۱۳۸۷ بهمن ۱۱, جمعه

حق با آقای حجاریان است اما ...

اين مطلب در 28 آبان 1385 نوشته شده است
بسیاری از کسانی که مسایل ایران را دنبال میکنند و بسیاری از مردم ایران معتقدند اگر در ایران دموکراسی واقعی بصورتی پایدار مستقر شود و مردم به معنی واقعی قدرت تصمیم گیری و اختیارت حکومتی کشور را بدست گیرند جامعه ایرانی در مسیر پیشرفت و توسعه قرار خواهد گرفت(البته این موضوع مختص ایران نبوده و در بسیاری از کشورهای دنیا نیز مطرح است). نگاهی به تاریخ تحولات ایران نشان میدهد که حداقل طی 100 ساله اخیر ، سه مانع عمده به کمک هم و با تقویت همدیگر بر سرراه دموکراسی واقعی در ایران قدعلم کرده اند :
1- پایین بودن سطح سواد و آگاهیهای فرهنگی و اجتماعی عموم مردم(توسعه نیافتگی فرهنگی و اجتماعی)
2- پایین بودن توان اقتصادی و مالی عموم مردم(توسعه نیافتگی اقتصادی)
3- فقدان نهادهای مدنی مستقل و پایین بودن نفوذ و حضور عموم مردم در ساختار حکومت(توسعه نیافتگی سیاسی)
این سه عامل با یک حالت هم افزا و مکملی ، علاوه بر تأثیرگذاری مستقیم بر استقرار دموکراسی در ایران از طریق تقویت دوعامل دیگر نیز بر سرراه دخالت واقعی مردم در امورات کشورمانع ایجاد کرده اند. البته عامل خارجی نیز در این زمینه مؤثر بوده ولی چون عمدتاً در پناه همین سه عامل عمل کرده ، لذا در اینجا بصورت جداگانه بیان نشده است.
وقتی سطح دانش و آگاهیهای فرهنگی و اجتماعی مردم پایین باشد از یک طرف برای آنها این امکان که توانایی مالی و اقتصادی خود را افزایش دهند فراهم نخواهد شد و از طرف دیگر امکان ایجاد نهادهای مدنی مستقل و حضور در قدرت برای انها میسر نبوده و از ترفندهای سیاسی نظام حاکم و عدم حرکت آن در جهت منافع عموم مردم آگاه نخواهند گردید. همچنین وقتی مردم ، وضعیت درآمدی نامناسبی داشته باشند بالاجبار بخش اعظمی از وقت و درآمد خود را صرف تأمین نیازهای ضروری و معیشتی خود نموده و منابع و زمانی برای استفاده از کالاها و خدمات فرهنگی و سیاسی و حضور در قدرت در اختیار نخواهند داشت . و نهایتاً ، وقتی نهادهای مدنی مستقل وجود نداشته و نفوذ و حضور مردم در حکومت ناچیز باشدحکومت برای حفظ خود، ازطریق مسدود کردن شریانهای اطلاعاتی از ارتقای سطح آگاهیهای فرهنگی و اجتماعی مردم جلو گیری کرده و مانع افزایش توان اقتصادی و مالی آنها خواهد شد. با توجه به سه مانع یادشده ، قاعدتاً مردم و فعالان سیاسی – اجتماعی درایران برای اصلاح در امورات کشور ، سه رویکرد اصلاحی میتوانستد مد نظر قرار دهند :
رویکرد فرهنگی و اجتماعی
رویکرد اقتصادی
رویکرد سیاسی
مرور تاریخ یک قرن اخیر ایران ، نشان میدهد که مردم و فعالان اصلاحات یا انقلاب در جامعه ایرانی، از میان رویکردهای فوق عمدتاً رویکرد مستقیم یعنی رویکرد سیاسی را(نظیر انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی، دوم خرداد) مدنظر داشته و به رویکردهای غیرمستقیم و زمان بر فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی که در مقایسه با رویکرد سیاسی نیازمند به کنترل درآوردن متغیرها و عوامل بسیار بیشتریست توجه چندانی نداشته اند. البته رویکرد فرهنگی - اجتماعی طرفداران زیادی در میان عموم مردم، دانشگاهیان و فعالان مختلف سیاسی- اجتماعی داشته ولی تقریباً هیچگاه در حد و اندازه های رویکرد سیاسی به عنوان استراتژی اصلاح یا انقلاب مورد توجه قرار نگرفته است. رویکرد اقتصادی با هدف بکار گیری برای استقرار دموکراسی نیزعلی رغم نقش بسیارتعیین کننده اش، اصولاً چه در نظر و چه در عمل مدنظر قرار نگرفته است. شاید تنها موردی که بطور شفاف و با نیت دموکراسی خواهی به این رویکرد اشاره دارد پیشنهاد مؤکد اخیر آقای عبدی مبنی بر واگذاری اختیارات مربوط به نفت خام به مردم باشد، البته مدتیست که آقای دکتر نیلی نیز اشاراتی به این موضو ع میکنند.
تحولات سیاسی - اجتماعی در جوامع بسته و غیر دموکراتیک، بیش از آنکه نتیجه برنامه ریزی یک فرد ، گروه و یا قشری از اقشار اجتماعی باشد نتیجه اتفاقات و تصادفات است و نقش اصلاح گران سیاسی - اجتماعی آن است که سیستم خارج شده از تعادل در نتیجه این اتفاقات و تصادفات را به سمت نقطه تعادل پایدارو مطلوب هدایت کنند و از برگشت آن به نقطه تعادل اولیه و یا حرکت به نقاط تعادل دیگر و همچنین نقطه تعادل مطلوب ولی ناپایدار جلوگیری کنند(درواقع این فعالان در مقایسه با سیستم سیاسی – اجتماعی مستقردر جامعه ضعیفتر از آنند که بتوانند آنرا از تعادل خارج کنند مگر آنکه خود سیستم به هر دلیلی از تعادل خارج شود). اما در جامعه ما، فعالان سیاسی - اجتماعی با تصور اینکه میتوانند سیستم موجود را از تعادل خارج کنند، به فعالیت و تلاش مشغول شده(شاید هم در این مسیرموفق شوندولی ریسک و هزینه این کار بالا بوده و احتمال تحقق آن نیزبسیارکم خواهد بود)و تمامی برنامه ها، شعارها و ایده هایی که مطرح نموده و پیگیری میکنند را بر محور تحلیل خود از نقطه تعادل مطلوب سیستم و استراتژیهای نیل به آن قرار میدهند و وقتی که یکی از اتفاقات یا تصادفات یاد شده روی میدهد با تصور اینکه ایجاد این ناپایداری در سیستم نتیجه فعالیتهای آنهاست بر موج ان سوار شده و با تأکید و عزم بیشتری برنامه ها، شعارها و ایده های خود را پیگیری میکنند. اما پس از مدتی، درنتیجه فشار گروههای دیگری که با متدولوژی مشابه ولی با تحلیل های متفاوت در صحنه اجتماعی فعالند، فشار سیستم قبلی برای برگشت به تعادل اولیه و فشار عوامل واقعی خروج سیستم از تعادل اولیه، انرژی آنها مستهلک شده و ناگهان متوجه میشوند که تحلیل آنها از تحولات صورت گرفته قریب به واقعیت نبوده و جامعه درخوستهای دیگری دارد و آنگاه است که متوجه میشوند برنامه ای برای این اتفاقات و تصادفات نداشتند و غافلگیر شده اند.
مثال عینی این ادعا، عملکرد نیروهای موسوم به خط امام در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 است. نیروهای خط امام ، معتقد بودند که :
1. نیروهای طرفدار امام و نیروهای اصلی انقلاب کنار گذاشته شده اند و راه امام طی نمیشود
2. ارتجاع دارد رشد میکند
3. تعدیل اقتصادی، عدالت را زیر پا گذاشته و لذا خط امام خدشه دار شده است
4. سیاستهای بانک جهانی در ایران در حال پیاده شدن است
5. نظام قصد دارد با آمریکا ارتباط داشته باشد و شعار نه شرقی و نه غربی انقلاب تضعیف میشود.
لذا به قول خود قهر کردند و خواستند نشان دهند که دعوای آنها سر کسب قدرت نیست و یا به قول امروزی آقای عبدی، خروج از حاکمیت کردند. پس از این مقطع زمانی، این دسته از فعالان سیاسی - اجتماعی با این تحلیل که مشکل سیستم همان پنج مورد فوق است، ازطریق مطبوعات و سخنرانی در صدد تبیین آن مشکلات در جامعه برآمدند و تمامی برنامه ها، شعارها و ایده های خود را برمحوریت آن مسایل قراردادند. تا اینکه به مقطع انتخابات ریاست جمهوری هفتم رسیدند و به آقای مهندس موسوی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری رجوع کردند(که همین خود تأییدیست براینکه تا آنزمان همچنان مباحث پنجگانه یادشده، مورد نظرآنها بود و مباحثی نظیر دموکراسی خواهی، اصلاح رابطه دین وحکومت، مطبوعات آزاد، خصوصی سازی و توسعه سیاسی، چندان در برنامه های این نیروها جای نداشت و حداقل دراولویت نبود)و پس از عدم تمایل ایشان سراغ آقای خاتمی رفتند. آقای خاتمی کاندید ریاست جمهوری شدند و سفرهای استانی خود را شروع کردند. ادبیات خاصی که ایشان در سخنرانیهای خود بکار میبردند تدریجاً در جامعه این تصور را ایجاد کرد که ایشان مخالف سیستم بوده و سعی در اصلاح آن دارد و در نهایت ایشان در دوم خرداد 76 با رأی حیرت آوری رییس جمهور شدند. از آن زمان به بعد، نیروهای موسوم به خط امام با این تصور که این تحول نتیجه برنامه ریزی و خروج از حاکمیت آنهاست، سوار بر موج ایجاد شده، در پستهای مختلف اجرایی مشغول به کار شدند و تا خودشان را پیدا کنند در میان امواج خواسته های سایر موج سواران بر تحول دوم خرداد از یک طرف و فشار سیستم قبلی برای برگشت به حالت اول از طرف دیگر، شعارهای پنجگانه خودرا فراموش کردند و مجبور شدند شعارهای سایر موج سواران را نیز تقلید کنند(بنده خدا آقای خاتمی وقتی با کلینتون مواجه شد نمیدانست که به شعارهای قبلی نیروهای خط امام و شعارهای فعلی نیروهای مخالفش مبنی بر گرگ و میش بودن رابطه آمریکا و ایران توجه کند و یا خواسته های سایر موج سواران را به اجرا درآورد). این سردرگمیها، درنهایت موج ایجاد شده را از بین برد و در نتیجه موج سواران نیزهریک به گوشه ای رفته و در عزای فرصتهای از دست رفته، دیگری را متهم به کم کاری می نمایند و البته خود را نیز بخاطر غافلگیر شدن و برنامه نداشتن برای این تحول سرزنش میکنند.
بنابراین کسانیکه بدنبال استقراردموکراسی در ایران هستند نباید برای ایجادموج(اصلاحی یا انقلابی)درجامعه برنامه ریزی کنند(چرا که اینکار علیرغم اینکه ممکن است ولی احتمال تحقق آن بسیار کم و با ریسک و هزینه بالایی همراه است و اگر هم روی دهد تضمینی نیست که به نتیجه مورد نظربرسد)بلکه آنها باید برای مقاطعی که از این نوع اتفاقات و تصادفات ممکن است روی میدهد، برنامه های متناسب و کارآمدی طراحی کنند و به محض وقوع آن اتفاقات و تصادفات برنامه متناسب را پیاده نمایند. این برنامه ها نباید صرفاً معطوف به یکی از رویکردهای فرهنگی – اجتماعی یا اقتصادی و یا سیاسی باشد بلکه بایدبرای هرسه حوزه برنامه داشت تا متناسب با شرایطی که در پی تحولات ویژه سیاسی – اجتماعی بروز میکند یک یا تعدادی از آنها را پیاده نمود. تمرکز روی یک رویکرد و غفلت از بقیه، با توجه به مکمل بودن آنها نسبت به همدیگر، اگر هم با موفقیت همراه باشد موقتی بوده و پایدار نخواهد ماند، مگر اینکه عامل خارجی بصورتی مداوم و برونزا یکی از رویکردهای مورد اشاره را بدون توجه به دو رویکرد دیگر شارژنماید(نظیرعملکرد رویکرد اقتصادی از طریق عامل سرمایه گذاری خارجی در مورد کشورهای جنوب شرقی آسیا که بدون توجه به دو رویکرد سیاسی و فرهنگی – اجتماعی توانست نظامهای استبدادی حاکم در این کشورها را تدریجاً تضعیف نماید و همچنین سطح آگاهی های فرهنگی- اجتماعی مردم آن کشورها را ارتقا بخشد و نظامهای توسعه یافته جدیدی را خلق کند).
حال سؤالی که مطرح میشود آن است که آیا تا زمان وقوع اتفاقات و تصادفاتی که بتوان بر موج آن سوار شد و برنامه های طراحی شده از قبل را پیاده نمود باید منفعل بوده و نظاره گر هرآنچه اتفاق می افتد بود؟در جواب باید گفت اصولاً فعالان سیاسی – اجتماعی نباید منتظر این اتفاقات و تصادفات موج گونه باشندچرا که اینگونه موجها ممکن است دهها سال به عقب بیافتد و اصلاً روی ندهد مضافاً اینکه این رویدادها فقط سرعت و اثربخشی اصلاحات را بالا میبرند وگرنه تفاوتی با رویدادهای عادی ندارند. بنابراین باید درکناربرنامه داشتن برای آن زمانها، تمرکز اصلی را روی استفاده از تمامی روزنه های موجود در حوزه رویکردهای اقتصادی ، فرهنگی – اجتماعی و سیاسی گذاشت. البته در این میان رویکرد سیاسی و بخصوص دستیابی به قدرت سیاسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است چرا که بدون قدرت سیاسی ، نمیتوان کار عمده ای در حوزه های اقتصادی و فرهنگی- اجتماعی انجام داد ولی در شرایطی که کشورما درحال حاضردارد بدون توانمندی دردو حوزه اخیرنیز میتوان هرچند به سختی، به قدرت سیاسی دست یافت و به تبع آن دردو حوزه اخیرنیزتحولاتی ایجادکرد. اینجاست که دفاع آقای حجاریان از حاکمیت دوگانه اهمیت می یابد و توجیه پیدا میکند. البته تلاش برای حضوردرحاکمیت باید دارای برنامه ای مشخص و قابل تحقق برای بعد از دستیابی به قدرت باشد. به عنوان یک پیشنهاد خام و قابل بحث، شاید بتوان برای بعد از دستیابی اصلاح طلبان دموکراسی خواه به قدرت، برنامه زیر را ذکرنمود:
" با توجه به شرایط جامعه ایران وحساسیتها گروهای مختلف قدرتمند در جامعه ایران ، عدم گرایش مردم به حرکتهای انقلابی بخاطر هزینه های بالای آن و ریسک بالای اثربخشی آن، اما و اگرهای زیاد سیاسی ، امنیتی و ... در مورد راههای دیگر مد نظر صاحبنظران در مورد روشهای اصلاح در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران ، به نظر میرسد اتخاذ دو استراتژی زیر سریع ترین ، اثربخش ترین و قابل پیشبینی ترین روش به منظور اصلاح امور کشور و انداختن آن در مسیراستقرار دموکراسی و بالنتیجه پیشرفت و توسعه باشد :
1- فشار بر حکومت برای اصلاح درسازوکارانتخابات مجلس خبرگان رهبری بخصوص در مورد نحوه مشخص شدن کاندیداها و نظارت بر انتخابات آن
2- فشار برحکومت برای واگذاری همه یا بخش قابل توجهی از اختیار اکتشاف و فروش یا پالایش نفت خام به مردم
این دواستراتژی ، بخاطر اجماع نسبی اکثریت غالب نیروهای اصلاح طلب(مجمع روحانیون مبارز، حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب، حزب کارگزاران ، ملی – مذهبی ها، نهضت آزادی و ...، آقایان خاتمی ، خویینی ها ، کروبی وحتی با درجه کمتری آقای رفسنجانی) درمورد آنها و حتی برخی محافظه کاران و خلع سلاح بودن غالب محافظه کاران و حتی آقای مصباح یزدی بخصوص از بعد نظری در این موارد، سریع ترین، اثربخش ترین و قابل پیشبینی ترین روشها برای پیشبرد اصلاحات در ایران به نظر میرسد. بنابراین بهتر است اصلاح طلبان تمام نیروی خود را چه در قدرت باشند و چه نباشند، برای پیشبرد این امور متمرکز کنند. با توجه به تأکید آقای خاتمی بر مقوله اول در سخنرانی اخیرشان برای خبرگزاری ایلنا، پتانسیلهای داخلی و بین المللی ایشان نیز دراین زمینه بسیار راهگشا خواهد بود.البته بدیهیست که اگر این کار از سال 76 مدنظر قرار میگرفت بسیار راحتتر و موفق تر پیش میرفت ولی افسوس که نشد. نکته دیگر در این زمینه سماجت بر این خواسته ها و خسته نشدن دراین مسیراست. سماجت ، یکی از روشهای تحقق هدف است که به نظر میرسد در 8 ساله گذشته از طرف برخی نادیده گرفته شد. "

هیچ نظری موجود نیست: