یکی از مهمترین صفات ماده زنده و شاید مهمترین آن اعمال اثر متقابل با محیط اطراف است. به این معنی که ارگانیسم تا با محیط اطراف خود تبادل مواد و انرژی نکند زنده شناخته نمیشود. فرهنگ یک قوم هم تا با اقوام و جوامع دیگر ارتباط نداشته باشد تعالی نمییابد. شکلگیری فرهنگ که نشانه و شاخصه اقوام و جوامع بشری است در بستر زمان و در ارتباط و تعامل خود خواسته ( تجارت وبازرگانی ) و یا تحمیلی (جنگ) شکل گرفته و ضمن برخورداری از ویژگی ها و استثنائات خود مشترکاتی نیز با جوامع دیگر بخصوص جوامع نزدیک دارد.
در گذشته بواسطه بعد مسافت و پراکندگی حاصل از شرایط اقلیمی این تاثیر متقابل روندی کند داشته بطوریکه تغییرات در اداب و سنن و باورها خیلی محسوس نبوده اما امروز بواسطه شرایطی که تکنولوژی مدرن به جهان تحمیل نموده این پراکندگی به نوعی تجمع بدل گشته و دنیای پراکنده قبلی به دهکده ای جمع و جور تبدبل شده که هر کس بنا بر اراده خود قادر است تمام اتفاقات را در هر نقطه روی این کره خاکی رصد کند حلقه دوستان، دیگر به محیط محله و شهر محدود نیست. این امر ناگزیر شتاب تغییرات را انچنان میکند که برای هر فرد در طول زندگی میتواند ملموس باشد و حتی گاها از شتاب تغییرات عقب میماند.
تاریخ نگاری از مواردی است که بشدت تحت تاثیر فناوری ارتباطات، تحولی جدی یافته بطوریکه دیگر ایندگان قادر به تحریف تاریخ نخواهند بود زیرا امروزی ها نمی توانند وقایع را به میل خود تعریف و ثبت کنند رویدادهای گذشته که توسط هرگروهی و فردی به میل و خواسته خود روایت شده ناقل ابهامات بسیار بوده وبرای قضاوت بیطرفانه قابل استناد نیستند.
فرایند تعالی تمدن بشر بی شک در سایه اتفاقات مهم علمی انجام شده بطوریکه هر کشف و اختراعی موجب تحولی عظیم در باورها و روش زندگی بشر شده است. اختراع چرخ، خط، کاغذ، ماشین بخار، ماشین چاپ، برق و .... حاصل عملکرد ذهن خلاق و جستجو گر انسان بوده و به تعبیری تاثیر متقابل انسان و طبیعت است.
تلاش انسان برای کشف راز بزرگ خلقت یعنی حیات از دوران و زمانی بسیار دور اغاز شده. دانشمندان این حوزه هر از گاهی تعریفی از حیات ارائه داده اند اما تا مدتها رازی بزرگ در برابرشان بود که در تمام ارگانیسم های زنده وجود دارد "نیروی عاقله "، که اولین بار توسط ارسطو از ان نام برده شد (ENTELECHIE ودرفلسفه افلاطون psyche ). این تعاریف از این نیرو، منشاء چالش و جنگ ایدئولوژیکی بین دو مکتب فلسفی یعنی ماتریالیسم و ایدئالیسم شد.
ایدئالیستها به ان جوهر حیات جاودانی و غیرقابل تجربه گفتند و مذاهب انرا "روح جاودانی و جزءخدایی" نامیدند. کانت " اصل داخلی حرکت " و هگل روح جهانی. بعدها داروین گفت سرچشمه موجود عالی را باید در تحول و تکامل و تغییر سیستمهای بسیار ساده اولین موجودات زنده یافت و مشخص شد که نیروی عاقله خارج از ماده زنده نیست. اما این کشفیات با انکه تناقضاتی در باورهای مذهبی داشت موجب نشد که از باور انسان به ماوراءالطبیعه کاسته شود زیرا انچه که انسان را مجذوب ان میکند ریسمانهایی به مراتب مستحکمتر دارند و این کشفیات در لابلای بحث های کلامی محصور شد و لااقل باعث نشد که اعتقاد به ان کم شود. مواردی نظیر کشف قوانین فیزیک و شیمی که وجودی بالذاته و همیشگی دارند و کسی انها را بوجود نیاورده اعتقاد به خالق را قوت بیشتری بخشید.
در باور ادیان ابراهیمی خداوند در بارگاه خویش بر این جهان حکومت میکند و پیامبران توسط ملائک اوامر (وحی) را دریافت میکنند. خداوند در روز محشر به داوری اعمال بشر می نشیند. دفتر اعمال نزد ملائکه نوشته شده در ان روز باز میشود مؤمنان راهی بهشت (مکانی دل انگیز وروح پرور که در ان مؤمنان از زندگی لذت بخشی برخوردارند ) و گناهکاران به دوزخ میشوند (اتشگاهی که هیزمش گناهکاران است و البته همنشینی با انواع مار و اژدها و حیواناتیکه بشر از انها میترسد و زجری بینهایت در انتظارشان است). در یهودیت حتی ارتباط مستقیم موسی با خداوند در کوه طور و دیدن جمال حق در ائینهای شفاف و گرفتن الواح تورات بلاواسطه از خداوند و کشتی گرفتن یعقوب با خداوند و پیروز شدن در کشتی (البته یهودیها این موضوع را حاصل ترجمه اشتباه کتاب مقدس میدانند) ذکر شده. به هر حال پایه و اساس تفکر مؤمنان ان است که دین واسط و وسیله اعمال قدرت الهی در این دنیا و در جوامع بشری است. اما این داعیه منشاء جنگهایی بین انها شد. هریک از ادیان یهود و مسیحیت و اسلام خود را درمقام انحصار ان دانستند و جنگها برای احقاق این حق بین انها به راه افتاد. پیش از اسلام جنگ بین یهودیت و مسیحیت و بعدها با ظهور اسلام جنگهای صلیبی بین مسیحیها و مسلمانان. اما داستان به اینجا ختم نشد. مذاهب و فرقه هایی از دل ادیان بیرون امدند و هریک مدعی شدند که انها پیروان راستین دین خود بوده و باور و اعتقاد خود را حقیقت دین و باور دیگران را باطل اعلام کردند و مدعی شدند كه حق رهبری دینی جوامع از ان انهاست (باین ترتیب دایره این ادعا گسترده تر شد. هنوز جنگ بین کاتولیک ها و پروتستانها اگر چه فروکش کرده اما خاتمه نیافته و هیچیک دیگری را برنمی تابد).
نزاع بین فرق اسلامی هم امروز در اوج خود است (این نزاع هم از همین تفکر ناشی است)، تا جائیکه خون هریک توسط دیگری مباح و پاداش کشتن دگراندیشی که در صف باطل ایستاده بهشت است ( گفته شده شاه اسماعیل صفوی مردم تبریز را در مسجد جامع گرد اورد و به سه خلیفه راشدین اهانت کرد و هرکه همراهی نکرد و معترض شد شکمش با شمشیر وخنجر مأمورینی که در بین مردم گمارده بود پاره شد و بعدها سلطان سلیم عثمانی به تلافی آن، در اناتولی چهل هزار شیعه را از دم تیغ گذراند. البته این اتفاقات در همه ادیان روی داده. میگویند انوشیروان عادل! از این جهت از جانب روحانیت زرتشتی عادل لقب گرفت که هزاران نفر از مزدکیها را قتل عام کرد). هیچیک از این فرق چه مسیحی وچه مسلمان و چه پیروان ادیان دیگر اگرچه برخی یکدیگر را به رسمیت میشناسند اما تحمل یکدیگر را ندارند و حذف فیزیکی دگراندیشان مذاهب تنها راه علاج شناخته شده است زیرا اصل بر این است که تنها یک فهم از مذهب وجود دارد و البته انهم نزد انهاست. سمینارهای وحدت و راه حل گفتگو بین ادیان هم هر چند سعی و تلاش نواندیشان و مصلحان انها برای همزیستی دوستانه صورت گرفته و میگیرد اما راه بجایی نبرده و نمی برد ( گویا ادعای جنگ تمدنها بیشتر به واقعیت نزدیک باشد) و همچنان چالش و درگیری ادامه داشته و مسئله لاینحل باقی است. شیعیان توسط طالبان و القائده وهابی در حملات انتحاری در عراق و پاکستان و افغانستان حتی در مساجد و در حال اقامه نماز و یا درحال برگزاری مراسم مذهبی در بقاء متبرکه خود در کربلا و نجف هدف این کشتار میشوند. همه اینها نشان از ان دارد که در جوامعی که مذهب قدرتمند است دگراندیشان و اهل فرق دیگر امنیت لازم را نداشته یا به تقیه روی میاورند یا بار کوچ به مکانی امنتر میبندند و یا بیرحمانه کشته میشوند (سطح تحمل اندیشه مخالف در کشورهای کمونیستی به مراتب پایینتر است. البته این خصیصه همگانی حکومتهای ایدئولوژیک است).
حال سؤال اصلی این است که وقتی تحمل افکاری که دارای مبنا و سرچشمه مشترکند نزد برخی از دینمداران تا این درجه نازل است ایا میتوان توقع داشت که تحمل اندیشههایی نظیر لیبرالیسم وسکولاریسم (بمعنی جدایی دین از سیاست ) وجود داشته باشد و یا حقوق شهروندی معتقدان به اندیشههایی که ظاله نامیده میشوند به رسمیت شناخته شود. این اصلاً امکانپذیر نیست( در یکی از جلدهای تاریخ تمدن ویل دورانت خواندم كه در قرون وسطی در یکی از شهرهای اروپا در روز جمعه هرماه خاخام یهودی میبایست در مراسمی شرکت میکرد تا اسقف کلیسای کاتولیک بدلیل اینکه حضرت مسیح را یهودیان به صلیب کشیده بودند سیلی محکمی بر صورتش بنوازد). تفکری که حکومت را امری الهی میداند و خود را نماینده تامالاختیار دانسته وظیفه و رسالت خود را در اعمال ان تعریف میکند، قائل به نظر مردم و احاد جامعه نیست و انرا امری اجباری دانسته که امت جز تسلیم و تمکین راهی ندارد و در ان صورت مشمول رأفت الهی شده و دنیا و اخرتشان تأمین میشود. در این نگاه اکثریت و اقلیت بیمعناست و همه باید مطیع اوامر حکومت باشند. این نگاه بنبستی پیش روی جوامع میگذارد ( شدت عمل این دیدگاه در قرون وسطی با دادگاههای تفتیش عقاید به اوج رسید ) که نمی تواند فرایند تحملپذیری را خود خواسته در جامعه عملی ساخت. از انجائیکه تفکر و اندیشه را نمیتوان با هیچ قدرت قهریهای کنترل کرد لذا بعضی از جوامع توانستند در حوزه قدرت بنحوی وارد عمل شده و با ایجاد کانون های قدرت مستقل از دولتها و کلیسا، توانایی حذف و یکهتازی را از انها سلب نمایند. این عمل تنها در شرایطی ممکن شد که دولتها استقلال مالی خود را از دست دادند و از ثروت کلیسا هم چیزی باقی نماند (قدرت مالی کلیسا از هدایا و نذورات مردم تأمین میشود)، بطوریکه هزینههای دولت از کار و تلاش شهروندان پرداخت شد و مابهازای ان حکومت قانون و حقوق شهروندی بود.
اما حکومتهای دینمحور همواره از چند جهت ضربه پذیرند. اول خرافات و غلو دوم مجری دانستن خود به اجرای احکام شریعت و اجبار قهرامیز مردم به انجام انچه که انها انرا نماد دینمداری میدانند ( طالبان در افغانستان بلندی ریش مردان را اندازه میگرفتند و اگر از اندازه تعریف شده کوتاهتر بود تعزیر میشدند).
غلو بدلیل اینکه اعتقادات و باورهایی غیرمتعارف و غیرعقلانی است و رفتار اجباری که موجب بی اعتباری اختیار و عمل به باور و محدودیت در انجام تمایلات در محدوده شخصی که مردم و بخصوص جوانان را عاصی میکند. بخصوص که در بیشتر جهان رفتاری عادی و نرم باشد (نوع پوشش و ارایش. اوایل انقلاب مواردی از رنگ کردن دستهای مردانی که استین کوتاه پوشیده بودند و یا بریدن کراوات و بعضاً تراشیدن موی جوانان که هرچند دیری نپایید اما نشان از وجود بعضی تفکرات افراطی است) و بالاخره عدم به روز شدن و انعطافناپذیری در برابر تحولات زمان. زیرا بدلیل ارتباط جهانی نفوذ تجدد غیرقابل کنترل است و اینکه تجدد تنها در استفاده از وسایل صنعتی خلاصه نمی گردد بلكه همراهان و میهمانان دعوت نشده و طفیلیهایی دارد که تهدیدی جدی برای جوامع سنتی هستند.
ازادی اندیشه از این منظر که تحت اراده شخص فعلیت درونی دارد تنها در مقاطعی قدرت قهریه قادر است از فعلیت وطرح بیرونی ان ممانعت کند، زیرا تراکم سؤالات در نامحدوده اذهان همواره درپی یافتن پاسخ انها و علل وجودی انها خارج از فضای انتزاعی در دنیای واقعی است. هرگاه امال و ارزوها تضادی منطقی با وضعیت جامعه داشته و همچنین این تمایلات تناقضی با واقعیتهای جاری در جوامع دیگر نداشته باشند یعنی نرم جهان توسعهیافته باشد ناگزیر بصورتي بسیار نیرومند در جامعه مطرح و درخواست میشود و اگر پاسخ در خوری نیابد پایه تغییرات بنیادی خواهد شد زیرا اصل تبادل و تاثیر جوامع بر یکدیگر قابل تغییر و چشمپوشي نیست.
تاریخ نگاری از مواردی است که بشدت تحت تاثیر فناوری ارتباطات، تحولی جدی یافته بطوریکه دیگر ایندگان قادر به تحریف تاریخ نخواهند بود زیرا امروزی ها نمی توانند وقایع را به میل خود تعریف و ثبت کنند رویدادهای گذشته که توسط هرگروهی و فردی به میل و خواسته خود روایت شده ناقل ابهامات بسیار بوده وبرای قضاوت بیطرفانه قابل استناد نیستند.
فرایند تعالی تمدن بشر بی شک در سایه اتفاقات مهم علمی انجام شده بطوریکه هر کشف و اختراعی موجب تحولی عظیم در باورها و روش زندگی بشر شده است. اختراع چرخ، خط، کاغذ، ماشین بخار، ماشین چاپ، برق و .... حاصل عملکرد ذهن خلاق و جستجو گر انسان بوده و به تعبیری تاثیر متقابل انسان و طبیعت است.
تلاش انسان برای کشف راز بزرگ خلقت یعنی حیات از دوران و زمانی بسیار دور اغاز شده. دانشمندان این حوزه هر از گاهی تعریفی از حیات ارائه داده اند اما تا مدتها رازی بزرگ در برابرشان بود که در تمام ارگانیسم های زنده وجود دارد "نیروی عاقله "، که اولین بار توسط ارسطو از ان نام برده شد (ENTELECHIE ودرفلسفه افلاطون psyche ). این تعاریف از این نیرو، منشاء چالش و جنگ ایدئولوژیکی بین دو مکتب فلسفی یعنی ماتریالیسم و ایدئالیسم شد.
ایدئالیستها به ان جوهر حیات جاودانی و غیرقابل تجربه گفتند و مذاهب انرا "روح جاودانی و جزءخدایی" نامیدند. کانت " اصل داخلی حرکت " و هگل روح جهانی. بعدها داروین گفت سرچشمه موجود عالی را باید در تحول و تکامل و تغییر سیستمهای بسیار ساده اولین موجودات زنده یافت و مشخص شد که نیروی عاقله خارج از ماده زنده نیست. اما این کشفیات با انکه تناقضاتی در باورهای مذهبی داشت موجب نشد که از باور انسان به ماوراءالطبیعه کاسته شود زیرا انچه که انسان را مجذوب ان میکند ریسمانهایی به مراتب مستحکمتر دارند و این کشفیات در لابلای بحث های کلامی محصور شد و لااقل باعث نشد که اعتقاد به ان کم شود. مواردی نظیر کشف قوانین فیزیک و شیمی که وجودی بالذاته و همیشگی دارند و کسی انها را بوجود نیاورده اعتقاد به خالق را قوت بیشتری بخشید.
در باور ادیان ابراهیمی خداوند در بارگاه خویش بر این جهان حکومت میکند و پیامبران توسط ملائک اوامر (وحی) را دریافت میکنند. خداوند در روز محشر به داوری اعمال بشر می نشیند. دفتر اعمال نزد ملائکه نوشته شده در ان روز باز میشود مؤمنان راهی بهشت (مکانی دل انگیز وروح پرور که در ان مؤمنان از زندگی لذت بخشی برخوردارند ) و گناهکاران به دوزخ میشوند (اتشگاهی که هیزمش گناهکاران است و البته همنشینی با انواع مار و اژدها و حیواناتیکه بشر از انها میترسد و زجری بینهایت در انتظارشان است). در یهودیت حتی ارتباط مستقیم موسی با خداوند در کوه طور و دیدن جمال حق در ائینهای شفاف و گرفتن الواح تورات بلاواسطه از خداوند و کشتی گرفتن یعقوب با خداوند و پیروز شدن در کشتی (البته یهودیها این موضوع را حاصل ترجمه اشتباه کتاب مقدس میدانند) ذکر شده. به هر حال پایه و اساس تفکر مؤمنان ان است که دین واسط و وسیله اعمال قدرت الهی در این دنیا و در جوامع بشری است. اما این داعیه منشاء جنگهایی بین انها شد. هریک از ادیان یهود و مسیحیت و اسلام خود را درمقام انحصار ان دانستند و جنگها برای احقاق این حق بین انها به راه افتاد. پیش از اسلام جنگ بین یهودیت و مسیحیت و بعدها با ظهور اسلام جنگهای صلیبی بین مسیحیها و مسلمانان. اما داستان به اینجا ختم نشد. مذاهب و فرقه هایی از دل ادیان بیرون امدند و هریک مدعی شدند که انها پیروان راستین دین خود بوده و باور و اعتقاد خود را حقیقت دین و باور دیگران را باطل اعلام کردند و مدعی شدند كه حق رهبری دینی جوامع از ان انهاست (باین ترتیب دایره این ادعا گسترده تر شد. هنوز جنگ بین کاتولیک ها و پروتستانها اگر چه فروکش کرده اما خاتمه نیافته و هیچیک دیگری را برنمی تابد).
نزاع بین فرق اسلامی هم امروز در اوج خود است (این نزاع هم از همین تفکر ناشی است)، تا جائیکه خون هریک توسط دیگری مباح و پاداش کشتن دگراندیشی که در صف باطل ایستاده بهشت است ( گفته شده شاه اسماعیل صفوی مردم تبریز را در مسجد جامع گرد اورد و به سه خلیفه راشدین اهانت کرد و هرکه همراهی نکرد و معترض شد شکمش با شمشیر وخنجر مأمورینی که در بین مردم گمارده بود پاره شد و بعدها سلطان سلیم عثمانی به تلافی آن، در اناتولی چهل هزار شیعه را از دم تیغ گذراند. البته این اتفاقات در همه ادیان روی داده. میگویند انوشیروان عادل! از این جهت از جانب روحانیت زرتشتی عادل لقب گرفت که هزاران نفر از مزدکیها را قتل عام کرد). هیچیک از این فرق چه مسیحی وچه مسلمان و چه پیروان ادیان دیگر اگرچه برخی یکدیگر را به رسمیت میشناسند اما تحمل یکدیگر را ندارند و حذف فیزیکی دگراندیشان مذاهب تنها راه علاج شناخته شده است زیرا اصل بر این است که تنها یک فهم از مذهب وجود دارد و البته انهم نزد انهاست. سمینارهای وحدت و راه حل گفتگو بین ادیان هم هر چند سعی و تلاش نواندیشان و مصلحان انها برای همزیستی دوستانه صورت گرفته و میگیرد اما راه بجایی نبرده و نمی برد ( گویا ادعای جنگ تمدنها بیشتر به واقعیت نزدیک باشد) و همچنان چالش و درگیری ادامه داشته و مسئله لاینحل باقی است. شیعیان توسط طالبان و القائده وهابی در حملات انتحاری در عراق و پاکستان و افغانستان حتی در مساجد و در حال اقامه نماز و یا درحال برگزاری مراسم مذهبی در بقاء متبرکه خود در کربلا و نجف هدف این کشتار میشوند. همه اینها نشان از ان دارد که در جوامعی که مذهب قدرتمند است دگراندیشان و اهل فرق دیگر امنیت لازم را نداشته یا به تقیه روی میاورند یا بار کوچ به مکانی امنتر میبندند و یا بیرحمانه کشته میشوند (سطح تحمل اندیشه مخالف در کشورهای کمونیستی به مراتب پایینتر است. البته این خصیصه همگانی حکومتهای ایدئولوژیک است).
حال سؤال اصلی این است که وقتی تحمل افکاری که دارای مبنا و سرچشمه مشترکند نزد برخی از دینمداران تا این درجه نازل است ایا میتوان توقع داشت که تحمل اندیشههایی نظیر لیبرالیسم وسکولاریسم (بمعنی جدایی دین از سیاست ) وجود داشته باشد و یا حقوق شهروندی معتقدان به اندیشههایی که ظاله نامیده میشوند به رسمیت شناخته شود. این اصلاً امکانپذیر نیست( در یکی از جلدهای تاریخ تمدن ویل دورانت خواندم كه در قرون وسطی در یکی از شهرهای اروپا در روز جمعه هرماه خاخام یهودی میبایست در مراسمی شرکت میکرد تا اسقف کلیسای کاتولیک بدلیل اینکه حضرت مسیح را یهودیان به صلیب کشیده بودند سیلی محکمی بر صورتش بنوازد). تفکری که حکومت را امری الهی میداند و خود را نماینده تامالاختیار دانسته وظیفه و رسالت خود را در اعمال ان تعریف میکند، قائل به نظر مردم و احاد جامعه نیست و انرا امری اجباری دانسته که امت جز تسلیم و تمکین راهی ندارد و در ان صورت مشمول رأفت الهی شده و دنیا و اخرتشان تأمین میشود. در این نگاه اکثریت و اقلیت بیمعناست و همه باید مطیع اوامر حکومت باشند. این نگاه بنبستی پیش روی جوامع میگذارد ( شدت عمل این دیدگاه در قرون وسطی با دادگاههای تفتیش عقاید به اوج رسید ) که نمی تواند فرایند تحملپذیری را خود خواسته در جامعه عملی ساخت. از انجائیکه تفکر و اندیشه را نمیتوان با هیچ قدرت قهریهای کنترل کرد لذا بعضی از جوامع توانستند در حوزه قدرت بنحوی وارد عمل شده و با ایجاد کانون های قدرت مستقل از دولتها و کلیسا، توانایی حذف و یکهتازی را از انها سلب نمایند. این عمل تنها در شرایطی ممکن شد که دولتها استقلال مالی خود را از دست دادند و از ثروت کلیسا هم چیزی باقی نماند (قدرت مالی کلیسا از هدایا و نذورات مردم تأمین میشود)، بطوریکه هزینههای دولت از کار و تلاش شهروندان پرداخت شد و مابهازای ان حکومت قانون و حقوق شهروندی بود.
اما حکومتهای دینمحور همواره از چند جهت ضربه پذیرند. اول خرافات و غلو دوم مجری دانستن خود به اجرای احکام شریعت و اجبار قهرامیز مردم به انجام انچه که انها انرا نماد دینمداری میدانند ( طالبان در افغانستان بلندی ریش مردان را اندازه میگرفتند و اگر از اندازه تعریف شده کوتاهتر بود تعزیر میشدند).
غلو بدلیل اینکه اعتقادات و باورهایی غیرمتعارف و غیرعقلانی است و رفتار اجباری که موجب بی اعتباری اختیار و عمل به باور و محدودیت در انجام تمایلات در محدوده شخصی که مردم و بخصوص جوانان را عاصی میکند. بخصوص که در بیشتر جهان رفتاری عادی و نرم باشد (نوع پوشش و ارایش. اوایل انقلاب مواردی از رنگ کردن دستهای مردانی که استین کوتاه پوشیده بودند و یا بریدن کراوات و بعضاً تراشیدن موی جوانان که هرچند دیری نپایید اما نشان از وجود بعضی تفکرات افراطی است) و بالاخره عدم به روز شدن و انعطافناپذیری در برابر تحولات زمان. زیرا بدلیل ارتباط جهانی نفوذ تجدد غیرقابل کنترل است و اینکه تجدد تنها در استفاده از وسایل صنعتی خلاصه نمی گردد بلكه همراهان و میهمانان دعوت نشده و طفیلیهایی دارد که تهدیدی جدی برای جوامع سنتی هستند.
ازادی اندیشه از این منظر که تحت اراده شخص فعلیت درونی دارد تنها در مقاطعی قدرت قهریه قادر است از فعلیت وطرح بیرونی ان ممانعت کند، زیرا تراکم سؤالات در نامحدوده اذهان همواره درپی یافتن پاسخ انها و علل وجودی انها خارج از فضای انتزاعی در دنیای واقعی است. هرگاه امال و ارزوها تضادی منطقی با وضعیت جامعه داشته و همچنین این تمایلات تناقضی با واقعیتهای جاری در جوامع دیگر نداشته باشند یعنی نرم جهان توسعهیافته باشد ناگزیر بصورتي بسیار نیرومند در جامعه مطرح و درخواست میشود و اگر پاسخ در خوری نیابد پایه تغییرات بنیادی خواهد شد زیرا اصل تبادل و تاثیر جوامع بر یکدیگر قابل تغییر و چشمپوشي نیست.
۵ نظر:
سلام جناب پدرام
به موضوع جالبی پرداختید.
به عنوان یک مسلمان معتقد، اعتقاد دارم که دیندار واقعی کسی است که به تنوع و تکثر احترام میگذارد و حکومت دین نیز میبایست زمینه وجود تنوع و تکثر و زندگی آزاد برای تمامی گروهها را فراهم کند.
بر اساس دین اسلام تنها راه سعادت ایمان همراه با عمل صالح است. در قرآن بارها در آیه 62 بقره 69 مائده و .. به این نکته اشاره دارد که در مسحییان، یهودیان و ... با داشتن عمل صالح و ایمان تردیدی به سعادت و نیک بختی خود نداشته باشند. بعلاوه در سوره والعصر اشاره دارد که مسیر سعادت کل انسان(نه مسلمانان و نه مومنان و... بلکه کل بشریت)تنها عمل صالح همراه با ایمان است.
خداوند ملاک قشری ندارد که کسی مسلمان، مسیحی، یهودی، و یا هر دین دیگر باشد به سعادت برسد بلکه تنها راه سعادت ایمان همراه با عمل و به تمام معنی انسان بودن است. هیچ فردی به خاطر داشتن دین و یا تعلق به قومی به خدا نزدیک نیست و ملاک نزدیکی به خداوند تقوی و خداترسی است.
حتی در آیه 14 حجرات، خداوند به مسلمانانی اشاره دارد که ایمان در دلهای آنها رسوخ نمیکند. پس مسلمانی نقطه امتیازی در نزد خداوند نیست و ملاک تنها عمل است.
روح تمامی ادیان در تسلیم بودن در مقابل خداوند است و البته دین محمد(ص) به عنوان خاتم المرسلین هست که به صراحت به این نکات اشاره دارد و سعادت را در انحصار یک دین خاص بیان نمیکند و این نشانه دیدگاه کامل دین خاتم است. با این نگرش تمامی ادیان در وحدت کامل هستند و نیازی نیست کسی خود را بر دیگری برتر بداند تا مجبور کند دیگران به روش وی درآیند.
جالب بود. ممنون
جناب محمدي
اين نوشته ارزشمند از اينجانب نيست و نوشته يكي از همراهان وبلاگ جناب پ - ص مي باشد.
بسیار عمیق و ارزنده بود و موجب حظ فراوان گردید.
باعرض سلامو درودوتبریک سال نو وارزوی سلامتی وبهروزی برای همه بویژه جناب پدرام و دوستان وهمراهان سایت
جناب محمدی کاملا صحیح می فرمایید
جناب محمد حسین بسیار از لطف حضرت عالی سپاسگزارم
جناب سروش ممنونم
ارسال یک نظر