۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

نوشته محمد مطهري بعنوان يك شاهد

حقيقت، گزاره‌اي است كه خطا و يا اشتباه‌ در آن جاي ندارد. اما واقعيت، گزاره‌اي است كه خطا و يا اشتباه‌بودن آن تاكنون تأييد نشده است. واقعيت آن‌چيزيست كه به‌نظر مي‌رسد حقيقت است ولي لزوماً حقيقت نيست. منشأ انساني داشتن گزاره‌هاي مدعي حقيقت و وجود معيارهاي متفاوت ميان انسانها براي تمييز خطا و اشتباه از غير آن، تشخيص حقيقت‌ از غيرحقيقت را بسيار دشوار و حتي غيرممكن مي‌سازد. در نزد انسانهاي ديندار، آنچه‌كه در كتاب‌هاي آسماني و گفته‌هاي پيامبران آنان آمده مصداق حقيقت است. با فاصله گرفتن از روزگاراني كه رسولان و مطرح‌‌كنندگان اين گزاره‌هاي ديني خودشان زنده‌ بوده‌اند، پيروان آنان با دو مسأله خطا و يا اشتباه در نقل درست حقيقتي كه آنان مدنظر داشته‌اند و تطبيق آن با شرايط زماني و مكاني جديد مواجه مي‌شوند. فجايعي كه جامعه بشري در قرون وسطي به‌خود ديد دقيقاً ناشي از همين اشتباهات و يا خطاها بود.
در برخي جوامع، مسأله ديگري نيز بر دو مسأله يادشده اضافه مي‌شود كه در جامعه ما مصداق آن، به‌كاربردن الگوي فوق‌الذكر براي گفته‌ها و نوشته‌هاي فقيهان شيعه است. اين الگو در سالهاي پس از انقلاب به‌ويژه درباره گفته‌ها و نوشته‌هاي رهبران فكري و سياسي انقلاب به وفور بكار رفته و در حال حاضر نيز بكار مي‌رود. امام گفته‌اند: "ميزان رأي ملت است"، " نظاميان نبايد در سياست وارد شوند"، "پشتيبان ولايت‌فقيه باشيد تا آسيبي به كشور نرسد" و "اگر سپاه نبود كشور نبود"؛ نمونه‌هائي از اينگونه موارد است كه در طول دو دهه گذشته به وفور از سوي جناح‌هاي سياسي گوناگون و همچنين حاكميت بعنوان گزاره‌هائي كه انگار حقيقت‌اند مورد بهره‌برداري قرار گرفته است.
يكي ديگر از اين‌موارد كه در دو دهه گذشته از سوي بخشهائي از حاكميت مكرراً مورد استناد قرار گرفته اين سخن امام است كه "هرگاه ديديد دشمنان از شما تعريف کردند معلوم مي‌شود عيبي در کار است". البته اين سخن امام، در سالهاي اخير به همسونشدن با دشمن، شادنکردن دشمن و عدم تکرار سخن دشمن نيز تعبير و توسعه داده شده است. برخي چنان بر اين موضوع پاي مي‌فشارند كه انگار حقيقتي مسلم و غيرقابل خدشه است. برخي حتي پا را فراتر نهاده و سعي در تئوريزه كردن اين گزاره‌ و تبيين علمي آن برآمده‌اند. مقاله اخير آقاي محمد مطهري پسر شهيد مطهري، بعنوان يك شاهد در اين زمينه قابل اشاره است. او در مقاله خود مي‌نويسد: "شادي دشمن دو گونه است: شادي موقت و شادي طولاني يا دائم. در يک صورت است که شاد کردن موقت دشمن نه‌تنها مذموم نيست بلکه واجب است و آن زماني است که تنها راه پيشگيري از شادي طولاني و بلکه هميشگي دشمن، شاد کردن موقت او باشد". او در ادامه مقاله خود، نوشته است: "شناخت دقيق مباني دشمن‌شناسي امام‌خميني نياز به پژوهش لااقل يکساله گروهي از محققين زبده دارد. طرح فني اين بحث نياز به پرداختن به جزئيات فراواني دارد از جمله اينکه دشمن بايد دقيقا تعريف و انواع دشمن بايد تفکيک شود و هر کدام از شادي دشمن، عدم تکرار سخن دشمن، همسو نشدن با دشمن و ... جداگانه مورد بررسي قرار گيرد". گفته‌اي كه به‌روشني يك بيان و احتجاج سياسي براي توجه دادن به اهميت دقت در عملكردها و اظهارنظرها آنهم براي شرايط خاص سياسي دوران جنگ و انقلاب است و نه يك حقيقت و يا حتي واقعيت مسلم علمي و از سوي يك فرد غيرمعصوم نيز بيان گرديده؛ از سوي آقاي محمد مطهري بگونه‌اي مورد بررسي قرار گرفته گو اينكه يك حقيقت ديني است و ايشان وظيفه دارند آن را تئوريزه كرده و با شرايط روز تطبيق دهند. معلوم نيست چرا برخي اصرار دارند براي هر رفتار و گفتار انسان مسلمان، دستورالعمل توليد نمايند.
بهترين دليل براي اينكه اين گفته امام استدلالي سياسي است ونه مبنائي، عدم رعايت آن از سوي خود ايشان و بسياري از افراد مورد ‌تأييدش حتي در دوران حيات اوست. بعنوان مثال بدنبال قبول قطعنامه 598؛ بسياري از مقامات، راديوها و روزنامه‌هاي كشورهائي كه در آنزمان بيگانه و دشمن خوانده مي‌شدند خود ايشان و آقاي هاشمي رفسنجاني را ستودند و بابت اين اتفاق بسيار هم خوشحالي كردند. غالب آنانكه طرفدار سينه‌چاك اين گفته امام هستند خودشان نيز اين مسأله را رعايت نمي‌كنند و صرفاً از آن بعنوان احتجاج سياسي عليه مخالفان خود بهره‌برداي مي‌نمايند. البته روشن است كه نادرست خواندن اظهارنظرها و عملكردهاي رجال و گروههاي سياسي به استناد خوشحالي دشمن، براي برخي صرفاً ابزاري براي مقابله و مبارزه سياسي با آنهاست و گرنه خود آنان بيش و پيش از همه به اين موضوع واقف‌اند كه خوشحالي و يا ناراحتي دشمن مشكلي نيست كه اينهمه ذهن‌ها را معطوف به آن كنند. در اين ميان برخي نيز هستند كه اصولاً از خوشحالي آنانكه آنانرا دشمن مي‌پندارند ناراحت مي‌شوند و از ناراحتي آنان خوشحال، لذا اگر بتوانند مانع چيزي شوند كه دشمنان را خوشحال مي‌كند و يا باعث چيزي شوند كه دشمنان را ناراحت مي‌كند از آن فروگذار نمي‌نمايند.
در پايان متذكر مي‌شوم كه هر چند نوشته آقاي محمد مطهري، نوعي انتقاد به رفتارهاي جاري حكومت مي‌باشد اما بگونه‌اي است كه اولاً اصل مسأله را تأييد مي‌كند و ثانياً نوعي بدعت‌گذاري مخملي است و مسيري را باز مي‌كند كه روز‌به‌روز دستورالعمل‌هاي جديدي كه به‌ظاهر علمي هستند توليد گردد و بر قيد و بندهاي فعاليتهاي اجتماعي مردم و فعالان سياسي بيافزايد.

۲ نظر:

محمد حسین گفت...

پدرام عزیز
من مقالهء مورد نقد جنابعالی را نخوانده ام.به دلایلی اینگونه مقالات را نمی خوانم.الآن که دیدم جنابعالی به آن پرداخته اید بازش کردم باز هم حوصله نکردم بخوانمش و به همین نکات شما اکتفا کردم.
این مقاله- آن گونه که شما نوشته اید- مرا یاد یک مقاله از سعید حجاریان می اندازد که سعی در تأویل یکی از جملات مرحوم امام خمینی بر علیه مسلمان بودن مصدق نم.ده بود.
گمان می کنم افرادی مثل حجاریان و محمد مطهری در دغدغه های درونی خود هنوز مانده اند.و واگویه های درونی شان را بازتاب می دهند.سفر درونی که خودشان باید بپیمایند.اگرچه انکار نمی کنم برای تعدادی از افراد که در همین فضا هستند هم مفید می باشد.نکتهء مهمتری هم هست که می گذارم برای زمان مناسب.
در پایان جناب پدرام لازم است به عرض برسانم از برچسب مخملین شما در پایان نوشته تان تعجب کردم.

پدرام در پاسخ محمدحسين گفت...

جناب محمدحسين، دوست گرامي
در مباحث آينده‌پژوهي اصطلاحي وجود دارد بنام جوانه، كه اشاره به پديده‌هائي دارد كه در آينده تعيين‌كننده خواهند بود. فكر ميكنم افرادي چون محمد و علي مطهري و قاليباف جوانه‌هائي هستند كه اگر ساختار موجود ادامه يابد جزء دسته بعدي پياده‌شدگان از قطار انقلاب خواهند بود. من هميشه به فعاليتهاي آنانكه كه جوانه تشخيص مي‌دهم علاقمندم. به‌همين دليل بود كه مقاله آقاي محمد مطهري را خواندم. چون در آخر مقاله آدرس ايميل خود را گذشته بود قصد نمودم نكاتي را براي او بنويسم كه چون به درازا كشيد آنرا بصورت يك يادداشت مستقل در وبلاگ قرار دادم.
درباب برچسب مخملي هم به عرض مي‌رسانم، ظاهراً برخي از اين بازيگر دنياي سخن آنقدر در نقش منفي استفاده كرده‌اند كه مظلوم واقع شده. چون ديدم آقاي محمد مطهري در حال خلق بدعتي جديد با شيوه‌اي به‌ظاهر علمي است فكر كردم اصطلاع بدعت‌گذاري مخملي بتواند گوياي كار او باشد. به هر حال از تذكر جنابعالي سپاسگذارم.