قبل از اینکه به اصل یادداشت بپردازم مطالبی به نقل یک اقتصاددان و پژوهشگر آمریکائی به نام تیمورکران(Timur Kuran)که در مورد اقتصاد اسلامی مطالعات گسترده ای داشته و مقالات و کتابهای متعددی منتشرکرده است نقل میکنم. تصور میکنم اگر کسانی که امروز در سخنرانیها، مقالات، کتب و سایتهای رنگارنگ خود به شعر سرودن اندر باب "اقتصاد اسلامی" و حتی "علم اقتصاد اسلامی" و "الگوهای توسعه انقلابی و اسلامی" مشغول هستند به انتقادات و سؤالاتی که همین فرد در مورد اقتصاد اسلامی در نوشته های خود مطرح کرده و میکند پاسخ دهند زودتر به نتیجه خواهند رسید. او 10 سال پیش در یکی از مقالات خود می نویسد:
"هدف واقعی از طرح این ادعا از سوی طرفداران اقتصاد اسلامی مبنی بر اینکه اقتصاد اسلامی جایگزین برتری برای دکترین های اقتصادی موجود زمان ماست بهبودعملکردهای اقتصادی کشورهایشان نیست بلکه آنان از این طریق به دنبال جلوگیری از جذب شدن مسلمانان در فرهنگ جهانی هستند".
او برای نشان دادن درستی ادعای خود به بنیانگذاران اقتصاد اسلامی اشاره کرده و می نویسد:
"بنیانگذاران اقتصاد اسلامی، هندوهای مسلمانی بودند که کوشش مینمودند تا استقلال فرهنگی وداشتن دولتی از خودشان را توجیه کنند. سید ابوالعلا مادودی، جامعه شناسی که برای اولین بار اصطلاح اقتصاد اسلامی را در زمان تقسیم هندوستان بکاربرد، در نوشته های متعدد خود بر این موضوع تأکید مینماید که تماسهای فزاینده با غرب بقاء فرهنگهای اسلامی را تهدید میکند و فرهنگ غربی قصد دارد بخش هندوئی هویت هندو- مسلمان مسلمانان هند را تحت الشعاع خود قرار دهد. او معتقد بود که با برجسته کردن و تبلیغ مواردی چون اقتصاد اسلامی میتوان با این خطرات مقابله کرد. اقتصاددانان اسلامی در بین خودشان در مورد بسیاری از موضوعات اصلی اختلاف نظر دارند و بعضاً برنامه های ارائه شده از سوی آنان با منابع بنیادی اسلام ناسازگاری دارد. به عنوان مثال در حالیکه بر اساس برخی از احادیث نقل شده از محمد نبی، چنین به نظر می آید که اسلام دخالت حکومت در بازار را رد می کند{آیت الله منتظری در کتاب"احتکار و قیمت گذاری"خود به موارد متعددی در مورد مخالفت پیامبر اسلام با تعیین قیمت کالاها از سوی حاکم اشاره میکند که یک نمونه آن حدیثی از پیامبر اسلام است مبنی بر اینکه"همانا نرخ کالا با خداست، بالا می برد هنگامی که می خواهد و پائین می آوردهنگامی که اراده میفرماید"}اما متون کلاسیک اقتصاددانان اسلامی مالامال از مذمت بازار است".
و اما اصل یادداشت:
هر تحلیل خاصی از جهان هستی و یا به عبارت مرسوم هر جهان بینی منحصر به فردی، ایدئولوژی ویژه خود را نیز در پی آورده و این امکان را برای طرفداران خود فراهم می کند که روی کاغذ هم که شده برای اقتصاد، اجتماع، سیاست و سایر شؤون زندگی انسانی نظامهای(ماشینها یا دستگاههای)معینی را تعریف نمایند و یا حداقل ادعای آنرا بر زبان و قلم جاری کنند. روشن است که چنین تعریفی بر حسب نوع جهان بینی و ایدئولوژی ذیل آن از یک طرف و توانائی مبلغین و طرفداران آن از طرف دیگر می تواند در حد چند"باید و نباید"صرفاً اخلاقی معدود باقی بماند و یا اینکه برای جزئی ترین امورات زندگی انسانها و غیر انسانها هم قواعد و دستورالعملهائی در خود داشته باشد.
دین اسلام یکی از جهان بینی های معروف و پرطرفدار دنیای هزار و چهارصد و اندی سال گذشته است که با ورود خود به عرصه زندگی بشری تأثیرات شگرف و مهمی در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زندگی بخش قابل توجهی از ملل دنیا برجای گذاشت که این تأثیر تاکنون نیز ادامه یافته و به نظر میرسد که همچنان نیزادامه خواهد یافت. طبیعی است که چنین جهان بینی مهم و پرطرفداری همانند هر جهان بینی دیگری برای خود نظامات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... داشته باشد. پس میتوان گفت که"نظام اقتصادی اسلامی"واقعیت داشته و "اقتصاد اسلامی"به معنی یک نظام اقتصادی در کنار سایر نظامهای اقتصادی، موجودیت دارد. بعید میدانم که کسی(اعم از اسلامی و غیراسلامی)در مورد چنین موجودیتی بحثی داشته باشد. پس اگر اینگونه است این همه کشمکش و مجادله در میان متفکرین و غیر متفکرین اسلامی و غیر اسلامی و بیشتر از آن در بین خود اندیشمندان و غیراندیشمندان اسلامی بر سر چیست؟
با نگاهی به مجادلات موجود در زمینه وجود یا عدم وجود چیزی به نام"اقتصاد اسلامی"، چنین به نظر میرسد که محرک اصلی چنین چالشهائی در"عمق و سطح زمانی و مکانی نظام اقتصادی اسلامی" است و نه در بود یا نبود آن. در یک دسته بندی بسیار کلی طرفین مناظره درمورد وجود یا عدم وجود "اقتصاد اسلامی" را میتوان در سه دسته زیر طبقه بندی نمود:
1- دسته ای از آنها صادقانه معتقدند دین اسلام برخی بایدها و نبایدها را آنهم عمدتاً در سطح خرد برای اقتصادیات جامعه در نظر گرفته که مسلمانان در امور روزمره زندگی خود بمانند سایر دستورات دینی لازم است آنها را مراعات نمایند. به عبارت دیگر این دسته از مسلمانان، به قول امروزیها به "نظام اقتصادی اسلامی حداقلی" معتقدند و قبول ندارند که اسلام برای تمامی امورات اقتصادی ریز و درشت زندگی آنان مکانیزمها و دستورالعملهای از پیش تعیین شده و یا نیازمند تعیین در نظر گرفته است.
2- دسته دیگر صادقانه معتقدند"نظام اقتصادی اسلامی"محدود به تعدادی باید و نباید اقتصادی نبوده و برای تمامی امورات اقتصادی ریز و درشت جامعه بشری مکانیزمها و دستورالعملهای از پیش تعیین شده و یا نیازمند تعیین در نظر دارد و به اصطلاح به "نظام اقتصادی اسلامی حداکثری" اعتقاد دارند.
3- در این میان دسته سومی هم وجود دارند که به نظر میرسد اعتقاد چندانی به "نظام اقتصادی اسلامی حداکثری"ندارند و صرفاً از آن برای رسیدن به مقاصدی غیر از بهبود امور اقتصادی جامعه و پیاده کردن دستورات اسلام، بهره برداری ابزاری میکنند(بعضی ها با حسن نیت و بعضی ها با سوء نیت).
متأسفانه به نظر میرسد که غالب متفکرین و فعالان طرفدار وجود"نظام اقتصادی اسلامی حداکثری"(افراد دسته دوم و سوم)، برای تئوریزه کردن، تبیین، طراحی و تبلیغ نظام اقتصادی مورد نظر خود، راحت ترین، کم اثرترین و حتی به جرأت میتوان گفت مخرب ترین متدولوژی را مورد استفاده قرار می دهند(مخرب از آن جهت که چنین رویکردی، در بلندمدت اثرات بسیار بدی بر رواج نه فقط نظام اقتصادی بلکه غالب نطامهای ایدئولوژی اسلامی بار می کند). با خواندن و شنیدن داعیه های طرفداران اقتصاد اسلامی، چنین به نظر می آید که آنان غالباً در نوشته ها و اظهار نظرهای خود، بجای اینکه مختصات و چگونگی عملکرد نظام اقتصادی مطلوب خود را تشریح نمایند به تعریف و تمجید از نظامی فرضی میپردازند که ایرادهای دونظام اقتصادی تجربه شده سرمایه داری و سوسیالیستی را ندارد و صرفاً اسم آنرا "نظام اقتصادی اسلامی"میگذارند. بعضاً وقتی چنین نوشته ها و اظهار نظرهائی را میخوانم و یا میشنوم پیش خود میگویم اگر از ذهن نویسنده و یا گوینده چنین مطالبی هر آنچه که او در مورد نظام اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی میداند پاک شود بازهم چنین ادعاهای غلاظی در مورد وجود "نظام اقتصادی اسلامی حداکثری"خواهد داشت؟
این داستان زمانی بامزه تر میشود که سیاستمداران در ردیف طرفداران دو آتشه "اقتصاد اسلامی حداکثری"از نوع دسته سوم قرار گرفته و بخواهند در حرکتی انقلابی آنرا عملیاتی کنند. بامزه از آن جهت که بعضاً مشاهده میشود این عملگرائی و انقلابی گری چنان شتاب می گیرد که بجای چرخش 180 درجه ای نسبت به نظام سرمایه داری نامطلوب شمرده شده، این چرخش به 360 درجه افزایش می یابد و به چنان تناقض گوئی هائی ختم میشود که هم خنده دار است و هم تأسف آور. یکی از انتقادات اساسی مخالفین سیستم بانکی در طول دوران اجرای قانون بانکداری بدون ربا این بود که "سیستم بانکی بجای اینکه با دریافت کنندگان تسهیلات در سرمایه گذاریها مشارکت کند و...، همان نقش واسطه ای گذشته نظام بانکی را در پوشش عقود اسلامی حفظ نموده است". حال کسی از گروه طرفداران انقلابی جایگزینی نظام اقتصادی اسلامی بجای نظام اقتصادی غربی پیدا شده و می گوید:
"بانکها باید بروند کار بانکی بکنند، کار بانک یعنی تجهیز منابع و در اختیار مردم قرار دادن و اگر میخواهد سرمایه گذاری انجام شود کس دیگری باید سرمایه گذاری کند و نه بانکی که پول مردم در آن است بیاید تبدیل به بنگاه اقتصادی بشود. بانک بنگاه اقتصادی نیست بلکه واسطه بین مردم است"{توجه شود که تعریف بانک در نظام سرمایه داری دقیقاً به همین مفهوم است}.
اما ایشان بازهم به این چرخشها ادامه داده و اخیراً عده ای را مأمور کرده اند تا نظام بانکی کشور را بگونه ای اصلاح نمایند که توزیع تسهیلات عادلانه باشد، نیازهای ضروری مردم تأمین شود، محرومیت در جامعه رفع گردد و وابستگی درآمد نظام بانکی به سود تسهیلات بانکی کاهش یابد!!!"واسطه گری تسهیلات" و "توزیع عادلانه تسهیلات"؟؟!جل الخالق!
وقتی بحث"اقتصاد اسلامی"از"نظام اقتصادی"به "علم اقتصاد"تسری داده میشود مسأله بسیار پیچیده تر و مناقشه آمیزتر از قبل میگردد. چرا که"نظام اقتصادی"عمدتاً محصول بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک است درحالیکه"علم اقتصاد"عمدتاً محصول تئوریزه نمودن رفتارهای عینی انسانها توسط اقتصاددانان در حوزه های اقتصادی و بعضاً اجتماعی زندگی آنهاست. به عبارت دیگر، صحبت از یک نظام اقتصادی معین بدون اینکه عینیت بیرونی داشته باشد قابل تحقق و پذیرفتنی است اما بحث بر سر یک رشته علمی معین که شواهد و نشانه های قابل تجربه معنی داری به لحاظ آماری ندارد امری بلاموضوع و بی فایده به نظر میرسد و حداکثر میتواند یک بحث آکادمیک و انتزاعی صرف باشد. البته برخی از فعالان حوزه اقتصاد اسلامی با این استدلال که اقتصاد جزئی از علوم انسانی است و نباید با قواعد علوم طبیعی سنجیده شود تلاش دارند از قیدوبندهای پوزیتیویستی گزاره های علمی مربوط به پدیده های اقتصادی فرار کنند و بدین ترتیب پدیده های اقتصادی عینی جامعه را دور زده و نظام اقتصادی مطلوب خود را به نام گزاره های علمی به خورد جامعه بدهند. به دلایل روشن چنین کسانی را میتوان به مقاله ای از نفر دوم دولت فعلی(دکتر داوودی)که اتفاقاً از مرتبطین مؤسسه امام خمینی در قم نیز هستند ارجاع داد که در آنجا تفاوت علوم طبیعی با علوم انسانی را عمدتاً در پیچیدگی بیشتر و همچنین غیرممکن بودن انجام آزمون فرضیه های این علوم در آزمایشگاه دانسته است (این مقاله در شماره 20 و 21 مجله اقتصاد مدیریت موجود است).
تا زمانی که رفتارهای اقتصادی انسانها در جامعه بصورت معنی داری متفاوت از جوامع غربی نباشد و عوامل اقتصادی بدنبال منافع فردي خود بوده و حداكثر كننده مطلوبيت و سود باشند و رفتارهائی همانند چند ساعت مانده به شروع سهمیه بندی بنزین از خود بروز دهند صحبت از "علم اقتصاد اسلامی"،فقط به درد بهره برداریهای سیاسی خورده و برای تحقق اهدافی مشابه مقاصد بنیانگذاران اولیه آن مفید خواهد بود. باید دانست که علم اقتصاد، هم رفتاراقتصادي انسانهاي مسلمان و هم انسانهاي غيرمسلمان رابررسي ميكند و اگر زمانی در گوشه اي از عالم، جوامعي مشاهده شوند كه در آنها تعداد معنی داری از انسانها به لحاظ آماری، بر اساس نظام اقتصادي که به نام اسلام تبلیغ میشود رفتار ميكنند بالطبع قواعد رفتار اقتصادي آنان نيز وارد علم اقتصاد خواهد شد. بنابراین لزومي براي اسم بردن از "علم اقتصاد اسلامي" احساس نميشود هر چند كه انجام اين كار هم ايراد چنداني ندارد به شرط انکه عینیت بیرونی داشته و تجربه پذیر باشد.
پس میتوان گفت که اگر منظور از "اقتصاد اسلامی"، نظام اقتصادی اسلامی باشد چنین نظامی نه امروز که 1400 سال است وجود دارد ولی اگر منظور از آن، "علم اقتصاد اسلامی" است از ظواهر امر چنین بر می آید که حداقل در جامعه ما نشانه های عینی معنی دار آن به لحاظ آماری قابل مشاهده نیست. حداکثر چیزی که در این زمینه میتوان گفت آن است که وقوع چنین شرایطی در آینده غیر ممکن نیست. به عبارت دیگر، علی رغم اینکه به نظر میرسد در شرایط حاضر علمی به نام"علم اقتصاد اسلامی"نداریم ولی امکان تحقق عینی آن در آینده کاملاً منتفی نیست.
"هدف واقعی از طرح این ادعا از سوی طرفداران اقتصاد اسلامی مبنی بر اینکه اقتصاد اسلامی جایگزین برتری برای دکترین های اقتصادی موجود زمان ماست بهبودعملکردهای اقتصادی کشورهایشان نیست بلکه آنان از این طریق به دنبال جلوگیری از جذب شدن مسلمانان در فرهنگ جهانی هستند".
او برای نشان دادن درستی ادعای خود به بنیانگذاران اقتصاد اسلامی اشاره کرده و می نویسد:
"بنیانگذاران اقتصاد اسلامی، هندوهای مسلمانی بودند که کوشش مینمودند تا استقلال فرهنگی وداشتن دولتی از خودشان را توجیه کنند. سید ابوالعلا مادودی، جامعه شناسی که برای اولین بار اصطلاح اقتصاد اسلامی را در زمان تقسیم هندوستان بکاربرد، در نوشته های متعدد خود بر این موضوع تأکید مینماید که تماسهای فزاینده با غرب بقاء فرهنگهای اسلامی را تهدید میکند و فرهنگ غربی قصد دارد بخش هندوئی هویت هندو- مسلمان مسلمانان هند را تحت الشعاع خود قرار دهد. او معتقد بود که با برجسته کردن و تبلیغ مواردی چون اقتصاد اسلامی میتوان با این خطرات مقابله کرد. اقتصاددانان اسلامی در بین خودشان در مورد بسیاری از موضوعات اصلی اختلاف نظر دارند و بعضاً برنامه های ارائه شده از سوی آنان با منابع بنیادی اسلام ناسازگاری دارد. به عنوان مثال در حالیکه بر اساس برخی از احادیث نقل شده از محمد نبی، چنین به نظر می آید که اسلام دخالت حکومت در بازار را رد می کند{آیت الله منتظری در کتاب"احتکار و قیمت گذاری"خود به موارد متعددی در مورد مخالفت پیامبر اسلام با تعیین قیمت کالاها از سوی حاکم اشاره میکند که یک نمونه آن حدیثی از پیامبر اسلام است مبنی بر اینکه"همانا نرخ کالا با خداست، بالا می برد هنگامی که می خواهد و پائین می آوردهنگامی که اراده میفرماید"}اما متون کلاسیک اقتصاددانان اسلامی مالامال از مذمت بازار است".
و اما اصل یادداشت:
هر تحلیل خاصی از جهان هستی و یا به عبارت مرسوم هر جهان بینی منحصر به فردی، ایدئولوژی ویژه خود را نیز در پی آورده و این امکان را برای طرفداران خود فراهم می کند که روی کاغذ هم که شده برای اقتصاد، اجتماع، سیاست و سایر شؤون زندگی انسانی نظامهای(ماشینها یا دستگاههای)معینی را تعریف نمایند و یا حداقل ادعای آنرا بر زبان و قلم جاری کنند. روشن است که چنین تعریفی بر حسب نوع جهان بینی و ایدئولوژی ذیل آن از یک طرف و توانائی مبلغین و طرفداران آن از طرف دیگر می تواند در حد چند"باید و نباید"صرفاً اخلاقی معدود باقی بماند و یا اینکه برای جزئی ترین امورات زندگی انسانها و غیر انسانها هم قواعد و دستورالعملهائی در خود داشته باشد.
دین اسلام یکی از جهان بینی های معروف و پرطرفدار دنیای هزار و چهارصد و اندی سال گذشته است که با ورود خود به عرصه زندگی بشری تأثیرات شگرف و مهمی در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی زندگی بخش قابل توجهی از ملل دنیا برجای گذاشت که این تأثیر تاکنون نیز ادامه یافته و به نظر میرسد که همچنان نیزادامه خواهد یافت. طبیعی است که چنین جهان بینی مهم و پرطرفداری همانند هر جهان بینی دیگری برای خود نظامات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... داشته باشد. پس میتوان گفت که"نظام اقتصادی اسلامی"واقعیت داشته و "اقتصاد اسلامی"به معنی یک نظام اقتصادی در کنار سایر نظامهای اقتصادی، موجودیت دارد. بعید میدانم که کسی(اعم از اسلامی و غیراسلامی)در مورد چنین موجودیتی بحثی داشته باشد. پس اگر اینگونه است این همه کشمکش و مجادله در میان متفکرین و غیر متفکرین اسلامی و غیر اسلامی و بیشتر از آن در بین خود اندیشمندان و غیراندیشمندان اسلامی بر سر چیست؟
با نگاهی به مجادلات موجود در زمینه وجود یا عدم وجود چیزی به نام"اقتصاد اسلامی"، چنین به نظر میرسد که محرک اصلی چنین چالشهائی در"عمق و سطح زمانی و مکانی نظام اقتصادی اسلامی" است و نه در بود یا نبود آن. در یک دسته بندی بسیار کلی طرفین مناظره درمورد وجود یا عدم وجود "اقتصاد اسلامی" را میتوان در سه دسته زیر طبقه بندی نمود:
1- دسته ای از آنها صادقانه معتقدند دین اسلام برخی بایدها و نبایدها را آنهم عمدتاً در سطح خرد برای اقتصادیات جامعه در نظر گرفته که مسلمانان در امور روزمره زندگی خود بمانند سایر دستورات دینی لازم است آنها را مراعات نمایند. به عبارت دیگر این دسته از مسلمانان، به قول امروزیها به "نظام اقتصادی اسلامی حداقلی" معتقدند و قبول ندارند که اسلام برای تمامی امورات اقتصادی ریز و درشت زندگی آنان مکانیزمها و دستورالعملهای از پیش تعیین شده و یا نیازمند تعیین در نظر گرفته است.
2- دسته دیگر صادقانه معتقدند"نظام اقتصادی اسلامی"محدود به تعدادی باید و نباید اقتصادی نبوده و برای تمامی امورات اقتصادی ریز و درشت جامعه بشری مکانیزمها و دستورالعملهای از پیش تعیین شده و یا نیازمند تعیین در نظر دارد و به اصطلاح به "نظام اقتصادی اسلامی حداکثری" اعتقاد دارند.
3- در این میان دسته سومی هم وجود دارند که به نظر میرسد اعتقاد چندانی به "نظام اقتصادی اسلامی حداکثری"ندارند و صرفاً از آن برای رسیدن به مقاصدی غیر از بهبود امور اقتصادی جامعه و پیاده کردن دستورات اسلام، بهره برداری ابزاری میکنند(بعضی ها با حسن نیت و بعضی ها با سوء نیت).
متأسفانه به نظر میرسد که غالب متفکرین و فعالان طرفدار وجود"نظام اقتصادی اسلامی حداکثری"(افراد دسته دوم و سوم)، برای تئوریزه کردن، تبیین، طراحی و تبلیغ نظام اقتصادی مورد نظر خود، راحت ترین، کم اثرترین و حتی به جرأت میتوان گفت مخرب ترین متدولوژی را مورد استفاده قرار می دهند(مخرب از آن جهت که چنین رویکردی، در بلندمدت اثرات بسیار بدی بر رواج نه فقط نظام اقتصادی بلکه غالب نطامهای ایدئولوژی اسلامی بار می کند). با خواندن و شنیدن داعیه های طرفداران اقتصاد اسلامی، چنین به نظر می آید که آنان غالباً در نوشته ها و اظهار نظرهای خود، بجای اینکه مختصات و چگونگی عملکرد نظام اقتصادی مطلوب خود را تشریح نمایند به تعریف و تمجید از نظامی فرضی میپردازند که ایرادهای دونظام اقتصادی تجربه شده سرمایه داری و سوسیالیستی را ندارد و صرفاً اسم آنرا "نظام اقتصادی اسلامی"میگذارند. بعضاً وقتی چنین نوشته ها و اظهار نظرهائی را میخوانم و یا میشنوم پیش خود میگویم اگر از ذهن نویسنده و یا گوینده چنین مطالبی هر آنچه که او در مورد نظام اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی میداند پاک شود بازهم چنین ادعاهای غلاظی در مورد وجود "نظام اقتصادی اسلامی حداکثری"خواهد داشت؟
این داستان زمانی بامزه تر میشود که سیاستمداران در ردیف طرفداران دو آتشه "اقتصاد اسلامی حداکثری"از نوع دسته سوم قرار گرفته و بخواهند در حرکتی انقلابی آنرا عملیاتی کنند. بامزه از آن جهت که بعضاً مشاهده میشود این عملگرائی و انقلابی گری چنان شتاب می گیرد که بجای چرخش 180 درجه ای نسبت به نظام سرمایه داری نامطلوب شمرده شده، این چرخش به 360 درجه افزایش می یابد و به چنان تناقض گوئی هائی ختم میشود که هم خنده دار است و هم تأسف آور. یکی از انتقادات اساسی مخالفین سیستم بانکی در طول دوران اجرای قانون بانکداری بدون ربا این بود که "سیستم بانکی بجای اینکه با دریافت کنندگان تسهیلات در سرمایه گذاریها مشارکت کند و...، همان نقش واسطه ای گذشته نظام بانکی را در پوشش عقود اسلامی حفظ نموده است". حال کسی از گروه طرفداران انقلابی جایگزینی نظام اقتصادی اسلامی بجای نظام اقتصادی غربی پیدا شده و می گوید:
"بانکها باید بروند کار بانکی بکنند، کار بانک یعنی تجهیز منابع و در اختیار مردم قرار دادن و اگر میخواهد سرمایه گذاری انجام شود کس دیگری باید سرمایه گذاری کند و نه بانکی که پول مردم در آن است بیاید تبدیل به بنگاه اقتصادی بشود. بانک بنگاه اقتصادی نیست بلکه واسطه بین مردم است"{توجه شود که تعریف بانک در نظام سرمایه داری دقیقاً به همین مفهوم است}.
اما ایشان بازهم به این چرخشها ادامه داده و اخیراً عده ای را مأمور کرده اند تا نظام بانکی کشور را بگونه ای اصلاح نمایند که توزیع تسهیلات عادلانه باشد، نیازهای ضروری مردم تأمین شود، محرومیت در جامعه رفع گردد و وابستگی درآمد نظام بانکی به سود تسهیلات بانکی کاهش یابد!!!"واسطه گری تسهیلات" و "توزیع عادلانه تسهیلات"؟؟!جل الخالق!
وقتی بحث"اقتصاد اسلامی"از"نظام اقتصادی"به "علم اقتصاد"تسری داده میشود مسأله بسیار پیچیده تر و مناقشه آمیزتر از قبل میگردد. چرا که"نظام اقتصادی"عمدتاً محصول بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک است درحالیکه"علم اقتصاد"عمدتاً محصول تئوریزه نمودن رفتارهای عینی انسانها توسط اقتصاددانان در حوزه های اقتصادی و بعضاً اجتماعی زندگی آنهاست. به عبارت دیگر، صحبت از یک نظام اقتصادی معین بدون اینکه عینیت بیرونی داشته باشد قابل تحقق و پذیرفتنی است اما بحث بر سر یک رشته علمی معین که شواهد و نشانه های قابل تجربه معنی داری به لحاظ آماری ندارد امری بلاموضوع و بی فایده به نظر میرسد و حداکثر میتواند یک بحث آکادمیک و انتزاعی صرف باشد. البته برخی از فعالان حوزه اقتصاد اسلامی با این استدلال که اقتصاد جزئی از علوم انسانی است و نباید با قواعد علوم طبیعی سنجیده شود تلاش دارند از قیدوبندهای پوزیتیویستی گزاره های علمی مربوط به پدیده های اقتصادی فرار کنند و بدین ترتیب پدیده های اقتصادی عینی جامعه را دور زده و نظام اقتصادی مطلوب خود را به نام گزاره های علمی به خورد جامعه بدهند. به دلایل روشن چنین کسانی را میتوان به مقاله ای از نفر دوم دولت فعلی(دکتر داوودی)که اتفاقاً از مرتبطین مؤسسه امام خمینی در قم نیز هستند ارجاع داد که در آنجا تفاوت علوم طبیعی با علوم انسانی را عمدتاً در پیچیدگی بیشتر و همچنین غیرممکن بودن انجام آزمون فرضیه های این علوم در آزمایشگاه دانسته است (این مقاله در شماره 20 و 21 مجله اقتصاد مدیریت موجود است).
تا زمانی که رفتارهای اقتصادی انسانها در جامعه بصورت معنی داری متفاوت از جوامع غربی نباشد و عوامل اقتصادی بدنبال منافع فردي خود بوده و حداكثر كننده مطلوبيت و سود باشند و رفتارهائی همانند چند ساعت مانده به شروع سهمیه بندی بنزین از خود بروز دهند صحبت از "علم اقتصاد اسلامی"،فقط به درد بهره برداریهای سیاسی خورده و برای تحقق اهدافی مشابه مقاصد بنیانگذاران اولیه آن مفید خواهد بود. باید دانست که علم اقتصاد، هم رفتاراقتصادي انسانهاي مسلمان و هم انسانهاي غيرمسلمان رابررسي ميكند و اگر زمانی در گوشه اي از عالم، جوامعي مشاهده شوند كه در آنها تعداد معنی داری از انسانها به لحاظ آماری، بر اساس نظام اقتصادي که به نام اسلام تبلیغ میشود رفتار ميكنند بالطبع قواعد رفتار اقتصادي آنان نيز وارد علم اقتصاد خواهد شد. بنابراین لزومي براي اسم بردن از "علم اقتصاد اسلامي" احساس نميشود هر چند كه انجام اين كار هم ايراد چنداني ندارد به شرط انکه عینیت بیرونی داشته و تجربه پذیر باشد.
پس میتوان گفت که اگر منظور از "اقتصاد اسلامی"، نظام اقتصادی اسلامی باشد چنین نظامی نه امروز که 1400 سال است وجود دارد ولی اگر منظور از آن، "علم اقتصاد اسلامی" است از ظواهر امر چنین بر می آید که حداقل در جامعه ما نشانه های عینی معنی دار آن به لحاظ آماری قابل مشاهده نیست. حداکثر چیزی که در این زمینه میتوان گفت آن است که وقوع چنین شرایطی در آینده غیر ممکن نیست. به عبارت دیگر، علی رغم اینکه به نظر میرسد در شرایط حاضر علمی به نام"علم اقتصاد اسلامی"نداریم ولی امکان تحقق عینی آن در آینده کاملاً منتفی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر