صدا و سیما بودم که به بررسی مشکلات پیش آمده برای فوتبال ایران اختصاص داشت. در این دو برنامه، کارشناسان مدعو، نماینده ارشد فیفا در کمته انتقالی فدراسیون فوتبال را به باد انتقاد گرفته و تلویحاً و بعضاً تصریحاً او را عامل اصلی تأخیر در انتخابات فدراسیون فوتبال ایران دانستند و حتی یکی از مهمانان مدعی بود اصولاً از ابتدا هم مشکلی از جانب فیفا برای فوتبال ایران وجود نداشته و عامل اصلی بروز تمامی مشکلات از اول تاکنون(تعلیق فعالیتهای فدراسیون فوتبال و ...)، نمایندگان فیفا در کمیته انتقالی و روابط پشت پرده آنان با مسؤولان AFC بوده است. علی رغم اینکه موارد ضد و نقیض زیادی در مطالب گفته شده از سوی کارشناسان دو برنامه یادشده می شد دید اما به هرحال یک بیننده غیر حرفه ای چون من و حتی حرفه ای که از واقعیات ماجرا کم اطلاع بود براحتی می توانست تحت تأثیر آن تحلیلها قرار گرفته و مسبب مشکلات را نمایندگان فیفا در کمیته انتقالی بداند. پس از مشاهده آن دو برنامه، کنجکاو بودم تا عکس العمل نمایندگان فیفا در کمیته انتقالی را در قبال این اظهارات بدانم تا اینکه صبح روز سه شنبه(سه شنبه قبل)از طریق سایتها متوجه شدم که شب گذشته برنامه ورزشی نود شبکه سه سیما، مصاحبه ای با نماینده ارشد فیفا در کمیته انتقالی فدراسیون فوتبال انجام داده است. با توجه به اینکه میدانستم شبکه ماهواره ای جام جم، تکرار برنامه ورزشی نود را روزهای سه شنبه پخش میکند لذا آنرا از اول تا آخر تماشا کردم ولی مصاحبه ای که سایتها بدان اشاره می کردند در آن ندیدم. با مراجعه به سایت رادیو و تلویزیون و دیدن آن مصاحبه متوجه شدم که مصاحبه یادشده در پخش تکراری برنامه نود سانسور شده است. این برنامه ظاهراً از سایت مربوطه نیز برداشته شده است(البته نمی دانم شاید این کار را در مورد همه برنامه ها می کنند و مخصوص این برنامه نباشد).
این ماجرا درعین سادگی و علیرغم اینکه ممکن است از منظری موضوع پیش پاافتاده ای به نظر برسد اما از منظری دیگر واقعیتهای جالب توجهی از نظام حاکم را به نمایش می گذارد چرا که ادعاهای بزرگی که سیستم موجود داشته و دارد را راست آزمائی نموده و بسیاری از رفتارهای آن را توضیح می دهد. در اینجا به برخی از این واقعیتها به ترتیب اهمیت(از نظر نویسنده)اشاره می شود:
1- استقلال، یکی از شعارهای اصلی انقلاب 57 مردم ایران بود. به تبع آن مستقل بودن، مقابله با دخالت خارجی در امور داخلی کشور و مهمتر از آنها ایستادن در مقابل زورگوئی بیگانگان از جمله ادعاهای محوری است که در سالهای بعد از انقلاب همواره در سطح نظام سیاسی کشور مطرح بوده و حتی در چند ساله اخیر بر شدت و حدت آن افزوده شده است. پرونده هسته ای و نوع مواجهه های اخیر با آن نمونه ای بارز در این زمینه است. از قبل این ادعا، هزینه های هنگفتی نیز در طول سالهای گذشته بر جامعه بار شده است.
اما علیرغم همه این اتفاقات، همانها که هر نوع نرمشی در قبال بیگانگان را با اتهاماتی چون مرعوب بودن، آمریکائی بودن، وابسته بودن و لیبرال بودن بدرقه میکردند به ناگاه پذیرفتند که نهادی بیگانه در نحوه تصمیم گیریها برای فدراسیون فوتبال ایران و شیوه اداره آن دخالت کند و حتی اسناسنامه این فدراسیون را کمیته ای که تصمیم گیرنده نهائی آنرا فیفا منصوب میکند تهیه کرده و جهت تصویب نهائی به فیفا ارائه کند(لازم به ذکر است که ایرانی بودن نمایندگان فیفا در کمیته انتقالی، تصمیم خود این نهاد بین المللی بوده و دولت ایران نقشی در این زمینه نداشته است. یعنی این افراد میتوانستند غیرایرانی هم باشند). بر اساس مطالب ذکر شده در برنامه نود که از سوی نمایندگان سازمان تربیت بدنی هم تکذیب نشد دخالت فیفا تا آنجا پیش رفته است که حتی کاندیدای مورد نظر دولت برای ریاست فدراسیونی که غالب منابع مالی آنرا دولت تأمین میکند رد صلاحیت کرده و نمایندگان دولت نیز بجای ایستادن در مقابل این دخالت آشکار، فردی از جناح ساختار شکن رقیب را واسطه کرده اند تا مشکل پیش آمده را حل کند و آنان بتوانند نامزد مورد نظر خود را برای ریاست فدراسیون فوتبال به صحنه بیاورند! نکته ظریف ولی مهم دیگر اینکه، قرار است بر انتخابات فدراسیون فوتبال، نمایندگانی از سوی فیفا علاوه منصوبان آن نهاد بین المللی در کمیته انتقالی نظارت کنند.
وجود چنین تناقض آشکاری در رفتار حاکمیت حداقل این نکته را روشن میکند که به نظر میرسد ایستادگی در مقابل زورگوئی و دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور اصل نبوده بلکه وسیله ایست که میتواند پوشش خوبی برای ناکارآمدیها باشد، ضمن آنکه شعار سیاسی بسیار جذابی نیز هست. اگر چنین است پس دلیل اینکه نظام موجود مواردی چون تمکین به خواسته شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر تعلیق غنی سازی اورانیوم و یا اجازه دادن به نهادهای بین المللی برای نظارت بر انتخابات مجلس را بر نمی تابد ولی به راحتی در مقابل مواردی چون تصویب اساسنامه فدراسیونی که منابع مالی آنرا خودش تأمین میکند توسط یک نهاد بیگانه و یا دخالت فیفا در شرایط کاندیداهای ریاست بر فدراسیون فوتبال و یا نظارت نمایندگان فیفا بر انتخابات فدراسیون فوتبال تسلیم میشود چیست؟ آیا انگیزه چنین کوتاه آمدن هائی آن است که با توجه به چالشهای موجود کشور در صحنه بین المللی، میدان جدیدی در مقابل نظام باز نشود؟یا اینکه فواید ایستادگی در مقابل خواسته های فیفا به هزینه هایش نمی ارزد؟
تجربه چند سال اخیر نشان میدهد که سیستم موجود اعتقاد چندانی به اصل خودداری از بازکردن میدانهای مبارزه جدید در حین درگیر بودن در میدانهای دیگر ندارد هرچند که نمیتوان تأثیر این عامل را حداقل نزد برخی از ارکان قدرت بکلی منکر شد. بنابراین به نظر میرسد دلیل اصلی تناقض یادشده آن است که منافع ایستادگی در میدانهائی چون پرونده هسته ای بر هزینه های آن برای سیستم موجود می چربد ولی هزینه های کوتاه آمدن در قضیه فدراسیون فوتبال برای ساختار موجود از منافع آن بیشتر است. این گفته به این معنی نیست که هزینه های چالش هسته ای ناچیز است بلکه به جرأت میتوان گفت هزینه های پرونده هسته ای برای جامعه بسیار فاجعه بار است که برای پی بردن به ابعاد آن، احتمال برخورد نظامی را میتوان به یاد آورد. اما میتوان حدس زد که حاکمیت هزینه های ایستادگی در قضیه هسته ای را چندان جدی نمی گیرد چرا که اولاً این هزینه ها نسیه است، ثانیاً این هزینه ها قبل از اصابت مستقیم به مردم، مسیری طولانی و پرپیچ و خم را طی میکنند و به سختی از سوی مردم قابل تشخیص است که مشکلاتی که دارند از ناحیه پرونده هسته ای است یا از نواحی دیگر و لذا سیستم براحتی مشکلات مترتب بر آنرا به گردن دولتهای گذشته و یا افراد و موضوعات دیگر می اندازد و ثالثاً حاکمیت با بستن فضاهای اطلاع رسانی در مورد پرونده هسته ای و انحصاری کردن آن، در منافع دستیابی به انرژی هسته ای افراط و در هزینه های آن تفریط می کند. اما هیچکدام از سه امکان فوق در مورد قضایای فدراسیون فوتبال برای سیستم موجود فراهم نیست. هزینه های ایستادگی در مقابل خواسته های فیفا نقد نقد است و فوتبال ایران بلافاصله تعلیق و از شرکت در میادین بین المللی محروم میشود و لذا حکومت در مقابل دهها میلیون علاقه مند فوتبال قرار می گیرد. هزینه های تعلیق و محروم شدن فوتبال ایران از شرکت در صحنه های بین المللی بر خلاف هزینه های مترتب بر پرونده هسته ای، به سرعت و بدون واسطه به جامعه منتقل شده و به وضوح برای علاقه مندان به آن ملموس است. نهایتاً اینکه، فضای رسانه ای فوتبال بسیار فراخ و گسترده بوده و محدویتهای معمول در مورد مباحث سیاسی و اجتماعی را ندارد و این پدیده تا صدا و سیما نیز امتداد دارد که مصاحبه و مناظره اخیر صورت گرفته میان رئیس کمیته انتقالی فدراسیون فوتبال و برخی از مسؤولان سازمان تربیت بدنی در برنامه تلویزیونی نود که در نوع خود در دهه های اخیر بی نظیر بود شاهد این مدعاست.
2- تعریف مرسوم از رسانه بر این نکته تأکید دارد که رسانه، اخبار، تحلیلها و پیامهای گوناگون را بصورت مستقیم و غیرمستقیم به جامعه هدف خود بازتاب میدهد و بدون آنکه قضاوتهای ارزشی خود را با اطلاعاتی که منتقل می کند مخلوط نماید داوری و نتیجه گیری را بر عهده مخاطب خود می گذارد. به جرأت میتوان گفت که هیچیک از رسانه های فعال در دنیای امروز چنین چارچوبی را دقیقاً رعایت نمی کند. اما میتوان از نزدیکی و یا دوری رسانه ها به چنین استانداردی سخن گفت.دسته ای ازرسانه ها چنان در نقطه مقابل این استاندارد حرکت میکنند که عملاً تبدیل به دستگاه تبلیغات سیاسی به نفع متولیان خود شده و خاصیتی ضد رسانه ای پیدا می کنند و در واقع به بلندگوئی می مانند که با تقطیع واقعیتها و بعضاً غیرواقعیتها، اطلاعات را بصورت گزینشی و بگونه ای که به نفع آنهاست جار میزنند. دسته ای دیگر از رسانه ها خط قرمزشان آن است که اطلاعاتی که بازتاب می دهند به ضرر متولیان آنها نباشد هرچند که ممکن است نفعی هم برای آنان نداشته باشد. اما دسته ای از رسانه ها هم هستند حدی از متضرر شدن متولیانشان را از قبل اطلاع رسانی که انجام میدهند تحمل میکنند.
به نظر نمیرسد که رادیو وتلویزیون ایران جزء دسته سوم باشد، بلکه در غالب موارد در دسته اول جای میگیرد، در برخی موارد هم در زمره رسانه های دسته دوم عمل میکند و در موارد معدودی نیز که معمولاً هم از دست در می رود همانند رسانه های دسته سوم اطلاع رسانی می نماید. برنامه هفته گذشته نود را در زمره عملکردهای دسته سوم صدا وسیما می توان جای داد چرا که اجازه داد موضوع مورد بررسی بدون آنکه با تکنیکهای تصویری و تقطیع در اظهار نظرهای طرفین مناقشه، سمت گیری خاصی داشته باشد مورد مداقه قرار گیرد و لذا به نظر میرسد برنامه مفیدی برای جامعه فوتبال دوست بود که بازتابهای آن در سطح جامعه محسوس است.
هم در برنامه نود و هم دو برنامه ای که در مقدمه یادداشت به آنها اشاره شد مهمانان با لحنی که قاطعیت و استحکام در استدلال و دلسوزی گوینده را به بیننده القاء می کرد به تجزیه و تحلیل وقایع اخیر فوتبال ایران پرداختند. اما طرفین بحث در برنامه نود مطلع تر از مدعوین دو برنامه دیگر بودند و مهمتر از آن، موضوع مورد مناقشه را از دو منظر متفاوت و مخالف هم مورد بررسی قرار می دادند در حالیکه در برنامه های پخش شده در روز جمعه، به موضوع مورد بررسی فقط از یک منظر نگاه می شد و مخالفان آن منظر نیز در برنامه ها حضور نداشتند. بنابراین داوری و نتیجه گیری که برنامه نود برای بیننده خود فراهم آورد با آنچه که در مورد دو برنامه دیگر اتفاق افتاد بسیار متفاوت و حتی متضاد است. واقعیت آن است که رویکرد اتخاذ شده در برنامه هفته گذشته نود، رویکردی غریب در صدا و سیماست و رویه رایج در برنامه های رسانه ملی! رویکرد مورد استفاده دو برنامه دیگر است. این پدیده برای ساختار موجود مقوله ای استراتژیک به نظر میرسد و لذا یکی از دو استثنای سیاستهای کلی اصل 44 برای خصوصی کردن بنگاههای دولتی، رادیو وتلویزیون است که متأسفانه اصلاح طلبان امتیاز دور زدن قانون اساسی در این قضیه را دادند ولی امتیاز مهمی چون امکان ایجاد رادیو و تلویزیون خصوصی و حتی غیردولتی را نخواستند.
به هرحال در قضاوت بر اساس اطلاعات ارائه شده در برنامه های صدا و سیما در مورد مقولات مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، باید بسیار احتیاط کرد.
3- در طول سالهای گذشته برخی از ارکان حقیقی ساختار موجود، منافع ملی را سپری برای پوشاندن و توجیه ضعفها و ناکارآمدیهای خود قرار داده و مفهوم منافع ملی را نیز چون بسیاری از مفاهیم دیگر منقلب کرده و آنرا مترادف با منافع شخصی خود تعریف کرده اند. نشانه هائی از این واقعیت را نیز میتوان در برنامه تلویزیونی نود هفته گذشته دید. روشن است که اجازه به بیگانگان(فیفا)برای دخالت در امورد داخلی کشور، بیشتر با منافع ملی تباین دارد تا مشخص شدن افراد و نهادهائی که در این مسیر ضعف داشته و مقصر هستند. حتی به نظر میرسد مورد دوم در جهت منافع ملی است و نه در خلاف جهت آن. علیرغم این موضوع، درحالیکه تاکنون هیچ فرد و یا نهاد رسمی در کشور و حتی برخی روزنامه های تندرو نامرعوب، سخنی در مخالفت با اقدامات فیفا بر زبان و قلم جاری نکرده اند در کمال تعجب در برنامه نود دیدیم که مسؤول دولتی ذیربط خواستار کتمان واقعیات مربوط به انتخابات فدراسیون فوتبال میشود تا مقصرین وقایع پیش آمده شناخته نشوند و اسم این را رعایت منافع ملی می گذارد! در حالیکه به نظر می رسد اتفاقاً این مقوله علیه منافع ملی است و اگر هم منفعتی در آن باشد منافع شخصی است.
4- واقعیت دیگری که برنامه ورزشی نود آنرا توضیح می دهد آن است که برای بسیاری از افراد حکومتی و سیاسی که فوتبال را از همه طرف محاصره کرده اند و خود را علاقه مند و دلسوز آن معرفی میکنند بیش از آنکه خود فوتبال هدف باشد گردش مالی میلیاردی و آرای جمعیت میلیونی طرفدار آن مد نظر است. در برنامه نود به صراحت گفته شد که انتخاب مربی تیم ملی، دیگر برای مقامات مسؤول در اولویت نیست و اگر قبلاً پیگیر آن بودند به این دلیل بود که فرد مورد نظر آنان قرار است رئیس فدراسیون فوتبال شود! در حالیکه اگر خود فوتبال برای آنان مطرح بود امکان نداشت چنین رفتاری در پیش گیرند و چنین چیزی بگویند. جالب آن است که کاندیداهای دیگر نیز وابسته و نزدیک به خودشان هستند که اگر چنین نبود خدا میداند چه می کردند. وقتی که گفته میشود 70 میلیون سهل است ما توان اداره 120 میلیون نفر را داریم چگونه نمی شود آدمی پیدا کرد که رئیس فدراسیون شود و حرف و حدیثهای موجود نیز پشت سرش نباشد.
5- مناظره صورت گرفته در برنامه نود هفته گذشته نشان داد که برخی مقامات مسؤول آنگونه هم که ادعا میکنند پایبند به اصول نیستند و رعایت امانت را نمیکنند و براحتی خلاف واقع سخن می گویند تا نه مصالح حتی جامعه بلکه مصالح شخصی خود را تأمین نمایند.
و آخرین کلام آنکه، چه میکنه این تلویزیون اگر بلندگوئی خود را فراموش کنه!
این ماجرا درعین سادگی و علیرغم اینکه ممکن است از منظری موضوع پیش پاافتاده ای به نظر برسد اما از منظری دیگر واقعیتهای جالب توجهی از نظام حاکم را به نمایش می گذارد چرا که ادعاهای بزرگی که سیستم موجود داشته و دارد را راست آزمائی نموده و بسیاری از رفتارهای آن را توضیح می دهد. در اینجا به برخی از این واقعیتها به ترتیب اهمیت(از نظر نویسنده)اشاره می شود:
1- استقلال، یکی از شعارهای اصلی انقلاب 57 مردم ایران بود. به تبع آن مستقل بودن، مقابله با دخالت خارجی در امور داخلی کشور و مهمتر از آنها ایستادن در مقابل زورگوئی بیگانگان از جمله ادعاهای محوری است که در سالهای بعد از انقلاب همواره در سطح نظام سیاسی کشور مطرح بوده و حتی در چند ساله اخیر بر شدت و حدت آن افزوده شده است. پرونده هسته ای و نوع مواجهه های اخیر با آن نمونه ای بارز در این زمینه است. از قبل این ادعا، هزینه های هنگفتی نیز در طول سالهای گذشته بر جامعه بار شده است.
اما علیرغم همه این اتفاقات، همانها که هر نوع نرمشی در قبال بیگانگان را با اتهاماتی چون مرعوب بودن، آمریکائی بودن، وابسته بودن و لیبرال بودن بدرقه میکردند به ناگاه پذیرفتند که نهادی بیگانه در نحوه تصمیم گیریها برای فدراسیون فوتبال ایران و شیوه اداره آن دخالت کند و حتی اسناسنامه این فدراسیون را کمیته ای که تصمیم گیرنده نهائی آنرا فیفا منصوب میکند تهیه کرده و جهت تصویب نهائی به فیفا ارائه کند(لازم به ذکر است که ایرانی بودن نمایندگان فیفا در کمیته انتقالی، تصمیم خود این نهاد بین المللی بوده و دولت ایران نقشی در این زمینه نداشته است. یعنی این افراد میتوانستند غیرایرانی هم باشند). بر اساس مطالب ذکر شده در برنامه نود که از سوی نمایندگان سازمان تربیت بدنی هم تکذیب نشد دخالت فیفا تا آنجا پیش رفته است که حتی کاندیدای مورد نظر دولت برای ریاست فدراسیونی که غالب منابع مالی آنرا دولت تأمین میکند رد صلاحیت کرده و نمایندگان دولت نیز بجای ایستادن در مقابل این دخالت آشکار، فردی از جناح ساختار شکن رقیب را واسطه کرده اند تا مشکل پیش آمده را حل کند و آنان بتوانند نامزد مورد نظر خود را برای ریاست فدراسیون فوتبال به صحنه بیاورند! نکته ظریف ولی مهم دیگر اینکه، قرار است بر انتخابات فدراسیون فوتبال، نمایندگانی از سوی فیفا علاوه منصوبان آن نهاد بین المللی در کمیته انتقالی نظارت کنند.
وجود چنین تناقض آشکاری در رفتار حاکمیت حداقل این نکته را روشن میکند که به نظر میرسد ایستادگی در مقابل زورگوئی و دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور اصل نبوده بلکه وسیله ایست که میتواند پوشش خوبی برای ناکارآمدیها باشد، ضمن آنکه شعار سیاسی بسیار جذابی نیز هست. اگر چنین است پس دلیل اینکه نظام موجود مواردی چون تمکین به خواسته شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر تعلیق غنی سازی اورانیوم و یا اجازه دادن به نهادهای بین المللی برای نظارت بر انتخابات مجلس را بر نمی تابد ولی به راحتی در مقابل مواردی چون تصویب اساسنامه فدراسیونی که منابع مالی آنرا خودش تأمین میکند توسط یک نهاد بیگانه و یا دخالت فیفا در شرایط کاندیداهای ریاست بر فدراسیون فوتبال و یا نظارت نمایندگان فیفا بر انتخابات فدراسیون فوتبال تسلیم میشود چیست؟ آیا انگیزه چنین کوتاه آمدن هائی آن است که با توجه به چالشهای موجود کشور در صحنه بین المللی، میدان جدیدی در مقابل نظام باز نشود؟یا اینکه فواید ایستادگی در مقابل خواسته های فیفا به هزینه هایش نمی ارزد؟
تجربه چند سال اخیر نشان میدهد که سیستم موجود اعتقاد چندانی به اصل خودداری از بازکردن میدانهای مبارزه جدید در حین درگیر بودن در میدانهای دیگر ندارد هرچند که نمیتوان تأثیر این عامل را حداقل نزد برخی از ارکان قدرت بکلی منکر شد. بنابراین به نظر میرسد دلیل اصلی تناقض یادشده آن است که منافع ایستادگی در میدانهائی چون پرونده هسته ای بر هزینه های آن برای سیستم موجود می چربد ولی هزینه های کوتاه آمدن در قضیه فدراسیون فوتبال برای ساختار موجود از منافع آن بیشتر است. این گفته به این معنی نیست که هزینه های چالش هسته ای ناچیز است بلکه به جرأت میتوان گفت هزینه های پرونده هسته ای برای جامعه بسیار فاجعه بار است که برای پی بردن به ابعاد آن، احتمال برخورد نظامی را میتوان به یاد آورد. اما میتوان حدس زد که حاکمیت هزینه های ایستادگی در قضیه هسته ای را چندان جدی نمی گیرد چرا که اولاً این هزینه ها نسیه است، ثانیاً این هزینه ها قبل از اصابت مستقیم به مردم، مسیری طولانی و پرپیچ و خم را طی میکنند و به سختی از سوی مردم قابل تشخیص است که مشکلاتی که دارند از ناحیه پرونده هسته ای است یا از نواحی دیگر و لذا سیستم براحتی مشکلات مترتب بر آنرا به گردن دولتهای گذشته و یا افراد و موضوعات دیگر می اندازد و ثالثاً حاکمیت با بستن فضاهای اطلاع رسانی در مورد پرونده هسته ای و انحصاری کردن آن، در منافع دستیابی به انرژی هسته ای افراط و در هزینه های آن تفریط می کند. اما هیچکدام از سه امکان فوق در مورد قضایای فدراسیون فوتبال برای سیستم موجود فراهم نیست. هزینه های ایستادگی در مقابل خواسته های فیفا نقد نقد است و فوتبال ایران بلافاصله تعلیق و از شرکت در میادین بین المللی محروم میشود و لذا حکومت در مقابل دهها میلیون علاقه مند فوتبال قرار می گیرد. هزینه های تعلیق و محروم شدن فوتبال ایران از شرکت در صحنه های بین المللی بر خلاف هزینه های مترتب بر پرونده هسته ای، به سرعت و بدون واسطه به جامعه منتقل شده و به وضوح برای علاقه مندان به آن ملموس است. نهایتاً اینکه، فضای رسانه ای فوتبال بسیار فراخ و گسترده بوده و محدویتهای معمول در مورد مباحث سیاسی و اجتماعی را ندارد و این پدیده تا صدا و سیما نیز امتداد دارد که مصاحبه و مناظره اخیر صورت گرفته میان رئیس کمیته انتقالی فدراسیون فوتبال و برخی از مسؤولان سازمان تربیت بدنی در برنامه تلویزیونی نود که در نوع خود در دهه های اخیر بی نظیر بود شاهد این مدعاست.
2- تعریف مرسوم از رسانه بر این نکته تأکید دارد که رسانه، اخبار، تحلیلها و پیامهای گوناگون را بصورت مستقیم و غیرمستقیم به جامعه هدف خود بازتاب میدهد و بدون آنکه قضاوتهای ارزشی خود را با اطلاعاتی که منتقل می کند مخلوط نماید داوری و نتیجه گیری را بر عهده مخاطب خود می گذارد. به جرأت میتوان گفت که هیچیک از رسانه های فعال در دنیای امروز چنین چارچوبی را دقیقاً رعایت نمی کند. اما میتوان از نزدیکی و یا دوری رسانه ها به چنین استانداردی سخن گفت.دسته ای ازرسانه ها چنان در نقطه مقابل این استاندارد حرکت میکنند که عملاً تبدیل به دستگاه تبلیغات سیاسی به نفع متولیان خود شده و خاصیتی ضد رسانه ای پیدا می کنند و در واقع به بلندگوئی می مانند که با تقطیع واقعیتها و بعضاً غیرواقعیتها، اطلاعات را بصورت گزینشی و بگونه ای که به نفع آنهاست جار میزنند. دسته ای دیگر از رسانه ها خط قرمزشان آن است که اطلاعاتی که بازتاب می دهند به ضرر متولیان آنها نباشد هرچند که ممکن است نفعی هم برای آنان نداشته باشد. اما دسته ای از رسانه ها هم هستند حدی از متضرر شدن متولیانشان را از قبل اطلاع رسانی که انجام میدهند تحمل میکنند.
به نظر نمیرسد که رادیو وتلویزیون ایران جزء دسته سوم باشد، بلکه در غالب موارد در دسته اول جای میگیرد، در برخی موارد هم در زمره رسانه های دسته دوم عمل میکند و در موارد معدودی نیز که معمولاً هم از دست در می رود همانند رسانه های دسته سوم اطلاع رسانی می نماید. برنامه هفته گذشته نود را در زمره عملکردهای دسته سوم صدا وسیما می توان جای داد چرا که اجازه داد موضوع مورد بررسی بدون آنکه با تکنیکهای تصویری و تقطیع در اظهار نظرهای طرفین مناقشه، سمت گیری خاصی داشته باشد مورد مداقه قرار گیرد و لذا به نظر میرسد برنامه مفیدی برای جامعه فوتبال دوست بود که بازتابهای آن در سطح جامعه محسوس است.
هم در برنامه نود و هم دو برنامه ای که در مقدمه یادداشت به آنها اشاره شد مهمانان با لحنی که قاطعیت و استحکام در استدلال و دلسوزی گوینده را به بیننده القاء می کرد به تجزیه و تحلیل وقایع اخیر فوتبال ایران پرداختند. اما طرفین بحث در برنامه نود مطلع تر از مدعوین دو برنامه دیگر بودند و مهمتر از آن، موضوع مورد مناقشه را از دو منظر متفاوت و مخالف هم مورد بررسی قرار می دادند در حالیکه در برنامه های پخش شده در روز جمعه، به موضوع مورد بررسی فقط از یک منظر نگاه می شد و مخالفان آن منظر نیز در برنامه ها حضور نداشتند. بنابراین داوری و نتیجه گیری که برنامه نود برای بیننده خود فراهم آورد با آنچه که در مورد دو برنامه دیگر اتفاق افتاد بسیار متفاوت و حتی متضاد است. واقعیت آن است که رویکرد اتخاذ شده در برنامه هفته گذشته نود، رویکردی غریب در صدا و سیماست و رویه رایج در برنامه های رسانه ملی! رویکرد مورد استفاده دو برنامه دیگر است. این پدیده برای ساختار موجود مقوله ای استراتژیک به نظر میرسد و لذا یکی از دو استثنای سیاستهای کلی اصل 44 برای خصوصی کردن بنگاههای دولتی، رادیو وتلویزیون است که متأسفانه اصلاح طلبان امتیاز دور زدن قانون اساسی در این قضیه را دادند ولی امتیاز مهمی چون امکان ایجاد رادیو و تلویزیون خصوصی و حتی غیردولتی را نخواستند.
به هرحال در قضاوت بر اساس اطلاعات ارائه شده در برنامه های صدا و سیما در مورد مقولات مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، باید بسیار احتیاط کرد.
3- در طول سالهای گذشته برخی از ارکان حقیقی ساختار موجود، منافع ملی را سپری برای پوشاندن و توجیه ضعفها و ناکارآمدیهای خود قرار داده و مفهوم منافع ملی را نیز چون بسیاری از مفاهیم دیگر منقلب کرده و آنرا مترادف با منافع شخصی خود تعریف کرده اند. نشانه هائی از این واقعیت را نیز میتوان در برنامه تلویزیونی نود هفته گذشته دید. روشن است که اجازه به بیگانگان(فیفا)برای دخالت در امورد داخلی کشور، بیشتر با منافع ملی تباین دارد تا مشخص شدن افراد و نهادهائی که در این مسیر ضعف داشته و مقصر هستند. حتی به نظر میرسد مورد دوم در جهت منافع ملی است و نه در خلاف جهت آن. علیرغم این موضوع، درحالیکه تاکنون هیچ فرد و یا نهاد رسمی در کشور و حتی برخی روزنامه های تندرو نامرعوب، سخنی در مخالفت با اقدامات فیفا بر زبان و قلم جاری نکرده اند در کمال تعجب در برنامه نود دیدیم که مسؤول دولتی ذیربط خواستار کتمان واقعیات مربوط به انتخابات فدراسیون فوتبال میشود تا مقصرین وقایع پیش آمده شناخته نشوند و اسم این را رعایت منافع ملی می گذارد! در حالیکه به نظر می رسد اتفاقاً این مقوله علیه منافع ملی است و اگر هم منفعتی در آن باشد منافع شخصی است.
4- واقعیت دیگری که برنامه ورزشی نود آنرا توضیح می دهد آن است که برای بسیاری از افراد حکومتی و سیاسی که فوتبال را از همه طرف محاصره کرده اند و خود را علاقه مند و دلسوز آن معرفی میکنند بیش از آنکه خود فوتبال هدف باشد گردش مالی میلیاردی و آرای جمعیت میلیونی طرفدار آن مد نظر است. در برنامه نود به صراحت گفته شد که انتخاب مربی تیم ملی، دیگر برای مقامات مسؤول در اولویت نیست و اگر قبلاً پیگیر آن بودند به این دلیل بود که فرد مورد نظر آنان قرار است رئیس فدراسیون فوتبال شود! در حالیکه اگر خود فوتبال برای آنان مطرح بود امکان نداشت چنین رفتاری در پیش گیرند و چنین چیزی بگویند. جالب آن است که کاندیداهای دیگر نیز وابسته و نزدیک به خودشان هستند که اگر چنین نبود خدا میداند چه می کردند. وقتی که گفته میشود 70 میلیون سهل است ما توان اداره 120 میلیون نفر را داریم چگونه نمی شود آدمی پیدا کرد که رئیس فدراسیون شود و حرف و حدیثهای موجود نیز پشت سرش نباشد.
5- مناظره صورت گرفته در برنامه نود هفته گذشته نشان داد که برخی مقامات مسؤول آنگونه هم که ادعا میکنند پایبند به اصول نیستند و رعایت امانت را نمیکنند و براحتی خلاف واقع سخن می گویند تا نه مصالح حتی جامعه بلکه مصالح شخصی خود را تأمین نمایند.
و آخرین کلام آنکه، چه میکنه این تلویزیون اگر بلندگوئی خود را فراموش کنه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر