مذاكره با آمريكا يكي از موضوعات بحث برانگيز و مناقشه آميز در عرصه تحولات داخلي و بين المللي كشور است كه بعضاً حتي صحبت كردن درباره آن نيز به خط قرمز نظام تبديل شده و غيرقانوني اعلام گرديده است. در چند ساله گذشته و به دنبال تحولات موجود در عراق و بحث انرژي هسته اي، گفتگوي مستقيم ميان ايران و آمريكا كم و بيش از موضوعات مهم مطرح در محافل سياسي داخلي و خارجي بوده كه پيام نوروزي اخير رئيس جمهور ايالات متحده خطاب به مردم و رهبران ايران باعث گرديد تا اين بحث بصورت بسيار جدي تري مطرح شود و پاسخ جدي تر ايران را نيز در بالاترين سطوح در پي داشته باشد.
سؤال آن است كه چرا مذاكره مستقيم ميان ايران و آمريكا 20 سال است كه به تناوب مطرح ميشود ولي هيچگاه به سرانجام مشخصي نميرسد؟
پاسخ رسمي به اين سؤال آن است كه ما به آمريكا اعتماد نداريم، آنها حاضر به مذاكره برابر با ايران نيستند و در نهايت هزينه هاي اين كار براي ايران بسيار بيشتر از منافع آن است.
برخي معتقدند اصولاً حكومت ايران تمايلي به حل و فصل اختلافات خود با آمريكا ندارد بلكه قصد دارد از اين موضوع پوششي براي مشكلات داخلي خود بسازد. برخي ديگر هم به سرانجام نرسيدن اين موضوع را به رقابت جناحهاي داخلي بر سر به اسم خود تمام كردن شروع گفتگو با آمريكا منتسب مي كنند. برخي ديگر از تحليلگران نظير عباس عبدي نيز معتقدند چون دولت ايران نظام بین الملل و هژمونی ایالات متحده را قبول ندارد لذا از گفتگو با ايالات متحده مي گريزد(آخرين نوشته ايشان در اين مورد را اينجا بخوانید).
هر چند كه نميتوان موارد فوق را بكلي رد كرد و بايد اذعان داشت كه هر كدام از آنها به نوبه خود در ممانعت از شروع مذاكرات مؤثر بوده اند اما به نظر نميرسد كه عامل اصلي اين وضعيت باشند.
پاسخ رسمي، آنقدر كلي است كه بيش از آنكه دليل عدم گفتگو باشد بهانه اي براي فرار از مذاكره مي نمايد. از سوي ديگر برقراري ارتباط با آمريكا آنقدر منافع در پي دارد كه بتوان بخاطر آن، از منافع متصور براي پوشش مشكلات داخلي و يا رقابت جناحهاي داخلي چشم پوشيد. اما در مورد بحث عدم پذيرش نظام بين الملل و هژموني ايالات متحده توضيح بيشتري لازم است.
در نظام موجود بین الملل، قدرت را سلسله مراتبی است که قواعد نظام بین الملل مثل شورای امنیت قالب آن است. در این سلسله مراتب ظاهراً ایالات متحده قدرت برتر و روسیه و چین و برخی از کشورهای اروپائی در مراتب بعدی قرار دارند. در اين نظام، هر کشوری که در سلسله مراتب موجود قدرت، قدرتهائی مافوق تر از خود می بیند به میزانی که از رأس هرم قدرت جهاني فاصله دارد از وضع موجود ناراضی است و این خاص ایران نیست. نظام بین الملل و هژمونی ایالات متحده، همانطوریکه مورد پذیرش ایران نیست کم و بیش مورد پذیرش ترکیه، عربستان، پاکستان، هندوستان، مکزیک، برزیل، کوبا، کره شمالی و حتی ژاپن هم نیست. فقط در این بین برخی کشورها این موضوع را فرياد می زنند ولی برخی دیگر نیازی به انجام چنین کاری نمی بینند. ممکن است گفته شود که کشورهائی چون ترکیه و عربستان منافع کنار آمدن با نظام بین الملل را بیشتر از منافع ایستادن در برابر آن ارزیابی می کنند ولی کشورهائی چون ایران برعکس آنرا معتقدند. اما مشاهدات عینی وجود چنین اعتقادي را درنزد دولتمردان ایران تأیید نمی کند.
ایران عضو سازمان ملل است، تلاشهای فراوانی برای عضویت در شورای امنیت دارد، مسأله جنگ با عراق را از طریق همین شورای امنیت و با کمک قواعد آن فیصله داد، همکاریهای گسترده ای با روسیه و چین و فرانسه که آنها هم از ارکان شورای امنیت هستند و حق وتو هم دارند دارد و اصلاً هم نگران جنایتها و مظالمی که در چچن و تبت بر مردم آن نقاط می رود نیست، رؤسای جمهورش برای سخنرانی در سازمان ملل با هم مسابقه مي گذارند، ضمن آنکه بارها شرایطی چون آزاد کردن دارائیهای توقیف شده ایران را پیش شرط مذاکره با آمریکا تعیین کرده بدون آنكه اشاره ای به تغییر در مناسبات قدرت در سطح بین المللی بكند. البته درمورد قضيه فيصله يافتن جنگ هشت ساله با سازوكار شوراي امنيت ممكن است گفته شود كه از روي اجبار بوده است. اما بايد توجه داشت كه ايران هيچگاه با قطعنامه 598 مخالفت نكرد و عدم قبول آنرا نيز منتسب به اينكه آن قطعنامه در شوراي امنيت تصويب شده است ننمود بلكه ايران از همان اول، صرفاً خواستار جابجائي در ترتيب مواد قطعنامه 598 بود. اگر هم اكراه و اجباري بوده در عقب نشيني از درخواستهاي مربوط به تغيير در ترتيب مواد آن قطعنامه بود نه در اصل موضوع. به نظر می رسد كه قواعد نظام بین الملل و هژمونی ایالات متحده فقط یکی از بهانه های ايران براي فرار از گفتگو با آمریکا است و گرنه دليل اصلي در جاي ديگريست.
حکومت ایران در مواجهه تبلیغی و رسانه ای با چالشها و یا دشمنان خود، به منظور بهره برداری از همه ظرفیتهای احساسی و عقیدتی جامعه به نفع تصمیمات خود، عموماً رویکردی حق و باطلی اتخاذ می کند و پدیده های رودروی خود را سراسر بدی و شرارت و خود را سراسر خوبی و حقانیت تبلیغ می کند بدون آنکه در واقعیت امر چنین اعتقادی داشته باشد. اگر موضوع به همیجا ختم شود شاید مشکل حادی نباشد اما دست اندرکاران امر به منظور تهییج جامعه به نفع خود و ممانعت از شنیده شدن صداهای مخالف، این رویکرد حق و باطلی را بصورتی انبوه و مستمر از طریق رادیو و تلویزیون، روزنامه ها، مدارس، دانشگاهها، مساجد، حسینیه ها، در و دیوار شهرها و روستاها، تظاهرات خیابانی و دهها روش دیگر به تمامی مولکولهای جامعه منتقل میسازند و چون همه رسانه ها در اختیار آنهاست هیچ صدای ناسازگاری هم در این میان بصورت تأثیر گذاری به گوش نمی رسد. حکومت با اتخاذ این روش، حتي بدون اینکه خود بخواهد اختلافات خویش را با دیگران تدریجاً از اموری سیاستی و عرفی تبدیل به اموری رسالتی و فلسفی می کند و در واقع خود را معتاد این اختلاف می نماید و در آن گرفتار مي شود.
چنین فرآیندی درباره اختلافات ایران با آمریکا نیز از همان ابتدا پياده شده است. اما اینک که ظاهراً اختلافات و دشمنی ها با آمریکا فروکش کرده و زمان مذاکره و صلح فرا رسیده است و سیاست گفتگو به مصلحت میباشد، دولت ایران چون طرف مقابل را تا پیش از این باطل و سراسر بدی و شرارت تبلیغ می کرده لذا مذاکره با او به معنی اعتبار نداشتن بخش مهمی از آن تبلیغات خواهد بود و روشن است که وقوع این امر پیامدهای بسیار بدی دارد لذا از گفتگو امتناع می شود. در واقع مانع گفتگو، این است که دولت ایران نمیخواهد نادرستی برخی از ادعاهای گذشته اش برای طرفدارانش آشکار شود.
در دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي و تاحدي آقاي خاتمي، بخش مهمي از باطل انگاريهاي دوران گذشته عملاً ناديده گرفته شد بدون آنكه تغييري در نظام بين الملل بوجود آمده باشد. البته هزينه اين ناديده گرفتن ها، در افت شديد محبوبيت آقاي هاشمي در نزد بخشهاي مهمي از طرفداران نظام جمهوري اسلامي تجلي يافت و رايگان بدست نيامد. داستان سلمان رشدي گواه روشن اين ادعاست.
پاسخ رسمي به اين سؤال آن است كه ما به آمريكا اعتماد نداريم، آنها حاضر به مذاكره برابر با ايران نيستند و در نهايت هزينه هاي اين كار براي ايران بسيار بيشتر از منافع آن است.
برخي معتقدند اصولاً حكومت ايران تمايلي به حل و فصل اختلافات خود با آمريكا ندارد بلكه قصد دارد از اين موضوع پوششي براي مشكلات داخلي خود بسازد. برخي ديگر هم به سرانجام نرسيدن اين موضوع را به رقابت جناحهاي داخلي بر سر به اسم خود تمام كردن شروع گفتگو با آمريكا منتسب مي كنند. برخي ديگر از تحليلگران نظير عباس عبدي نيز معتقدند چون دولت ايران نظام بین الملل و هژمونی ایالات متحده را قبول ندارد لذا از گفتگو با ايالات متحده مي گريزد(آخرين نوشته ايشان در اين مورد را اينجا بخوانید).
هر چند كه نميتوان موارد فوق را بكلي رد كرد و بايد اذعان داشت كه هر كدام از آنها به نوبه خود در ممانعت از شروع مذاكرات مؤثر بوده اند اما به نظر نميرسد كه عامل اصلي اين وضعيت باشند.
پاسخ رسمي، آنقدر كلي است كه بيش از آنكه دليل عدم گفتگو باشد بهانه اي براي فرار از مذاكره مي نمايد. از سوي ديگر برقراري ارتباط با آمريكا آنقدر منافع در پي دارد كه بتوان بخاطر آن، از منافع متصور براي پوشش مشكلات داخلي و يا رقابت جناحهاي داخلي چشم پوشيد. اما در مورد بحث عدم پذيرش نظام بين الملل و هژموني ايالات متحده توضيح بيشتري لازم است.
در نظام موجود بین الملل، قدرت را سلسله مراتبی است که قواعد نظام بین الملل مثل شورای امنیت قالب آن است. در این سلسله مراتب ظاهراً ایالات متحده قدرت برتر و روسیه و چین و برخی از کشورهای اروپائی در مراتب بعدی قرار دارند. در اين نظام، هر کشوری که در سلسله مراتب موجود قدرت، قدرتهائی مافوق تر از خود می بیند به میزانی که از رأس هرم قدرت جهاني فاصله دارد از وضع موجود ناراضی است و این خاص ایران نیست. نظام بین الملل و هژمونی ایالات متحده، همانطوریکه مورد پذیرش ایران نیست کم و بیش مورد پذیرش ترکیه، عربستان، پاکستان، هندوستان، مکزیک، برزیل، کوبا، کره شمالی و حتی ژاپن هم نیست. فقط در این بین برخی کشورها این موضوع را فرياد می زنند ولی برخی دیگر نیازی به انجام چنین کاری نمی بینند. ممکن است گفته شود که کشورهائی چون ترکیه و عربستان منافع کنار آمدن با نظام بین الملل را بیشتر از منافع ایستادن در برابر آن ارزیابی می کنند ولی کشورهائی چون ایران برعکس آنرا معتقدند. اما مشاهدات عینی وجود چنین اعتقادي را درنزد دولتمردان ایران تأیید نمی کند.
ایران عضو سازمان ملل است، تلاشهای فراوانی برای عضویت در شورای امنیت دارد، مسأله جنگ با عراق را از طریق همین شورای امنیت و با کمک قواعد آن فیصله داد، همکاریهای گسترده ای با روسیه و چین و فرانسه که آنها هم از ارکان شورای امنیت هستند و حق وتو هم دارند دارد و اصلاً هم نگران جنایتها و مظالمی که در چچن و تبت بر مردم آن نقاط می رود نیست، رؤسای جمهورش برای سخنرانی در سازمان ملل با هم مسابقه مي گذارند، ضمن آنکه بارها شرایطی چون آزاد کردن دارائیهای توقیف شده ایران را پیش شرط مذاکره با آمریکا تعیین کرده بدون آنكه اشاره ای به تغییر در مناسبات قدرت در سطح بین المللی بكند. البته درمورد قضيه فيصله يافتن جنگ هشت ساله با سازوكار شوراي امنيت ممكن است گفته شود كه از روي اجبار بوده است. اما بايد توجه داشت كه ايران هيچگاه با قطعنامه 598 مخالفت نكرد و عدم قبول آنرا نيز منتسب به اينكه آن قطعنامه در شوراي امنيت تصويب شده است ننمود بلكه ايران از همان اول، صرفاً خواستار جابجائي در ترتيب مواد قطعنامه 598 بود. اگر هم اكراه و اجباري بوده در عقب نشيني از درخواستهاي مربوط به تغيير در ترتيب مواد آن قطعنامه بود نه در اصل موضوع. به نظر می رسد كه قواعد نظام بین الملل و هژمونی ایالات متحده فقط یکی از بهانه های ايران براي فرار از گفتگو با آمریکا است و گرنه دليل اصلي در جاي ديگريست.
حکومت ایران در مواجهه تبلیغی و رسانه ای با چالشها و یا دشمنان خود، به منظور بهره برداری از همه ظرفیتهای احساسی و عقیدتی جامعه به نفع تصمیمات خود، عموماً رویکردی حق و باطلی اتخاذ می کند و پدیده های رودروی خود را سراسر بدی و شرارت و خود را سراسر خوبی و حقانیت تبلیغ می کند بدون آنکه در واقعیت امر چنین اعتقادی داشته باشد. اگر موضوع به همیجا ختم شود شاید مشکل حادی نباشد اما دست اندرکاران امر به منظور تهییج جامعه به نفع خود و ممانعت از شنیده شدن صداهای مخالف، این رویکرد حق و باطلی را بصورتی انبوه و مستمر از طریق رادیو و تلویزیون، روزنامه ها، مدارس، دانشگاهها، مساجد، حسینیه ها، در و دیوار شهرها و روستاها، تظاهرات خیابانی و دهها روش دیگر به تمامی مولکولهای جامعه منتقل میسازند و چون همه رسانه ها در اختیار آنهاست هیچ صدای ناسازگاری هم در این میان بصورت تأثیر گذاری به گوش نمی رسد. حکومت با اتخاذ این روش، حتي بدون اینکه خود بخواهد اختلافات خویش را با دیگران تدریجاً از اموری سیاستی و عرفی تبدیل به اموری رسالتی و فلسفی می کند و در واقع خود را معتاد این اختلاف می نماید و در آن گرفتار مي شود.
چنین فرآیندی درباره اختلافات ایران با آمریکا نیز از همان ابتدا پياده شده است. اما اینک که ظاهراً اختلافات و دشمنی ها با آمریکا فروکش کرده و زمان مذاکره و صلح فرا رسیده است و سیاست گفتگو به مصلحت میباشد، دولت ایران چون طرف مقابل را تا پیش از این باطل و سراسر بدی و شرارت تبلیغ می کرده لذا مذاکره با او به معنی اعتبار نداشتن بخش مهمی از آن تبلیغات خواهد بود و روشن است که وقوع این امر پیامدهای بسیار بدی دارد لذا از گفتگو امتناع می شود. در واقع مانع گفتگو، این است که دولت ایران نمیخواهد نادرستی برخی از ادعاهای گذشته اش برای طرفدارانش آشکار شود.
در دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي و تاحدي آقاي خاتمي، بخش مهمي از باطل انگاريهاي دوران گذشته عملاً ناديده گرفته شد بدون آنكه تغييري در نظام بين الملل بوجود آمده باشد. البته هزينه اين ناديده گرفتن ها، در افت شديد محبوبيت آقاي هاشمي در نزد بخشهاي مهمي از طرفداران نظام جمهوري اسلامي تجلي يافت و رايگان بدست نيامد. داستان سلمان رشدي گواه روشن اين ادعاست.
۱ نظر:
با تبریک نوروز
لذت بردم
ارسال یک نظر