناء، تحت فشارهاي تلويحي و يا تصريحي حكومت صورت ميگيرد و گرنه اگر ديدگاههاي اين آقايان واقعاً عوض شده باشد چه نيازي است كه به سرعت تحليلهاي جديد خود را از اوضاع جمعبندي كنند و از آن مهمتر به علنيكردن آن بپردازند در حاليكه ميدانند اينگونه اظهارنظرها به ضرر جناحشان حتي آنانكه هنوز در زندانند ميانجامد. ضمن آنكه اين آقايان اگر به گفتههاي جديد خود باورمند باشند اگر كمي صادق باشند بايد براي مدتها از سياست كناره بگيرند و سكوت اختيار كنند چرا كه براي سياستمدار حزبي اين همه اشتباه فاجعه است. ناگفته نماند كه انتظاري نيست اين آقايان بيايند و چنين و چنان بگويند و بر گفتهها و رفتارهاي گذشته خويش تأكيد كنند انتظار آن است كه لااقل سكوت كنند.
لازم به گفتن است كه من معني زندان، ايزوله شدن، انفرادي، دوري از خانواده، از دست دادن امنيت شغلي و ... را ميفهمم و اين گفتهها به معني شماتت آنان كه به آنها انتقاد كردم نيست بلكه هدف توجه دادن به اهميت فعاليت سياسي در سطوح بالا و حزبي و همچنين قاطي نكردن افرادي چون ميردامادي و نبوي و تاجزاده با افرادي است كه اينچنين لااباليگرايانه و بيبندبارانه و مبتذل به سياستورزي مشغولاند. كسانيكه تحمل دوري از خانواده و زندان و انفرادي و ... را ندارند و كسانيكه به تحليلها و مباني قوي مجهز نبوده و بر افكارشان مسلط نيستند نبايد به فعاليت در سطوح بالاي سياسي بهويژه در كشور ما دست بزنند و خود و طرفداران و مرتبطان گرايش و جناحي كه در آن فعالاند را دچار دردسر و سرخوردگي و احساس شكست كنند. كسانيكه از نعمات حضور در دنياي سياست و معروفيتها و شهرتها و ارتباطاتش با سطوح بالاي قدرت بهرهمند ميشوند حق ندارند بشكنند و مسؤوليت خود را همتراز با مردم عادي تصور كنند و خيلي راحت بگويند تحت فشار بوديم.
نكته آخر اينكه عليرغم حضور و اقدامات اينگونه افراد كممايه، وقايع پس از انتخابات با مقاومت افرادي چون ميردامادي، تاجزاده، رمضانزاده، صفائي فراهاني و همچنين عدم توانائي حاكميت در ارائه حتي يك مدرك محكمهپسند براي اين همه دستگيري و تبليغات عليه حزب مشاركت؛ درخت اين حزب را بخوبي آبياري كرد. بسيار شنيده شده است كه گفته ميشود ما احزاب ريشهدار نداريم. ولي بايد بدانيم كه احزاب ريشهدار از همين جاها و در بطن همين فراز و نشيبها شكل ميگيرند و نشو و نما مييابند. اگر متوليان حزب مشاركت هوشيار باشند بايد گفت كه ما در آينده از اين حزب بسيار خواهيم شنيد.
متن كامل
اما عليرغم همه اينها او هيچگاه دستاويز بازداشتكنندگانش و عاملي براي فريبدادن افكار عمومي از سوي آنان نشد و به كسانيكه در خيابانها و زندانها هزينه دادند و نيز به اصلاحات و اصلاحطلبان و هويت خويش خيانت نكرد. او به اينها نيز اكتفا ننمود و پس از آزادي از زندان، آرم حزباش مشاركت را بر يقه زد تا نشان دهد همچنان بر آرمانها و اعتقاداتي كه دنبال ميكرد (عليرغم اينكه هر يك از ما ممكن است با همه يا بخشي از آنها موافق نباشيم) پايبند است. اين اوج پايبندي يك فرد به مسؤوليتهاي اجتماعي است كه در كنار مسؤوليتهاي شخصي در برابر خود و خانودهاش، پذيرفته است. لازم به گفتن است كه قصد از گفتن اين مطالب، بيعيب دانستن تصميمات و اقدامات آقاي ميردامادي و يا حزب مشاركت و يا نادرست دانستن امر انتقاد از خود نيست. بلكه بحث بر سر مذمت نقدكردن خود و گروه و حزب و جناح خويش تحت فشار مخالفان و يا بهمنظور خشنودكردن و جلب رضايت آنان است.
در نكته مقابل آقاي ميردامادي كساني نيز (از جمله از حزب خود او) بودند كه برخلاف او عمل كردند و به مسؤوليتهاي اجتماعي خويش و اثرات گمراهكنندهاي كه گفتهها و اعترافات آنان ميتواند در جامعه بهويژه طرفداران جناح مقابل داشته باشد پايبند و حساس نبودند و با فراخ بال و بعضاً با سخاوتمندي تمام، به انتقاد و حتي تخطئه گذشته نه لزوماً شخص خود بلكه گروهها و احزاب و جناحي كه در آن فعال بودند پرداختند. برخي از آنها در بيرون از زندان نيز حتي به شيوهاي بدتر از دادگاه به خطاهاي خود تداوم ميبخشند. عبارات زير بخشي از مصاحبه يكي از بازداشتشدگان پس از انتخابات است كه چند ماه بعد از انتخابات دستگير شد و خيلي زودتر از بقيه بازداشتشدگان نيز به مرخصي آمد:
"رهبری تحلیلی از انتخابات دادند و گفتند که ماجرای انتخابات 88 تداوم انتخابات 84 بود یک دعوای داخلی بین نیروهای داخل نظام بود. گرچه ظاهراً در میان اطرافیان رهبری كسانی بیشتر تحت فشار این تحلیل بودند كه فتنه سر خارجی دارد. ولی تحلیلی که شخص ایشان در 29 خرداد دادند گفتند که دعوای آقای هاشمی و احمدینژاد کش پیدا کرده رسیده به اینجا، درست است كه گفتند احمدینژاد به من نزدیكتر است اما روح تحلیلی كه ارائه دادند را میشود بر سر میز گذاشت و راه برونشد را از میان آن جستجو كرد و اختلافات را در داخل حل کرد. معتقدم حتی اگر نشانههای کافی برای این نداریم باید این تحلیل را به هر شكل ممكن تقویت کنیم و نسبت به آن دو تحلیل كاملا متعارض تفوق ببخشیم."
پيشنهادهائي اينچنين به تيراندازي ميماند كه فقط به تيرانداختن فكر ميكند ولي به اينكه تيرش به هدف خواهد خورد يا نه اصلاً فكر نميكند اي بسا كه اصلاً هدف را رديابي نكرده باشد. اما بخش مشمئزكننده عبارات فوق، قسمت پاياني آن است. يعني اينكه حتي اگر تحليلي كه رهبري ارائه دادند واقعيت هم نداشته باشد آنرا به هر شكل ممكن واقعيت جا بزنيم و بر اساس آن عمل و تبليغ كنيم. همان كاري كه حكومت و دولت و صدا و سيما و ... درباره واقعيات موجود در جامعه انجام ميدهند. در كشورهائي كه به جدائي دين از سياست معتقدند نيز به ندرت به چنين سياستورزيهائي دست مييازند. اگر تمامي تحليلها و اقدامات اين آقايان با همين رويكرد اتخاذ شده باشد واقعاً بايد تأسف خورد بر اينان. البته در اين ميان روشن نيست كه چگونه در جمهوري اسلامي ايران كه حكومت خط قرمز خود را "عدم جدائي دين و سياست" ميداند زندانيان را وادار به افتادن در چنين ورطههاي منافقانهاي ميكنند!
اين آقا يادشان رفته كه در بامداد روز 23 خرداد در بيبيسي چگونه با آب و تاب فراوان از تقلب در انتخابات سخن ميگفت. شبكهاي كه گردانندگان آنرا در مصاحبه خويش به براندازي متهم ميكند!
اين آقا از خود سؤال نميكند كه چرا به شش سال زندان محكوم شده ولي آزاد است!
قابل حدس است كه اينچنين مصاحبههائي مگر در موارد استثناء، تحت فشارهاي تلويحي و يا تصريحي حكومت صورت ميگيرد و گرنه اگر ديدگاههاي اين آقايان واقعاً عوض شده باشد چه نيازي است كه به سرعت تحليلهاي جديد خود را از اوضاع جمعبندي كنند و از آن مهمتر به علنيكردن آن بپردازند در حاليكه ميدانند اينگونه اظهارنظرها به ضرر جناحشان حتي آنانكه هنوز در زندانند ميانجامد. ضمن آنكه اين آقايان اگر به گفتههاي جديد خود باورمند باشند اگر كمي صادق باشند بايد براي مدتها از سياست كناره بگيرند و سكوت اختيار كنند چرا كه براي سياستمدار حزبي اين همه اشتباه فاجعه است. ناگفته نماند كه انتظاري نيست اين آقايان بيايند و چنين و چنان بگويند و بر گفتهها و رفتارهاي گذشته خويش تأكيد كنند انتظار آن است كه لااقل سكوت كنند.
لازم به گفتن است كه من معني زندان، ايزوله شدن، انفرادي، دوري از خانواده، از دست دادن امنيت شغلي و ... را ميفهمم و اين گفتهها به معني شماتت آنان كه به آنها انتقاد كردم نيست بلكه هدف توجه دادن به اهميت فعاليت سياسي در سطوح بالا و حزبي و همچنين قاطي نكردن افرادي چون ميردامادي و نبوي و تاجزاده با افرادي است كه اينچنين لااباليگرايانه و بيبندبارانه و مبتذل به سياستورزي مشغولاند. كسانيكه تحمل دوري از خانواده و زندان و انفرادي و ... را ندارند و كسانيكه به تحليلها و مباني قوي مجهز نبوده و بر افكارشان مسلط نيستند نبايد به فعاليت در سطوح بالاي سياسي بهويژه در كشور ما دست بزنند و خود و طرفداران و مرتبطان گرايش و جناحي كه در آن فعالاند را دچار دردسر و سرخوردگي و احساس شكست كنند. كسانيكه از نعمات حضور در دنياي سياست و معروفيتها و شهرتها و ارتباطاتش با سطوح بالاي قدرت بهرهمند ميشوند حق ندارند بشكنند و مسؤوليت خود را همتراز با مردم عادي تصور كنند و خيلي راحت بگويند تحت فشار بوديم.
نكته آخر اينكه عليرغم حضور و اقدامات اينگونه افراد كممايه، وقايع پس از انتخابات با مقاومت افرادي چون ميردامادي، تاجزاده، رمضانزاده، صفائي فراهاني و همچنين عدم توانائي حاكميت در ارائه حتي يك مدرك محكمهپسند براي اين همه دستگيري و تبليغات عليه حزب مشاركت؛ درخت اين حزب را بخوبي آبياري كرد. بسيار شنيده شده است كه گفته ميشود ما احزاب ريشهدار نداريم. ولي بايد بدانيم كه احزاب ريشهدار از همين جاها و در بطن همين فراز و نشيبها شكل ميگيرند و نشو و نما مييابند. اگر متوليان حزب مشاركت هوشيار باشند بايد گفت كه ما در آينده از اين حزب بسيار خواهيم شنيد.