۱۳۸۸ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

فوتبال ايران، نمايشگاه بين المللي واقعيات ايران

مايلي كهن، نيامده رفت. مايلي كهني كه تصميم گيران پيدا و پنهان فوتبال ايران او را در اين شرايط بحراني فرشته نجات تصور كرده بودند و يا دوست داشتند آنگونه تصور كنند پس از انشار نامه هائي كه مكرر در مكرر خود را بري از چنين رفتارهائي دانسته بود و يا تبليغ مي كرد 20 روز پس از دريافت حكم مربي گري تيم ملي فوتبال ايران و يك و نيم ماه مانده به حساس ترين مسابقه تيم ايران و بدون آنكه در كنار اين تيم تمريني داشته و يا مسابقه اي برگزار كرده باشد كنار رفت. روشن است كه مقصر اصلي و فرعي اين حادثه تلخ او نيست چرا كه هر كسي ويژگيهائي دارد و ظرفيتهائي. مسبب اصلي اين واقعه تصميم گيران و تصميم سازان اين امورند كه وظيفه خود را بدرستي انجام نمي دهند. اما هدف اين نوشته پرداختن به اينكه چرا چنين شد نيست بلكه به بهانه اين رويداد، قصد اشاره به اين نكته را دارد كه فوتبال ايران چون نمايشگاهي واقعيات جامعه ايراني را يكجا در معرض ديد همگان قرار مي دهد و لذا به نظر ميرسد كه بررسيهاي جامعه شناختي روي فوتبال ايران، بتواند بسياري از ويژگيهاي ساختاري جامعه ايراني را براي محققان نمايان سازد.
كمتر صاحبنظري ميتوان يافت كه در تبيين تحولات ايران، به حاكميت هزاران ساله استبداد در اين سرزمين اشاره اي نكند. به عبارت عيني تر كمتر ايراني را ميتوان يافت كه تجربه شكاف ميان قدرت و مسؤوليت را تجربه نكرده باشد. بر خلاف تصور رايج، اين شكاف منحصر به سطوح حكومتي نبوده و در تار و پود زندگي اجتماعي، شغلي، خانوادگي و فردي آحاد جامعه ريشه دوانده و فعال است. دستيابي به انواع گوناگون قدرت اعم از اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و حتي علمي در ميات ما، بيش از آنكه از طريق مسلح شدن به قابليتهاي فردي و به اثبات رساندن آن كه لازمه اصلي مسؤوليت پذيري هست صورت گيرد با زور بازو، روابط عاطفي و شخصي و دروغ و فريب محقق مي شود. بنابراين در دويدن هاي روزمره ما بيش از آنكه تلاش براي كسب مهارت و دانش مشهود باشد تلاش براي برقراري و يا تقويت رابطه با قدرتمندان، دروغ گفتن و فريب دادن و توسل به خشونت به چشم مي خورد.
هر كدام از ما از صبح تا شب، موارد متعددي از اين نوع گفتار و رفتار رابطه سالارانه، فريبكارانه و خشونت آميز را در سطوح خرد و كلان شاهديم اما جائي هست كه در آن كلكسيوني از اين گونه اعمال جمع است و چون جشنواره اي شكاف قدرت و مسؤوليت و گفتار و كردار فريبكارانه، خشوت آميز و رابطه سالار ناشي از آنرا در معرض ديد همه جهانيان قرار مي دهد. آنجا جائي نيست جز فوتبال ايران.
فدراسيون فوتبال ايران رئيسي و هيأت رئيسه اي دارد كه در عرص يك سال، دو مربي براي تيم ملي فوتبال ايران منصوب كرده و در هر دو مورد نيز با شكستهاي فاجعه باري روبرو شده اند. با بركناري علي دائي، انتظار اين بود كه در انتخاب مربي جديد درايت و تعمق بيشتري صورت گيرد اما در اين چند روز ديديم كه انتصاب دوم فاجعه بارتر از انتصاب اول از آب درآمد. اما مسؤولين فدراسيون فوتبال نه استعفاء مي دهند و نه عزل مي گردند در حاليكه مسبب اصلي و فرعي اين وقايع آنانند. اين نمونه اي از شكاف قدرت و مسؤوليت.
در جريان بازيهاي جام جهاني فوتبال 2006 در آلمان، دو بازيكن تيم ملي فوتبال ايران در جريان بازي و در جلو ديدگان ميليونها و شايد ميلياردها بيننده تلويزيوني با هم درگيري فيزيكي پيدا كردند. چيزي كه در سراسر دنيا كم سابقه و شايد بي سابقه باشد. اين هم از خشونت.
آقاي مايلي كهن پس از انتصاب به مربي گري تيم ملي در مصاحبه اي كه با برنامه ورزش و مردم شبكه يك تلويزيون داشت خاطره اي را به اين صورت نقل كرد:
"در يكي از بازيهاي اخير سايپا در دقايق پاياني بازي، بازيكن 18 ساله اي را وارد ميدان كردم كه او گلي نيز به ثمر رساند اما پس از زدن گل حركتي انجام داد كه منجر به شكايت مدعي العموم از او و زنداني شدنش گرديد. بدنبال اين اتفاق، من به قاضي پرونده او مراجعه كردم و به او گفتم شما بايد من معلم را زنداني كنيد و نه شاگرد مرا. آقاي قاضي نيز به بنده لطف كردند و دستور آزادي آن بازيكن 18 ساله را صادر نمودند". اما اينك و با گذشت دو هفته از نقل آن خاطره، بيانيه هائي اينچنين از همين فرد معلم صادر ميشود. اين هم نشانه هائي از رياكاري و رابطه سالاري. البته از اين نمونه ها زياد است كه نه ضرورتي براي طرح در اينجا دارند و نه ذهن براي بخاطر آوردن آنها مرا ياري مي كند.
فوتبال ايران به دو دليل عمده اين قابليت را يافته است كه نمايشگاه بين المللي واقعيات ايران لقب گيرد:
اولي به ماهيت خود فوتبال مربوط است. فوتبال مجموعه نسبتاً كاملي از ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي است و لذا اين قابليت را دارد كه ويژگيهاي ساختاري جامعه پشتيبان خود را بنماياند.
دومي شايد مختص ايران باشد آنجا كه حكومتها قصد دارند به هر دليلي، انرژيهاي انباشته جامعه در ساير زمينه ها را در فوتبال خالي كنند. بي دليل نيست كه:
- نشريات و روزنامه هايي كه به مسائل سياسي و اجتماعي مي پردازند با كوچكترين خطائي از صحنه حذف مي شوند اما نشريات روزانه و هفتگي رنگارنگ فوتبال نويس هر چيزي مي نويسند و هر كاري مي كنند ولي دريغ از توجه و نگراني از تشويش اذهان عمومي
- در برنامه هاي راديوئي و تلويزيوني اثري از فعاليت رسانه اي در باب مسائل اصلي جامعه نيست و هر چه هست كاركردي بوقي دارد اما در اين دستگاه عريض و طويل مسائل ورزشي به ويژه درمورد فوتبال با دريدگي كامل مطرح ميشود
- مسلمان خوانده شدن ملي – مذهبي ها و اعضاي نهضت آزادي از سوي يك كانديداي انتخابات رياست جمهوري به باد انتقاد گرفته ميشود اما با افشين قطبي عليرغم مصاحبه اي كه با بي بي سي داشت و در آن ادعاهاي بسيار مهمي را عليه ساختارها و هنجارهاي رايج در كشور مطرح كرد براي هدايت تيم ملي فوتبال ايران مذاكره ميشود
- مذاكره با آمريكا و دست دادن با مقامات آمريكائي و حتي صحبت كردن و مقاله نوشتن در اين باره غيرقانوني اعلام ميشود اما مقامات فيفا همه كاره فوتبال ايران ميشوند و تمامي خواسته هاي خود را بر دولت ايران تحميل مي كنند.

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
نعمت‌اللهی هستم
در این رابطه، اهل عرب ضرب‌المثلی دارند که می‌گویند: «الناس علی دین ملوکهم». بدین مفهوم که عامه‌ی مردم، به همان شکل و سیاقی درمی‌ایند که سروران و حکمرانان‌شان درآمده‌اند.

ناشناس گفت...

نه تنها يا افشين قطبي مذاكره شد بلكه در نهايت مربي تيم ملي هم شد

پارسا گفت...

ممنون از تحلیل جالبتان. استفاده کردم.

محمودموسايي گفت...

با سلام تحليل بسيار جالبي بود.
بايد توجه داشت آينده فوتبال ودر كل ورزش مادامي كه تحت تاثير مسائل سياسي باشد تاريك خواهد بود.والبته نبايد از تقيير ديدگاه ها به خاطر نوع برخورد دولت ايران درمجامع بين المللي بر ورزش ايران بخصوص داوري غافل بود.
درضمن پدرام عزيز ممنون از اينكه به وبلاك من سر مي زني منتظر نقد ونظر خوب شما هستم.
محمودموسايي

یک سرپناه گفت...

این کامنت احتمالا ربطی به مطلب بالا ندارد:
می دانید، من اینگونه احساس می کنم، امروز، هر رفتاری که از سوی دکتر احمدی نژاد سر بزند، تاکید می کنم، هر رفتاری، گروهی هستند که مخالفت کنند و بدتر اینکه مسخره کنند. مسلما شما جزو این گروه نخواهید بود، بنابراین خوشحال می شوم استدلال های شما را در نقد اتفاقات روی داده در کنفرانس دوربان دو بشنوم(یا بخوانم).

پدرام در پاسخ يك سرپناه گفت...

دوست گرامي
نكته اول)اينكه برخي هر رفتاري از دكتر احمدي‌نژاد سربزند مخالفت مي‌كنند و يا مسخره مي‌كنند درست است همانگونه كه درمورد آقاي خاتمي چنين بود و هست و اگر صفحه 2 روزنامه كيهان را هجونامه عليه خاتمي و اصلاح طلبان بناميم پربيراه نخواهد بود. اما قطعاً بنده جزء اين دسته نيستم چرا كه مشكل شخصي با آقاي احمدي نژاد ندارم و حتي بود يا نبود او تفاوت شخصي چنداني براي من ندارد و حتي ممكن است منافعي نيز براي من داشته باشد.
نكته‌دوم)مشكل طرفداران صادق آقاي احمدي‌نژاد(نه‌نزديكانش) اين‌ است كه نمي‌خواهند بپذيرندكه در انتخاب او اشتباه كرده‌اند و به كسي رأي داده‌اند كه مملكت‌داري بلدنيست(شايد هم بلندگوهاي تبليغي او نمي‌گذارند)و لذا بجاي پاسخ‌دادن به نقدهائي كه از او ميشود(حتي اگر از روي دشمني و صرف مخالفت هم بوده باشد)بهانه‌جوئي‌ مي‌كنند غافل از اينكه، اگر فراواني انتقادات از كسي زياد بود و كسي از او تعريفي نكرد لزوماً به اين معني نيست كه انتقاداتي كه مطرح ميشود از روي لجبازي است. در خوشبينانه‌ترين حالت، آقاي احمدي‌نژاد چون تعميركار تلويزيوني است كه چون اين كار را بلد نيست دل و روده تلويزيون مشتري خود را پياده كرده ولي اينك بلد نيست چطوري اجزاء دستگاه را سر جاي خود برگرداند لذا شروع كرده به داد و بيداد تا بدين‌ترتيب بي‌سوادي خود در تعمير تلويزيون را بپوشاند.
نكته سوم)براي اظهار نظر درباره كنفرانس دوربان 2 توصيه ميكنم اين مطلب را بخوانيد:
http://www.ayandenews.com/fa/pages/?cid=6289
دوست عزيز، تناقضهاي فاحش ميان گفتار و رفتار آقاي احمدي‌نژاد و عدم صداقتي كه اين تناقضها در ذهن‌ها مي‌كارد باعث ميشود وقايع ژنو جزء خسران دستاوردي براي ملت ايران نداشته‌باشد. آقاي احمدي‌نژاد مداوماً ازقدرتهاي بالاترازخود،خوبي، عدالت‌و انساندوستي طلب مي‌كند ولي هيچكدام از آن خوبي‌ها را بر كساني كه ضعيف‌تر از خود ايشان هستند از دولت اش و حكومتي كه وابسته به آن است مطالبه نمي‌كند. چگونه ممكن است كسي از موضع عدالت خواهي طالب حذف حق وتو در شوراي امنيت بشود ولي در عين حال با نظارت استصوابي و ساير عملكردهاي قدرت طلبانه، غيرمنصفانه و غيرقانوني شوراي نگهبان همراه و حتي در مقاطعي همكار باشد.
باتشكر

ناشناس گفت...

با سلام
منظورتان چه بود از اینکه گفتید: افشین قطبی که با بی بی سی مصاحبه کرد ...؟ او را از خوشان می دانید! یا آنرا نوعی ناهنجاری می بینید؟
در همین رابطه مطلبی نوشته ام. خوشحال می شوم ببینید:
http://www.kalanjar.ir/blog/?p=166

موفق باشید.

سروش ترابی

پدرام در پاسخ ترابي گفت...

افشين قطبي در آن مصاحبه حرفهاي زيادي زد كه مضمون يكي اين بود:
"فوتبال ايران اسير سياست و مذهب است و سياسيون با دخالت در فوتبال ايران قصددارند احساسات فوتبال‌دوستان را به تسخير اميال خود درآورند".

ناشناس گفت...

واقعاً نمی دانم آیا می خواسته اید جواب من را بدهید؟!
به نظرم سؤال را خیلی شفاف پرسیدم. این جواب من نبود.
با تشکر
ترابی

پدرام در پاسخ ترابي گفت...

قصد خاصي نبود. من سؤال جنابعالي را اينطور فهميدم. به هرحال منظورمن اين نبود كه او از خودشان است بلكه قصد اين بود كه گفته شود حاكميت انرژيهاي متمركز جامعه را بسوي فوتبال سوق مي‌دهد و در اين راه تا بدآنجا پيش مي‌رود كه حتي از كسي چون قطبي كه اساسي‌ترين خط قرمزهاي او را آنهم در بي بي سي زير سؤال برده دعوت به همكاري مي‌كند!!!
اين‌بار اميدوارم پاسخ داده باشم

كبوتر ارشدي گفت...

با سلام
خواندم و استفاده كردم.با يك شعر به روزم نظر شما را از جمله نظرات مهم وبلاگ خود مي دانم.
با احترام

محمد حسین گفت...

جناب پدرام
یک برداشت دیگر هم از فوتبال ایران،فرجام دموکراسی جزیره ای است ومضحک و یا تراژیک بودن فرجام آن است.
همانگونه که اشاره فرموده اید در فوتبال روزنامه ها آزادند. و بهکذا تجارت بازیکنان از قوانین اقتصاد باز تبعیت می کند، فیفا هم بر این نظام سیطره دارد(نظام جهانی)رئیسش هم مثلآ دموکراتیک انتخاب شده است اما چرا این دموکراسی اینقدر مضحک و احمقانه از آب در آمده است؟

پدرام در پاسخ محمدحسين گفت...

چونكه، اين دموكراسي براي تخليه انرژيهاي موجود در ساير حوزه‌ها و لذا ردگم‌كردن و در واقع سركار گذاشتن مردم صورت مي‌گيرد، بنابراين هيچگونه ساختاري و آموزشي بر آن سوار نمي‌شود.