۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

فلسفه گزینش

اين مطلب اولين بار در25 آبان 1386 در سايت http://ayande.ir انتشار يافته است
سیاست سکوت سایت آینده در مورد تحولات جاری کشور، فرصت خوبی برای پرداختن به موضوعاتی که در حالت عادی و تحت الشعاع امور جاری کم اهمیت جلوه میکنند فراهم آورده است. یکی از این موضوعات بحث"نظام"بود که در یادداشت قبلی مطالبی درباره آن تقدیم شد. مقوله "گزینش" که در طول 25 سال گذشته ذهن بسیاری از بیکاران جویای کار و جوانان مشتاق تحصیلات عالیه را درگیر خود کرده است موضوع دیگری است که در یادداشت حاضر به آن پرداخته می شود.
پس از انقلاب و بدنبال ترورها و خشونتهای اوایل دهه شصت، برای استخدام در بخشهای عمومی و حکومتی و همچنین ورود به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی به منظور تحصیل، فرآیندی بنام"گزینش" تعبیه گردید که تا کنون علی رغم برخی فراز و فرودها همچنان ادامه یافته و حتی در چند ساله اخیر سخت گیرانه تر نیز شده است. در این گزینشها، گزینش گران وضعیت موجود و سابقه اعتقادی گزینش شوندگان و همچنین افکار و رفتارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها را در گذشته و حال مورد بررسی قرار داده و عملاً به تفتیش عقاید آنان می پردازند. سؤالات معروف و مرسومی که در گزینشهای استخدامی و ورود به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی از گزینش شونده ها و افراد معرفی شده از سوی آنان بصورت کتبی و یا حضوری پرسیده میشود عبارتند از :
1- آیا ایشان در نمازهای جمعه شرکت می کند؟
2- آیا ایشان در راهپیمائی ها شرکت می کند؟
3- آیا ایشان در انتخابات شرکت می کند؟
4- اعتقادات دینی ایشان چگونه است؟
5- آیا او نماز می خواند؟
6- آیا او به فرائض دینی مقید است؟
7- آیا به ولایت فقیه اعتقاد دارد؟
8- آیا رابطه اش با نظام خوب است؟
9- نحوه پوشش ایشان چگونه است؟
10-آیا همسر ایشان حجاب را رعایت می کند؟
11-و...
گزینش در همه جای دنیا و در همه کارها حتی برای به خدمت گرفتن عوامل تولید فیزیکی و غیر انسانی وجود داشته و دارد. احتمالاً تجربه کرده و یا شنیده اید که افرادی که قصد تحصیل در خارج از کشور را می کنند برای پذیرش گرفتن از دانشگاههای خارجی بعضاً چه شرایط سختی را تحمل می کنند و مجبور میشوند اطلاعات پرشماری از وضعیت تحصیلی و شغلی را خود برای دانشگاههای مورد نظر ارسال کنند. حتی برخی کشورها برای کسانی که قصد دارند از سایر کشورها به کشور آنان حتی بصورت موقت مهاجرت کنند گزینشهای بعضاً سخت گیرانه ای اعمال می کنند. البته گزینشها غالباً تخصصی هستند اما به هرحال فردی که قرار است وظیفه ای را به عهده بگیرد لازم است که فردی قابل اعتماد و درستکار باشد چرا که حضور مداوم کارفرما در بالای سر مستخدم نه مفید است و نه ممکن. بررسی قابل اعتماد بودن و سلامت اخلاقی افراد برای واگذاری امور مختلف کاری به آنها در فعالیتهای حکومتی که به عموم مردم مربوط میشود ضرورت و اهمیت بسیار بیشتری پیدا میکند، چرا که معمولاً مدیران و کارفرمایان در محیط های دولتی و حکومتی از منافع و زیانهای مترتب بر فعالیتها مستقیماً منتفع و یا متضرر نمی شوند و لذا معمولاً بسیار کمتر از کارفرمایان بخشهای خصوصی نسبت به کارکرد مستخدمین خود حساس هستند و غالباً در مقابل ناکارآمدیهای آنان انفعالی عمل میکنند.
بنابراین در ضرورت گزینش افراد برای استخدام و واگذاری امور مختلف به آنان و یا ارائه خدمات آموزشی به آنها به نظر نمیرسد که اختلافی باشد و میتوان گفت که گزینش اصولاً امری رایج و ضروری است. اما آنچه که امر گزینش را با چالش مواجه میکند و محل اختلاف در این زمینه است هدف از گزینش و همچنین شیوه ها و روشهای انجام آن است. هدفی که برای گزینشهای معمول در هنگام استخدام نیروی انسانی برای فعالیت در امور دولتی و حکومتی و همچنین ورود به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور تلویحاً و یا تصریحاً ذکر می شود جلوگیری از در مصدر امور قرار گرفتن افراد ناباب، ناسالم، غیرقابل اعتماد، بی ایمان و یا کم ایمان و لاقید و یا کاهل نسبت به فرائض دینی و اشخاص مخالف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و همچنین ممانعت از ورورد اینگونه افراد به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی است. حال میتوان پرسید:
1- آیا جلوگیری از کسب تحصیلات دانشگاهی و یا استخدام اشخاصی که افرادی درستکار و قابل اعتمادند ولی مخالف انقلاب و نظام جمههوری اسلامی هستند و یا به نظر گزینش کنندگان بی ایمان و یا کم ایمان و بی قید و یا کاهل نسبت به فرائض دینی تشخیص داده میشوند امری پذیرفتنی است؟
2- آیا هدف گزینشها واقعاً همان است که اعلام میشود یا اینکه اهداف دیگری در میان است؟
3- شیوه ها و روشهای مورد استفاده در گزینشهای موجود تا چه حد توانسته است به اهداف خود دست یافته و از ورود افراد غیرقابل اعتماد، بی ایمان و یا کم ایمان و لاقید و یا کاهل نسبت به فرائض دینی و همچنین مخالف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به ادارات و دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی جلوگیری کنند؟
در باب سؤال اول، به نظر میرسد که پاسخ منفی است. مخالف بودن یک شهروند با نظام حاکم بر کشور و یا بی ایمانی و کم ایمانی و کاهلی و حتی لاقیدی او نسبت به فرائض دینی نمیتواند دلیلی بر محروم کردن او از اشتغال در بخش دولتی و یا تحصیل در دانشگاهها باشد. آنچه در این زمینه مهم است التزام عملی آحاد شهروندان به قوانین و مقررات حاکم بر کشور است. وقتی فردی خود را مقید به قوانین و مقررات معرفی می کند و خلاف آن نیز ثابت نشده است دلیلی برای ممانعت از ورورد او به صحنه اشتغال و تحصیل وجود نخواهد داشت مگر آنکه در عمل عدم التزام او به قوانین و مقررات آشکار شود که در اینصورت بالطبع مجازات قانونی که میتواند اخراج از کار و یا ممانعت از ادامه تحصیل را هم شامل شود در مورد او به اجرا گذاشته خواهد شد. با اینحال در موارد معدودی که عدم التزام عملی مستخدمین به قوانین و مقررات، خسارات جبران ناپذیری می تواند بر جامعه وارد کند به منظور کاهش ریسک، لازم است از افرادی که اعتقاد و التزام عملی به قوانین و مقررات دارند استفاده کرد و یا از کسانی بهره جست که اعتماد بالائی نسبت به التزام عملی آنان وجود دارد.
در ارتباط با سؤال دوم، باید گفت که گزینشهای استخدامی و تحصیلی موجود در کشور علاوه بر اینکه جلوگیری از ورود افراد غیرقابل اعتماد، بی ایمان و یا کم ایمان و لاقید و یا کاهل نسبت به فرائض دینی و همچنین مخالف انقلاب و نظام جمهوری اسلامی به ادارات و دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را دنبال می کنند به نظر میرسد که هدف مهم دیگری که تعقیب می کنند ممانعت از اشتغال دولتی و کسب تحصیلات دانشگاهی توسط کسانی است که مخالف ساختار حقیقی موجود قدرت تشخیص داده میشوند تا بدین ترتیب علاوه بر کاهش هزینه های ساختار حقیقی قدرت از قبل عدم التزام عملی آنان نسبت به خود، از کسب توانمندی های مالی و تحصیلی آنان نیز جلوگیری شود.
پاسخگوئی به سؤال سوم نیازمند نظرسنجی و بررسی های دقیق آماری است که امکان آن فراهم نیست اما اجمالاً شاید بتوان گفت که اگر گزینشهای استخدامی و تحصیلی صورت گرفته درطول 25 سال گذشته انجام نمی شد باز هم ترکیب مستخدمین دولت و همچنین دارندگان تحصیلات عالی چندان با وضعیت موجود آن تفاوت نمی کرد، چرا که غالب کسانی که در طول این سالها وارد نظام بروکراسی و یا دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور شده اند صرفنظر از مخالف بودن یا موافق بودن اصولاً مقید به قوانین و مقررات مورد نظر حکومت بوده اند و در جریان گزینشها نیز معمولاً بگونه ای فرم های گزینش را تکمیل نموده اند و معرفان خود را کسانی قرار داده اند که به هر حال بتوانند از سد گزینش عبور کنند. بنابراین به نظر میرسد که شیوه ها و روشهای مورد استفاده در گزینشها حداقل در نیل به برخی از اهداف خود ناموفق بوده اند.
وقتی سیاستمدارانی با صدای بلند و با کمال افتخار فریاد میزنند که"با چراغ خاموش حرکت کردیم تا در انتخابات موفق شوم و شدیم"و بدین ترتیب علناً اعتراف میکنند که افکار عمومی را عمداً فریب داده اند، هنگامی که در مقابل ظلمهای آشکاری که در جامعه در حوزه های خصوصی و عمومی صورت می گیرد برخی قدرتمندان مسؤول عکس العملی نشان نمی دهند و حتی بعضاً به نظر میرسد که همراهی نیز می کنند، زمانی که گناه کبیره"خلاف واقع گوئی"نقل مجالس و مراسم سیاسی می شود و برخی ها مثل آب خوردن دروغهای جماعت فریب سر میدهند و موقعی که ...، چگونه میتوان با دانستن اینکه عاملان چنین افعالی سخت ترین گزینشها را پشت سر گذاشته اند باور کرد که شیوه ها و روشهای مورد استفاده در گزینشها در تحقق اهداف ادعائی موفق عمل کرده اند؟چگونه میتوان از کنار این ادعا که گزینش بهانه ای برای جلوگیری ار ورود مخالفات ساختار حقیقی قدرت به سیستم دولتی و دانشگاهها و در نتیجه ضعیف نگهداشتن آنان است براحتی گذشت؟و چگونه...؟

هیچ نظری موجود نیست: