در طي يازده ساله گذشته، مخالفان دوم خرداد 76 در مواجه با آن، سه سياست را به موازات يكديگر(با برنامه ريزي و يا بدون برنامه ريزي قبلي)پيگيري كرده اند:
1- حمله فيزيكي به بدنه طرفدار دوم خرداد و برخي از رهبران آن
2- مديريت كردن رهبران دوم خرداد
3- بازي دادن رهبران دوم خرداد.
عمده اقدامات مخالفان دوم خرداد در سه سال اول دوره اصلاحات، محدود به حملات پراكنده فيزيكي و نوعاً واكنشي و از روي عصبانيت به برخي از رهبران و گروههاي حامي اصلاح طلبان بود. اين امر در وهله اول نتيجه نااميدي، نابساماني و سردرگمي ناشي از شكست سنگيني بود كه آنان خورده بودند و در وهله دوم، ناشي از پيشرفت نسبي امور در جهت شعارهاي داده شده در انتخابات، مسؤوليت شناسي نسبي رهبران دوم خرداد نسبت به شعارهاي داده شده و شايد هم نيم نگاه آنها به انتخابات مجلس ششم و رياست جمهوري هشتم بود.
اما ازسال79 مخالفان دوم خرداد، با مشاهده عملكردرهبران دوم خرداد در طول سه سال قبلي و معلوم شدن مسؤوليت ناشناسي ها وبي عملي هاي(نقاط ضعف)آنان، به اثر بخشي اقدامات خود كم كم اميدوار شده و در اين راستا سياستهاي سه گانه فوق الذكر را در دستور كار قرار دادند و:
1- حملات سه سال اول را از حالت فيزيكي و بي هدف به حالت قضائي و داراي پوشش قانوني تبديل نمودند تا رهبران و بدنه اصلاح طلبان را درگير مشكلات قضائي نموده و بدين ترتيب هزينه كار سياسي را براي آنان بالا ببرند و آنانرا پراكنده نموده و عملاً از صحنه خارج كنند(كه اين سياست با فراز و فرودهاي مقطعي و با موفقيت نسبي تاكنون ادامه يافته است)
2- تلاش نمودندتندوتيزيهاي تصميمات و اقدامات رهبران دوم خردادرا به روشهاي گوناگون كنترل كرده و مديريت نمايند. در همين راستا موفق شدند رئيس دولت را وادار كنند مشاوران و وزراي شاخص خود را با كساني كم اثرتر و اهل كنارآمدن جايگزين نمايد حتي در كابينه دوم، كسي كه عضو كابينه اول بود و خود را رقيب رئيس دولت در انتخابات رياست جمهوري هشتم كرد بازهم دردولت باقي ماند و به كار خود ادامه داد! هرچند كه خود رقابت دو عضو كابينه با رئيس دولت در آن انتخابات پيامهاي پرمعنائي را منتقل مي كرد. داستان لوايح دوگانه نيز كه در نهايت با وقت كشي طرف مقابل و از ترس اينكه مبادا اختيارات تداركاتچي را هم از آنان بگيرند مجبور به پس گرفتن آن شدند گواه ديگري در اين زمينه است. اوج موفقيت اين سياست در قضاياي انتخابات مجلس هفتم، كنار آمدن با خلاف شرع و قانون اساسي تشخيص داده شدن كاهش بودجه شوراي نگهبان!!! و همراهي باسياستهاي كلي اصل 44 كه به وضوح به معني تغيير اين اصل از قانون اساسي بدون آنكه مسيري قانوني چنين امري طي شودبود، بود. البته چون خود اصلاح طلبان نيز عدم تحقق شعارهاي داده شده را باور كرده بود در دولت دوم خويش سعي داشتند حداقل درحوزه هاي اقتصادي به اقداماتي دست بزنند تا براي مبارزات سياسي و انتخابات آينده دستشان خالي خالي نباشد كه قضيه اصل 44نيز بيشتر با همين رويكرد مورد استقبال قرار گرفت.
لازم به گفتن است كه اصلاح طلبان با اين اعمالي كه در اين نوشته به مديريت شدن آنان تعبير شده است به خيال خود قصد داشتند با طرفهاي مقابل به تعامل بپردازند و آنانرا نيز همراه خود كنند يا اينكه حداقل حساسيتهاي آنها را تحريك نكنند غافل از آنكه چون اين اعمال بدون درخواست مابه ازاء مشخصي صورت مي گرفت ازسوي مخالفان به ضعف و سستي تعبير شده و لذا آنها را در پيشبرد سياستهاي خود بي پرواتر و اميدوارتر مي نمود. گو اينكه روح الله حسينيان اخيراً گفته است كه دولت قبلي بيشتر از دولت فعلي به مركز تحت مديريت او بودجه مي داد و ادامه داده كه البته ما مي دانستيم كه آنها با اين كار مي خواهند ما را جذب خود كنند.
3- تلاش براي جدا نمودن تدريجي بدنه اصلاح طلبان و رهبران جدي تر و مصمم تر آن از رئيس دولت به انحاء گوناگون و به حداقل رساندن ارتباط آنان با يكديگر و بدين ترتيب تغيير دادن نگاه آنان به يكديگر كه در نهايت رئيس دولت، طرفدران ديروز خودرا همرديف مخالفان ديروزخودنشاندواقدام به دسته بندي مخالفان خود به متحجرين و لائيكهانمود درحاليكه قريب به اتفاق همراهان ديروزش صرفاًخواستار عمل به شعارهاي داده شده بودند. دراين زمينه كار بدانجا رسيد كه مخالفان ديروزش بعضاً به دفاع از ايشان دربرابر همراهان ديروزش مبادرت نمودند.
رئيس دولت اصلاحات در نهايت با بدرقه با شكوهي كه در يكي از مهمترين پايگاههاي فعاليت مخالفان اصلاحات عليه دولتش(صداوسيما)ازاو شد!بارياست جمهوري خداحافظي نمود. با پايان دوران حضور اصلاح طلبان در قدرت، هر چند كه سياست مديريت، موضوعيت خود را از دست داد ولي به نظر ميرسد سياست بازي دادن آنان و البته بازي خوردن آنان بخصوص در مقاطع انتخابات همچنان ادامه دارد.
در اينكه بخش مهم و قدرتمندي از حاكميت، تمايلي به حضور مجدد اصلاح طلبان از تندرو گرفته تا ميانه رو و كندرو در قدرت ندارد ترديدي نيست اما اينكه سيگنالهاي رسانه اي آنان به اصلاح طلبان مبني براينكه براي حضور درقدرت تلاش نكنند با هدف منصرف كردن آنان از چنين تلاشي صورت مي گيرد با ترديدهاي جدي مواجه است. آنان كه مي دانند اصلاح طلبان فعلاً رأيي ندارند و اگر هم داشته باشند آنچنان ناچيز است كه در مرحله بررسي صلاحيتها و يا در مرحله شمارش آرا براحتي قابل خنثي كردن است و از طرفي متوجه هستند كه چنين اقداماتي ميتواند به نفع اصلاح طلبان تمام شود و آنها را در مظلوم نمائي و توجيه شكست هايشان ياري رساند، چه نيازي به منصرف كردن آنان از تلاش براي ورود به قدرت دارند و آيا سكوت در اين مورد به صرفه تر نيست؟درپاسخ بايد گفت نه! نيست. آنان چون احتمالي براي موفقيت اصلاح طلبان در انتخابات متصور نيستند لذا با كاري كه مي كنند قصد دارند هم تنور انتخابات را گرم كنند و بدين ترتيب درصدي را برمشاركت در انتخابات بيافزايند و هم اينكه ادعا كنند همه جناح ها در انتخابات حاضر شدند و اين ما بوديم كه پيروز شديم. اين سياست، در انتخابات دوره سوم شوراها و محلس هشتم با موفقيت اجرا شد و اصلاح طلبان دربرابراين بازي اقتدارگرايان، يا بازي خوردند و يا اينكه تلاش نمودند اين بازي را به طرفداران اصلاحات در جامعه منتقل كنند و با ترساندن آنان و بيان اينكه ببينيد حاكميت از ورود ما به قدرت واهمه دارد آنها را به پاي صندوقهاي رأي بكشانند ولي طبقات طرفدار اصلاحات در جامعه نشان دادند كه باهوش تر از آنان هستند و بازي آنها را به خودشان برگرداندند. به نظر ميرسد كه براي انتحابات رياست جمهوري آتي نيز همين برنامه در دستور كار قرار دارد و احتمال موفقيت آن با روال موجود دور از دسترس به نظر نمي رسد(مگر آنكه اتفاقات ديگري روي دهد و اصلاح طلبان با برنامه اي اصلاح طلبانه و قابل اجرا به ميدان بيايند!).
بازي ديگري كه اصلاح طلبان را به بازي ميگيرد بحث احتمال حذف آنان از صحنه سياسي كشور در صورت عدم ورود به انتخابات است. اما معلوم نيست كه چرا هنگاميكه در اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد بخاطر مخالفت با دولت وقت و سياستهاي جاري آن زمان، صراحتاً به دشمني باپيغمبر و چوب لاي چرخ دولت گذاشتن متهم مي شدند توصيه مقام بالاتر خود را گوش نكردند و با استعفانامه اي تند از دولت خارج شدند(و اتفاقاً نه تنها حذف نشدند بلكه ديديم كه مدتي بعد با سربلندي تمام به قدرتي بالاتر دست يافتند)اما امروز به توصيه هاي همان مقام بالاتر گوش ميدهند و از ترس حذف از صحنه سياسي كشور به هر ظلمي تن مي دهند و قدم به قدم از خواسته هاي خود عقب مي نشينند؟
بازي ديگري كه مدتي است شروع شده، ادعاي بحراني بودن شرايط كشور و عقب افتادن بيست ساله آن در سه سال گذشته است! آناني خواستار ورود آقاي خاتمي به انتخابات رياست جمهوري دهم هستند، بعضاً چنين ادعا مي كنند كه فعلاً بحث اصلاحات مطرح نيست و ما فقط به دنبال خارج كردن كشور از وضعيت بحراني كه در سه سال اخير در آن گرفتار آمده هستيم. البته شايد انتظار به جائي باشد كه از كسي كه زمينه هاي دچار شدن به وضعيت موجود را فراهم آورده، بخواهند تا وضعيت رابه حالت قبلي برگرداند، اما سؤال اساسي آن است كه مگر وضعيت كشور چه تفاوت عمده اي با گذشته كرده است كه در كوتاه مدت و توسط يك رئيس جمهور غيراصلاح طلب قابل برگشت نيست؟و اصولاً چه تضميني وجود دارد كه با رئيس جمهور شدن رئيس جمهور قبلي، اين وضعيت قابل برگشت باشد؟آيا آنان كه رئيس جمهور اصلاحات را به تداركاتچي تنزل دادند توان كنترل بحرانهائي كه گفته مي شود دولت فعلي مسبب آن است را نداشتند و ندارند؟
واقعيت آن است كه وضعيت داخلي كشور به بركت نفت، تفاوت ساختاري چنداني با گذشته نكرده است(و بيست سال عقب افتادن آن شوخي بيش نيست)و معلوم نيست كه برخي تنشهاي بين المللي موجود نيز كه كشور دچار آن است اگر دولتي غير از دولت فعلي سر كار بود بوجود نمي آمد. البته شايد براي كساني كه پستهايشان را از دست داده اند شرايط واقعاً بحراني باشد. اما صداقت حكم ميكند كه اينرا به وضوح بيان كنند و شعارهاي اصلاح طلبانه را قرباني دستيابي خود به پستهاي از دست رفته ننمايند. اما ظاهراً قرار نيست چنين تفكيكي صورت گيرد و آنان بنا دارند نان شعارهاي اصلاح طلبانه را بخورند ولي مسؤليتي در قبال آن بر عهده نگيرند. گواه آنهم چند سخراني اخير رئيس جمهور دوران اصلاحات است. در حاليكه طرفداران ورود مجدد او به قدرت، بحراني بودن شرايط كشور را دليل چنين درخواستي بر مي شمرند، اما او همان حرفهاي ده سال پيش را بر زبان جاري ميكند و از لزوم مهار و پاسخگو كردن قدرت دم ميزند و در اين ميان معلوم نيست كه خطابش به كيست؟اگر خطابش به مردم است كه آنان مي گويند ما دو بار به شما رأي داديم و 8 سال در قدرت بوديد ولي نتيجه اش دولت فعلي از آب درآمد، حالا چه برنامه اي براي دچار نشدن مجدد به چنين وضعيتي در نظر داريد؟اگر خطابش به مخالفان ديروز است كه آنان اصولاً به پاسخگو نبودن قدرت زنده اند و اگر مخاطبش كسان ديگري هستند چرا خود را ذيل آنان تعريف كرده و از عامل، دفاع و از معمول، انتقاد مي كند؟به هر حال خوب است ايشان حداقل مخاطب سخنانش را مشخص نمايد.
1- حمله فيزيكي به بدنه طرفدار دوم خرداد و برخي از رهبران آن
2- مديريت كردن رهبران دوم خرداد
3- بازي دادن رهبران دوم خرداد.
عمده اقدامات مخالفان دوم خرداد در سه سال اول دوره اصلاحات، محدود به حملات پراكنده فيزيكي و نوعاً واكنشي و از روي عصبانيت به برخي از رهبران و گروههاي حامي اصلاح طلبان بود. اين امر در وهله اول نتيجه نااميدي، نابساماني و سردرگمي ناشي از شكست سنگيني بود كه آنان خورده بودند و در وهله دوم، ناشي از پيشرفت نسبي امور در جهت شعارهاي داده شده در انتخابات، مسؤوليت شناسي نسبي رهبران دوم خرداد نسبت به شعارهاي داده شده و شايد هم نيم نگاه آنها به انتخابات مجلس ششم و رياست جمهوري هشتم بود.
اما ازسال79 مخالفان دوم خرداد، با مشاهده عملكردرهبران دوم خرداد در طول سه سال قبلي و معلوم شدن مسؤوليت ناشناسي ها وبي عملي هاي(نقاط ضعف)آنان، به اثر بخشي اقدامات خود كم كم اميدوار شده و در اين راستا سياستهاي سه گانه فوق الذكر را در دستور كار قرار دادند و:
1- حملات سه سال اول را از حالت فيزيكي و بي هدف به حالت قضائي و داراي پوشش قانوني تبديل نمودند تا رهبران و بدنه اصلاح طلبان را درگير مشكلات قضائي نموده و بدين ترتيب هزينه كار سياسي را براي آنان بالا ببرند و آنانرا پراكنده نموده و عملاً از صحنه خارج كنند(كه اين سياست با فراز و فرودهاي مقطعي و با موفقيت نسبي تاكنون ادامه يافته است)
2- تلاش نمودندتندوتيزيهاي تصميمات و اقدامات رهبران دوم خردادرا به روشهاي گوناگون كنترل كرده و مديريت نمايند. در همين راستا موفق شدند رئيس دولت را وادار كنند مشاوران و وزراي شاخص خود را با كساني كم اثرتر و اهل كنارآمدن جايگزين نمايد حتي در كابينه دوم، كسي كه عضو كابينه اول بود و خود را رقيب رئيس دولت در انتخابات رياست جمهوري هشتم كرد بازهم دردولت باقي ماند و به كار خود ادامه داد! هرچند كه خود رقابت دو عضو كابينه با رئيس دولت در آن انتخابات پيامهاي پرمعنائي را منتقل مي كرد. داستان لوايح دوگانه نيز كه در نهايت با وقت كشي طرف مقابل و از ترس اينكه مبادا اختيارات تداركاتچي را هم از آنان بگيرند مجبور به پس گرفتن آن شدند گواه ديگري در اين زمينه است. اوج موفقيت اين سياست در قضاياي انتخابات مجلس هفتم، كنار آمدن با خلاف شرع و قانون اساسي تشخيص داده شدن كاهش بودجه شوراي نگهبان!!! و همراهي باسياستهاي كلي اصل 44 كه به وضوح به معني تغيير اين اصل از قانون اساسي بدون آنكه مسيري قانوني چنين امري طي شودبود، بود. البته چون خود اصلاح طلبان نيز عدم تحقق شعارهاي داده شده را باور كرده بود در دولت دوم خويش سعي داشتند حداقل درحوزه هاي اقتصادي به اقداماتي دست بزنند تا براي مبارزات سياسي و انتخابات آينده دستشان خالي خالي نباشد كه قضيه اصل 44نيز بيشتر با همين رويكرد مورد استقبال قرار گرفت.
لازم به گفتن است كه اصلاح طلبان با اين اعمالي كه در اين نوشته به مديريت شدن آنان تعبير شده است به خيال خود قصد داشتند با طرفهاي مقابل به تعامل بپردازند و آنانرا نيز همراه خود كنند يا اينكه حداقل حساسيتهاي آنها را تحريك نكنند غافل از آنكه چون اين اعمال بدون درخواست مابه ازاء مشخصي صورت مي گرفت ازسوي مخالفان به ضعف و سستي تعبير شده و لذا آنها را در پيشبرد سياستهاي خود بي پرواتر و اميدوارتر مي نمود. گو اينكه روح الله حسينيان اخيراً گفته است كه دولت قبلي بيشتر از دولت فعلي به مركز تحت مديريت او بودجه مي داد و ادامه داده كه البته ما مي دانستيم كه آنها با اين كار مي خواهند ما را جذب خود كنند.
3- تلاش براي جدا نمودن تدريجي بدنه اصلاح طلبان و رهبران جدي تر و مصمم تر آن از رئيس دولت به انحاء گوناگون و به حداقل رساندن ارتباط آنان با يكديگر و بدين ترتيب تغيير دادن نگاه آنان به يكديگر كه در نهايت رئيس دولت، طرفدران ديروز خودرا همرديف مخالفان ديروزخودنشاندواقدام به دسته بندي مخالفان خود به متحجرين و لائيكهانمود درحاليكه قريب به اتفاق همراهان ديروزش صرفاًخواستار عمل به شعارهاي داده شده بودند. دراين زمينه كار بدانجا رسيد كه مخالفان ديروزش بعضاً به دفاع از ايشان دربرابر همراهان ديروزش مبادرت نمودند.
رئيس دولت اصلاحات در نهايت با بدرقه با شكوهي كه در يكي از مهمترين پايگاههاي فعاليت مخالفان اصلاحات عليه دولتش(صداوسيما)ازاو شد!بارياست جمهوري خداحافظي نمود. با پايان دوران حضور اصلاح طلبان در قدرت، هر چند كه سياست مديريت، موضوعيت خود را از دست داد ولي به نظر ميرسد سياست بازي دادن آنان و البته بازي خوردن آنان بخصوص در مقاطع انتخابات همچنان ادامه دارد.
در اينكه بخش مهم و قدرتمندي از حاكميت، تمايلي به حضور مجدد اصلاح طلبان از تندرو گرفته تا ميانه رو و كندرو در قدرت ندارد ترديدي نيست اما اينكه سيگنالهاي رسانه اي آنان به اصلاح طلبان مبني براينكه براي حضور درقدرت تلاش نكنند با هدف منصرف كردن آنان از چنين تلاشي صورت مي گيرد با ترديدهاي جدي مواجه است. آنان كه مي دانند اصلاح طلبان فعلاً رأيي ندارند و اگر هم داشته باشند آنچنان ناچيز است كه در مرحله بررسي صلاحيتها و يا در مرحله شمارش آرا براحتي قابل خنثي كردن است و از طرفي متوجه هستند كه چنين اقداماتي ميتواند به نفع اصلاح طلبان تمام شود و آنها را در مظلوم نمائي و توجيه شكست هايشان ياري رساند، چه نيازي به منصرف كردن آنان از تلاش براي ورود به قدرت دارند و آيا سكوت در اين مورد به صرفه تر نيست؟درپاسخ بايد گفت نه! نيست. آنان چون احتمالي براي موفقيت اصلاح طلبان در انتخابات متصور نيستند لذا با كاري كه مي كنند قصد دارند هم تنور انتخابات را گرم كنند و بدين ترتيب درصدي را برمشاركت در انتخابات بيافزايند و هم اينكه ادعا كنند همه جناح ها در انتخابات حاضر شدند و اين ما بوديم كه پيروز شديم. اين سياست، در انتخابات دوره سوم شوراها و محلس هشتم با موفقيت اجرا شد و اصلاح طلبان دربرابراين بازي اقتدارگرايان، يا بازي خوردند و يا اينكه تلاش نمودند اين بازي را به طرفداران اصلاحات در جامعه منتقل كنند و با ترساندن آنان و بيان اينكه ببينيد حاكميت از ورود ما به قدرت واهمه دارد آنها را به پاي صندوقهاي رأي بكشانند ولي طبقات طرفدار اصلاحات در جامعه نشان دادند كه باهوش تر از آنان هستند و بازي آنها را به خودشان برگرداندند. به نظر ميرسد كه براي انتحابات رياست جمهوري آتي نيز همين برنامه در دستور كار قرار دارد و احتمال موفقيت آن با روال موجود دور از دسترس به نظر نمي رسد(مگر آنكه اتفاقات ديگري روي دهد و اصلاح طلبان با برنامه اي اصلاح طلبانه و قابل اجرا به ميدان بيايند!).
بازي ديگري كه اصلاح طلبان را به بازي ميگيرد بحث احتمال حذف آنان از صحنه سياسي كشور در صورت عدم ورود به انتخابات است. اما معلوم نيست كه چرا هنگاميكه در اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد بخاطر مخالفت با دولت وقت و سياستهاي جاري آن زمان، صراحتاً به دشمني باپيغمبر و چوب لاي چرخ دولت گذاشتن متهم مي شدند توصيه مقام بالاتر خود را گوش نكردند و با استعفانامه اي تند از دولت خارج شدند(و اتفاقاً نه تنها حذف نشدند بلكه ديديم كه مدتي بعد با سربلندي تمام به قدرتي بالاتر دست يافتند)اما امروز به توصيه هاي همان مقام بالاتر گوش ميدهند و از ترس حذف از صحنه سياسي كشور به هر ظلمي تن مي دهند و قدم به قدم از خواسته هاي خود عقب مي نشينند؟
بازي ديگري كه مدتي است شروع شده، ادعاي بحراني بودن شرايط كشور و عقب افتادن بيست ساله آن در سه سال گذشته است! آناني خواستار ورود آقاي خاتمي به انتخابات رياست جمهوري دهم هستند، بعضاً چنين ادعا مي كنند كه فعلاً بحث اصلاحات مطرح نيست و ما فقط به دنبال خارج كردن كشور از وضعيت بحراني كه در سه سال اخير در آن گرفتار آمده هستيم. البته شايد انتظار به جائي باشد كه از كسي كه زمينه هاي دچار شدن به وضعيت موجود را فراهم آورده، بخواهند تا وضعيت رابه حالت قبلي برگرداند، اما سؤال اساسي آن است كه مگر وضعيت كشور چه تفاوت عمده اي با گذشته كرده است كه در كوتاه مدت و توسط يك رئيس جمهور غيراصلاح طلب قابل برگشت نيست؟و اصولاً چه تضميني وجود دارد كه با رئيس جمهور شدن رئيس جمهور قبلي، اين وضعيت قابل برگشت باشد؟آيا آنان كه رئيس جمهور اصلاحات را به تداركاتچي تنزل دادند توان كنترل بحرانهائي كه گفته مي شود دولت فعلي مسبب آن است را نداشتند و ندارند؟
واقعيت آن است كه وضعيت داخلي كشور به بركت نفت، تفاوت ساختاري چنداني با گذشته نكرده است(و بيست سال عقب افتادن آن شوخي بيش نيست)و معلوم نيست كه برخي تنشهاي بين المللي موجود نيز كه كشور دچار آن است اگر دولتي غير از دولت فعلي سر كار بود بوجود نمي آمد. البته شايد براي كساني كه پستهايشان را از دست داده اند شرايط واقعاً بحراني باشد. اما صداقت حكم ميكند كه اينرا به وضوح بيان كنند و شعارهاي اصلاح طلبانه را قرباني دستيابي خود به پستهاي از دست رفته ننمايند. اما ظاهراً قرار نيست چنين تفكيكي صورت گيرد و آنان بنا دارند نان شعارهاي اصلاح طلبانه را بخورند ولي مسؤليتي در قبال آن بر عهده نگيرند. گواه آنهم چند سخراني اخير رئيس جمهور دوران اصلاحات است. در حاليكه طرفداران ورود مجدد او به قدرت، بحراني بودن شرايط كشور را دليل چنين درخواستي بر مي شمرند، اما او همان حرفهاي ده سال پيش را بر زبان جاري ميكند و از لزوم مهار و پاسخگو كردن قدرت دم ميزند و در اين ميان معلوم نيست كه خطابش به كيست؟اگر خطابش به مردم است كه آنان مي گويند ما دو بار به شما رأي داديم و 8 سال در قدرت بوديد ولي نتيجه اش دولت فعلي از آب درآمد، حالا چه برنامه اي براي دچار نشدن مجدد به چنين وضعيتي در نظر داريد؟اگر خطابش به مخالفان ديروز است كه آنان اصولاً به پاسخگو نبودن قدرت زنده اند و اگر مخاطبش كسان ديگري هستند چرا خود را ذيل آنان تعريف كرده و از عامل، دفاع و از معمول، انتقاد مي كند؟به هر حال خوب است ايشان حداقل مخاطب سخنانش را مشخص نمايد.
۲ نظر:
آقاي پدرام من قبلا بعضي از مطالب شما را در سايت آينده ميخواندم از اينكه به شيوه آقاي عبدي سعي داريد مطالب تحليلي ارائه كنيد براي من جالب است بنده هم با حضور خاتمي در انتخابات موافق نيستم اما تحليل شما را در مورد اينكه اوضاع سه سال گذشته با سالهاي قبل تفاوتي نداشته منطقي نميدانم. بجز عوام كه بگونه اي فريفته شده اند قاطبه مردم كه اندكي قدرت تحليل دارند اوضاع فعلي را بحراني ارزيابي ميكنند اما نكته اصلي اين است كه در استراتژي فعلي حكومت خاتمي راهي براي بازگشت به رياست جمهوري ندارد واگر هم با اتفاقي ناخواسته وارد اين صحنه شود امكاني براي پياده نمودن اهداف خود ندارد.اما درمورد حضور كروبي جز حضوري فرمايشي به اشاره بزرگان براي حفظ سهمي اندك از قدرت يا خيالي خام از سادگي لري نميتوان تحليلي قوي تر داشت و ديدگاههاي شما و عبدي براي اينجانب قابل فهم نيست مگر اينكه تحليلي شخصي و غير قابل بيان داشته باشيد
جناب ناشناس
با سلام و عرض خوش آمد،
بنده نگفته ام که وضعیت فعلی تفاوتی با گذشته ندارد بلکه گفته ام تفاوت ساختاری چندانی ندارد. درست است که درک و فهم و رویکرد دولت فعلی نسبت به سیاست، اقتصاد و ...، رویکردی دیمی و هر دم بیلی است ولی اوضاع کشور ما به لحاظ ساختاری چنان نابسامان است که خرابکاریهای چنین افرادی در آن گم است که اگر وجود درآمدهای بادآورده نفتی را نیز به آن اضافه کنید این گم بودن بیشتر نیز خواهد شد.
درباره آقای کروبی نیز فکر میکنم مقاله آخرم با عنوان "دل میگه خاتمی، عقل میگه کروبی"پاسخگو باشد.
با تشکر
ارسال یک نظر