عبارت"راه امام" یا "خط امام"، اصطلاحی است که از انقلاب 57 در ادبیات سیاسی ایران رایج شد و به تناوب و بر حسب شرایط زمانی و مکانی به عنوان وسیله ای برای هویت یابی سیاسی و اجتماعی و یا بهره برداری سیاسی توسط برخی از اشخاص و یا گروهها و همچنین مقامات سیاسی و اجتماعی مورد استفاده و بعضاً سوء استفاده قرار گرفته است و می گیرد. در این میان کمتر به این موضوع پرداخته شده است که راه امام چیست و قدم برداشتن در این مسیر اصولاً چه الزاماتی دارد؟یادداشت حاضر درک نویسنده از این موضوع است که خدمت دوستان تقدیم می گردد.
در نگاه اول چنین به نظر می آید که "راه امام" عبارت از هرآن چیزی است که ما از امام در طول دوران زندگی سیاسی و اجتماعی او در رفتارش دیدیم، درگفتارش شنیدیم و درنوشته هایش می خوانیم و بنابراین هرکسی مدعی پیروی از "خط امام" است قاعدتاً باید همین گفتار، رفتار و نوشته ها را مبنای اعمال خویش قرار دهد و اگر ازآن تخطی کند از "راه امام" خارج شده است. چنین رویکردی در ارتباط با یک امام، حتی توسط امامان معصوم مورد قبول شیعه نیز در ارتباط با پیامبر اسلام اتخاذ نشد.
چنین پیروی از یک امام، غیر منطقی به نظر میرسد چراکه گفتار، رفتار و نوشتار هر پیشوائی صرفنظر از معصوم بودن یا نبودن(مصون از خطا و گناه بودن و نبودن)شدیداً متأثر از زمان و مکانی است که او در آن زندگی می کرده و یا زندگی می کند. در عمل نیز کمتر کسی در جامعه امروز ما از "راه امام" و حتی "راه پیامبر و امامان معصوم" چنین کارکردی البته در ارتباط با شخص خود و یا دار و دسته خود متصور است و اگر در مواردی چنین تفسیری از "راه امام" ارائه میشود صرفاً در ارتباط با افراد و گروههای مخالف فرد مفسر است. در واقع امروزه در جامعه ما برخی از "راه امام" و حتی "راه پیامبر و امامان معصوم"به معنی فوق، به عنوان ابزاری برای مقابله با مخالفان خود استفاده میکنند و گرنه اگر برایشان مفید باشد نقض هر گفتار، کردار و نوشته ای از این پیشوایان حتی از نوع معصوم اش را برای خود مباح می دانند. به عنوان نمونه، اخیراً یکی از مقامات مسؤول دلیل جلوگیری از برگزاری مراسم نهضت آزادی را غیرقانونی خواندن آن توسط امام برشمرده است! اما در همان حال یک مقام اطلاعاتی گفته است دلیل ممانعت از برگزاری مراسم یادشده دیدار دبیرکل آن حزب با سفیر فرانسه بوده است!
در زمینه سوء استفاده از "راه امام و معصومین" بعضاً چنان افراط میشود که پدیده ای که پیشوای متبوع مخالفتی با آن نداشته، پدیده مذموم و ضدارزشی در نزد آن پیشوا تبلیغ میشود و مخالفان به چوب آن رانده میشوند و سپس همان پدیده با اسمی دیگر به عنوان پدیده ای مطلوب آن پیشوا معرفی شده و جسارت عمل به آن به رخ مردم کشیده میشود که نمونه جدید آن نام"ازدواج موقت" گذاردن بر"متعه" است که آقای عبدی در مقاله جدید خود به آن اشاره نموده اند. گو اینکه چیزی که تا دیروز غرب را در فساد غرق کرده و جامعه اسلامی را نیز با تهاجم فرهنگی خود به آن آلوده نموده بود امروز تطهیر شده و باید با جسارت تبلیغ شود!!!
در کنار تعبیر یادشده از "راه امام" که بیشتر رایج است، تفسیر منطقی تری از آن نیز وجود دارد و آن اینکه "راه امام" یعنی پارادایمی که امام آنرا مبنای گفتار، رفتار و نوشته های خود قرار داده بود. مهمترین نظریه ای که در پارادایم مطلوب امام، نظرها را به خود جلب می کند نظریه "ولایت فقیه" است. به نظر بنده این نظریه صرفنظر از تحولات تدریجی که در جهت آزاد شدن از قید شروط تحقق اش(فروض اش)داشته برای زمان حیات امام به دوگونه قابل بیان است:
الف- دوره قبل از اقامت دائم امام در تهران
"اگر حاکمیت جامعه در زیر سایه یک یا مجموعه ای از فقهاء فعالیت کند سعادت آن جامعه تأمین می شود، مشروط بر آنکه آن فقیه یا فقهاء:
1- عادل باشند و عادل بمانند
2- آگاه به زمان باشند و آگاه به زمان بمانند
3- مدیر و مدبر باشند و مدیر و مدبر بمانند
4- مقبولیت اجتماعی مستمر داشته باشند
5- مورد تأیید مستمر خداوند باشند
6- بتوانند از تصویب قوانین و مقرراتی که خلاف شرع اسلام میدانند جلوگیری کنند
7- و...".
ب- دوره بعد از اقامت دائم امام در تهران
"اگر یک یا مجموعه ای از فقهاء بر جامعه حاکمیت و ولایت داشته باشند سعادت آن جامعه تأمین می شود، مشروط بر آنکه آن فقیه یا فقهاء:
1- عادل باشند و عادل بمانند
2- آگاه به زمان باشند و آگاه به زمان بمانند
3- مدیر و مدبر باشند و مدیر و مدبر بمانند
4- مقبولیت اجتماعی مستمر داشته باشند
5- مورد تأیید مستمر خداوند باشند
6- و...".
بنابراین "راه امام" در معنی منطقی خود عبارت است از "تلاش برای حاکم کردن فقیهی عادل، آگاه به زمان، مدیر و مدبر و مقبول از طرف خدا و مردم بر جامعه به منظور تأمین سعادت جامعه و تلاش برای تداوم این حاکمیت". با توجه به چنین تعبیری از"راه امام"، قاعدتاً افراد و گروههائی که داعیه پیروی از چنین راهی را دارند شایسته است همان دو "تلاشی" را بکنند که امام می کرد. اما این "تلاشها" با الزاماتی همراه است که در اینجا به دو مورد عمده آن اشاره میشود:
1- مهمترین الزام پیروی از "راه امام" با تعبیر فوق، مشخص کردن پاسخ این سؤال است آیا رویکرد دو تلاش یادشده "اقناعی" است یا "اجباری"؟اگر سخنرانی امام در 12 بهمن 57 در بهشت زهرا را مبنای قضاوت در این مورد قرار دهیم به وضوح روشن است که نظریه پرداز یا حداقل مبلغ "نظریه ولایت فقیه"، تلاش برای استقرار و استمرار حاکمیت این نظریه در جامعه را با روش اقناعی مد نظر داشته اند بنابراین پیروان راه او نیز قاعدتاً باید در تلاشهای خود در این زمینه به اقناع بپردازند و نه اجبار.
2- پیروان"راه امام" بیش از آنکه در نظریه پرداز کنکاش کنند و با این تصور که نظریه پرداز هر رفتار و گفتاری داشته حتماً با نظریه اش انطباق دارد و لذا هر رفتار و گفتاری که او داشته عیناً تکرار کنند و با این عمل در ورطه تعبیر نادرست از "راه امام" بیافتند شایسته است به خود نظریه توجه داشته باشند و ضمن تلاش برای حاکم کردن آن در جامعه، اشکالات احتمالی موجود درآن نظریه را شناسائی کرده و برطرف نمایند تا پیش بینی آن نظریه به نحو کارآمدتری به وقوع بپیوندد که این، هم به نفع نظریه است و هم نظریه پرداز. بی توجهی به این مسأله و تسری دادن درستی نطریه ارائه شده از سوی یک نفر به تمامی رفتار و گفتار و نوشته هایش ممکن است ناخودآگاه برخی را به سمت معصوم شمردن و پرستش نظریه پرداز سوق داده و در نتیجه، نظریه مورد نظر او را از حیظ انتفاع بیاندازد. این مسأله در مورد نظریه ولایت فقیه به نحو اولاتری مطرح است چرا که دراین نظریه، مباحث معنوی و دینی نقش مهمی ایفا میکنند.
در پایان نکته ای را عرض میکنم که شاید برخی از دوستان بگویند چه ربطی دارد ولی به زعم من کاملاً هم ربط دارد و آن اینکه، مهمترین متغیری که میتواند زمینه تحقق کارآمد نظریه ولایت فقیه را در جامعه ما فراهم آورد حل مشکل نفت و تسلط حاکمیت بر آن است.
در نگاه اول چنین به نظر می آید که "راه امام" عبارت از هرآن چیزی است که ما از امام در طول دوران زندگی سیاسی و اجتماعی او در رفتارش دیدیم، درگفتارش شنیدیم و درنوشته هایش می خوانیم و بنابراین هرکسی مدعی پیروی از "خط امام" است قاعدتاً باید همین گفتار، رفتار و نوشته ها را مبنای اعمال خویش قرار دهد و اگر ازآن تخطی کند از "راه امام" خارج شده است. چنین رویکردی در ارتباط با یک امام، حتی توسط امامان معصوم مورد قبول شیعه نیز در ارتباط با پیامبر اسلام اتخاذ نشد.
چنین پیروی از یک امام، غیر منطقی به نظر میرسد چراکه گفتار، رفتار و نوشتار هر پیشوائی صرفنظر از معصوم بودن یا نبودن(مصون از خطا و گناه بودن و نبودن)شدیداً متأثر از زمان و مکانی است که او در آن زندگی می کرده و یا زندگی می کند. در عمل نیز کمتر کسی در جامعه امروز ما از "راه امام" و حتی "راه پیامبر و امامان معصوم" چنین کارکردی البته در ارتباط با شخص خود و یا دار و دسته خود متصور است و اگر در مواردی چنین تفسیری از "راه امام" ارائه میشود صرفاً در ارتباط با افراد و گروههای مخالف فرد مفسر است. در واقع امروزه در جامعه ما برخی از "راه امام" و حتی "راه پیامبر و امامان معصوم"به معنی فوق، به عنوان ابزاری برای مقابله با مخالفان خود استفاده میکنند و گرنه اگر برایشان مفید باشد نقض هر گفتار، کردار و نوشته ای از این پیشوایان حتی از نوع معصوم اش را برای خود مباح می دانند. به عنوان نمونه، اخیراً یکی از مقامات مسؤول دلیل جلوگیری از برگزاری مراسم نهضت آزادی را غیرقانونی خواندن آن توسط امام برشمرده است! اما در همان حال یک مقام اطلاعاتی گفته است دلیل ممانعت از برگزاری مراسم یادشده دیدار دبیرکل آن حزب با سفیر فرانسه بوده است!
در زمینه سوء استفاده از "راه امام و معصومین" بعضاً چنان افراط میشود که پدیده ای که پیشوای متبوع مخالفتی با آن نداشته، پدیده مذموم و ضدارزشی در نزد آن پیشوا تبلیغ میشود و مخالفان به چوب آن رانده میشوند و سپس همان پدیده با اسمی دیگر به عنوان پدیده ای مطلوب آن پیشوا معرفی شده و جسارت عمل به آن به رخ مردم کشیده میشود که نمونه جدید آن نام"ازدواج موقت" گذاردن بر"متعه" است که آقای عبدی در مقاله جدید خود به آن اشاره نموده اند. گو اینکه چیزی که تا دیروز غرب را در فساد غرق کرده و جامعه اسلامی را نیز با تهاجم فرهنگی خود به آن آلوده نموده بود امروز تطهیر شده و باید با جسارت تبلیغ شود!!!
در کنار تعبیر یادشده از "راه امام" که بیشتر رایج است، تفسیر منطقی تری از آن نیز وجود دارد و آن اینکه "راه امام" یعنی پارادایمی که امام آنرا مبنای گفتار، رفتار و نوشته های خود قرار داده بود. مهمترین نظریه ای که در پارادایم مطلوب امام، نظرها را به خود جلب می کند نظریه "ولایت فقیه" است. به نظر بنده این نظریه صرفنظر از تحولات تدریجی که در جهت آزاد شدن از قید شروط تحقق اش(فروض اش)داشته برای زمان حیات امام به دوگونه قابل بیان است:
الف- دوره قبل از اقامت دائم امام در تهران
"اگر حاکمیت جامعه در زیر سایه یک یا مجموعه ای از فقهاء فعالیت کند سعادت آن جامعه تأمین می شود، مشروط بر آنکه آن فقیه یا فقهاء:
1- عادل باشند و عادل بمانند
2- آگاه به زمان باشند و آگاه به زمان بمانند
3- مدیر و مدبر باشند و مدیر و مدبر بمانند
4- مقبولیت اجتماعی مستمر داشته باشند
5- مورد تأیید مستمر خداوند باشند
6- بتوانند از تصویب قوانین و مقرراتی که خلاف شرع اسلام میدانند جلوگیری کنند
7- و...".
ب- دوره بعد از اقامت دائم امام در تهران
"اگر یک یا مجموعه ای از فقهاء بر جامعه حاکمیت و ولایت داشته باشند سعادت آن جامعه تأمین می شود، مشروط بر آنکه آن فقیه یا فقهاء:
1- عادل باشند و عادل بمانند
2- آگاه به زمان باشند و آگاه به زمان بمانند
3- مدیر و مدبر باشند و مدیر و مدبر بمانند
4- مقبولیت اجتماعی مستمر داشته باشند
5- مورد تأیید مستمر خداوند باشند
6- و...".
بنابراین "راه امام" در معنی منطقی خود عبارت است از "تلاش برای حاکم کردن فقیهی عادل، آگاه به زمان، مدیر و مدبر و مقبول از طرف خدا و مردم بر جامعه به منظور تأمین سعادت جامعه و تلاش برای تداوم این حاکمیت". با توجه به چنین تعبیری از"راه امام"، قاعدتاً افراد و گروههائی که داعیه پیروی از چنین راهی را دارند شایسته است همان دو "تلاشی" را بکنند که امام می کرد. اما این "تلاشها" با الزاماتی همراه است که در اینجا به دو مورد عمده آن اشاره میشود:
1- مهمترین الزام پیروی از "راه امام" با تعبیر فوق، مشخص کردن پاسخ این سؤال است آیا رویکرد دو تلاش یادشده "اقناعی" است یا "اجباری"؟اگر سخنرانی امام در 12 بهمن 57 در بهشت زهرا را مبنای قضاوت در این مورد قرار دهیم به وضوح روشن است که نظریه پرداز یا حداقل مبلغ "نظریه ولایت فقیه"، تلاش برای استقرار و استمرار حاکمیت این نظریه در جامعه را با روش اقناعی مد نظر داشته اند بنابراین پیروان راه او نیز قاعدتاً باید در تلاشهای خود در این زمینه به اقناع بپردازند و نه اجبار.
2- پیروان"راه امام" بیش از آنکه در نظریه پرداز کنکاش کنند و با این تصور که نظریه پرداز هر رفتار و گفتاری داشته حتماً با نظریه اش انطباق دارد و لذا هر رفتار و گفتاری که او داشته عیناً تکرار کنند و با این عمل در ورطه تعبیر نادرست از "راه امام" بیافتند شایسته است به خود نظریه توجه داشته باشند و ضمن تلاش برای حاکم کردن آن در جامعه، اشکالات احتمالی موجود درآن نظریه را شناسائی کرده و برطرف نمایند تا پیش بینی آن نظریه به نحو کارآمدتری به وقوع بپیوندد که این، هم به نفع نظریه است و هم نظریه پرداز. بی توجهی به این مسأله و تسری دادن درستی نطریه ارائه شده از سوی یک نفر به تمامی رفتار و گفتار و نوشته هایش ممکن است ناخودآگاه برخی را به سمت معصوم شمردن و پرستش نظریه پرداز سوق داده و در نتیجه، نظریه مورد نظر او را از حیظ انتفاع بیاندازد. این مسأله در مورد نظریه ولایت فقیه به نحو اولاتری مطرح است چرا که دراین نظریه، مباحث معنوی و دینی نقش مهمی ایفا میکنند.
در پایان نکته ای را عرض میکنم که شاید برخی از دوستان بگویند چه ربطی دارد ولی به زعم من کاملاً هم ربط دارد و آن اینکه، مهمترین متغیری که میتواند زمینه تحقق کارآمد نظریه ولایت فقیه را در جامعه ما فراهم آورد حل مشکل نفت و تسلط حاکمیت بر آن است.
روحش شاد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر