۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

پلیدی قدرت به چه معنی است؟

اين مطلب اولين بار در 21 دي 1386 در سايت http://ayande.ir انتشار يافته است
در مطالبی که اخیراً به قلم"یک دوست دیگر"در سایت آینده منتشر شد و مباحثی که در کامنتهای آن مطالب از سوی بینندگان سایت مطرح گردید یکی از موارد اصلی مورد مناقشه، بحث قدرت و رعایت اخلاق در صحنه های عمل سیاسی بود. اصل مطلب یک دوست دیگر این بود که در صحنه های عمل سیاسی، نخواستن، نتوانستن است و این موضوع از سوی برخی از کامنت گذاران مورد انتقاد قرار گرفت. مطلب زیر در همین راستا به بررسی معنی پلیدی قدرت می پردازد.
رفتار، کردار و گفتار روزمره انسانی را از جهت اجباری و اختیاری بودن به سه دسته کلی می توان تقسیم کرد:
1- رفتار، کردار و گفتار غیرارادی
2- رفتار، کردار و گفتار نیمه ارادی
3- رفتار، کردار و گفتار ارادی
اعمال غیرارادی انسانها، از روی غریزه و یا اجبار افراد دیگر بوده و اراده انسان نقشی در تحقق آنها ندارد. گریستن، خندیدن و زندانی شدن تا حد زیادی نمونه ای از اینگونه اعمال است. حرکات نیمه ارادی نوع بشر، از روی عادت بوده و اراده انسان در تحقق آنها نقشی منفعل دارد مگر آنکه با تمرین و تکرار بتوان آن عادت را ترک کرد. چپ دست و راست دست بودن نمونه ای از اینگونه حرکات انسانی است. رفتار، کردار و گفتار ارادی انسان، بر اساس فرآیند هزینه – فایده کردن(Cost-Benefit)می باشد، یعنی هر عملی که انسان تصور کند منافع انجام آن برای شخص او نسبت به هزینه های آن عمل بیشتر است انجام میدهد ولی از انجام معکوس آن پرهیز مینماید هر چند که میتواند چنین نکند. اراده انسان در تحقق اینگونه اعمال انسانی نقش محوری دارد. به عنوان مثال، بسیاری از کسانی که دیپلم میگیرند معمولاً دو گزینه پیش رو دارند یا ادامه تحصیل یا ورود به بازار کار. کسانی که ادامه تحصیل را بر می گزینند قاعدتاً منافع ادامه تحصیل را برای خود بیشتر از هزینه های آن ارزیابی میکنند و آنانی که ورود به بازار کار را انتخاب می نمایند منافع آنرا بیشتر از هزینه هایش تصور میکنند. روشن است که هر دو گروه ممکن است در ارزیابی خود از منافع و هزینه های ادامه تحصیل و یا ورود به بازار کار، اشتباه کرده باشند اما این امر، تغییری در مکانیزم انتخاب آن دو مسیر(فرآیند هزینه – فایده کردن)ایجاد نمی کند. لازم به گفتن است که انسانها غالباً برای یک انتخاب واحد، با بیشتر از دو گزینه مواجه هستند که در این مواقع، موردی را بر می گزینند که خالص فایده اش بیشترین باشد. مانند زمانی که فردی قصد دارد مبلغ معینی از سرمایه خود را در یک فعالیت اقتصادی بکار گیرد که از میان فعالیتهای اقتصادی متعدد، فعالیتی را انتخاب می کند که بیشترین سود را از سرمایه گذاری در آن انتظار داشته باشد.
هر انسانی در لحظه لحظه زندگی خود با انتخابهای گوناگون(ارادی)روبروست و همانگونه که ذکر شد مکانیزم مورد استفاده انسانها برای انتخاب گزینه مطلوب، مکانیزم هزینه – فایده کردن است که بر حسب مورد بصورت ذهنی و یا عملیاتی انجام می گیرد. اما سؤال مهم آن است که مبنای فایده ها و هزینه های مترتب بر یک انتخاب معین چیست؟
به نظر میرسد که مبنای فایده ها و هزینه های مترتب بر انتخابهای روزمره بشری که از سوی هر فرد عادی نیز قابل حس و درک است معمولاً تولید لذت یا عدم لذت مادی و معنوی برای فرد در حال و آینده و حتی بعد از مرگ چه بصورت مستقیم و چه بصورت غیرمستقیم است. لذت(Utility)، ترجمه کیفی فایده و فایده، ترجمه کمی لذت است. به همین صورت، عدم لذت(Unutility)، ترجمه کیفی هزینه و هزینه ترجمه کمی عدم لذت است. کسی که مشکلات و عدم لذتهای کار کردن را به جان می خرد قاعدتاً تصور می کند لذتهائی که از قبل درآمد حاصله نصیب او خواهد شد بیشتر از آن مشکلات و عدم لذتهاست و گرنه کار نکردن را بر کارکردن ترجیح می داد. به جرأت میتوان گفت فردی که رفتاری خارج از این چارچوب داشته باشد یا مریض است و یا اینکه فیلم بازی میکند.
بدنبال آنچه که گفته شد باید ملاحظه مهمی را در مورد لذت و عدم لذت متذکر شد. لذت، يك مفهوم نسبي است. يعني مصادیق آن از فردی به فرد دیگر، از جامعه ای به جامعه دیگر و از زمانی به زمان دیگر تفاوت می کند و لذا ممكن است انتخابی که برای فردی یا جامعه ای مطلوب است در عین حال برای فردی یا جامعه ای دیگر نامطلوب باشد و یا عملی که در زمانی منافع اش بیشتر از زیانهایش بوده در زمانی دیگر، زیانهایش بر منافع اش بچربد. نسبی بودن لذت، یا ناشی از تفاوت در محیط زندگی انسانهاست یا نتیجه تفاوت در خصوصیات نهادی خود انسانهاست و یا اینکه به دلیل تفاوت در میزان اطلاعات و دانش افراد و جوامع مختلف در یک مقطع زمانی خاص و یا مقاطع زمانی مختلف است.
به جهت وجود تفاوتهای سه گانه ای که برای نسبی بودن لذت برشمرده شد بعضاً برخی از انسانها ادعا میکنند که فقط بدنبال کسب لذت مادی و معنوی نیستند بلکه برای انسان دوستی و یا کسب رضای خداوند هم در رفتار آنان جائی هست و حتی انسان دوستی و یا جلب رضای خداوند برای آنان مهمتر از هر چیزی است. در صورت درست بودن چنین ادعائی، بازهم مبنای ارائه شده برای هزینه – فایده کردنهای بشری در انتخابهای روزمره اش، زیر سؤال نمی رود و همچنان توضیح دهنده اعمال انسانی است چرا که چنین انسانهائی نیز در عمل به دنبال کسب لذت مادی و معنوی هستند و تنها تفاوتی که با بقیه دارند آن است که خود انسان دوستی و یا کسب رضای خداوند برای آنان لذت بخش است و یا اینکه به پاداشهای اخروی اعمالشان نیز در کنار لذتهای دنیوی معتقد بوده و لذت بردن را تا پس از مرگ خود نیز تعمیم میدهند. کسانی که چنین خصوصیاتی دارند بالطبع رفتارهائی که ملازم با انسان دوستی و جلب رضای خداوند است از خود بروز می دهند(صداقت، ایثارگری، دروغ نگفتن، کمک به هم نوع، اخلاق مداری، خوش برخوردی، کمک به فقرا و ...). اینگونه انسانها، معمولاً با عباراتی چون انسان خوب، انسان مؤمن و روحانی، ایثارگر، انسان اخلاقی، انسان با صداقت و ... نام برده میشوند و بطور طبیعی چنین انسانهائی در جامعه از محبوبیت بالائی برخوردارند چرا که لذت مادی دیگران را به جهت رویکرد خاصی که در مواجهه با پدیده لذت در پیش گرفته اند بر لذت دنیوی خود ترجیح میدهند.
نکته دیگر در ارتباط با پدیده لذت جوئی انسانها، اینکه ممکن است انتخابهای روزمره انسانی در عمل نتیجه مورد انتظار را به بار نیاورده و عدم لذتهای آن بیشتر از لذتهایش گردد. در این صورت نیز خدشه ای بر آنچه که گفته شد وارد نمی شود و تنها چیزی که میتوان گفت آن است که فرد مورد نظر در برآورد لذتها و عدم لذتهای انتخاب اش دچار اشتباه شده است. نظر بر اینکه ابزار انسان براي تشخيص اينكه يك گزينه حركتي مطلوب اوست يا نه، دو عامل تجربه بشری(مشاهدات و تجربيات ما و دیگران از پديده هاي پیرامون انسانها چه در گذشته و چه حال که از طریق حواس پنجگانه دیگران و خودمان تا كنون بدست آورده ايم)و منطق است لذا به تناسب توانائی های انسان از جهت مجهز بودن به این دو عامل، معمولاً تشخیص و برآوردهای او از لذتها و عدم لذتها و بالنتیجه، هزینه ها و فایده های انتخابهایش نیز صائب تر و به واقعیت نزدیکتر خواهد بود.
نکته مهم دیگر در این رابطه آن است که لذتها و بالنتیجه فایده های قابل تصور برای انسان چه به لحاظ گستره حجمی و چه به لحاظ گستره موضوعی و تنوع بسیار زیاد و حتی بی نهایت است، ولی توانائیهای او محدود است و نمی تواند هزینه های دستیابی به همه خواسته های قابل تصورش را تأمین نمایداما همواره درتلاش است تا توانمندیهای خود را تا حد ممکن افزایش دهد. کسی که برای تأمین هزینه های زندگی ماهانه اش قادر است فقط 500 هزار تومان تدارک ببیند همواره در تلاش است تا این مبلغ را ارتقاء داده و قدرت خرید کالاها و خدمات مطلوبش را که قطعاً ارزش آن به میلیونها تومان در ماه میرسد بدست آورد. به عبارت دیگر قدرت اعم از مالی، سیاسی و ...، عاملی است که قدرت انتخابهای بیشتر و متنوع تری را در ارتباط با لذتهای قابل تصور انسان در اختیار او می گذارد. بنابراین همانگونه که تلاش برای بالا بردن قدرت مالی به منظور تأمین دامنه گسترده تری از کالاها و خدمات برای خانواه ، فی نفسه عملی نادرست و پست تلقی نمی شود به همان صورت نیز تلاش برای کسب قدرت سیاسی و حفظ آن به منظور توسعه دادن دامنه لذت بردنهای انسان مذموم نبوده و عملی پلید به شمار نمیر ود. پس ریشه اینکه می گویند سیاست پدر و مادر ندارد و بسیاری قدرت را پدیده ای پلید می دانند در چیست؟
به نظر میرسد که باور به پلیدی قدرت(اعم از مالی، سیاسی و ...)، نتیجه تجربه تلخی است بشریت در این ارتباط در هزاران سال زندگی اجتماعی خود به آن دست یافته است. بسیاری از افرادی که در جوامع گوناگون به قدرت مالی، سیاسی و ... دست یافته اند و در عین حال لذتهائی چون انسان دوستی و کسب رضای خداوند در سبد لذتهای آنان وجود نداشته و یا به محض به قدرت رسیدن به دلیل زائد تشخیص داده شدن ازسبد لذتهاخارج شده اند، وقتی توازن قوا به نفع آنها چربیده، در راه تأمین لذتها و جاه طلبی های خود از هیچ ظلم و جنایتی علیه انسانها دریغ نکرده اند. در واقع پلیدی قدرت آنجاست که برخی از انواع لذتهای انسان(انسان دوستی و جلب رضای خداوند)به پای برخی دیگر از لذتهای سیری ناپذیر او قربانی می شوند. اینگونه اقدامات در طول تاریخ آنقدر از سوی قدرتمندان بروز یافته که برخی تصور می کنند این مقوله بخشی جدائی ناپذیر از قدرت است.
ممکن است تصور شود که اگر صاحبان قدرت سیاسی جوامع از میان انسانهای دیندار که لذت انسان دوستی و کسب رضای خداوند در سبد لذتهای آنها سهم بالائی دارد برگزیده شود جوامع از آسیب پلیدی قدرت در امان خواهند ماند. هرچند که چنین موضوعی را نمی توان بکلی منکر شد بخصوص درباره انبیاء و اولیاء خداوند، اما تجربه نشان داده است که ریسک اتکاء صرف به چنین لنگری بسیار بالاست چرا که کسانی که به قدرت میرسند با اطلاعاتی نو و گسترده و در واقع دنیائی جدید و امکاناتی غیرقابل تصور مواجه شده و بالنتیجه معمولاً خلق و خوی خاصی پیدا کرده و در ارزیابی خود از لذتها و عدم لذتها دچار تحول میشوند و به اصطلاح، "من"دیروز را تبدیل به"ما"ی امروز می کنند. کارآمدترین ابزار آشنای امروز برای مهار پلیدیهای قدرت، حفظ توازن قوای اجتماعی در جامعه در ارتباط با قدرت است. یعنی توزیع قدرت در جامعه باید بگونه ای متوازن باشد که امکان به صحنه آوردن پلیدیهای قدرت برای صاحبان قدرت فراهم نباشد چه سبد لذتهای آنان مطهر باشد و چه غیر مطهر. و به زبان امروز اتکاء به دموکراسی، کارآمدترین روش آشنای امروز بشر برای مملکت داری است. البته اگر در بستری دموکراتیک، انسانهائی به قدرت برسند که دیندارند ارجح تر است.

هیچ نظری موجود نیست: