۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

نفت ما را پس بدين(6)

در اين قسمت از يادداشت "نفت ما را پس بدين"، به موضوع "چه نبايد كرد؟" پرداخته شده‌ است.
اگر نبايد به اجراي بدون تنازل قانون اساسي اكتفاء نمود و اگر نبايد بدنبال تغيير قانون اساسي رفت؛ پس چه بايد كرد؟ قبل از ارائه پاسخ به‌اين سؤال بهتر است اول بدانيم كه چه نبايد كرد؟
1)براي تحول در امور جامعه نبايد به سراغ راهكارهاي مطلق‌گرايانه، جهشي و ساختارشكنانه رفت. تحولات سياسي و اجتماعي بايد بتدريج صورت پذيرد تا اذهان جامعه فرصت و امكان درگيرشدن با زواياي گوناگون آنرا داشته باشد. بدين‌ترتيب ازيكسو اشتباهاتي كه درجريان تحولات اجتماعي و سياسي به‌وفور مي‌تواند روي دهد به‌حداقل ممكن كاهش مي‌يابد و از ديگرسو فرصت تصحيح اشتباهات و انحرافات احتمالي با حداقل هزينه فراهم مي‌گردد. دستاوردهاي تحولات انقلابي پايدار نخواهد ماند چون آحاد جامعه تا بيايند با جنبه‌هاي مختلف و فراز و فرودهاي آن آشنا شوند و خلل و فرج آنرا متوجه گردند كلاه‌سرشان خواهد رفت و در كوران حوادث، دستاوردهائي كه با زحمات فراوان و انواع و اقسام هزينه‌هاي مالي و جاني بدست‌ آمده است به‌نفع رهبران مصادره خواهد شد. علاوه‌براين، تحولات سياسي جهش‌وار چون با مقاومت و واكنشهاي قهرآلود طرفين همراه مي‌شود فضا را راديكال و بي‌رحمانه مي‌كند و اين بر عمق و شدت هزينه‌هاي طرفين مي‌افزايد. شدت‌يافتن و عمق پيداكردن هزينه‌ها؛ انبوهي از كينه‌ها و حس انتقام‌جوئي‌ها را مي‌زايد، قضاوتهاي غيرمنصفانه را سكه رايج كرده و غولي‌ بي‌شاخ و دم از طرفين دعوا به‌ويژه طرفي‌كه حاكم است مي‌سازد، حق و ناحق را با هم مخلوط مي‌كند و ...؛ و چون همه حاضر به تحمل اينهمه هزينه نيستند قهرمانها زاده و يا تراشيده شده و سربر مي‌آورند. همه اينها باعث ميشود در نزد انقلابيون اوضاع تحت كنترل افراد درآيد و در پي آن مديريت اوضاع نيز پس از پيروزي در دست آنان قرار بگيرد و لذا امور در جهت اراده‌هاي فردي بجاي اراده‌هاي جمعي پيش برود. خلاصه آنكه تحولات اجتماعي را نبايد مهندسي كرد بلكه بايد آنرا مديريت نمود. با همين استدلال است كه فكر مي‌كنم حركات انقلابي چون تغيير قانون اساسي يا حذف ولايت‌فقيه و امثالهم در نهايت فايده‌اي نخواهد داشت و صرفاً مشكلات را از صورتي به صورت ديگر تبديل خواهد نمود همانگونه كه با انقلاب 57 چنين شد. ناگفته نماند كه منظور اين نيست كه با اين شعارها نميتوان حكومت را عوض كرد، بلكه بحث اصلي مربوط به بعد از عوض شدن حكومت است. يعني بحث بر سر نحوه درست اصلاح امور كشور است و نه نحوه تغيير نظام حكومتي.
اما متأسفانه همان خطاها و اشتباهات استراتژيكي كه فعالان سياسي در جريان انقلاب و همچنين سالهاي ابتدائي دوران اصلاحات مرتكب شدند و با ذوق‌زدگي و شتابزدگي، ساده‌انگاري، مطلق‌نگري و برخوردهاي احساسي و بدور از واقع‌بيني خود باعث ناكام‌‌ماندن آن حركتهاي مردمي شدند بازهم در حال تكرارشدن است آنهم عمدتاً از سوي آنانكه در خارج از كشور راحت نشسته‌اند و مي‌گويند لنگش كند. مقاله مي‌نويسند، شعار مي‌سازند و اين اواخر خواستار عذرخواهي مردم ايران از آمريكا!!! بخاطر اشغال سفارت آن كشور در 13 آبان سال 58 هستند. كسي نيست به اين آقايان بگويد به‌فرض كه آن حركت نادرست بوده شما كه خود را عالم دهر مي‌دانيد چرا براي يك لحظه از خود نمي‌پرسيد كه طرح چنين بحثي در حال حاضر چه ضرورتي دارد. معلوم نيست اينان چرا از دولت و ملت آمريكا نمي‌خواهند كه بابت كودتاي 28 مرداد و بيش از ربع قرن حمايت از محمدرضا شاه پهلوي از ملت ايران عذرخواهي كند. البته نبايد زحمات اين دسته از افراد را نيز ناديده گرفت. آنها هم براي اصلاح امور كشور خود زحمت مي‌كشند. ولي روح اصلاح‌طلبي و درس گرفتن از ‌تجربيات گذشته در رفتارشان مشهود نيست و اصولاً به هزينه‌هائي كه ممكن است توصيه‌هاي آنها براي مردم و رهبراني كه در داخل هستند ايجاد كند فكر نمي‌كنند. متأسفانه شور و شوقي كه اين روزها پيدا شده چشم برخي‌ها را بر نقاط ضعف نيروهاي تحول‌خواه بسته است. پائين كشيدن عكس مقامات، علامت خوبي براي بهبود اوضاع كشور در درازمدت نيست هرچند كه ممكن است نشانه‌هائي از تغيير در حاكمان موجود در آن نهفته باشد. قايع اخير مي‌تواند رژيم را ساقط كند ولي سقوط رژيم بر خلاف ظاهر آن، امر مفيدي نيست.
2)در حركتهاي اصلاحي جاري نبايد بدنبال ايده‌آل‌ها مثلاً دموكراسي محض رفت. در دنياي سياست و كلاً در مسائل اجتماعي،‌ غالب انتخابها و تصميمات با منافع افراد گره خورده است كه اين منافع در بسياري موارد بر هم منطبق نيستند. لذا در گزينش سمت و سو و چند و چون امور سياسي و اجتماعي، اصرار بر مطلوبيت تكنيكي و نظري آن، راه بجائي نخواهد برد. بلكه بيش از مطلوبيت تكنيكي و نظري، مقبوليت آن تصميم سياسي در ميان عوام و خواص، تجار، علما و ... تعيين‌كننده و شايسته توجه است. ممكن است دموكراسي محض، به‌لحاظ نظري و تكنيكي گزينه‌اي مطلوب‌تر باشد اما در شرايط فعلي به دلايل گوناگون كه به‌بخشي از آن در همين يادداشت و يادداشتهاي قبلي اشاره شد به‌نظر مي‌رسد امكان تجميع قوا پشت سر آن بسيار كمتر از ولايت‌فقيه پاسخگو و مقيد باشد.
3)نبايد انرژي جنبش اجتماعي جاري (اعم از بدنه و رهبران) را درگير موضوع تغيير حاكمان و يا قوانين كرد و از امر مهم تفكيك و توازن قوا غافل ماند. در غالب تحولات سياسي كشور ما كسي به موازنه قوا توجه نداشته است موضوعي كه بدون آن هرگونه تغييري در حاكمان و قوانين، به آب در هاون كوبيدن مي‌ماند. بعنوان مثال، از امام خميني و ساير انقلابيون بهمن 57 كه تجربه انقلاب مشروطه را پشت سر داشتند انتظار اين بود در نظامي كه برمي‌ساختند و حكومتي كه بنيان مي‌گذاشتند به تفكيك و توازن قوا عنايت ويژه‌اي داشته باشند. ولي آنان تفكيك "انقلابي‌ها" و "غيرانقلابي‌ها" را اصل قرار دادند و همه امكانات ‌قدرت‌آفرين را در انقلابي‌ها و بنيان‌گذار انقلاب متمركز نمودند و بدين‌ترتيب بستر‌ساز بحران‌هاي فعلي شدند. اين مسأله تا بدانجا جدي است كه برخي از پيشگامان انقلاب 57 امروز اذعان مي‌كنند كه ما به وضعيت 30سال پيش بازگشته‌ايم. بعنوان نمونه آقاي عباس عبدي در اظهارنظري جالب گفته است: "همانگونه که انقلاب به‌خیلی از اهدافش نرسید واقعه تسخیر سفارت آمریکا هم به بسیاری از آرمان‌هایش دست نیافت".
4)نبايد نگران قرار گرفتن ملت در برابر ملت بود (نگراني كه بازجويان با تلقين آن به سعيد حجاريان باعث شدند او بگونه‌اي سخن بگويد كه از آن بوي اعتراف به مشام برسد)، چونكه چنين چيزي به دعواي عمده نخواهد كشيد بلكه بيشتر به نزديكي نظرات دو طرف منجر خواهد شد و در نبود رسانه‌هاي مستقل و فراگير آنها را بيشتر باهم آشنا و به هم نزديك خواهد كرد تا از هم دور. اگر غير از اين بود روز قدس و 13 آبان امسال بهترين زمان براي وقوع اين روياروئي مي‌توانست باشد. جالب بود كه در روز قدس هر كسي شعار خود را مي‌داد و كاري به شعارهاي طرف مقابل نداشت درحاليكه اگر تصويري كه آقاي احمدي‌نژاد از جنگ فقر و غنا براي ما ساخته درست باشد بايد شاهد درگيري‌هاي خونيني در اين روز ‌مي‌بوديم. در فيلمي از روز قدس ديدم كه آن‌طرفي‌ها مي‌گويند "مرگ بر منافق" يا "مرگ بر ضد ولايت‌فقيه" و اين‌طرفي‌ها پاسخ مي‌دهند "مرگ بر ديكتاتور". آنها مي‌گفتند "ما اهل كوفه نيستيم، علي تنها بماند" و طرف مقابل فرياد مي‌زد "ما اهل كوفه نيستيم، پول بگيريم بايستيم". اگر قرار بر دعوا و روياروئي بود قاعدتاً در اين حين بايد شاهد درگيري‌هاي خونيني مي‌شديم. در جامعه ما دعوا، دعواي حكومت و مردم است و نه مردم با مردم. و اين حكومت است كه سعي مي‌كند بخشي از مردم را بعنوان سپر بلاي خود در مقابل بخشي ديگر از مردم قرار دهد ولي تاكنون موفق به اين‌كار نشده است.
5)در حركتهاي تحول‌خواهانه موجود نبايد قدرت آنانكه امروز بر مصدر كارند را كوچك شمرد و منافع آنانرا ناديده گرفت، بلكه بايد براي آنها نيز حقي قائل شد و سهمي در نظر گرفت. گناه آنها فقط اين است كه انسان‌اند و انسان نيز طبيعتاً علاقه‌مند به قدرت است و براي حفظ آن چون آب‌خوردن توجيه مي‌تراشد و به هر اقدامي دست مي‌زند. در واقع آنها در اسارت قدرت‌اند، اسارتي كه براي همه مخالفانشان نيز مي‌تواند براحتي اتفاق بيافتد و آنها را نيز به واكنشهاي مشابه وادار نمايد. لذا نبايد راهي را در پيش گرفت كه متضمن نابودي جناح حاكم باشد بلكه بايد از سرنوشت آنان درس گرفت و لنگرهاي اطميناني در ساختار سياسي كشور تعبيه نمود كه هركسي بر امورات كشور حاكم مي‌شود در دامي كه حاكمان فعلي گرفتار آن شده‌اند گرفتار نيايد.

۵ نظر:

پ ص گفت...

جناب پدرام با درود
من هم با شما در نبایدها موافقم بخصوص در بند اخر ولی یک نکته مهم وجود دارد وان اینکه بازی دو طرف دارد واکنش طرف مقابل تا اینجا عدم تعامل بوده و بهمین دلیل بحران در حال گسترش است (اتفاقات شهرهای دیگر در 13 ابان) و اگر به لایه های زیرین برسد انوقت تضمینی نیست تا خشونت هم چنان یک طرفه باقی بماند و شعارها تند تر و رادیکال تر نشود سیاست بازیگران یا هیچ یا همه چیز است اراده ای برای پذیرفتن عواقب اسف باری که ممکن است دامنگیر کشور شود دیده نمی شود اگر تلاشی هم بعضا صورت میگیرد عقیم مانده مشکل اصلی همین جاست چه راهی ممکن است رفتارها را منطقی و مناسب وضع موجود کند و بازیگران باین واقعیت برسند که همه دریک قابقیم . بنظر من بنبست موجود قابل شکستن نیست وعزم جدی در ادامه رفتار فعلی است

پدرام گفت...

جناب پ – ص با درود متقابل
با نكات جنابعالي موافقم. اما نااميد نيستم. نشنيدن شعار"جمهوري ايراني" در روز 13 آبان نشانه‌هاي اميدوار‌كننده‌اي در خود داشت مبني بر اينكه جنبش سبز آنچنان هم كه تصور مي‌شد بي توجه به توصيه‌هاي رهبران جنبش نيست. لذا به‌نظرمن راه برون‌رفت از اين بن‌بست عوض كردن صحنه بازي از سوي رهبران جنبش و بردن خواسته‌هاي خود و جنبش بسوي آن‌چيزهائي است كه در يادداشت بعدي توضيح خواهم داد.

محمد حسین گفت...

جالب بود.در مورد حجاریان بعید می دانم خبرهایی را که در زندان به او می دادند باور کرده باشد.
ضمنآ در نگرش ضدانقلابانه با شما کاملآ موافقم و یادداشت جدیدی که در میناتکست منتشر خواهم کرد به همین موضوع اختصاص دارد که ظاهرآ این انقلابیون عزیز دست وردار از سر ما نیستند.

پدرام گفت...

جناب محمدحسين
البته بنده معتقدم سعيد حجاريان سر بازجويان خود كلاه گذاشت و اين را طي يادداشتي در همين وبلاگ توضيح دادم اما خود او در يكي از ديدارهايش گفته بود كه بازجويان به او گفته‌اند با تئوري حاكميت دوگانه تو مردم به جان هم افتاده‌اند و اين او را نگران كرده است.

محمد حسین گفت...

این سعید حجاریان هم نمونه ایست که بدل ندارد.
نمی دانم واکنش بازجویان ایشان چه بوده است! مثلآ از خود نپرسیدند که اگر ملت ایران معنای حاکمیت دوگانه را می فهمیدند که حال و روزشان بهترا ز حالا بود و نیاز نداشتند که بر اساس آن تئوری به جان هم بیفتند!