در صفحه اول یکی از روزنامه های این هفته دو خبر خود نمایی می کرد:
1- مدیرعامل پرسپولیس استعفا داد.
2- سرپرست باشگاه استقلال با ضربات چاقو مضروب شد.
در سالهای اخیر، گرایش محسوسی در جامعه ورزشی کشور برای حضور در نهادهای تصمیم گیری کشور مانند مجلس و شوراها مشاهده میشود. نماد تازه و روشن آن حضور سه نفر از ورزشکاران مطرح کشور در شورای شهر سوم تهران با آرائی بسیار بالاتر از سیاستمدارانی می باشد که بعضاً عمر فعالیت سیاسی و اجرائی آنان معادل کل سالهای عمر برخی از ورزشکاران یاد شده است. جالب تر آنجاست که یکی از ورزشکاران مورد اشاره بدون حمایت هیچ گروهی و بدون تبلیغات محسوسی و با آرائی بالاتر از وزرای دولت اصلاحات و همچنین برخی از سیاسیون مطرح اردوگاه طرفداران دولت توانست به شورای سوم راه یابد.
تا اینجای کار، ظاهراً این ورزش است که سراغ شورای شهر رفته است و باید پرسید"ورزش از شورای شهر چه میخواهد؟".به نظر میرسد خواسته ورزش از شورای شهر دو چیز است که یکی را می نویسم ولی دیگری را چون ممکن است موجب سوء تفاهم شود نمی گویم. ورزش از حضور در شورای شهر به دنبال جذب منابع مالی و پشتوانه سیاسی و اجتماعی برای توسعه خود است.
سؤال دیگر و مهمتر آن است که"شورای شهر از ورزش چه میخواهد؟".در نگاه اول چنین به نظر می آید که سیاسیون، با قراردادن ورزشکاران در لیستهای انتخاباتی خود، به دنبال بهره مندی از محبوبیت آنان و در نتیجه، کسب اعتماد و درنهایت جمع آوری آرای بیشتری در میان رأی دهندگان برای خود هستند. اما با کمی دقت متوجه میشویم که این فقط بخش کوچکی از قضایاست و توشه های پربارتری نیز میتوان از ورزش برای شورای شهر به ارمغان آورد، چرا که میتوان با در اختیار گرفتن سکان ورزشهای پرطرفدار:
1- آرای جمعیت انبوه پشت سر آن ورزشها را به نفع خود سازماندهی کرد و از آنها برای سازماندهی و جذب آرای دیگران نیز بهره جست
2- منابع مالی سرشار و انعطاف پذیر از جنبه های نظارتی را که در اختیار ورزشهای پرطرفدار است درجهت فعالیت سیاسی بکار گرفت مخصوصاً اگر این منابع، سرشاخه هایی در بیت المال نیز داشته باشد
3- درسفرهای خارجی تیم های ورزشی به همراه خانواده در کنار آنان بود و به جهانگردی و کسب تحربه پرداخت
4- و... .
اما مدعیان شعار"ما میتوانیم"، با ابتکارات جدیدی که در حوزه"خواسته های شورای شهر از ورزش"به خرج داده اند دارند نشان میدهند که واقعاً می توانند. این عاشقان خدمت به مردم، چون بخاطر ملاحظات اخلاقی و ارزشی و داشتن روحیه مبارزه با فساد سیاسی و اقتصادی، از انتخاب گزینه های سه گانه فوق معذورند و حتی برای مقابله با آنها به انقلاب مشغولند!!! لذا به نظر میرسد که دست به ابتکارجدیدی زده و در یک معامله کاملاً ارزشی، با واگذاری برخی از پستهای یکی از تیم های ورزشی دارای طرفداران میلیونی و گردش مالی میلیاردی به تعدادی از اعضای شورای شهر سوم،قصد دارند آرای آنها را برای انتحاب شهردار جدید تهران خریداری نمایند.
خلاصه آنکه، تا دیروز ورزشکاران برای نشستن بر صندلیهای شورای شهر با سیاسیون به رقابت مشغول بودند و امروز این متولیان بالای ورزش اند که برای پوشاندن جامه ورزشکاری بر قامت سیاسیون حاکم بر شورای شهر تقلی میکنند و ظاهراً سیاسیونی از شورای شهر که همای سعادت بر شانه آنها نشسته است نیز برای مدیریت کردن بر این مؤسسات که سالهاست همه از ورشکستی آنها صحبت می کنند سر از پا نمی شناسند.
نتیجه آنکه، در پس این پرده منقش به اسلام و ارزشها و مبارزه با فساد و تبعیض و جامه دریدن برای خدمت رسانی به مردم، کم و بیش همان روابط و مناسباتی حاکم است که سیاستمداران موسوم به اصولگرای ایرانی، اصلی ترین تفاوت خود با دیگران داخلی و خارجی را در تلاش برای مبارزه با آن مناسبات تبلیغ می کنند و علیه آنگونه روابط، مثنوی ها سرودند و می سرایند و به احتمال زیاد در آینده نیز خواهد سرود، که تحولات اخیر در ورزش کشور بخش بسیار کوچکی از پس آن پرده خوش منظر را نمایان می سازد.
باید دانست که این مناسبات فقط مخصوص شورای شهر و ورزش و همچنین زمان حال نبوده و کم و بیش در بسیاری حوزهای موضوعی و بسیاری از مقاطع زمانی البته با فراز و فرود، برقرار بوده است. کجای دنیا رئیس فدراسیون فوتبال و بدتر از آن مربی تیم فوتبال یک کشور را به مجلس احضار می کنند که ما در ایران شاهد آن بوده ایم. در کدام کشور دنیا نمایندگان مجلس در مورد "زمان" برگزاری یک مسابقه ورزشی دخالت کرده و آنرا جابجا میکنند که سیاسیون ما میکنند؟و... . بعید است که اینگونه کنشها و واکنشها در کلیت خود، از سر دلسوزی برای ورزش بوده باشد بلکه بیشتر نمائی از همان مناسبات پشت پرده مزینی است که نام برده شد.
حال شاید بتوان، معانی بیشتری برای تیتر روزنامه مورد اشاره در اول یادداشت تصور کرد.
1- مدیرعامل پرسپولیس استعفا داد.
2- سرپرست باشگاه استقلال با ضربات چاقو مضروب شد.
در سالهای اخیر، گرایش محسوسی در جامعه ورزشی کشور برای حضور در نهادهای تصمیم گیری کشور مانند مجلس و شوراها مشاهده میشود. نماد تازه و روشن آن حضور سه نفر از ورزشکاران مطرح کشور در شورای شهر سوم تهران با آرائی بسیار بالاتر از سیاستمدارانی می باشد که بعضاً عمر فعالیت سیاسی و اجرائی آنان معادل کل سالهای عمر برخی از ورزشکاران یاد شده است. جالب تر آنجاست که یکی از ورزشکاران مورد اشاره بدون حمایت هیچ گروهی و بدون تبلیغات محسوسی و با آرائی بالاتر از وزرای دولت اصلاحات و همچنین برخی از سیاسیون مطرح اردوگاه طرفداران دولت توانست به شورای سوم راه یابد.
تا اینجای کار، ظاهراً این ورزش است که سراغ شورای شهر رفته است و باید پرسید"ورزش از شورای شهر چه میخواهد؟".به نظر میرسد خواسته ورزش از شورای شهر دو چیز است که یکی را می نویسم ولی دیگری را چون ممکن است موجب سوء تفاهم شود نمی گویم. ورزش از حضور در شورای شهر به دنبال جذب منابع مالی و پشتوانه سیاسی و اجتماعی برای توسعه خود است.
سؤال دیگر و مهمتر آن است که"شورای شهر از ورزش چه میخواهد؟".در نگاه اول چنین به نظر می آید که سیاسیون، با قراردادن ورزشکاران در لیستهای انتخاباتی خود، به دنبال بهره مندی از محبوبیت آنان و در نتیجه، کسب اعتماد و درنهایت جمع آوری آرای بیشتری در میان رأی دهندگان برای خود هستند. اما با کمی دقت متوجه میشویم که این فقط بخش کوچکی از قضایاست و توشه های پربارتری نیز میتوان از ورزش برای شورای شهر به ارمغان آورد، چرا که میتوان با در اختیار گرفتن سکان ورزشهای پرطرفدار:
1- آرای جمعیت انبوه پشت سر آن ورزشها را به نفع خود سازماندهی کرد و از آنها برای سازماندهی و جذب آرای دیگران نیز بهره جست
2- منابع مالی سرشار و انعطاف پذیر از جنبه های نظارتی را که در اختیار ورزشهای پرطرفدار است درجهت فعالیت سیاسی بکار گرفت مخصوصاً اگر این منابع، سرشاخه هایی در بیت المال نیز داشته باشد
3- درسفرهای خارجی تیم های ورزشی به همراه خانواده در کنار آنان بود و به جهانگردی و کسب تحربه پرداخت
4- و... .
اما مدعیان شعار"ما میتوانیم"، با ابتکارات جدیدی که در حوزه"خواسته های شورای شهر از ورزش"به خرج داده اند دارند نشان میدهند که واقعاً می توانند. این عاشقان خدمت به مردم، چون بخاطر ملاحظات اخلاقی و ارزشی و داشتن روحیه مبارزه با فساد سیاسی و اقتصادی، از انتخاب گزینه های سه گانه فوق معذورند و حتی برای مقابله با آنها به انقلاب مشغولند!!! لذا به نظر میرسد که دست به ابتکارجدیدی زده و در یک معامله کاملاً ارزشی، با واگذاری برخی از پستهای یکی از تیم های ورزشی دارای طرفداران میلیونی و گردش مالی میلیاردی به تعدادی از اعضای شورای شهر سوم،قصد دارند آرای آنها را برای انتحاب شهردار جدید تهران خریداری نمایند.
خلاصه آنکه، تا دیروز ورزشکاران برای نشستن بر صندلیهای شورای شهر با سیاسیون به رقابت مشغول بودند و امروز این متولیان بالای ورزش اند که برای پوشاندن جامه ورزشکاری بر قامت سیاسیون حاکم بر شورای شهر تقلی میکنند و ظاهراً سیاسیونی از شورای شهر که همای سعادت بر شانه آنها نشسته است نیز برای مدیریت کردن بر این مؤسسات که سالهاست همه از ورشکستی آنها صحبت می کنند سر از پا نمی شناسند.
نتیجه آنکه، در پس این پرده منقش به اسلام و ارزشها و مبارزه با فساد و تبعیض و جامه دریدن برای خدمت رسانی به مردم، کم و بیش همان روابط و مناسباتی حاکم است که سیاستمداران موسوم به اصولگرای ایرانی، اصلی ترین تفاوت خود با دیگران داخلی و خارجی را در تلاش برای مبارزه با آن مناسبات تبلیغ می کنند و علیه آنگونه روابط، مثنوی ها سرودند و می سرایند و به احتمال زیاد در آینده نیز خواهد سرود، که تحولات اخیر در ورزش کشور بخش بسیار کوچکی از پس آن پرده خوش منظر را نمایان می سازد.
باید دانست که این مناسبات فقط مخصوص شورای شهر و ورزش و همچنین زمان حال نبوده و کم و بیش در بسیاری حوزهای موضوعی و بسیاری از مقاطع زمانی البته با فراز و فرود، برقرار بوده است. کجای دنیا رئیس فدراسیون فوتبال و بدتر از آن مربی تیم فوتبال یک کشور را به مجلس احضار می کنند که ما در ایران شاهد آن بوده ایم. در کدام کشور دنیا نمایندگان مجلس در مورد "زمان" برگزاری یک مسابقه ورزشی دخالت کرده و آنرا جابجا میکنند که سیاسیون ما میکنند؟و... . بعید است که اینگونه کنشها و واکنشها در کلیت خود، از سر دلسوزی برای ورزش بوده باشد بلکه بیشتر نمائی از همان مناسبات پشت پرده مزینی است که نام برده شد.
حال شاید بتوان، معانی بیشتری برای تیتر روزنامه مورد اشاره در اول یادداشت تصور کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر