۱۳۸۷ بهمن ۱۲, شنبه

سیاستمداران خود شیفته

ابن مطلب اولين بار در12 دي 1385 در سايت http://ayande.ir انتشار يافته است

همواره شیوه تجزیه و تحلیل مسائل اقتصادی – اجتماعی توسط سیاستمداران ایرانی آزارم می دهد. آنها عموماً نیازی به دلیل آوردن برای ادعاهای بزرگی که بر زبان جاری میکنند نمی بینند و خود را بهترین دلیل ادعاهایشان تصور میکنند!آخرین موردی که در این زمینه مشاهده کردم نامه آقای رضایی به اصولگرایان در تحلیل نتایج انتخابات اخیر بود که باعث شد مطلب زیر را تقدیم دارم.
همه روزه هزاران ادعا و تحلیل توسط سیاستمداران، دانشمندان، متقکرین و مردم عادی در گوشه گوشه جهان در تبیین وقایع طبیعی و اقتصادی - اجتماعی ملی و بین المللی، خرد و کلان، شخصی و عمومی و... بیان میگردد. شاید متدولوژی این ادعاها و تحلیلها را بتوان بصورت ساده زیر دسته بندی کرد :
1- تحلیل وقایع به روش علمی(بررسی میدانی یا اسنادی پدیده های مورد بررسی با ترازوی تئوریهای علمی مربوطه)
2- تحلیل وقایع بر اساس مشاهدات عینی تحلیل گر بصورت تصادفی و یا برخی نشانه ها و علائم از واقعیت رویدادهای مورد بررسی و با بکارگیری نظریه های علمی مروطه
3- تحلیل وقایع بر اساس علائق و سلایق تحلیل گر(تحلیل کردن رویدادها به صورتی که تحلیل کننده دوست دارد واقعیت هم، آنگونه باشد)
4- تحلیل وقایع بصورتی که تحلیل گردوست دارد دیگران آنگونه تصورکنند
5- تحلیل وقایع متناسب با شرایط بر اساس ترکیبی از دو یا چند حالت از حالتهای فوق.
تحلیلهای مبتنی بر روش علمی(رویکرد اول)از اعتبار فوق العاده ای برخوردار خواهند بود. اینگونه تحلیلها، کمتر در کشور ما انجام میشود. البته در حوزه علوم پایه با توجه به اینکه اختلاف ایدئولوژیک عمده ای با سایر دنیا در آن زمینه در کشور مطرح نیست و همچنین به خاطر تلاشهایی که از طرف حکومت به منظور اثبات کارایی خود و برخی ملاحظات سیاسی و امنیتی صورت میگیرد، رویکرد علمی در تجزیه و تحلیل پدیده ها با تکیه بر پیشرفتهای علمی که در دنیا اتفاق می افتد کم و بیش قابل مشاهده است. امادرحوزه های علوم انسانی به ویژه امور سیاسی و تا حدودی جامعه شناختی، با توجه به نگاه ایدئولوژیک متفاوت از نگاه رایج در دنیا به این حوزه ها از طرف حکومت از یک طرف وهزینه های بالای تحقیق و بررسی در این زمینه برای تحقیق کننده و تحقیق شونده (چه مالی و چه غیرمالی)ازطرف دیگر(یادآوری دلایل زندانی شدن آقای عبدی در این زمینه بد نیست)، جامعه ما از نظر تحلیلهای مبتنی بر روش شناسی علمی در فقر شدیدی به سر می برد. اگر هم چنین تحلیلهایی وجود داشته باشد یا نادر است(مثل کتاب"آناتومی جامعه"دکتر رفیع پور که پدیده دوم خرداد را هرچند با برخی جهت گیریها و دخالت دادن قضاوتهای ارزشی نویسنده ، تجزیه و تحلیل کرده است)و یا اینکه توسط نهادهای امنیتی و اطلاعاتی تهیه میشود و به اطلاع همه نمیرسد. گزارش بیکر- همیلتون که به سفارش دولت آمریکا در مورد بحران عراق تهیه گردید نمونه ای جدید و نزدیک به این رویکرد در حوزه سیاست خارجی آمریکاست.
برای روشنتر شدن بحث کافیست گفته شود که از کل 345 مؤسسه پژوهشی موجود در کشور در سال79، فقط 61 مؤسسه(18 درصد)در حوزه علوم انسانی واجتماعی فعال بوده اندکه ازاین تعداد نیز فقط 3 مورد(0.9 درصد)خصوصی(یکی از این سه مورد، همان مؤسسه آینده بود که ظاهراً آقای عبدی در آنجا فعالیت میکرد)و بقیه دولتی بوده اند.
کسانی که بدنبال تجزیه و تحلیل اثباتی وقایع و رویدادهای اقتصادی- اجتماعی کشور هستند با توجه به موانع موجود بر سر راه رویکرد اول، بناچار به روش دوم روی می آورند. در این رویکرد، تحلیل گر با توجه به کمبود اطلاعات و مشاهدات، با تکیه بر مجموعه ای از علائم و شواهد و با استفاده از نظریه های موجود و اصول بدیهی منطقی، به تجزیه و تحلیل پدیده مورد نظر می پردازد. این روش به شدت وابسته به دانش و اطلاعات شخصی تحلیل گر است و به تناسب دانش و مهارت تحلیل گر اعتبار آن تغییر میکند. فراوانی تحلیلهای مبتنی بر این روش در کشور، کم نیست هرچند که کافی هم نیست. تحلیلهایی که در سایت آینده ارائه میشود به نظر میرسد عمدتاً مبتنی بر این رویکرد است.
رویکردهای سوم وچهارم تجزیه وتحلیل، در مورد پدیده های اقتصادی- اجتماعی بشتر، رایج است. در این رویکردها، تحلیل گران سعی میکنند ابعاد گوناگون وقایع و رویدادها را بگونه ای تشریح کنند که مایل هستند واقعیت هم آنگونه باشد و یا دوست دارند شنوندگان آنگونه تصور کنند. مشخصه بارزاینگونه تحلیلها، سانسور عمدی و یا سهوی مشاهدات مربوط به پدیده مورد بررسیست. تحلیلهایی ازاین دست یابرای گول زدن ناخودآگاه خود تحلیل گر و یا شنوندگان آن تحلیلها صورت میگیرد و فاقد کمترین عنصر واقعی در خود است و یا حداقل همه واقعیت را مدنظر قرار نمیدهد. متأسفانه این روش تبیین و تشرح پدیده های اقتصادی - اجتماعی در جامعه ما، چه در بین مقامات مملکتی، چه در بین صاحبنظران، چه در بین روزنامه نگارن و چه در بین خانواده ها به وفور مورد استفاده قرار میگیرد. البته این موضوع خاص داخل نبوده و آنهایی که در ایران نبوده و آن طرف آب نشسته اند نیز از اینگونه تحلیلها مبری نیستند. اخیراً در تلویزیون صدای آمریکا میزگردی با حضور یک گزارشگر شبکه فاکس نیوز تشکیل شده بود.او که از ایران دیداری داشته، می گفت"تصور قبلی اش مبنی براینکه باید اپوزیسیون خارج نشین با هم متحد شده و رژیم ایران را عوض کنند اشتباه بوده است، مردم ایران چندان هم که او فکر میکرده ناآگاه به مشکلات خود و ناتوان از تصمیم گیری برای سرنوشت خویش نبوده و به فکر نجات خود توسط اپوزیسیون خارج نشین نیستند، در آنجا چنین نیست که آقای احمدی نژاد طرفداری نداشته باشد بللکه او نیز همانند آقای خاتمی طرفدارانی دارد و...".بدنبال این گفته های او، چندین نفر از داخل و خارج ایران زنگ زده و با عصبانیت او را ناآگاه و بی تجربه و مزدور خطاب کردند. او در جواب آنان گفت"من از آشنایان شاپور بختیار هستم و از این رژیم صدمه دیده ام و مخالف آن هستم، ولی من نمی توانم واقعیات را آنگونه که خودم دوست دارم تصویر و تحلیل کنم بلکه موظفم وقایع را آنگونه که هستند تبیین نمایم هرچند که مخالف آن باشم و...".
اینگونه تحلیلها، بعضاً به منظور ایجاد جنگ روانی و فضا سازی سیاسی و تبلیغاتی و یا به منظور روحیه دادن به خود و دیگران در مقابل رقبا صورت میگیرد و لذا شاید همیشه نتوان آنرا مردود دانست.البته باید توجه داشت که اینکار بایداولاً بصورتی محدود و موردی و ثانیاً درزمان، مکان وشرایط کاملاًمناسب و مهیا انجام گیرد(به قول آقای حجاریان، شعار"خاتمی می نویسیم، ناطق می خوانیم" همیشه جواب نمی دهد بلکه باید زمینه اجتماعی اش فراهم باشد)و گرنه اثر بخش نبوده و اعتمادها را به شدت سلب کرده و صدمات جبران ناپذیری به سرمایه اجتماعی وارد می سازد. حکومتهای ایدئولوژیک و پوپولیستی مستعد رواج بی حساب و کتاب اینگونه تحلیلهاست. اتخاذ رویکرد سوم نتیجه خودشیفتگی از نوع مدنظر آقای خوش چهره(مشاور و مجری تبلیغاتی آقای احمدی نژاد در انتخابات سال گذشته)بوده و استفاده از رویکرد چهارم به منظور بازاریابی معروف آقای عبدی صورت میگیرد.
در نهایت رویکرد ترکیبی تجزیه و تحلیل پدیده ها(رویکرد پنجم)نیز عمدتاً در حوزه های سیاستگذاری و توسط سیاستمداران مورد استفاده قرار میگیرد.
این همه را نوشتم تا به این سؤال برسم که :
تحلیلهایی که سیاستمداران ما(والبته بعضاًصاحبنظران وابسته به آنان)، درسخنرانیها و اظهار نظرهای پرشمارخود درمورد همه چیز ارائه می کنند، از کدامیک از رویکردهای تحلیلی فوق بهره می جویند؟
با نگاهی گذرا براین سخنرانیها براحتی میتوان متوجه شد که این اظهارات چه گفتاری و چه نوشتاری، از رویکردهای سوم و چهارم پیروی می کنند. به منظور روشنتر شدن بحث، بعنوان نمونه نگاهی بر برخی ادعاها و تحلیلهای آقای رئیس جمهور در هفته های اخیر می اندازیم که با یک گشت و گذار ساده در روزنامه های یک ساله گذشته، دهها مورد نقض کننده آنها را براحتی میتوان پیدا کرد :
· "این دولت بهترین و سالم ترین انتخابات طول تاریخ کشور را برگزار کرد". این اظهارات رادر کنار چگونگی ورود آقای زریبافان به انتخابات شوراها، نحوه بررسی صلاحیت کاندیداها در کل کشور، ماجرای دانشگاه امیرکبیر، به همراه خود بردن آقای بذرپاش در هفته منتهی به انتخابات در بازدیدها و دیدارهای عمومی توسط رئیس جمهور(مانند دانشگاه امیرکبیر)که درمورد رؤسای جمهور قبلی کمتر اتفاق می افتاد، مشکلات متعدد روز رأی گیری(به عنوان نمونه در حالیکه از طرف وزارت کشور اطلاعیه داده شده بود که از کسانی که در انتخابات مجلس هفتم شرکت نکرده اند هم برای میاندوره ای مجلس رأی گیری شود از خود بنده که در ساعت 8 شب رأی میدادم برای میاندوره ای رأی نگرفتند)، نحوه شمارش آرا و اعلام آن، وجود نزدیک 260 هزار رأی باطله در انتخابات شورای شهر تهران(13.4 درصد آرا!)و... بگذاریدو خودتان قضاوت کنید که ادعای آقای رئیس جمهور با کدام رویکرد تحلیلی هم خوانی دارد.
· "در دوران این دولت بهترین شرایط برای نقد و آزادی بیان فراهم شده است".این ادعا را در کنار انتخاب فردی کیهانی برای وزارت ارشاد، پرکردن وزارتخانه ها از نیروهای نظامی و اطلاعاتی، توقیف سه روزه روزنامه روزگار، توقیف روزنامه شرق، تصویب آئین نامه ساماندهی سایتهای اینترنتی، تلاش برای ازبین بردن نهادهای مدنی مانند نهادهای روزنامه نگاری و کارگری و حتی حزبی(تا آنجا که صدای فردی مثل آقای عسگر اولادی را هم درآورد)و ... قرار داده و بازهم این ادعا را از نظر رویکرد تحلیلی مورد استفاده ارزیابی کنید.
· "تصمیمات دولت عالمانه ترین و کارشناسانه ترین تصمیمات است". اگر این ادعا درست است کدام کارشناس عالمی تغییرساعت کاربانکها، ادغام سازمان برنامه در استانداریها، برگزاری هماش هولوکاست، وام های مسکن منجر به تورم 50درصدی در بخش مسکن و ... را تجویز کرده است؟
· "صادرات غیر نفتی کشور 60 درصد رشد داشته است". عمده این رشد مربوط به مواد پتروشیمی بوده که آن هم مربوط به رشد قیمت نفت خام میشود که تأثیر زیادی در قیمت تمام شده این مواد دارد. در واقع این ارزش صادرات غیرنفتی بوده که رشد قابل توجهی داشته و نه مقدار فیزیکی آن، ولی چون ایشان می گویند، ما باید باور کنیم که صادرات غیرنفتی کشور علی رغم اینهمه فشار بین المللی، 60 درصد رشد داشته است!بگذریم که آقای خوش چهره، صادرات غیرنفتی 12 میلیاردی ادعایی را فقط 4 تا 4.5 میلیارد دلار می داند.
· "پایین آوردن تورم تا 11.5درصد، در طول 40 ساله گذشته بی سابقه بوده است". ظاهراً یادشان رفته که در سال 69(16 سال پیش و نه 40 سال پیش)تورم تا حدو 10 درصد هم کاهش یافت و آقای رفسنجانی چپ و راست آنرا به مردم و مخالفانش متذکر می شد و چه بسا خود رئیس جمهور محترم هم در آن زمان به آن مباهات کرده باشند.
· و... .
و اما در مورد نامه آقای رضایی به اصولگرایان:
ایشان در نامه خود، به تجزیه و تحلیل انتخابات اخیر درمقایسه با انتخابات دوم خرداد 76 و سوم تیر 84 پرداخته و ادعاهای زیر را مطرح کرده اند :
· ادعای اول: ملت ايران دردوم خرداد به گسترش حوزه سياست ازعده‌اي خاص به عموم ملت ايران رأي دادند و به انسداد و نمایندگیهای خود ساخته پشت پا زدند تا اين‌كه بتوانند دستاوردهاي خود را در دهه‌هاي اخير توسعه دهند و در كنار ثبات وامنيت، پيشرفت هم داشته باشند.
· ادعای دوم: كساني كه در دوم خرداد پيروز شدند، چون با دولتمردان قبلي و ارزش‌هاي آنان سر ناسازگاري داشتند، گمان كردند ملت ايران، آنها را براي يك منازعه و تسويه حساب برگزيده، لذا در داخل جبهه‌اي از مشاركت براي تسويه‌حساب و در خارج جبهه‌اي براي امتياز دادن و عقب‌نشيني به وجود آوردند.
· ادعای سوم: ملت ايران در سوم تير ماه 84 به آقاي احمدي‌نژاد رأي دادند تا سياستهای خارجی وداخلی کشور اصلاح شود. ملت ايران به سياست تنش‌زدايي يك ‌طرفه و عقب‌نشيني‌هاي غيرمنطقي جبهه دوم خرداد در برابر زياده‌خواهي‌هاي غرب و انفعال دولتمردان در برابر آنها معترض بودند. همچنین ملت ايران به سياست بي‌توجهي به مردم و عدم رعايت وضعيت زندگي آنان و همچنين اعتنا نكردن به ارزش‌ها و باورهاي آنان انتقاد داشتند.
مقایسه این ادعاها با آنچه که در دنیای واقعی در طول دوره 76 – 84 اتفاق افتاده است به روشنی نشان میدهد که رویکرد تحلیلی ایشان عمدتاً ترکیبی از رویکردهای 3 و 4 بوده و لذا بناچار برخی از مشاهدات و واقعیات را درتحلیل خود از قلم انداخته و به اصطلاح سانسور کرده اند و یا اینکه در نتیجه خود شیفتگی، آنها را اصولاً بی اهمیت تلقی کرده اند. برخی از این مشاهدات را مرور میکنیم:
· مقاومت سرسختانه و خشونت آمیز همان عده خاص مورد اشاره ایشان در ادعای اول که به قول ایشان حوزه سیاست رامنحصربه خود کرده و انسداد و نمایندگیهای خودساخته ایجادکرده بودند(قتلهای زنجیره ای و قضیه کوی دانشگاه، ترورحجاریان، حمله به وزرای دولت، مقابله با مطبوعات، زندانی شدن کرباسچی، عبدالله نوری و عباس عبدی و سایرین، هر 9 روز یک بحران معروف آقای خاتمی و ...).
· هیچ جبهه ای از مشارکت برای تسویه حساب توسط برندگان دوم خرداد مشاهده نشد بلکه آنها شعارشان "زتده باد مخالف من بود"و در عمل نیز آنرا حداقل در مورد دوستان آقای رضایی پیاده کردند و چنان انعطاف پذیر بودند که بعضاً این احساس بوجودمی آمدکه آقای خاتمی بیش ازآنکه بخواهدبه طرفدارانش نشان دهد که در انتخاب او اشتباه نکرده اندمیخواهد به مخالفانش بگوید که اشتباه کرده اند که به او رأی نداده اند!، هیچ روزنامه ای مخالف اصلاح طلبان از طرف آنان با مشکل مواجه نشد، هیچ فردی با شکایت آنان به زندان نرفت، هیچ تقلب معنی داری درانتخاباتی که حتی شکست مطلق هم خوردند از آنان سرنزد، هیچ تلاشی برای اینکه جلوی ورود رقبا از طریق انتخابات به قدرت را بگیرند ازآنان دیده نشد. تنها کاری که کردند مبارزه انتخاباتی و اکثریت یافتن در مجلس و دولت و به تبع آن کنار گذاشتن رقبا از نهادهای قدرت بود که این حق هر برنده ای در انتخابات است حتی اگر آقای رضایی اسم آنرا تسویه حساب بگذارند.
· آقای خاتمی درانتخابات سال 80 حدود دو میلیون رأی بیشتر از سال 76 بدست آورد، درحالیکه بسیاری ازعواملی که ازطرف محافظه کاران یا اصولگرایان و امثالهم برای عدم موفقیت اصلاح طلبان در انتخابات گذشته بیان میشود(تشنج، دعوا، تسویه حساب، زیرپاگذاشتن ارزشها و حتی تحت الشعاع قرارگرفتن اقتصاد توسط سیاست)بیشتر مربوط به دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمیست ولذا اگر آنها عامل عدم موفقیت اطرافیان ایشان بود قاعدتاً باید در سال 80 اثر خود را نشان میداد.
· اصلی ترین سرمایه گذاریها و پیشرفتهادر حوزه انرژی هسته ای در دوران اصلاحات اتفاق افتاد و تا آنجا پیش رفت که تبدیل به برگ برنده ای دردست ایران شد و غرب را به پای میز مذاکره کشاند که اینهمه، نتیجه تشکیل جبهه ای از مردم پشت سر دولت بود و نه جبهه ای برای امتیاز دادن و عقب نشینی(آقای رضایی پدیده ای را نقطه ضعف دوم خردادیها بیان میکنند که اصولاً اگر نقطه قوتی هم در آن باشد عمدتاً نتیجه تلاشهای آنهاست!).
· کم نبودند افرادی که به آقای خاتمی بخاطر واگذاری مسؤلیت پرونده هسته ای به آقای روحانی انتقاد داشتند و میگفتند چرا این وظیفه را وزرات خارجه و خود اصلاح طلبان برعهده نمیگیرند. در واقع انتقاد عمده ای به آقای خاتمی و اصلاح طلبان در مورد بحث انرژی هسته ای در جهتی که مطلوب آقای رضاییست در افکار عمومی مطرح نبوده و نیست هرچند که برخی گروهها و افرادخاص انتقادات بسیار شدیدی به ایشان در این زمینه وارد میکنند.
· اکثریت مردم در اهداف با دوم خردادیها هم جهت بوده و هستند ولی مشکل آنان با اصلاح طلبان این بوده و هست که آنها نتوانستند به آن اهداف وعده داده شده دست یابندودر مقابل مقاومتهای مخالفان اصلاحات، برنامه کارآمدی ارائه نکردند. گواه آن هم اینکه هیچ وقت رأی مردم از اصلاح طلبان به طرف اصولگراها نرفت بلکه در خانه ها ماند و اگر هم رأیی آوردند یا از لج طرف مقابل بود یا از سرناچاری مردم.
· دردوران اصلاحات برنامه سوم توسعه تهیه و به اجرا گذاشته شد که به زعم بسیاری از کارشناسان اقتصادی، در مقایسه با سایر برنامه های توسعه کشور با موفقیت بالنسبه خوبی همراه بود. ضمن آنکه اصلاح طلبان درست یا غلط، توسعه سیاسی را یکی از پایه های توسعه اقتصادی و بهبود وضعیت زندگی مردم میدانستند و نه یک کالای لوکس که فقط به درد روشنفکران می خورد. لذا بهتربود آقای رضایی در بیان بخش پایانی ادعای سوم خود به این مشاهدات نیز توجه میکردند.

ملاحظه میشود که برخی ازسیاستمداران مادرعین توانمندی در بازاریابی، ازخودشیفتگی مفرطی بهره می برند و برخی دیگر نیز در عین خودشیفته بودن، بازاریابهای ماهری به نظر میرسند!

هیچ نظری موجود نیست: