این یادداشت را همزمان با توقیف روزنامه هم میهن که به نظر می رسید به هردلیلی بیشتر از همه به ارائه مواضع اعضای اصلی حزب مشارکت مبادرت می کرد نوشته ام و منتظر بودم تا پاسخ مهمان سایت نوروز(آقای حجاریان)به سؤالم داده شود تا مطلبم را خدمت دوستان ارائه کنم. آقای حجاریان که از تئوریسینهای اصلی حزب مشارکت بوده و از اعضای شورای مرکزی این حزب هستند در جواب این سؤال که:
به نظر شما تا چه حد برنامهریزی های اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس آینده بر آسیب شناسی جنابعالی از دوران 8 ساله اصلاحات استوار است؟
مرقوم فرموده اند:
من از برنامهریزی اصلاحطلبان دراینباره خبری ندارم و اینكه تا چه اندازه از نقد گذشته درس آموختهاند!!!
...........................................................
مشارکت نام حزبی است که حدود 9 سال پیش بدنبال روی کار آمدن سید محمد خاتمی تشکیل شد و در عرصه انتخابات شوراهای شهر و روستای اول و مجلس ششم به پیروزیهای نسبتاً چشم گیری دست یافت. همچنین در طول سالهای 76 تا 84 این حزب در قالب معاون یا مشاور رئیس جمهور، وزیر، معاون وزیر، استاندار و ... بخشی از قوه مجریه را در اختیار داشت که البته با خروج تدریجی بعضی از اعضای مشارکت از این حزب و یا خروج آنها از دولت، ظاهراً این امر در طول سالهای یادشده روندی نزولی داشته است. اما روند افول این حزب از نظر حضور در قدرت رسمی با انتخابات شوراهای شهرو روستای دوم آغاز و با نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری تکمیل شد و بدین ترتیب حزب مشارکت در سال 84، قریب به اتفاق کرسیهای خود در قوای مقننه و مجریه را از دست داد. پس از این مقطع، حزب مشارکت عملاً فعالیتهای خود را تعطیل نمود(حداقل از منظر ناظران بیرونی)و بجز تحرکات جزئی در ایام انتخابات شوراهای شهر و روستای سوم، فعالیت علنی خاصی از سوی این حزب حتی در حد راه اندازی یک سایت اینترنتی مشاهده نگردیدو اظهار نظرهای دوره ای دبیرکل نیز با تعویض آن به شدت محدود شد(البته سایت اینترنتی امروز که از قبل وجود داشت و غالباً هم با فیلترینق دست به گریبان بود و هست در این ایام تا حدی در مورد این حزب به خبررسانی مبادرت می کرد). اما اخیراً در آستانه انتخابات مجلس هشتم تحرکات حزب مشارکت بطور کاملاً محسوسی گسترش یافته و با راه اندازی سایت اینترنتی نوروز و حضور مستمر و متعدد در روزنامه های تازه رفع توقیف شده شرق و هم میهن(که دومی اخیراً دوباره توقیف شد)شکل فعال تری به خود گرفته است.
کمیت و کیفیت خروجی یک حزب(مثل پیروزی در انتخابات)مانند هر سازمان دیگری وابسته به عوامل درونی سازمان(فرآیند تولید)و عوامل بیرونی آن(تحولات بازار)است. مثلاً اگر فروش یک سازمان اقتصادی 100 درصد افزایش یابد نمیتوان آنرا لزوماً نتیجه افزایش کارائی آن سازمان(بهبود در عملکرد درونی آن سازمان)دانست بلکه ممکن است این افزایش نتیجه جهش ناگهانی در قیمتها باشد. به همین ترتیب در مورد حزب نیز موفقیت چشمگیردرفعالیتی چون انتخابات نمیتواند لزوماً نتیجه کارائی درفعالیتهای خود حزب باشد بلکه ممکن است این موفقیت نتیجه عوامل بیرونی نظیر وجود افراد کاریزما، ضعف رقبا، تبلیغات و شعارهای تأثیر گذار و ... باشد. برای رسیدن به یک ارزیابی واقعی از عملکرد احزاب لازم است این نکته مورد توجه جدی قرار گیرد که بررسی عملکرد حزب مشارکت نیز از این قاعده مستثنی نیست.
اگرخروجی حزب مشارکت راباعلامتc(به دلیل نبوداطلاعات در مورد سایر خروجیهافقط میزان پیروزی در انتخابات را مد نظر قرار میدهیم)و عوامل درون حزبی و برون حزبی مؤثر در آنرا به ترتیب با علامتهای aوb نشان دهیم با مدنظر قرار دادن قاعده فوق الذکر میتوان نوشت:
a+b=c
عوامل aوb مستقل از هم نبوده و بر همدیگر در جهات منفی و مثبت تأثیر می گذارند.
برای عامل a، مواردی چون مبانی نظری(اساسنامه)، سازمان و قدرت سازماندهی، اعتماد سازی حزب در میان افکار عمومی و میزان پایگاه اجتماعی انباشته، منابع مالی انباشته و ... را می توان مثال زد.
برای عاملb، مواردی چون عملکرد مثبت و منفی کاندیداها و دست اندرکاران مرتبط با حزب(مثلآًعملکردمثبت یامنفی آقایان خاتمی، کروبی، معین و...برای حزب مشارکت)، عملکرد مثبت و منفی مخالفان، بود ویا نبود نفوذ غیررسمی و فراقانونی در حاکمیت، موانع و یا تسهیلات فراقانونی رسانه ای و مالی و ... را می توان مثال زد.
همانگونه که در مقدمه یادداشت بیان گردید متغیر c برای حزب مشارکت، تا مقطع انتخابات مجلس ششم و با تسامح تا انتخابات ریاست جمهوری دوره هشتم، صعودی و نسبتاً قابل توجه بوده ولی از مقطع انتحابات شوراهای شهر و روستای دوم روند نزولی به خود گرفت و در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم به حداقل خود رسید. اما چنین به نظر میرسد که تغییرات متغیرهای a و b به یکسان در روندنزولی متغیرc مؤثر نبوده و در این میان نقش متغیرb بیشتر و حتی در مواردی خنثی کننده اثرات مثبت عامل a بوده است. درواقع اینگونه به نظر میرسد که موفقیتهای چشمگیر حزب مشارکت از نظر بروندادهای انتخاباتی آن در 4 سال اول فعالیت(77- 80)، تا حد زیادی مدیون متغیرb بوده و متغیر a در این زمینه تعیین کننده اصلی نبوده است. مرور تحولات سیاسی دوران حیات حزب مشارکت اینگونه به ذهن متبادر میکند که متغیر a بصورتی ملایم و بطئی و البته توأم با نوساناتی مقطعی روندی صعودی را طی کرده است ولی روند نزولی تندی که در مورد متغیر b بدنبال معرفی دولت دوم آقای خاتمی ایجاد شد و ادامه یافت چنان قوی بودکه آثار مثبت و البته جزئی متغیر a روی متغیر cرا خنثی نمود و نتایجی چون انتخابات شوراهای شهر وروستای دوم و انتخابات ریاست جمهوری نهم را ببار آورد. به عبارت دیگر، حزب مشارکت نتوانست آنگونه که شایسته و لازم بود عوامل درونزای موفقیت خود(عاملa)را تقویت کرده و آنرا جایگزین عوامل برونزای موفقیت خود(عاملb که ناپایداری آن قابل پیش بینی بود)کند و در نتیجه نتوانست پیروزیهای اولیه را تداوم بخشد.
به نظر میرسد که بهترین وضعیت برای متغیرa در مورد حزب مشارکت مقطع زمانی مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری نهم بود. بنده خودم درایام انتخابات ریاست جمهوری نهم با دقت مسایل آنرا پیگیری می کردم و حتی به چند شهر مهم سفر نمودم. برخلاف بسیاری از مخالفان و موافقان حزب مشارکت که معتقدند این حزب در انتخابات ریاست جمهوری نهم شکست خورد و برخی از اینکه ائتلاف نکردند حسرت میخورند، معتقدم صرفنظر از عدم راهیابی کاندیدای حزب مشارکت به کاخ ریاست جمهوری، این انتخابات خروجی بزرگی برای این حزب داشت و پتانسیلها وفرصتهای قابل توجهی را درمقابل این نهاد مدنی نوپا به نمایش گذاشت که در صورت ائتلاف در آن انتخابات، چنین شرایطی قابل تصور نبوده و درهیاهوی انتخابات و پیروزی احتمالی کاندیدای مورد ائتلاف درآن، فرصت بروز و ظهورنمی یافت. این خروجی بزرگ، کسب 4 میلیون رأی با اتکاء به متغیرa بجای اتکاء به متغیر b بود. در واقع انتخابات ریاست جمهوری نهم را باید پیروزی تحزب در کشور دانست. در اين انتخابات ، حزب مشاركت در غربتی نسبی و با وجود مخالفت آشكار نهادهاي اصلي قدرت و بدون اينكه براي برنامه ها وكانديداي مورد نظرخود تاييد ضمني و يا رأي ممتنع آن نهادها را جلب كرده باشد توانست:
- با اتکاء به سخنرانیهای فشرده ۲۰ ـ ۲۵ نفر از طرفدارانش
- با کاندیدایی که به جرات میتوان گفت در میان تمامی کاندیداهای ریاست جمهوری بعد از انقلاب دارای پائین ترین استانداردهای شکلی کاندیداتوری ریاست جمهوری (قدرت بیان، حرکات دست، تن صدا و...)بود علیرغم اینکه به لحاظ استانداردهای محتوائی شاید بهترین کاندیدای دوره نهم بوده باشد
- و با كمترين امكانات رسانه اي و مالي و بدون شعارهای جذاب اقتصادی(در شهرهايي كه من مراجعه كردم كمترين تبليغات مربوط به آقایان معين و البته مهرعليزاده بود و در شهري چون تهران بايد با ذره بين بدنبال عكسهاي تبليغاتي معين ميگشتي)
نزديك 14 درصد آراي شركت كنندگان در انتخابات را به کاندیدای خود اختصاص دهد. درواقع به نظر میرسد بخش اعظمی ازاین 4 میلیون نفر، به حزب مشارکت رأی داده باشند و نه آقای معین .
اگر حزبی توانست 14 درصد آرای جامعه لغزنده ای مثل ایران را بدون تبلیغات معمول انتخاباتی بدست آورد باید آنرا یک پیروزی تلقی کرد و برای آن برنامه ریزی اساسی صورت داد. اگر فقط 500 هزار نفر از روی حساب و کتاب و علاقه به حزب مشارکت به آقای معین رأی داده باشند باید گفت این حزب سرمایه دارترین حزب حال حاضر کشور است. بخصوص آنکه این آراء خاص تهران و چند شهر مشخص نبوده و در کل کشور گسترده بوده است چرا که در این انتخابات ساختارمند ترین آرا مربوط به آقایان معین و رفسنجانی و موسمی و تصادفی ترین آرا مربوط به آقایان احمدی نژاد ، کروبی و مهرعلیزاده بوده است. مقایسه انحراف معیار رتبه آرای کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری نهم نشان میدهد که کمترین انحراف معیار مربوط به آرای آقایان معین و رفسنجانی و بیشترین انحراف معیار مربوط به آرای آقایان احمدی نژاد ، کروبی و مهرعلیزاده بوده است.
حال سؤال این است آیا عامل a جا برای اثرگذاری بسیار بیشتر از آنچه که در انتخابات نهم ریاست جمهوری اتفاق افتاد روی متغیر c داشت؟و همچنین آیا حزب مشارکت برنامه ای برای حفظ و توسعه کمی و کیفی سرمایه گذاری فوق الذکر و بهره برداری مناسب از آن دارد؟
به نظر میرسد عامل a میتوانست بسیار فراتر آن چیزی که بود بر متغیر c اثرگذار باشد. همچنین ظاهراً حزب مشارکت برنامه ای برای از قوه به فعل درآوردن این پتانسیلهای حداقل نیز ندارد و نوسانهای متغیر a و سطوح معیشتی آن بناست همچنان ادامه یابد. چنین به نظر می آید که دلیل این وضعیت آن است که حزب مشارکت اسیر تاکتیکهاست و چندان به مباحث اساسی نمی پردازد با اینکه می داند تعویض مداوم تاکتیکها البته تاکتیکهای مؤثر و محدود به استراتژی منتخب و نه باری به هر جهت، کار احزاب بنیه دار و مستحکم است و نه احزاب نوزاد. حزب مشارکت حزبی نوزاد است و تاب تحمل چنین مانورهای تاکتیکی را ندارد. خوب است در اینجا نمونه ای از تعویض تاکتیکهای مستمر حزب مشارکت را ارائه کرده و به دنبال آن نمونه ای از بی توجهی های آن به مسائل اساسی را مرور کنیم:
- مبارزه با شاخ و برگهای محافل مخالف اصلاحات بجای تمرکز روی شاهرگهای مالی آنها که اتفاقاً عمده این شاهرگها نیز از مسیر قوه مجریه عبور می کرد(انتخاب تاکتیک درگیر نشدن با محافل اصلی قدرت با هدف حفظ آرامش و در عین حال درگیر شدن با شاخ و برگهای آن محافل که اتفاقاً همان ناآرامی و تشنجی که از آن واهمه داشتند در پی داشت)
- تمرکز دادن فعالیتهای مجلس ششم روی نهادهایی که کمتر تحت سیطره مجلس بودند(قوه قضائیه، شورای نگهبان و نهادهای مختلف خارج از دولت)و بی توجهی تقریباً کامل به قوه مجریه با آنهمه اختیارات مالی و امکانات اطلاعاتی و تجهیزاتی در سراسر کشور خصوصاً که در آن زمینه به لحاظ قانونی مبسوط الید هم بودند(نظارت مجلس ششم بر دولت و وادار کردن آن به عمل به وعده هایش حتی در حد کسانی که اینک به آنها راهیافته میگویند نیز نبود چرا که دولت را از خود میدانستند و به اصطلاح نمی خواستند آنرا تضعیف کنند حتی اگر به قیمت عمل نکردن به وعده هایش باشد)
- در جریان انتخابات مجلس هفتم همه تهدید به استعفاء می کردند ولی در عمل تمایلی به آن نشان نمی دادند
- می گویند ما میدانستیم هرکس با هاشمی به مرحله دوم انتخابات راه یابد برنده انتخابات است ولی بازهم از او حمایت کردند در حالیکه در گذشته، خودشان با دست گذاشتن روی همین"حساسیت افکار عمومی به ایشان"از راه یابی اش به مجلس جلوگیری کرده و شکست ویرانگری را بر او تحمیل کردند
- در مجلس ششم آنهمه امتیاز به آقای کروبی می دهند ولی در انتخابات ریاست جمهوری نهم حاضر به کوچکترین نرمش در برابر او نمی شوند و در کمال تعجب دوباره در انتخابات شورای شهر سوم آنهمه در برابرش کوتاه می آیند
- بدون توجه به اتفاقات گذشته، حملات مستمر و بی مهابای آقای کروبی و نزدیکانش را بی پاسخ می گذارند و در برابر آن سکوت تاکتیکی میکنند و با آقای رفسنجانی همراهی نشان میدهند ولی به شدت و حدت و صراحتی کم نظیر از دانشجویان انتقاد میکنند
- قبل از روی کارآمدن دولت نهم، با سیاستهای هسته ای آقای خاتمی(بخوانید آقای روحانی و رفسنجانی)همراهی چندانی نشان نمی دادند ولی در شرایط جاری بازگشت به آنرا تنها راه خروج از بن بست موجود در پرونده هسته ای تبلیغ میکنند
- در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم به روشهای آقای خاتمی آنهم در زمانی که ایشان رادیکال تر از امروز به نظر میرسید نقدهای جدی وارد میکردند ولی امروز او را محور خود برای انتخابات مجلس هشتم قرار داده اند
و اما نمونه ای از بی توجهی ها به مسائل اساسی :
- برای انتخابات مجلس هشتم همه به فکر ائتلافند ولی کسی نمی گوید که فردا اگر سر کار آمدیم چه کاری می خواهیم متفاوت از گذشته انجام دهیم. البته تنها برنامه ای که ظاهراً ملاحظه میشود پائین آوردن توقعات مردم است. عوض اینکه برنامه هایشان را با خواسته های مردم متناسب کنند چنین به نظر میرسد که قصد دارند خواسته های مردم را با توانمندیها و برنامه های خود متناسب کنند. فرداست که با دوپینگ عملکرد ضعیف دولت نهم مجلس هشتم را بدست گیرند و بازهم ناکام شوند و بگویند که ما غافلگیر شدیم و فکر نمی کردیم که در انتخابات پیروز می شویم.
- مدواماً بر"سیاست ورزی" و کمتر از آن بر"حاکمیت دوگانه"تأکید می کنند ولی تعریفی روشن از آنها ارائه نمی دهند. آیا این دو تفاوتی با هم دارند؟آیا اعضای حزب در اقصا نقاط کشور معنی آنها و احیاناً تفاوت آنها را می دانند؟اصولاً استراتژی حزب مشارکت کدام است؟من خودم از چندین نفر از طرفداران و نزدیکان حزب مشارکت در تهران و شهرستانها معنی این دو مقوله را پرسیده ام که نه تعریف روشنی برای آن داشتند و نه تعریف یکسانی!
- ارائه تحلیلهای بعضاً احساسی و غیر واقعی از اوضاع کشور توسط افراد مختلف منتسب به حزب مشارکت که نتیجتاً مداوماً مجبور میشوند نظرشان را عوض کنند. مثل اظهار نظر کردنهای غیر واقعی در مورد عملکرد شورای نگهبان در انتخابات مختلف. در انتخابات مجلس هفتم، مکرراً در جواب این سؤال که حزب مشارکت در برابر رد صلاحیتها چه واکنشی نشان خواهد داد گفته میشد که شرایط کشور به گونه ای نیست که رد صلاحیتها گسترده باشد ولی دیدیم که با تحصن هم نتوانستند جلوی رد صلاحیتهای گسترده را بگیرند. چنین تحلیلهائی ظاهراً در مورد انتخابات مجلس هشتم نیز در حال وقوع است. اصولاً باید اعضای اصلی یک حزب بگونه ای سامان یافته و با دقت حرف بزنند که در بدنه خود اعتماد ایجاد کنند و بر آن بیافزایند. سیاستمدار حرفه ای شدن کار راحتی نیست که با چند تا مقاله نوشتن و سخنرانی بدست آید. باید مطالعه کرد، تحقیق نمود، پیگیر دقیق و جدی تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بود، تجربه کسب کرد، در سیستم حاکمیت نفوذ غیررسمی داشت و... .
به نظر شما تا چه حد برنامهریزی های اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس آینده بر آسیب شناسی جنابعالی از دوران 8 ساله اصلاحات استوار است؟
مرقوم فرموده اند:
من از برنامهریزی اصلاحطلبان دراینباره خبری ندارم و اینكه تا چه اندازه از نقد گذشته درس آموختهاند!!!
...........................................................
مشارکت نام حزبی است که حدود 9 سال پیش بدنبال روی کار آمدن سید محمد خاتمی تشکیل شد و در عرصه انتخابات شوراهای شهر و روستای اول و مجلس ششم به پیروزیهای نسبتاً چشم گیری دست یافت. همچنین در طول سالهای 76 تا 84 این حزب در قالب معاون یا مشاور رئیس جمهور، وزیر، معاون وزیر، استاندار و ... بخشی از قوه مجریه را در اختیار داشت که البته با خروج تدریجی بعضی از اعضای مشارکت از این حزب و یا خروج آنها از دولت، ظاهراً این امر در طول سالهای یادشده روندی نزولی داشته است. اما روند افول این حزب از نظر حضور در قدرت رسمی با انتخابات شوراهای شهرو روستای دوم آغاز و با نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری تکمیل شد و بدین ترتیب حزب مشارکت در سال 84، قریب به اتفاق کرسیهای خود در قوای مقننه و مجریه را از دست داد. پس از این مقطع، حزب مشارکت عملاً فعالیتهای خود را تعطیل نمود(حداقل از منظر ناظران بیرونی)و بجز تحرکات جزئی در ایام انتخابات شوراهای شهر و روستای سوم، فعالیت علنی خاصی از سوی این حزب حتی در حد راه اندازی یک سایت اینترنتی مشاهده نگردیدو اظهار نظرهای دوره ای دبیرکل نیز با تعویض آن به شدت محدود شد(البته سایت اینترنتی امروز که از قبل وجود داشت و غالباً هم با فیلترینق دست به گریبان بود و هست در این ایام تا حدی در مورد این حزب به خبررسانی مبادرت می کرد). اما اخیراً در آستانه انتخابات مجلس هشتم تحرکات حزب مشارکت بطور کاملاً محسوسی گسترش یافته و با راه اندازی سایت اینترنتی نوروز و حضور مستمر و متعدد در روزنامه های تازه رفع توقیف شده شرق و هم میهن(که دومی اخیراً دوباره توقیف شد)شکل فعال تری به خود گرفته است.
کمیت و کیفیت خروجی یک حزب(مثل پیروزی در انتخابات)مانند هر سازمان دیگری وابسته به عوامل درونی سازمان(فرآیند تولید)و عوامل بیرونی آن(تحولات بازار)است. مثلاً اگر فروش یک سازمان اقتصادی 100 درصد افزایش یابد نمیتوان آنرا لزوماً نتیجه افزایش کارائی آن سازمان(بهبود در عملکرد درونی آن سازمان)دانست بلکه ممکن است این افزایش نتیجه جهش ناگهانی در قیمتها باشد. به همین ترتیب در مورد حزب نیز موفقیت چشمگیردرفعالیتی چون انتخابات نمیتواند لزوماً نتیجه کارائی درفعالیتهای خود حزب باشد بلکه ممکن است این موفقیت نتیجه عوامل بیرونی نظیر وجود افراد کاریزما، ضعف رقبا، تبلیغات و شعارهای تأثیر گذار و ... باشد. برای رسیدن به یک ارزیابی واقعی از عملکرد احزاب لازم است این نکته مورد توجه جدی قرار گیرد که بررسی عملکرد حزب مشارکت نیز از این قاعده مستثنی نیست.
اگرخروجی حزب مشارکت راباعلامتc(به دلیل نبوداطلاعات در مورد سایر خروجیهافقط میزان پیروزی در انتخابات را مد نظر قرار میدهیم)و عوامل درون حزبی و برون حزبی مؤثر در آنرا به ترتیب با علامتهای aوb نشان دهیم با مدنظر قرار دادن قاعده فوق الذکر میتوان نوشت:
a+b=c
عوامل aوb مستقل از هم نبوده و بر همدیگر در جهات منفی و مثبت تأثیر می گذارند.
برای عامل a، مواردی چون مبانی نظری(اساسنامه)، سازمان و قدرت سازماندهی، اعتماد سازی حزب در میان افکار عمومی و میزان پایگاه اجتماعی انباشته، منابع مالی انباشته و ... را می توان مثال زد.
برای عاملb، مواردی چون عملکرد مثبت و منفی کاندیداها و دست اندرکاران مرتبط با حزب(مثلآًعملکردمثبت یامنفی آقایان خاتمی، کروبی، معین و...برای حزب مشارکت)، عملکرد مثبت و منفی مخالفان، بود ویا نبود نفوذ غیررسمی و فراقانونی در حاکمیت، موانع و یا تسهیلات فراقانونی رسانه ای و مالی و ... را می توان مثال زد.
همانگونه که در مقدمه یادداشت بیان گردید متغیر c برای حزب مشارکت، تا مقطع انتخابات مجلس ششم و با تسامح تا انتخابات ریاست جمهوری دوره هشتم، صعودی و نسبتاً قابل توجه بوده ولی از مقطع انتحابات شوراهای شهر و روستای دوم روند نزولی به خود گرفت و در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم به حداقل خود رسید. اما چنین به نظر میرسد که تغییرات متغیرهای a و b به یکسان در روندنزولی متغیرc مؤثر نبوده و در این میان نقش متغیرb بیشتر و حتی در مواردی خنثی کننده اثرات مثبت عامل a بوده است. درواقع اینگونه به نظر میرسد که موفقیتهای چشمگیر حزب مشارکت از نظر بروندادهای انتخاباتی آن در 4 سال اول فعالیت(77- 80)، تا حد زیادی مدیون متغیرb بوده و متغیر a در این زمینه تعیین کننده اصلی نبوده است. مرور تحولات سیاسی دوران حیات حزب مشارکت اینگونه به ذهن متبادر میکند که متغیر a بصورتی ملایم و بطئی و البته توأم با نوساناتی مقطعی روندی صعودی را طی کرده است ولی روند نزولی تندی که در مورد متغیر b بدنبال معرفی دولت دوم آقای خاتمی ایجاد شد و ادامه یافت چنان قوی بودکه آثار مثبت و البته جزئی متغیر a روی متغیر cرا خنثی نمود و نتایجی چون انتخابات شوراهای شهر وروستای دوم و انتخابات ریاست جمهوری نهم را ببار آورد. به عبارت دیگر، حزب مشارکت نتوانست آنگونه که شایسته و لازم بود عوامل درونزای موفقیت خود(عاملa)را تقویت کرده و آنرا جایگزین عوامل برونزای موفقیت خود(عاملb که ناپایداری آن قابل پیش بینی بود)کند و در نتیجه نتوانست پیروزیهای اولیه را تداوم بخشد.
به نظر میرسد که بهترین وضعیت برای متغیرa در مورد حزب مشارکت مقطع زمانی مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری نهم بود. بنده خودم درایام انتخابات ریاست جمهوری نهم با دقت مسایل آنرا پیگیری می کردم و حتی به چند شهر مهم سفر نمودم. برخلاف بسیاری از مخالفان و موافقان حزب مشارکت که معتقدند این حزب در انتخابات ریاست جمهوری نهم شکست خورد و برخی از اینکه ائتلاف نکردند حسرت میخورند، معتقدم صرفنظر از عدم راهیابی کاندیدای حزب مشارکت به کاخ ریاست جمهوری، این انتخابات خروجی بزرگی برای این حزب داشت و پتانسیلها وفرصتهای قابل توجهی را درمقابل این نهاد مدنی نوپا به نمایش گذاشت که در صورت ائتلاف در آن انتخابات، چنین شرایطی قابل تصور نبوده و درهیاهوی انتخابات و پیروزی احتمالی کاندیدای مورد ائتلاف درآن، فرصت بروز و ظهورنمی یافت. این خروجی بزرگ، کسب 4 میلیون رأی با اتکاء به متغیرa بجای اتکاء به متغیر b بود. در واقع انتخابات ریاست جمهوری نهم را باید پیروزی تحزب در کشور دانست. در اين انتخابات ، حزب مشاركت در غربتی نسبی و با وجود مخالفت آشكار نهادهاي اصلي قدرت و بدون اينكه براي برنامه ها وكانديداي مورد نظرخود تاييد ضمني و يا رأي ممتنع آن نهادها را جلب كرده باشد توانست:
- با اتکاء به سخنرانیهای فشرده ۲۰ ـ ۲۵ نفر از طرفدارانش
- با کاندیدایی که به جرات میتوان گفت در میان تمامی کاندیداهای ریاست جمهوری بعد از انقلاب دارای پائین ترین استانداردهای شکلی کاندیداتوری ریاست جمهوری (قدرت بیان، حرکات دست، تن صدا و...)بود علیرغم اینکه به لحاظ استانداردهای محتوائی شاید بهترین کاندیدای دوره نهم بوده باشد
- و با كمترين امكانات رسانه اي و مالي و بدون شعارهای جذاب اقتصادی(در شهرهايي كه من مراجعه كردم كمترين تبليغات مربوط به آقایان معين و البته مهرعليزاده بود و در شهري چون تهران بايد با ذره بين بدنبال عكسهاي تبليغاتي معين ميگشتي)
نزديك 14 درصد آراي شركت كنندگان در انتخابات را به کاندیدای خود اختصاص دهد. درواقع به نظر میرسد بخش اعظمی ازاین 4 میلیون نفر، به حزب مشارکت رأی داده باشند و نه آقای معین .
اگر حزبی توانست 14 درصد آرای جامعه لغزنده ای مثل ایران را بدون تبلیغات معمول انتخاباتی بدست آورد باید آنرا یک پیروزی تلقی کرد و برای آن برنامه ریزی اساسی صورت داد. اگر فقط 500 هزار نفر از روی حساب و کتاب و علاقه به حزب مشارکت به آقای معین رأی داده باشند باید گفت این حزب سرمایه دارترین حزب حال حاضر کشور است. بخصوص آنکه این آراء خاص تهران و چند شهر مشخص نبوده و در کل کشور گسترده بوده است چرا که در این انتخابات ساختارمند ترین آرا مربوط به آقایان معین و رفسنجانی و موسمی و تصادفی ترین آرا مربوط به آقایان احمدی نژاد ، کروبی و مهرعلیزاده بوده است. مقایسه انحراف معیار رتبه آرای کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری نهم نشان میدهد که کمترین انحراف معیار مربوط به آرای آقایان معین و رفسنجانی و بیشترین انحراف معیار مربوط به آرای آقایان احمدی نژاد ، کروبی و مهرعلیزاده بوده است.
حال سؤال این است آیا عامل a جا برای اثرگذاری بسیار بیشتر از آنچه که در انتخابات نهم ریاست جمهوری اتفاق افتاد روی متغیر c داشت؟و همچنین آیا حزب مشارکت برنامه ای برای حفظ و توسعه کمی و کیفی سرمایه گذاری فوق الذکر و بهره برداری مناسب از آن دارد؟
به نظر میرسد عامل a میتوانست بسیار فراتر آن چیزی که بود بر متغیر c اثرگذار باشد. همچنین ظاهراً حزب مشارکت برنامه ای برای از قوه به فعل درآوردن این پتانسیلهای حداقل نیز ندارد و نوسانهای متغیر a و سطوح معیشتی آن بناست همچنان ادامه یابد. چنین به نظر می آید که دلیل این وضعیت آن است که حزب مشارکت اسیر تاکتیکهاست و چندان به مباحث اساسی نمی پردازد با اینکه می داند تعویض مداوم تاکتیکها البته تاکتیکهای مؤثر و محدود به استراتژی منتخب و نه باری به هر جهت، کار احزاب بنیه دار و مستحکم است و نه احزاب نوزاد. حزب مشارکت حزبی نوزاد است و تاب تحمل چنین مانورهای تاکتیکی را ندارد. خوب است در اینجا نمونه ای از تعویض تاکتیکهای مستمر حزب مشارکت را ارائه کرده و به دنبال آن نمونه ای از بی توجهی های آن به مسائل اساسی را مرور کنیم:
- مبارزه با شاخ و برگهای محافل مخالف اصلاحات بجای تمرکز روی شاهرگهای مالی آنها که اتفاقاً عمده این شاهرگها نیز از مسیر قوه مجریه عبور می کرد(انتخاب تاکتیک درگیر نشدن با محافل اصلی قدرت با هدف حفظ آرامش و در عین حال درگیر شدن با شاخ و برگهای آن محافل که اتفاقاً همان ناآرامی و تشنجی که از آن واهمه داشتند در پی داشت)
- تمرکز دادن فعالیتهای مجلس ششم روی نهادهایی که کمتر تحت سیطره مجلس بودند(قوه قضائیه، شورای نگهبان و نهادهای مختلف خارج از دولت)و بی توجهی تقریباً کامل به قوه مجریه با آنهمه اختیارات مالی و امکانات اطلاعاتی و تجهیزاتی در سراسر کشور خصوصاً که در آن زمینه به لحاظ قانونی مبسوط الید هم بودند(نظارت مجلس ششم بر دولت و وادار کردن آن به عمل به وعده هایش حتی در حد کسانی که اینک به آنها راهیافته میگویند نیز نبود چرا که دولت را از خود میدانستند و به اصطلاح نمی خواستند آنرا تضعیف کنند حتی اگر به قیمت عمل نکردن به وعده هایش باشد)
- در جریان انتخابات مجلس هفتم همه تهدید به استعفاء می کردند ولی در عمل تمایلی به آن نشان نمی دادند
- می گویند ما میدانستیم هرکس با هاشمی به مرحله دوم انتخابات راه یابد برنده انتخابات است ولی بازهم از او حمایت کردند در حالیکه در گذشته، خودشان با دست گذاشتن روی همین"حساسیت افکار عمومی به ایشان"از راه یابی اش به مجلس جلوگیری کرده و شکست ویرانگری را بر او تحمیل کردند
- در مجلس ششم آنهمه امتیاز به آقای کروبی می دهند ولی در انتخابات ریاست جمهوری نهم حاضر به کوچکترین نرمش در برابر او نمی شوند و در کمال تعجب دوباره در انتخابات شورای شهر سوم آنهمه در برابرش کوتاه می آیند
- بدون توجه به اتفاقات گذشته، حملات مستمر و بی مهابای آقای کروبی و نزدیکانش را بی پاسخ می گذارند و در برابر آن سکوت تاکتیکی میکنند و با آقای رفسنجانی همراهی نشان میدهند ولی به شدت و حدت و صراحتی کم نظیر از دانشجویان انتقاد میکنند
- قبل از روی کارآمدن دولت نهم، با سیاستهای هسته ای آقای خاتمی(بخوانید آقای روحانی و رفسنجانی)همراهی چندانی نشان نمی دادند ولی در شرایط جاری بازگشت به آنرا تنها راه خروج از بن بست موجود در پرونده هسته ای تبلیغ میکنند
- در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم به روشهای آقای خاتمی آنهم در زمانی که ایشان رادیکال تر از امروز به نظر میرسید نقدهای جدی وارد میکردند ولی امروز او را محور خود برای انتخابات مجلس هشتم قرار داده اند
و اما نمونه ای از بی توجهی ها به مسائل اساسی :
- برای انتخابات مجلس هشتم همه به فکر ائتلافند ولی کسی نمی گوید که فردا اگر سر کار آمدیم چه کاری می خواهیم متفاوت از گذشته انجام دهیم. البته تنها برنامه ای که ظاهراً ملاحظه میشود پائین آوردن توقعات مردم است. عوض اینکه برنامه هایشان را با خواسته های مردم متناسب کنند چنین به نظر میرسد که قصد دارند خواسته های مردم را با توانمندیها و برنامه های خود متناسب کنند. فرداست که با دوپینگ عملکرد ضعیف دولت نهم مجلس هشتم را بدست گیرند و بازهم ناکام شوند و بگویند که ما غافلگیر شدیم و فکر نمی کردیم که در انتخابات پیروز می شویم.
- مدواماً بر"سیاست ورزی" و کمتر از آن بر"حاکمیت دوگانه"تأکید می کنند ولی تعریفی روشن از آنها ارائه نمی دهند. آیا این دو تفاوتی با هم دارند؟آیا اعضای حزب در اقصا نقاط کشور معنی آنها و احیاناً تفاوت آنها را می دانند؟اصولاً استراتژی حزب مشارکت کدام است؟من خودم از چندین نفر از طرفداران و نزدیکان حزب مشارکت در تهران و شهرستانها معنی این دو مقوله را پرسیده ام که نه تعریف روشنی برای آن داشتند و نه تعریف یکسانی!
- ارائه تحلیلهای بعضاً احساسی و غیر واقعی از اوضاع کشور توسط افراد مختلف منتسب به حزب مشارکت که نتیجتاً مداوماً مجبور میشوند نظرشان را عوض کنند. مثل اظهار نظر کردنهای غیر واقعی در مورد عملکرد شورای نگهبان در انتخابات مختلف. در انتخابات مجلس هفتم، مکرراً در جواب این سؤال که حزب مشارکت در برابر رد صلاحیتها چه واکنشی نشان خواهد داد گفته میشد که شرایط کشور به گونه ای نیست که رد صلاحیتها گسترده باشد ولی دیدیم که با تحصن هم نتوانستند جلوی رد صلاحیتهای گسترده را بگیرند. چنین تحلیلهائی ظاهراً در مورد انتخابات مجلس هشتم نیز در حال وقوع است. اصولاً باید اعضای اصلی یک حزب بگونه ای سامان یافته و با دقت حرف بزنند که در بدنه خود اعتماد ایجاد کنند و بر آن بیافزایند. سیاستمدار حرفه ای شدن کار راحتی نیست که با چند تا مقاله نوشتن و سخنرانی بدست آید. باید مطالعه کرد، تحقیق نمود، پیگیر دقیق و جدی تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بود، تجربه کسب کرد، در سیستم حاکمیت نفوذ غیررسمی داشت و... .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر