در اين يادداشت و يادداشت بعدي، سعي مي كنم برخي نكات تكميلي را درباره پيشنهادي كه در مقاله برنامه اي براي انتخابات(1)مطرح گرديد اضافه نمايم و اميدورام از اين طريق پاسخ سؤالات برخي از دوستان را نيز داده باشم. براي اينكه پيشنهاد مطرح شده، بخوبي تبيين گردد فكر ميكنم نياز است كمي بيشتر درباره مفهوم پاسخگوئي توضيح داده شود.
منظور از پاسخگوئي در مبحث حكمراني، مفهوم لغوي آن نيست و بحث بر سر پاسخ گفتن صرف به سؤالات از سوي حاكمان نمي باشد كه اگر چنين بود، مسؤولين ما به حد كفايت و حتي بيشتر از حد كفايت در اين زمينه زحمت مي كشند ولي چون پاسخگو نيستند، در مواجهه با سؤالات جدي، گاهاً آن سؤالات را گلوله مي كنند و بر صورت سؤال كننده مي كوبند و يا اينكه آنها را در سطل آشغال مي اندازند و اگر هم چنين برخوردي صورت خوشي نداشت به سؤالات جا خالي مي دهند و اگر هم هيچكدام از اينها نشد به خلاف واقع گوئي روي مي آورند و اگر آن هم نشد، مشاور خود را جاي سؤال كننده مي نشانند تا با هم گل بگويند و گل بشنوند!
پاسخگوئي، بيش و پيش از آنكه به معني خود عمل پاسخ گفتن باشد اشاره به فرآيندها و عملكردهاي قبل از مرحله پاسخ گفتن دارد. پاسخگوئي در اصل، يعني عمل كردن بگونه اي كه هنگام مورد سؤال قرار گرفتن، پاسخهاي قانع كننده براي ذينفعان قابل ارائه باشد. قانع كردن نيز به اين معني است كه نشان داده شود اقدامات صورت گرفته در جهت منافع كليت جامعه و ذينفعان بوده و ارتباط عيني و معني داري ما بين آنها برقرار مي باشد. پاسخگو بودن به مفهوم فوق، بيش از آنكه خصوصيت ذاتي و يا اكتسابي افراد بوده و در شخصيت آنها نهفته باشد، يك ويژگي اقتضائي است. يعني پاسخگو بودن، به اقتضاء شرايط است كه بالا و پائين ميشود و نه بر حسب ويژگيها و شخصيت افرادي كه در معرض پاسخگوئي قرار میگیرند.
شايد بتوان ادعا كرد كه دليل اصلي و يا حداقل يكي از چند دليل اصلي ناكامي مبارزات تحول خواهانه يكصد ساله اخير در ايران، بي توجهي به همين تفاوت بوده است. در بیشتر اين سالها، آنچه كه تحولات سياسي و اجتماعي ايران را پیش برده شخصيت افراد و نامها و نشانها بوده اند و هر زمان هم كه سخني از ساختارها به ميان آمده، نه بخاطر خود آنها بلكه بخاطر تعلق خاطري بوده كه رهبران موجود به آن ساختارها داشته اند. حتي اگر مردم به ساختاري رأي هم داده اند به واسطه آشنائی و علاقه مندي به آن نبوده بلكه به اين خاطر بوده است كه رهبران موجود چنين ساختاري را تأييد مي كرده اند. به همين دليل عجيب نيست كه بسياري، دموكراسي را كالائي نخبه گرايانه و لوكس تصور ميكنند و آنرا در عرض آب و نان مردم قرار داده و طبعاً اولويت را به آب و نان مردم مي دهند!
متأسفانه بايد گفت كه به نظر ميرسد اين طرز تلقي نادرست از مفهوم پاسخگوئي، همچنان روح اصلي مناقشات و مباحثات سياسي و اجتماعي حال حاضر كشور است. امروز وقتي به سخنان كانديداهاي رياست جمهوري و طرفدارانشان نظر مي افكنيم، كمتر سخني درباره برنامه ها مي شنويم و يا اصلاً نمي شنويم. ظاهراً آنچه كه گويندگان و شنوندگان و نويسندگان و خوانندگان را در این مورد بر سر شوق مي آورد سخن گفتن از خوبي ها، صداقتها، خوش اخلاقي ها، سلامت نفس، ساده زيستي، انقلابي بودن و دينداري كانديداهاست. البته بعضاً مي گويند كه داريم برنامه هايمان را تهيه مي كنيم ولي در پاسخ آنان بايد گفت سالي كه نكوست از بهارش پيداست. از كساني كه سه دهه، در جرگه دست اندركاران اصلي حكومت بوده اند چگونه ميتوان چنين توجيهي را پذيرفت. عجيب است كه نخست اعلام حضور می نمایند و سپس برنامه تهيه مي كنند، حال آنكه منطقاً بايداول برنامه داشته باشند و بعداً و به استناد آن، براي رياست جمهوري اعلام آمادگي نمايند.
به هر حال آنچه كه شرايط را براي تحقق پاسخگوئي مهيا مي سازد عنصر "ناچار به پاسخگو بودن" است. در دنياي سياست سه عنصر، سازنده و تعيين كننده اين ناچاری و اجبار است:
1- وابستگي اقتصاد قواي حكومتي به كليت جامعه: اگر قواي حكومتي، منابع مالي مورد نياز خود را از محلي مستقل از جامعه تأمين نمایند اصولاً دليلي ندارد كه در قبال عملكرد خود پاسخگوي مردم باشند، اگر هم دليلي داشته باشد پيامدي از قبل این عدم پاسخگوئي، متوجه آنان نخواهد شد.
2- تفكيك قوا و توزان ميان قدرت آنها: در كنار وابستگي اقتصاد قواي حكومتي به مردم، لازم است آن قوا متمركز نيز نباشند و تفكيكي ميان آنان صورت گيرد تا هر يك ديگري را كنترل نمايد. خصوصيت مميزه هر يك از قواي حكومتي، قوه و قدرت است و لذا حتي اگر به لحاظ مالي وابسته به جامعه هم باشند باز هم مي توانند در مقاطعي بر خلاف تمايلات و خواسته هاي جامعه حركت كنند و از پاسخگوئي طفره بروند لذا با تفكيك قوا و ايجاد توازن ميان قوه و قدرت آنها مي توان احتمال چنين رويدادهائي را به حداقل رساند و از هریک، ابزاری برای وادار کردن دیگری به پاسخگوئی ساخت.
3- آگاهي جامعه از آنچه كه قواي حكومتي انجام مي دهند: اگر اقتصاد قواي حكومتي وابسته به مردم بوده و تفكيك قوا هم برقرار باشد ولي جامعه از آنچه كه در ارتباط با حاكميت روی میدهد بدرستي مطلع نباشد باز هم عنصر پاسخگوئي به خوبي عمل نخواهد كرد و ممكن است نهادهای حكومتی آنچه كه به نفع مردم است را به ضرر او و آنچه كه به ضرر مردم است را به نفع او جلوه دهد.
منظور از پاسخگوئي در مبحث حكمراني، مفهوم لغوي آن نيست و بحث بر سر پاسخ گفتن صرف به سؤالات از سوي حاكمان نمي باشد كه اگر چنين بود، مسؤولين ما به حد كفايت و حتي بيشتر از حد كفايت در اين زمينه زحمت مي كشند ولي چون پاسخگو نيستند، در مواجهه با سؤالات جدي، گاهاً آن سؤالات را گلوله مي كنند و بر صورت سؤال كننده مي كوبند و يا اينكه آنها را در سطل آشغال مي اندازند و اگر هم چنين برخوردي صورت خوشي نداشت به سؤالات جا خالي مي دهند و اگر هم هيچكدام از اينها نشد به خلاف واقع گوئي روي مي آورند و اگر آن هم نشد، مشاور خود را جاي سؤال كننده مي نشانند تا با هم گل بگويند و گل بشنوند!
پاسخگوئي، بيش و پيش از آنكه به معني خود عمل پاسخ گفتن باشد اشاره به فرآيندها و عملكردهاي قبل از مرحله پاسخ گفتن دارد. پاسخگوئي در اصل، يعني عمل كردن بگونه اي كه هنگام مورد سؤال قرار گرفتن، پاسخهاي قانع كننده براي ذينفعان قابل ارائه باشد. قانع كردن نيز به اين معني است كه نشان داده شود اقدامات صورت گرفته در جهت منافع كليت جامعه و ذينفعان بوده و ارتباط عيني و معني داري ما بين آنها برقرار مي باشد. پاسخگو بودن به مفهوم فوق، بيش از آنكه خصوصيت ذاتي و يا اكتسابي افراد بوده و در شخصيت آنها نهفته باشد، يك ويژگي اقتضائي است. يعني پاسخگو بودن، به اقتضاء شرايط است كه بالا و پائين ميشود و نه بر حسب ويژگيها و شخصيت افرادي كه در معرض پاسخگوئي قرار میگیرند.
شايد بتوان ادعا كرد كه دليل اصلي و يا حداقل يكي از چند دليل اصلي ناكامي مبارزات تحول خواهانه يكصد ساله اخير در ايران، بي توجهي به همين تفاوت بوده است. در بیشتر اين سالها، آنچه كه تحولات سياسي و اجتماعي ايران را پیش برده شخصيت افراد و نامها و نشانها بوده اند و هر زمان هم كه سخني از ساختارها به ميان آمده، نه بخاطر خود آنها بلكه بخاطر تعلق خاطري بوده كه رهبران موجود به آن ساختارها داشته اند. حتي اگر مردم به ساختاري رأي هم داده اند به واسطه آشنائی و علاقه مندي به آن نبوده بلكه به اين خاطر بوده است كه رهبران موجود چنين ساختاري را تأييد مي كرده اند. به همين دليل عجيب نيست كه بسياري، دموكراسي را كالائي نخبه گرايانه و لوكس تصور ميكنند و آنرا در عرض آب و نان مردم قرار داده و طبعاً اولويت را به آب و نان مردم مي دهند!
متأسفانه بايد گفت كه به نظر ميرسد اين طرز تلقي نادرست از مفهوم پاسخگوئي، همچنان روح اصلي مناقشات و مباحثات سياسي و اجتماعي حال حاضر كشور است. امروز وقتي به سخنان كانديداهاي رياست جمهوري و طرفدارانشان نظر مي افكنيم، كمتر سخني درباره برنامه ها مي شنويم و يا اصلاً نمي شنويم. ظاهراً آنچه كه گويندگان و شنوندگان و نويسندگان و خوانندگان را در این مورد بر سر شوق مي آورد سخن گفتن از خوبي ها، صداقتها، خوش اخلاقي ها، سلامت نفس، ساده زيستي، انقلابي بودن و دينداري كانديداهاست. البته بعضاً مي گويند كه داريم برنامه هايمان را تهيه مي كنيم ولي در پاسخ آنان بايد گفت سالي كه نكوست از بهارش پيداست. از كساني كه سه دهه، در جرگه دست اندركاران اصلي حكومت بوده اند چگونه ميتوان چنين توجيهي را پذيرفت. عجيب است كه نخست اعلام حضور می نمایند و سپس برنامه تهيه مي كنند، حال آنكه منطقاً بايداول برنامه داشته باشند و بعداً و به استناد آن، براي رياست جمهوري اعلام آمادگي نمايند.
به هر حال آنچه كه شرايط را براي تحقق پاسخگوئي مهيا مي سازد عنصر "ناچار به پاسخگو بودن" است. در دنياي سياست سه عنصر، سازنده و تعيين كننده اين ناچاری و اجبار است:
1- وابستگي اقتصاد قواي حكومتي به كليت جامعه: اگر قواي حكومتي، منابع مالي مورد نياز خود را از محلي مستقل از جامعه تأمين نمایند اصولاً دليلي ندارد كه در قبال عملكرد خود پاسخگوي مردم باشند، اگر هم دليلي داشته باشد پيامدي از قبل این عدم پاسخگوئي، متوجه آنان نخواهد شد.
2- تفكيك قوا و توزان ميان قدرت آنها: در كنار وابستگي اقتصاد قواي حكومتي به مردم، لازم است آن قوا متمركز نيز نباشند و تفكيكي ميان آنان صورت گيرد تا هر يك ديگري را كنترل نمايد. خصوصيت مميزه هر يك از قواي حكومتي، قوه و قدرت است و لذا حتي اگر به لحاظ مالي وابسته به جامعه هم باشند باز هم مي توانند در مقاطعي بر خلاف تمايلات و خواسته هاي جامعه حركت كنند و از پاسخگوئي طفره بروند لذا با تفكيك قوا و ايجاد توازن ميان قوه و قدرت آنها مي توان احتمال چنين رويدادهائي را به حداقل رساند و از هریک، ابزاری برای وادار کردن دیگری به پاسخگوئی ساخت.
3- آگاهي جامعه از آنچه كه قواي حكومتي انجام مي دهند: اگر اقتصاد قواي حكومتي وابسته به مردم بوده و تفكيك قوا هم برقرار باشد ولي جامعه از آنچه كه در ارتباط با حاكميت روی میدهد بدرستي مطلع نباشد باز هم عنصر پاسخگوئي به خوبي عمل نخواهد كرد و ممكن است نهادهای حكومتی آنچه كه به نفع مردم است را به ضرر او و آنچه كه به ضرر مردم است را به نفع او جلوه دهد.
حال بايد ديد كه آيا عناصر يادشده در شرایط حاضر عينيت دارند كه انتظار پاسخگوئي از حاکمیت را داشته باشيم. البته نمي توان ادعا كرد كه هيچ نشاني از سه عنصر فوق الذكر در کشور موجود نیست بلكه چشمه ای از هريك از آنها قابل ردیابی است، اما حضور و ظهور این عناصر آنچنان قوي نيست ويا چندان معني دار و درحدي نيست كه در راستاي پاسخگوئي قوا، مؤثر واقع شود. پس اگر خواسته شود اصلاحی اساسی در امور كشور صورت پذیرد لازم است تمركز چنین فعالیتهائی بر مطالبه و استقرار همين سه عنصر مبتنی گردد. نبايد هدف فعالیتهای تحول خواهانه اين باشد كه حكومتها و يا افراد عوض شوند، بلكه بايد هدف اين باشد كه حكومتها پاسخگو شوند و گرنه عوض شدن حكومتها و افراد لزوماً پاسخگو شدن نهاد حکومت را به همراه نخواهد آورد و اگر هم به همراه آورد چنین دستاوردی پایدار نخواهد ماند و لذا در عمل تحول عمده اي روي نخواهد داد، همانگونه كه پس از 100 مشروطيت چنين نشده و جامعه ما کم و بیش با همان چالشها مواجه است و همان خواسته ها و شعارها را مطرح ميكند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر