قريب هشت ماه از انتخابات رياستجمهوري دهم ميگذرد. در اين مدت صحنه سياست در ايران فراز و نشيبهاي زياد و تند و تيزي را به خود ديد. رهبران معترضان بهويژه ميرحسين موسوي مديريت بالنسبه خوبي بر جريان اعتراضات از خود به نمايش گذاشتند. اما موجسواريهاي ناجوانمردانه گروههاي معاند نظام جمهوري اسلامي كه اصولاً با شركت در انتخابات خرداد 88 مخالف بودند و همچنين تلاش قدرتهاي بينالمللي مخالف حكومت ايران براي سوءاستفاده از جنبش سبز به نفع خويش، فضا را در ميان نيروهاي برزخي و خاكستري جناح اصولگرا، به ضرر معترضين غبارآلود كرد. در وقايع روز عاشورا اين موجسواري نمود بيشتري داشت. البته تصور اينكه بخشهائي از جناح حاكم به آن دامن زده و با جوسازي پيرامون آن، آنرا بزرگ جلوه داده باشند دور از ذهن نيست. در اين بين با توجه به سوابق انقلابي رهبران معترضين و دلبستگي شديد آنها به نظام جمهوري اسلامي، تشديد روند موج سواري از پائين باعث شد جناح حاكم به فكر تلهگذاري در بالا براي آنان بيافتد.
با مرور وقايع يكماهه گذشته چنين بهنظر ميآيد كه رهبران جنبش سبز از يكسو تحت فشار شعارها و اقدامات ساختارشكنانه و موجسواريهاي مخالفان نظام جمهوري اسلامي از سرانجام اعتراضات خياباني موجود وحشت كردند و از ديگرسو (و البته بخاطر وحشت مورداشاره با سهولت بيشتري)، در حال گرفتارآمدن در دام پالسها و وعدههاي نانوشتهاي هستند كه از سوي بخشهائي از جناح حاكم ارسال ميشود مبني بر اينكه شما آرام بگيريد تا ما خودمان حساب احمدينژاد را برسيم و او را از قدرت پائين بكشيم. ايبسا اجازه يافتن آقاي اطاعت و حتي آقاي مطهري براي بيان آنچنان مطالبي در يكي از برنامههاي پربيننده تلويزيون در همين راستا بوده باشد. در واقع ميتوان گفت كه رهبران جنبش سبز با فشار ساختارشكنيها و موجسواريها در پائين و با اميد بستن به مسؤوليتشناسي مجلس و قوع قضائيه در قبال دولت و وعده برخي اشخاص ذينفوذ، در يك ماهه اخير اندكي به اصولگرايان خاكستري و بنوعي جناح حاكم نزديكتر شدند.
اينكه پالسها و وعدههاي دادهشده به رهبران معترضين از سوي بخشهاي خاكستري جناح مقابل صادقانه باشد و آنها پس از آرام شدن اوضاع برخورد با احمدينژاد را استارت بزنند امري دور از انتظار نيست اما اينكه چنين تلاشي نتيجه دهد بعيد بهنظر ميرسد. البته اين موضوع، مسأله چندان مهمي نيست، مسأله مهم آن است كه در پي نزديكي رهبران جنبش سبز به بخشهائي از جناح مقابل، از يكسو در صف معترضين انشقاق ايجاد شود و از سويديگر بازهم "بياعتمادي به اصلاح از درون و سردمداراناش" در ميان طبقات متوسط جامعه گسترش يابد. در آنصورت اولاً با خالي شدن دور و بر آقايان موسوي و كروبي و خاتمي، آنانكه قرار بود پيگير عزل آقاي احمدينژاد باشند به صف كساني خواهند پيوست كه خواستار تنبيه سران فتنه هستند و ثانياً زمينه براي حركتهاي ساختارشكنانه و انقلابي مهياتر خواهد شد.
ساختارشكني و تلاش براي از بين بردن نظام موجود امر ناصحيحي است و مذاكره كه طبعاً در آن بايد چيزي داد تا چيزي گرفت اقدام صحيحي است، اما نمايش صداقت و حفظ هوشياري از هر دوي آنها اوليتر و مهمتر است بهويژه در برابر كساني كه براي رسيدن به مقاصد خود از هرگونه دروغ و جوسازي و ترفندي بهره ميجويند و براي اجراي خدعههايشان رسانهها و ابزارهاي كافي نيز در اختيار دارند. اين در حاليست كه رهبران جنبش سبز هيچ رسانه و ابزار فراگيري براي اقدامات خود ندارند. تنها ابزار آنها براي موفق شدن "صداقت" و "هوشياري" است كه بايد آنرا بسيار پاس بدارند. بنابراين:
1)رهبران معترضين نبايد اقدامي كنند يا حرفي بزنند كه در جنبش اعتراضي موجود دودستگي ايجاد كند و يا اينكه در ميان معترضين نسبت به آنها "بياعتمادي" بوجود آيد. در همين راستا به نظر من انعطاف رهبران جنبش سبز نبايد فراتر از بيانيه 17 آقاي موسوي پيش ميرفت. اما در نامه اخير منتسب به آقاي خاتمي (اگر محتوياش هماني باشد كه برخي رسانهها منتشر كردهاند) و مصاحبه چند روز پيش آقاي كروبي چنين اشتباهي رخ داد. آقاي موسوي از اول بحران موجود، هيچگاه به صراحت نگفته است كه دولت را به رسميت نميشناسد و به همين ترتيب هيچگاه به صراحت نگفته است كه دولت را به رسميت ميشناسد، درحاليكه آقاي كروبي در يكي از بيانيههاي خود گفته بود كه دولت موجود را به رسميت نميشناسد و اينك ميگويد كه رئيس دولت را به رسميت ميشناسد. حتي آقاي رفسنجاني نيز برغم همه فشارها و نزديكي بسيار بيشترش به جناح مقابل، تاكنون حاضر به بيان آنچه كه آقاي كروبي گفت و يا در نامه منتسب به آقاي خاتمي آمده (به رسميت شناختن دولت) نشده است. البته اين ناشي از شناخت بيشتر و عميقتر آقايان موسوي و رفسنجاني از نهاد قدرت در ايران سه دهه گذشته است.
2)معترضين بايد شديداً مانع خراب شدن زحماتشان و از بين رفتن هزينههائي كه ميپردازند از سوي موجسواران باشند و بدانند كه موجسواران اگر بيشتر از حاكمان موجود خودكامه نباشند كمتر از آنها چنين نيستند و اگر آنان نيز چون جناح حاكم آبي پيدا كنند شناگران قابلي هستند. تأثير آن حلقهاي كه چند جوان سبز در روز عاشورا دور تعدادي از سربازان نيروي انتظامي ايجاد كرده بودند تا آسيبي به آنها نرسد (عكسي از اين صحنه در سايتها منتظر شد و آقاي موسوي نير در بياينه 17 خود به آن اشاره داشت)، بسيار بيشتر و عميقتر و پايدارتر از تأثير سردادن شعارها و انجام اقداماتي است كه عليه مقامات كشور صورت ميپذيرد.
متن كامل
اينكه پالسها و وعدههاي دادهشده به رهبران معترضين از سوي بخشهاي خاكستري جناح مقابل صادقانه باشد و آنها پس از آرام شدن اوضاع برخورد با احمدينژاد را استارت بزنند امري دور از انتظار نيست اما اينكه چنين تلاشي نتيجه دهد بعيد بهنظر ميرسد. البته اين موضوع، مسأله چندان مهمي نيست، مسأله مهم آن است كه در پي نزديكي رهبران جنبش سبز به بخشهائي از جناح مقابل، از يكسو در صف معترضين انشقاق ايجاد شود و از سويديگر بازهم "بياعتمادي به اصلاح از درون و سردمداراناش" در ميان طبقات متوسط جامعه گسترش يابد. در آنصورت اولاً با خالي شدن دور و بر آقايان موسوي و كروبي و خاتمي، آنانكه قرار بود پيگير عزل آقاي احمدينژاد باشند به صف كساني خواهند پيوست كه خواستار تنبيه سران فتنه هستند و ثانياً زمينه براي حركتهاي ساختارشكنانه و انقلابي مهياتر خواهد شد.
ساختارشكني و تلاش براي از بين بردن نظام موجود امر ناصحيحي است و مذاكره كه طبعاً در آن بايد چيزي داد تا چيزي گرفت اقدام صحيحي است، اما نمايش صداقت و حفظ هوشياري از هر دوي آنها اوليتر و مهمتر است بهويژه در برابر كساني كه براي رسيدن به مقاصد خود از هرگونه دروغ و جوسازي و ترفندي بهره ميجويند و براي اجراي خدعههايشان رسانهها و ابزارهاي كافي نيز در اختيار دارند. اين در حاليست كه رهبران جنبش سبز هيچ رسانه و ابزار فراگيري براي اقدامات خود ندارند. تنها ابزار آنها براي موفق شدن "صداقت" و "هوشياري" است كه بايد آنرا بسيار پاس بدارند. بنابراين:
1)رهبران معترضين نبايد اقدامي كنند يا حرفي بزنند كه در جنبش اعتراضي موجود دودستگي ايجاد كند و يا اينكه در ميان معترضين نسبت به آنها "بياعتمادي" بوجود آيد. در همين راستا به نظر من انعطاف رهبران جنبش سبز نبايد فراتر از بيانيه 17 آقاي موسوي پيش ميرفت. اما در نامه اخير منتسب به آقاي خاتمي (اگر محتوياش هماني باشد كه برخي رسانهها منتشر كردهاند) و مصاحبه چند روز پيش آقاي كروبي چنين اشتباهي رخ داد. آقاي موسوي از اول بحران موجود، هيچگاه به صراحت نگفته است كه دولت را به رسميت نميشناسد و به همين ترتيب هيچگاه به صراحت نگفته است كه دولت را به رسميت ميشناسد، درحاليكه آقاي كروبي در يكي از بيانيههاي خود گفته بود كه دولت موجود را به رسميت نميشناسد و اينك ميگويد كه رئيس دولت را به رسميت ميشناسد. حتي آقاي رفسنجاني نيز برغم همه فشارها و نزديكي بسيار بيشترش به جناح مقابل، تاكنون حاضر به بيان آنچه كه آقاي كروبي گفت و يا در نامه منتسب به آقاي خاتمي آمده (به رسميت شناختن دولت) نشده است. البته اين ناشي از شناخت بيشتر و عميقتر آقايان موسوي و رفسنجاني از نهاد قدرت در ايران سه دهه گذشته است.
2)معترضين بايد شديداً مانع خراب شدن زحماتشان و از بين رفتن هزينههائي كه ميپردازند از سوي موجسواران باشند و بدانند كه موجسواران اگر بيشتر از حاكمان موجود خودكامه نباشند كمتر از آنها چنين نيستند و اگر آنان نيز چون جناح حاكم آبي پيدا كنند شناگران قابلي هستند. تأثير آن حلقهاي كه چند جوان سبز در روز عاشورا دور تعدادي از سربازان نيروي انتظامي ايجاد كرده بودند تا آسيبي به آنها نرسد (عكسي از اين صحنه در سايتها منتظر شد و آقاي موسوي نير در بياينه 17 خود به آن اشاره داشت)، بسيار بيشتر و عميقتر و پايدارتر از تأثير سردادن شعارها و انجام اقداماتي است كه عليه مقامات كشور صورت ميپذيرد.