آقای عبدی اخیراً در یادداشتی، منتقدین دولت را به این مسأله توجه داده اند که مبانی ذهنی و فکری دولت کنونی از جنس مبانی آنان نیست و لذا مباحثه و مجادله با دولت فعلی بر اساس مبانی منتقدین، راه بجائی نخواهد برد وحتی ممکن است نتیجه معکوس بدهد. در این زمینه خوب است به این نکته اشاره کنم که شنیده ام معاون اول رئیس جمهور کنونی که از اساتید دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی بوده و از مدرسین اصلی درس پول و بانکداری در این دانشکده است و در قالب این درس، نظریه ها و تئوریهای پولی و بانکی عمدتاً آمریکائی را که رئیس او قبول ندارد تدریس می نماید و بابت آن از بیت المال حقوق میگیرد!!!، گفته است که در اقتصاد اسلامی IS و LM نداریم( ISو LM ، اسم دو نمودار در علم اقتصاد است که با استفاده از آنها تحلیلها و نتایج مهمی در مورد بازار پول و همچنین بازار کالاها و خدمات و سرمایه گذاری ارائه میشود و این نمودارها ابزارهای کمکی مهمی برای سیاستگذاری های اقتصادی در زمینه اقتصاد کلان هستند).
بنابراین سؤالی که میتوان مطرح کرد و بهتر است منتقدین دولت در وهله اول به آن فکر کنند آن است که مبانی دولت فعلی از چه جنسی است؟
براساس رفتارهاوگفتارهای دست اندرکاران اصلی دولت کنونی بخصوص رئیس آن، فرضیه های زیر در این زمینه قابل تصور است. به نظر میرسد مبانی فکری و ذهنی دولت فعلی بر این پایه استوار است که:
1- هر سیاستی که خلاف سیاستهای گذشته باشد سیاستی درست است.
2- غالب سیاستهائی که در گذشته دنبال میشده غربی و بالنتیجه نادرست بوده اند و بدیل آنها سیاستهای منتجه از تصورات و تحلیلهای ذهنی و شخصی رئیس دولت است.
3- اسلام برای همه اموراقتصادی، اجتماعی،فرهنگی،سیاسی و... زندگی انسانها سیاستهای مناسب ارائه کرده است که باید پیاده شود و اگر هم در مواردی سیاست روشنی از متون اسلامی قابل استخراج نیست باید در اینگونه موارد با اجتهاد شخصی و یا هرآنچه که به ذهن میرسد با مشکلات مواجه شد.
4- بجای اجرای سیاستهائی که به بهتر شدن عینی و واقعی زندگی مردم بیانجامد باید با عملیات روانی، چنین تصوری را(تصور بهتر شدن زندگی را)در اذهان مردم تزریق کرد.
برای تمامی فرضیه های فوق، مشاهداتی را از گفتار و رفتار رئیس دولت و یا دوستانش میتوان ارائه نمود اما به نظر میرسد شواهد مربوط به فرضیه چهارم قویتر و دارای فراوانی بیشتری است ضمن آنکه شواهدی که دال بر درستی فرضیه های 1 تا 3 می باشند نیز میتوانند در جهت پیاده شدن مبانی ذکر شده در فرضیه چهارم عمل کنند و گواهی بر درستی فرضیه آخر باشند. برای روشن تر شدن بحث بهتر است از تعریف توسعه کمک بگیریم.
برای عبارت"توسعه"تعاریف متنوع و متعددی از سوی صاحبنظران ارائه میشود اما در یک تعریف ساده که در تمامی تعاریف"توسعه"نیز مستتر است میتوان گفت که"توسعه، یعنی بهبود در وضعیت زندگی انسانها در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، علمی و ...". اگر این بهبود در زندگی انسانها، بدون تخریب محیط زیست بوده و توأم با عدالت اجتماعی باشد و در نتیجه با کمترین نوسان ادامه یابد به آن "توسعه پایدار" گفته میشود. این بهبود در زندگی انسانها میتواند"عینی و واقعی" باشد و یا اینکه"ذهنی و تصوری"بوده و"توهمی"بیش نباشد(یعنی انسانها بدون اینکه بهبودی عینی در وضعیت زندگی شان اتفاق بیافتد صرفاً تصور چنین بهبودی را در ذهن داشته باشند).
اتخاذ رویکرد"توسعه اقتصادی و اجتماعی خیالی"در مقابل"توسعه اقتصادی و اجتماعی عینی و واقعی"، درمیان تمامی سیاستمداران دنیا کم و بیش رایج بوده و مخصوص سیاستمداران فعلی کشور و یا سیاستمداران ایرانی نیست، با این تفاوت که برخی سیاستمداران از آن به صورت موردی و تاکتیکی در کنار توسعه عینی و واقعی استفاده می کنند ولی برخی دیگر آنرا به عنوان استراتژی خود انتخاب کرده و توسعه عینی و واقعی را فرع بر آن و به عنوان تاکتیکی درخدمت توسعه خیالی بر می گزینند. به جهت جلوگیری از سوء تفاهم احتمالی از ذکر مثال در این زمینه خودداری میکنم و گرنه مثالها در این زمینه زیاد است.
برخی از شواهدی که درستی فرضیه چهارم در مورد سیاستهای دولت کنونی را تقویت می کند و یا حداقل حاکی از قوی بودن چنین رویکردی در میان مسؤولان اصلی دولت فعلی است به قرار زیر است. البته مهم نیست که این رویکرد عمدی است و یا سهوی، مهم آن است که به نظر می آید عملاً چنین اتفاقی در حال وقوع است:
1- یکی از پدیده های شایع در رفتار و گفتار مسؤولین دولت فعلی، تکفیر، تخریب و تحقیر گذشتگان و عملکرد آنهاست بگونه ای که سخنگوی دولت در این زمینه تا آنجا پیش رفته است که گفته است باید هرآنچه در گذشته ساخته شده تخریب کنیم و از نو بسازیم، البته ایشان این موضوع را روشن نکرده است که آیا ساخته های هسته ای را نیز می خواهند خراب کنند؟به نظر میرسد که این رویکرد، یکی از ابزارهای مورد استفاده دولت برای اجرای استراتژی"توسعه خیالی"است. با بدگوئی ازگذشتگان اولاً، میخواهند بجای بهتر کردن عینی وضعیت زندگی مردم، این حس را در آنان ایجاد کنند که در گذشته وضعیت شما بدتر از آن چیزی بود که فکر میکنید و لذا در حال حاضر وضعیت شما بهتر شده است ثانیاً، قصد دارند نتایج مثبت کارهای گذشتگان را نتیجه کار و تلاش خود در ذهن مردم جای دهند. نمونه روشن چنین قصدی، نحوه عملکرد دولت در مورد انرژی هسته ای است. در حالیکه از زمان روی کار آمدن دولت نهم، اتفاق خارق العاده ای به لحاظ سرمایه گذاری و امور تکنیکی در زمینه دستیابی به دانش هسته ای روی نداده است و اصل کار از قبل موجود بوده ولی چنان تبلیغ کرده و میکنند گو اینکه 90 درصد کار در زمان آنان روی داده است و عملاً با بد گفتن از گذشته محصول تلاش دولتهای قبلی را نیز به نام خویش در اذهان متأثرین از خود ثبت می کنند ثالثاً، می توانند نارکارآمدی های عینی موجود را نیز نتیجه کارشکنی گذشتگان تبلیغ نمایند.
2- از دیگر پدیده های متواتر در رفتارهای دولت فعلی، تبلیغ شدید داشتن توانائیهای فوق العاده و حتی غیبی در نزد رئیس دولت و بروز اقداماتی از اوست که تأییدی بر این توانائی خارق العاده بخصوص در مقایسه با گذشتگان باشد. نامه نوشتن های پیامبر گونه به مقامات دیگر کشورها، داستان برخورد با هیأت مدیره بیمه ایران، تعویض زود هنگام وزرا، اعلام اسامی مفسدان اقتصادی، انقلاب در نطام اداری کشور، تحقیر دیگران و نشان دادن احساس بی نیازی به سایرین، تمرکز و مانور غیرعادی روی بحث انرژی هسته ای و نداشتن آنرا باعث50 سال عقب ماندن نامیدن و ... نمونه هایی از این گونه اقدامات به نظر میرسد. با این اقدامات، عملاً تلاش میشود بجای بهتر کردن عینی وضعیت زندگی مردم، صرفاً تصور چنین بهبودی در اذهان آنان تزریق شود.
3- پدیده شایع دیگر در رفتار دولت، اغراق و بزرگ جلوه دادن کارهای جزئی و موردی روزمره از یک طرف و بی اهمیت جلوه دادن اموری که مورد توجه قرار نمیگیرد از طرف دیگر است. ادعای اینکه رکورد شدت تلاش دولت نهم را آیندگان به سختی خواهند شکست، ادعای جلو بودن از چشم انداز 20 ساله و دستیابی به اهداف آن در عرض 2 سال گذشته و الگو بودن ایران در منظقه، اعلام ارقام نجومی برای جذب سرمایه های خارجی، ادعای اینکه همه کشورها عاشق و شیفته ما هستندو درخواست ملاقات با ما رادارند و التماس میکنند که به آنها کمک کنیم، سیاست را درجه دوم و مخصوص ایام بیکاری خواندن و ... نمونه هائی در این زمینه است. با این اغراقها، عملاً تلاش میشود بجای فراهم آوردن توسعه عینی برای مردم، صرفاً تصور چنین توسعه ای در اذهان مردم شکل بگیرد.
4- اپیدمی دیگر در رفتار دولت تبلیغ ساده زیستی است. آنان با این کار بجای کمک به توسعه ثروت و حتی عدالت و در نتیجه بهبود دادن وضعیت زندگی مردم، اصولاً چنین بهبودی را منتفی می کنند و از این طریق تلاش میکنند از زیر بار مسؤولیتی که بر عهده گرفته اند شانه خالی کنند. ولی ظاهراً به یک موضوع ساده عنایت ندارند که اگر قرار بر اصل قرار گرفتن ساده زیستی باشد اصولاً چه نیازی به حضور آنهاست. اگر امروز در جامعه ما و کلاً در هر جامعه ای تنشی هست و تضادی وجود دارد عمدتاً بر سر همین ارتفاع گرفتن از ساده زیستی و رسیدن به زندگیهای بهتر است.
5- گواه دیگر در این زمینه رویکرد مدیریتی رئیس دولت به سیستم اداری و اجرائی کشور است. ایشان ظاهراً روزانه ساعتها کار میکند و طبق ادعای دوستانش بیشتر از 6 ساعت نمی خوابد. بسیاری از کارهائی هم که انجام میدهد جزء وظایف اجرائی و اداری تشکیلات و نیروی انسانی عریض و طویل دولت است و نه شخص رئیس آن. اگر قرار باشد مدیریتی در جهت"توسعه عینی"براین سیستم اعمال شود قاعدتاً بجای اینکه رئیس دولت خودش وظایف کارمندانش را انجام دهد لازم است بهره وری آنها را ارتقاء دهد. اگر 2.5 میلیون کارمند دولتی موجود هر کدام روزی 1 ساعت بیشتر کار کنند نتیجه آن 2.5 میلیون ساعت کار بیشتر خواهد بود که معادل نزدیک 139 هزار روز کاری 18 ساعته یا معادل 380 سال زمان کار کردن توسط یک نفر مثل رئیس دولت خواهد بود. به عبارت دیگر رئیس دولت در حالت عادی بجای اینکه نخوابد و مستمراً کارکند بگونه ای که برای ساماندهی امور سیاسی کشور که قاعدتاً از وظایف اصلی اوست و برای انجام درست آن سوگند یاد کرده وقت نداشته باشد بهتر است همین یک ساعت را در نظام اداری فعال کند چرا که در اینصورت کاری که او در عرض 380 سال میخواهد انجام دهد یکروزه انجام میشود. اما چونکه استراتژی متولیان فعلی امر توسعه کشور"توسعه خیالی"است بالطبع ارتقای بهره وری نیروی انسانی لزوماً در جهت موفقیت این استراتژی نخواهد بود.
به نظرمیرسد که سیاست مناسب برای مخالفان"توسعه خیالی"و یا هریک از فرضیه های چهار گانه فوق الذکر آن است که بجای گلاویز شدن کلامی با دولت، با مردم وارد بحث شوند و مبانی فکری دولت کنونی را در حضور آنان نقد کرده و آنان را از خطر هیپنوتیزم شدن برهانند و به صحنه بیاورند که این نمیشود مگر با ارائه یک برنامه قابل دفاع تر و اثربخش تر از برنامه های قبلی و فعلی.
بنابراین سؤالی که میتوان مطرح کرد و بهتر است منتقدین دولت در وهله اول به آن فکر کنند آن است که مبانی دولت فعلی از چه جنسی است؟
براساس رفتارهاوگفتارهای دست اندرکاران اصلی دولت کنونی بخصوص رئیس آن، فرضیه های زیر در این زمینه قابل تصور است. به نظر میرسد مبانی فکری و ذهنی دولت فعلی بر این پایه استوار است که:
1- هر سیاستی که خلاف سیاستهای گذشته باشد سیاستی درست است.
2- غالب سیاستهائی که در گذشته دنبال میشده غربی و بالنتیجه نادرست بوده اند و بدیل آنها سیاستهای منتجه از تصورات و تحلیلهای ذهنی و شخصی رئیس دولت است.
3- اسلام برای همه اموراقتصادی، اجتماعی،فرهنگی،سیاسی و... زندگی انسانها سیاستهای مناسب ارائه کرده است که باید پیاده شود و اگر هم در مواردی سیاست روشنی از متون اسلامی قابل استخراج نیست باید در اینگونه موارد با اجتهاد شخصی و یا هرآنچه که به ذهن میرسد با مشکلات مواجه شد.
4- بجای اجرای سیاستهائی که به بهتر شدن عینی و واقعی زندگی مردم بیانجامد باید با عملیات روانی، چنین تصوری را(تصور بهتر شدن زندگی را)در اذهان مردم تزریق کرد.
برای تمامی فرضیه های فوق، مشاهداتی را از گفتار و رفتار رئیس دولت و یا دوستانش میتوان ارائه نمود اما به نظر میرسد شواهد مربوط به فرضیه چهارم قویتر و دارای فراوانی بیشتری است ضمن آنکه شواهدی که دال بر درستی فرضیه های 1 تا 3 می باشند نیز میتوانند در جهت پیاده شدن مبانی ذکر شده در فرضیه چهارم عمل کنند و گواهی بر درستی فرضیه آخر باشند. برای روشن تر شدن بحث بهتر است از تعریف توسعه کمک بگیریم.
برای عبارت"توسعه"تعاریف متنوع و متعددی از سوی صاحبنظران ارائه میشود اما در یک تعریف ساده که در تمامی تعاریف"توسعه"نیز مستتر است میتوان گفت که"توسعه، یعنی بهبود در وضعیت زندگی انسانها در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، علمی و ...". اگر این بهبود در زندگی انسانها، بدون تخریب محیط زیست بوده و توأم با عدالت اجتماعی باشد و در نتیجه با کمترین نوسان ادامه یابد به آن "توسعه پایدار" گفته میشود. این بهبود در زندگی انسانها میتواند"عینی و واقعی" باشد و یا اینکه"ذهنی و تصوری"بوده و"توهمی"بیش نباشد(یعنی انسانها بدون اینکه بهبودی عینی در وضعیت زندگی شان اتفاق بیافتد صرفاً تصور چنین بهبودی را در ذهن داشته باشند).
اتخاذ رویکرد"توسعه اقتصادی و اجتماعی خیالی"در مقابل"توسعه اقتصادی و اجتماعی عینی و واقعی"، درمیان تمامی سیاستمداران دنیا کم و بیش رایج بوده و مخصوص سیاستمداران فعلی کشور و یا سیاستمداران ایرانی نیست، با این تفاوت که برخی سیاستمداران از آن به صورت موردی و تاکتیکی در کنار توسعه عینی و واقعی استفاده می کنند ولی برخی دیگر آنرا به عنوان استراتژی خود انتخاب کرده و توسعه عینی و واقعی را فرع بر آن و به عنوان تاکتیکی درخدمت توسعه خیالی بر می گزینند. به جهت جلوگیری از سوء تفاهم احتمالی از ذکر مثال در این زمینه خودداری میکنم و گرنه مثالها در این زمینه زیاد است.
برخی از شواهدی که درستی فرضیه چهارم در مورد سیاستهای دولت کنونی را تقویت می کند و یا حداقل حاکی از قوی بودن چنین رویکردی در میان مسؤولان اصلی دولت فعلی است به قرار زیر است. البته مهم نیست که این رویکرد عمدی است و یا سهوی، مهم آن است که به نظر می آید عملاً چنین اتفاقی در حال وقوع است:
1- یکی از پدیده های شایع در رفتار و گفتار مسؤولین دولت فعلی، تکفیر، تخریب و تحقیر گذشتگان و عملکرد آنهاست بگونه ای که سخنگوی دولت در این زمینه تا آنجا پیش رفته است که گفته است باید هرآنچه در گذشته ساخته شده تخریب کنیم و از نو بسازیم، البته ایشان این موضوع را روشن نکرده است که آیا ساخته های هسته ای را نیز می خواهند خراب کنند؟به نظر میرسد که این رویکرد، یکی از ابزارهای مورد استفاده دولت برای اجرای استراتژی"توسعه خیالی"است. با بدگوئی ازگذشتگان اولاً، میخواهند بجای بهتر کردن عینی وضعیت زندگی مردم، این حس را در آنان ایجاد کنند که در گذشته وضعیت شما بدتر از آن چیزی بود که فکر میکنید و لذا در حال حاضر وضعیت شما بهتر شده است ثانیاً، قصد دارند نتایج مثبت کارهای گذشتگان را نتیجه کار و تلاش خود در ذهن مردم جای دهند. نمونه روشن چنین قصدی، نحوه عملکرد دولت در مورد انرژی هسته ای است. در حالیکه از زمان روی کار آمدن دولت نهم، اتفاق خارق العاده ای به لحاظ سرمایه گذاری و امور تکنیکی در زمینه دستیابی به دانش هسته ای روی نداده است و اصل کار از قبل موجود بوده ولی چنان تبلیغ کرده و میکنند گو اینکه 90 درصد کار در زمان آنان روی داده است و عملاً با بد گفتن از گذشته محصول تلاش دولتهای قبلی را نیز به نام خویش در اذهان متأثرین از خود ثبت می کنند ثالثاً، می توانند نارکارآمدی های عینی موجود را نیز نتیجه کارشکنی گذشتگان تبلیغ نمایند.
2- از دیگر پدیده های متواتر در رفتارهای دولت فعلی، تبلیغ شدید داشتن توانائیهای فوق العاده و حتی غیبی در نزد رئیس دولت و بروز اقداماتی از اوست که تأییدی بر این توانائی خارق العاده بخصوص در مقایسه با گذشتگان باشد. نامه نوشتن های پیامبر گونه به مقامات دیگر کشورها، داستان برخورد با هیأت مدیره بیمه ایران، تعویض زود هنگام وزرا، اعلام اسامی مفسدان اقتصادی، انقلاب در نطام اداری کشور، تحقیر دیگران و نشان دادن احساس بی نیازی به سایرین، تمرکز و مانور غیرعادی روی بحث انرژی هسته ای و نداشتن آنرا باعث50 سال عقب ماندن نامیدن و ... نمونه هایی از این گونه اقدامات به نظر میرسد. با این اقدامات، عملاً تلاش میشود بجای بهتر کردن عینی وضعیت زندگی مردم، صرفاً تصور چنین بهبودی در اذهان آنان تزریق شود.
3- پدیده شایع دیگر در رفتار دولت، اغراق و بزرگ جلوه دادن کارهای جزئی و موردی روزمره از یک طرف و بی اهمیت جلوه دادن اموری که مورد توجه قرار نمیگیرد از طرف دیگر است. ادعای اینکه رکورد شدت تلاش دولت نهم را آیندگان به سختی خواهند شکست، ادعای جلو بودن از چشم انداز 20 ساله و دستیابی به اهداف آن در عرض 2 سال گذشته و الگو بودن ایران در منظقه، اعلام ارقام نجومی برای جذب سرمایه های خارجی، ادعای اینکه همه کشورها عاشق و شیفته ما هستندو درخواست ملاقات با ما رادارند و التماس میکنند که به آنها کمک کنیم، سیاست را درجه دوم و مخصوص ایام بیکاری خواندن و ... نمونه هائی در این زمینه است. با این اغراقها، عملاً تلاش میشود بجای فراهم آوردن توسعه عینی برای مردم، صرفاً تصور چنین توسعه ای در اذهان مردم شکل بگیرد.
4- اپیدمی دیگر در رفتار دولت تبلیغ ساده زیستی است. آنان با این کار بجای کمک به توسعه ثروت و حتی عدالت و در نتیجه بهبود دادن وضعیت زندگی مردم، اصولاً چنین بهبودی را منتفی می کنند و از این طریق تلاش میکنند از زیر بار مسؤولیتی که بر عهده گرفته اند شانه خالی کنند. ولی ظاهراً به یک موضوع ساده عنایت ندارند که اگر قرار بر اصل قرار گرفتن ساده زیستی باشد اصولاً چه نیازی به حضور آنهاست. اگر امروز در جامعه ما و کلاً در هر جامعه ای تنشی هست و تضادی وجود دارد عمدتاً بر سر همین ارتفاع گرفتن از ساده زیستی و رسیدن به زندگیهای بهتر است.
5- گواه دیگر در این زمینه رویکرد مدیریتی رئیس دولت به سیستم اداری و اجرائی کشور است. ایشان ظاهراً روزانه ساعتها کار میکند و طبق ادعای دوستانش بیشتر از 6 ساعت نمی خوابد. بسیاری از کارهائی هم که انجام میدهد جزء وظایف اجرائی و اداری تشکیلات و نیروی انسانی عریض و طویل دولت است و نه شخص رئیس آن. اگر قرار باشد مدیریتی در جهت"توسعه عینی"براین سیستم اعمال شود قاعدتاً بجای اینکه رئیس دولت خودش وظایف کارمندانش را انجام دهد لازم است بهره وری آنها را ارتقاء دهد. اگر 2.5 میلیون کارمند دولتی موجود هر کدام روزی 1 ساعت بیشتر کار کنند نتیجه آن 2.5 میلیون ساعت کار بیشتر خواهد بود که معادل نزدیک 139 هزار روز کاری 18 ساعته یا معادل 380 سال زمان کار کردن توسط یک نفر مثل رئیس دولت خواهد بود. به عبارت دیگر رئیس دولت در حالت عادی بجای اینکه نخوابد و مستمراً کارکند بگونه ای که برای ساماندهی امور سیاسی کشور که قاعدتاً از وظایف اصلی اوست و برای انجام درست آن سوگند یاد کرده وقت نداشته باشد بهتر است همین یک ساعت را در نظام اداری فعال کند چرا که در اینصورت کاری که او در عرض 380 سال میخواهد انجام دهد یکروزه انجام میشود. اما چونکه استراتژی متولیان فعلی امر توسعه کشور"توسعه خیالی"است بالطبع ارتقای بهره وری نیروی انسانی لزوماً در جهت موفقیت این استراتژی نخواهد بود.
به نظرمیرسد که سیاست مناسب برای مخالفان"توسعه خیالی"و یا هریک از فرضیه های چهار گانه فوق الذکر آن است که بجای گلاویز شدن کلامی با دولت، با مردم وارد بحث شوند و مبانی فکری دولت کنونی را در حضور آنان نقد کرده و آنان را از خطر هیپنوتیزم شدن برهانند و به صحنه بیاورند که این نمیشود مگر با ارائه یک برنامه قابل دفاع تر و اثربخش تر از برنامه های قبلی و فعلی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر