همه ساله با ورود به دهه فجر انقلاب اسلامی، مقامات و مسؤولین مختلف مملکتی و رسانه های گروهی اقدام به ارائه آمار و اطلاعات مقایسه ای میان سالهای قبل و بعد از انقلاب در قالب گزارشهای نوشتاری و مصاحبه و سخنرانی نموده و سعی می کنند موفقیتهای انقلاب را به زبان آمار بیان کنند. اما غالب این مقایسه ها و ارزیابی ها به لحاظ روش شناسی دارای اشکالات اساسی بوده و لذا میتواند خواننده و شنونده را در مورد موفقیتها و ناموفقیتهای انقلاب اسلامی چه در جهت مثبت و چه در جهت منفي به اشتباه انداخته و بعضاً به گمراهی بکشاند. البته این مشکل خاص موضوع انقلاب نیست بلکه آمارهائی که دولتهای مختلف و مدیران آنها بخصوص در سالهای بعد از جنگ و به ویژه در چند ساله اخیر در مورد فعالیتهای خود در قالب گزارش و مصاحبه و سخنرانی ارائه میدهند و مقایسه هائی که در این زمینه میان خود و دولتها و مدیران قبلی به انجام می رسانند نیز از چنین نقصی رنج میبرند و لذا مخاطبان چنین گفتار و نوشتاری مستعد آن هستند که در مورد عملکرد دولتها و مدیران آنها به اشتباه افتاده و دولت و مدیری که در واقعیت امر موفق عمل نکرده را موفق تصور کنند و مديري که موفق بوده را ناموفق بپندارند.
مهمترین مشکل روش شناختی در اینگونه گزارشها، مصاحبه ها و سخنرانی ها، آن است که بجای اینکه به بررسی میزان دستیابی به اهدافی پرداخته شود که مردم و رهبران انقلاب از انقلاب کردن مد نظر داشتند و یا میزان تحقق برنامه های ارائه شده از سوی دولتها و مدیران آنها قبل از روی کارآمدن بیان گردد(میزان عمل به وعده ها، سنجیده شده و گزارش شود)، غالباً عملکردهائی که تصور میشود نسبت به قبل از انقلاب و یا دولتها و مدیران قبلی عملکردهای بهتری بوده اند(اعم از اينکه در اهداف و برنامه هاي اوليه بوده اند يا نبوده اند)گزينش شده و ذکر میشوند.
گزارش آمار تعداد دانشجویان، میزان باسوادی، تعداد روستاهای دارای برق و آب و تلفن، طول راهها و مواردی از این دست در مقایسه با قبل از انقلاب به عنوان دستاورد انقلاب اسلامی در صورتی پذیرفتنی است که اهداف انقلابیون از انقلاب افزایش تعداد دانشجویان، میزان باسوادی، تعداد روستاهای دارای برق و آب و تلفن و ... بوده باشد. حال آنکه به نظر میرسد واقعیت غیر از آن باشد و بعید است که جامعه، حاضر به پرداخت چنان هزینه هائی در حد از دست دادن جان و مال خود برای چنین دستاوردهای شده باشد و همچنین بعید است حاکمان قبل از انقلاب با آنهمه درآمد نفتی حاضر باشند فراهم نکردن امکانات فوق الذکر را با حکومت خود معاوضه نمایند. اهداف انقلاب اسلامی موضوع در پرده ای نیست و نیاز چندانی هم به جستجو برای مشخص کردن ندارد چرا که این اهداف در شعارهای مردم در راهپیمائی های دوران انقلاب و همچنین سخنرانی ها و مصاحبه های امام خمینی بخصوص در سخنرانی 12 بهمن سال 57 ایشان در بهشت زهرا که همه ساله در برنامه های تلویزیونی ایام دهه فجر پخش می شود قابل شناسائی است. البته چیستی اهداف انقلاب اسلامی، موضوع مورد بررسي نوشته حاضر نیست بلکه قصد آن است که گفته شود که اگر مدعیان دستاوردهای انقلاب اسلامی صادقانه به دنبال تبیین موفقیتهای آن هستند اصولاً باید اهداف مورد نظر مردم و یا حداقل خودشان از انقلاب اسلامی را بیان کرده و تحقق یافتن آن اهداف را با شاخصهای کمی و کیفی مناسب نشان دهند. بعنوان نمونه، اگر دستیابی به آزادیهای سیاسی، یکی از اهداف انقلاب اسلامی بوده باشد و فردی بخواهد موفقیت در این زمینه را صرفاً با این گفته که"کشور ما آزادترین کشور دنیاست"بیان کند و با استناد به آن ادعا کند که به یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب اسلامی جامه عمل پوشیده شده است اعتباری نخواهد داشت چرا که طرف مقابل نیز براحتی می گوید"کشور ما مستبدترین کشور دنیاست"و نتیجه میگیرد که یکی از محوری ترین اهداف انقلاب نقض شده است. برای یک ارزیابی درست در این زمینه، نخست لازم است آزادی سیاسی به یک یا چند شاخص کمی تبدیل گردد و سپس مقدار این شاخصها برای قبل و بعد از انقلاب محاسبه شده و آنگاه به قضاوت در مورد میزان تحقق شعار آزادی که در زمان انقلاب داده می شد پرداخته شود. به عنوان مثال اگر فرضاً شاخص"درصد زندانیان سیاسی از کل زندانیان کشور"به عنوان معیاری برای اندازه گیری میزان آزادیهای سیاسی در نظر گرفته شود در صورتی انقلاب را در تحقق شعار گسترش آزادیهای سیاسی خود میتوان موفق دانست که میزان این شاخص در بعد از انقلاب نسبت به قبل از انقلاب بصورت معنی دار و قابل توجهی کاهش یافته باشد.
به همین شکل، گزارش کردن پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی، ساختن داروی ایدز و دیابت، ارسال ماهواره به فضا، دستیابی به تکنولوژی هسته ای حتی به قیمت صدور قطعنامه از سوی شورای امنیت و اعمال تحریمهای گوناگون علیه ایران و امثالهم به عنوان دستاورد دولت خود، در صورتی پذیرفتنی است که این موارد جزء برنامه های دولت در هنگام رأی گرفتن از مردم بوده باشد. چه بسا که اگر در دوران انتخابات، فرد منتخب چنین برنامه ای را ارائه میکرد اصولاً رأی نمی آورد. رئیس جمهوری که در ایام انتخابات، وعده آوردن نفت بر سر سفره های مردم، برقراری عدالت و رفع فقر، فساد و تبعيض در جامعه، به کرسی نشستن گفتمان عدالتخواهي و مردمگرايي، حضور شايستگان ونخبگان در مديريتها، ارتقاي امنيت اجتماعي از طريق مدارا با مردم، ارتقاي امنيت توليد و سرمايهگذاري از طريق احترام به حقوق مالكيت و كرامت نيروي انساني، پرهيز از تشنجات بيحاصل سياسي و هدف گرفتن موضوعات اصلي مردم و به ارمغان آوردن آرامش، رونق و افزایش تولید ناخالص ملی به عنوان یک هدف استراتژیک دولت با اتکاء به ظرفيتهاي خالي سرمايه ای موجود به جاي ظرفيت سازيهای جدید و روانه کردن سيل واردات به كشور، ايجاد ثبات اقتصادي و راه انداختن سيل سرمايهگذاري خارجي به کشور و تک نرخی کردن نرخ بهره در یک سال اول کار دولت خود را به عنوان برنامه کاری خويش ارائه داده و در قبال آن نظر مردم را جلب کرده است اگر صادقانه خود را نوکر مردم می داند نباید در گزارشهائی که از عملکرد خود ارائه می دهد به موضوعاتی بپردازد که هیچ نشانی از آنها در برنامه او نبوده است بلکه اگر مدعی است که موفق عمل کرده است باید با شاخصهای مناسبی نشان دهد که نفت را سر سفره مردم آورده است، وضعیت عدالت را در جامعه بهبود بخشیده است(مثلاً ضریب جینی را محاسبه کند و با استفاده از آن نشان دهد که وضعیت توزیع درآمد در کشور بهبود یافته است)، جلوی سیل واردات به کشور را گرفته است، رونق و افزایش تولید ملی را هدف استراتژیک خود قرار داده است و... . به همان ترتيب وقتی برنامه ارائه شده از سوی رئیس دولتی در زمان انتخابات، توسعه سیاسی، آزادی اجتماعات، قانونگرائی و اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی بوده است نمی تواند در گزارشهائی که از عملکرد خود ارائه میکند از کنار تبیین میزان تحقق عملي چنين برنامه ای که در ایام انتخابات ارائه داده و باعث جلب آرای مردم شده، بگذرد و به ارائه آمار مربوط به عملکردهائی اکتفا کند که تصور می نماید موفقیتی در آنها نهفته است هر چند که جزء برنامه او نبوده باشد.
وقتی متولیان امور در مقایسه قبل و بعد از انقلاب، بجای بررسی میزان تحقق شعارها و اهداف انقلاب به سایر امور بپردازند از یک سو این اشکال بر کار آنان وارد خواهد شد که مردم بخاطر این امور انقلاب نکردند و لذا موفقیت در این امور، موفقیت انقلاب نیست و از سوی دیگر متولیان رژیم قبلی نیز ادعا خواهند کرد که اگر ما هم سرکار باقی می ماندیم چنین موفقیتهائی را حتی بیشتر از شماها بدست میاوردیم. به عنوان مثال اگر در بیان دستاوردهای انقلاب، گفته شود که تعداد تلفن فعال در سال 56 یک میلیون واحد بوده ولی در سال 86 به 20 میلیون واحد افزایش یافته است، در اینصورت از یک سو این اشکال وارد خواهد شد که مردم برای خط تلفن انقلاب نکردند و از سوی دیگر متولیان امور در سال 56، خواهند گفت که اگر ما هم فرصت بیست ساله 56 تا 86 در اختیار داشتیم بجای 20 میلیون 30 میلیون تلفن به منازل مردم می بردیم. این اشکالات عیناً در مورد عملکرد دولتها نیز قابل طرح است.
مشکل روش شناختی ديگري که در تهيه گزارشها و همچنين مصاحبه ها و سخنرانی های مربوط به بیان دستاوردهای انقلاب اسلامی و یا عملکرد دولتها به وفور یافت میشود عدم رعایت منطق عمل مقایسه کردن در اينگونه گزارش دادنهاست. يکي از اصول منطقي برتر دانستن يک پديده بر پديده ديگر آن است که براي هر دو پديده، به يکسان فرصت و امکان برتري يافتن فراهم بوده باشد و گرنه برتر دانستن آنها بر هم بدون داشتن شرايط مساوي فاقد اعتبار است همانگونه که مقايسه عملکرد يک دونده"دوي صد متر با مانع" با يک دونده"دوي صد متر بدون مانع"و يا مقايسه عملکرد دو دانش آموز براساس نمره درس املاء يکي و نمره درس فيزيک ديگري فاقد اعتبار است. این موضوع در گزارشها، سخنرانی ها و مصاحبه هائی که به تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی و یا عملکرد دولتها می پردازند بدین صورت خود را نشان می دهد که معمولاً در مقایسه های میان قبل و بعد از انقلاب و یا میان دولتهای قبلی و فعلی، بجای استفاده ازشاخصها(متغیرهای نسبتی)از متغیرهای مطلق و نرخهای رشد مربوط به آنها استفاده می شود. به عنوان مثال، استفاده از درآمد ملی ایران در سالهای 57 و 86 که متغیری مطلق است برای مقایسه قبل و بعد از انقلاب روشی نادرست است چرا که درآمد ملی سال 57 نتیجه فعالیت 36 میلیون نفر و درآمد ملی سال 86 نتیجه فعالیت 70 میلیون نفر است. روش درست در این زمینه استفاه از یک شاخص یا متغیر نسبتی همانند درآمد سرانه است(نسبت درآمد ملی به جمعیت که نشان دهنده متوسط درآمد ملی به ازاء هر نفر از جمعیت است). جالب است بدانید که پس از 30 سال، هنوز هم درآمد سرانه کشور به قیمت ثابت نتوانسته است به میزان این شاخص در سال 56 برسد.
در پایان این نکته را نیز باید اضافه کرد که ارزیابی از گذشته فقط محدود به ارزیابی عملکرد شعارها، اهداف و برنامه ها نیست بلکه مکمل آن، ارزیابی خود شعارها، اهداف و برنامه ها نیر هست تا معلوم شود که آیا اصولا خود شعارها، اهداف و برنامه ها خواسته هائی درست بوده اند یا نه؟
مهمترین مشکل روش شناختی در اینگونه گزارشها، مصاحبه ها و سخنرانی ها، آن است که بجای اینکه به بررسی میزان دستیابی به اهدافی پرداخته شود که مردم و رهبران انقلاب از انقلاب کردن مد نظر داشتند و یا میزان تحقق برنامه های ارائه شده از سوی دولتها و مدیران آنها قبل از روی کارآمدن بیان گردد(میزان عمل به وعده ها، سنجیده شده و گزارش شود)، غالباً عملکردهائی که تصور میشود نسبت به قبل از انقلاب و یا دولتها و مدیران قبلی عملکردهای بهتری بوده اند(اعم از اينکه در اهداف و برنامه هاي اوليه بوده اند يا نبوده اند)گزينش شده و ذکر میشوند.
گزارش آمار تعداد دانشجویان، میزان باسوادی، تعداد روستاهای دارای برق و آب و تلفن، طول راهها و مواردی از این دست در مقایسه با قبل از انقلاب به عنوان دستاورد انقلاب اسلامی در صورتی پذیرفتنی است که اهداف انقلابیون از انقلاب افزایش تعداد دانشجویان، میزان باسوادی، تعداد روستاهای دارای برق و آب و تلفن و ... بوده باشد. حال آنکه به نظر میرسد واقعیت غیر از آن باشد و بعید است که جامعه، حاضر به پرداخت چنان هزینه هائی در حد از دست دادن جان و مال خود برای چنین دستاوردهای شده باشد و همچنین بعید است حاکمان قبل از انقلاب با آنهمه درآمد نفتی حاضر باشند فراهم نکردن امکانات فوق الذکر را با حکومت خود معاوضه نمایند. اهداف انقلاب اسلامی موضوع در پرده ای نیست و نیاز چندانی هم به جستجو برای مشخص کردن ندارد چرا که این اهداف در شعارهای مردم در راهپیمائی های دوران انقلاب و همچنین سخنرانی ها و مصاحبه های امام خمینی بخصوص در سخنرانی 12 بهمن سال 57 ایشان در بهشت زهرا که همه ساله در برنامه های تلویزیونی ایام دهه فجر پخش می شود قابل شناسائی است. البته چیستی اهداف انقلاب اسلامی، موضوع مورد بررسي نوشته حاضر نیست بلکه قصد آن است که گفته شود که اگر مدعیان دستاوردهای انقلاب اسلامی صادقانه به دنبال تبیین موفقیتهای آن هستند اصولاً باید اهداف مورد نظر مردم و یا حداقل خودشان از انقلاب اسلامی را بیان کرده و تحقق یافتن آن اهداف را با شاخصهای کمی و کیفی مناسب نشان دهند. بعنوان نمونه، اگر دستیابی به آزادیهای سیاسی، یکی از اهداف انقلاب اسلامی بوده باشد و فردی بخواهد موفقیت در این زمینه را صرفاً با این گفته که"کشور ما آزادترین کشور دنیاست"بیان کند و با استناد به آن ادعا کند که به یکی از اصلی ترین شعارهای انقلاب اسلامی جامه عمل پوشیده شده است اعتباری نخواهد داشت چرا که طرف مقابل نیز براحتی می گوید"کشور ما مستبدترین کشور دنیاست"و نتیجه میگیرد که یکی از محوری ترین اهداف انقلاب نقض شده است. برای یک ارزیابی درست در این زمینه، نخست لازم است آزادی سیاسی به یک یا چند شاخص کمی تبدیل گردد و سپس مقدار این شاخصها برای قبل و بعد از انقلاب محاسبه شده و آنگاه به قضاوت در مورد میزان تحقق شعار آزادی که در زمان انقلاب داده می شد پرداخته شود. به عنوان مثال اگر فرضاً شاخص"درصد زندانیان سیاسی از کل زندانیان کشور"به عنوان معیاری برای اندازه گیری میزان آزادیهای سیاسی در نظر گرفته شود در صورتی انقلاب را در تحقق شعار گسترش آزادیهای سیاسی خود میتوان موفق دانست که میزان این شاخص در بعد از انقلاب نسبت به قبل از انقلاب بصورت معنی دار و قابل توجهی کاهش یافته باشد.
به همین شکل، گزارش کردن پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی، ساختن داروی ایدز و دیابت، ارسال ماهواره به فضا، دستیابی به تکنولوژی هسته ای حتی به قیمت صدور قطعنامه از سوی شورای امنیت و اعمال تحریمهای گوناگون علیه ایران و امثالهم به عنوان دستاورد دولت خود، در صورتی پذیرفتنی است که این موارد جزء برنامه های دولت در هنگام رأی گرفتن از مردم بوده باشد. چه بسا که اگر در دوران انتخابات، فرد منتخب چنین برنامه ای را ارائه میکرد اصولاً رأی نمی آورد. رئیس جمهوری که در ایام انتخابات، وعده آوردن نفت بر سر سفره های مردم، برقراری عدالت و رفع فقر، فساد و تبعيض در جامعه، به کرسی نشستن گفتمان عدالتخواهي و مردمگرايي، حضور شايستگان ونخبگان در مديريتها، ارتقاي امنيت اجتماعي از طريق مدارا با مردم، ارتقاي امنيت توليد و سرمايهگذاري از طريق احترام به حقوق مالكيت و كرامت نيروي انساني، پرهيز از تشنجات بيحاصل سياسي و هدف گرفتن موضوعات اصلي مردم و به ارمغان آوردن آرامش، رونق و افزایش تولید ناخالص ملی به عنوان یک هدف استراتژیک دولت با اتکاء به ظرفيتهاي خالي سرمايه ای موجود به جاي ظرفيت سازيهای جدید و روانه کردن سيل واردات به كشور، ايجاد ثبات اقتصادي و راه انداختن سيل سرمايهگذاري خارجي به کشور و تک نرخی کردن نرخ بهره در یک سال اول کار دولت خود را به عنوان برنامه کاری خويش ارائه داده و در قبال آن نظر مردم را جلب کرده است اگر صادقانه خود را نوکر مردم می داند نباید در گزارشهائی که از عملکرد خود ارائه می دهد به موضوعاتی بپردازد که هیچ نشانی از آنها در برنامه او نبوده است بلکه اگر مدعی است که موفق عمل کرده است باید با شاخصهای مناسبی نشان دهد که نفت را سر سفره مردم آورده است، وضعیت عدالت را در جامعه بهبود بخشیده است(مثلاً ضریب جینی را محاسبه کند و با استفاده از آن نشان دهد که وضعیت توزیع درآمد در کشور بهبود یافته است)، جلوی سیل واردات به کشور را گرفته است، رونق و افزایش تولید ملی را هدف استراتژیک خود قرار داده است و... . به همان ترتيب وقتی برنامه ارائه شده از سوی رئیس دولتی در زمان انتخابات، توسعه سیاسی، آزادی اجتماعات، قانونگرائی و اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی بوده است نمی تواند در گزارشهائی که از عملکرد خود ارائه میکند از کنار تبیین میزان تحقق عملي چنين برنامه ای که در ایام انتخابات ارائه داده و باعث جلب آرای مردم شده، بگذرد و به ارائه آمار مربوط به عملکردهائی اکتفا کند که تصور می نماید موفقیتی در آنها نهفته است هر چند که جزء برنامه او نبوده باشد.
وقتی متولیان امور در مقایسه قبل و بعد از انقلاب، بجای بررسی میزان تحقق شعارها و اهداف انقلاب به سایر امور بپردازند از یک سو این اشکال بر کار آنان وارد خواهد شد که مردم بخاطر این امور انقلاب نکردند و لذا موفقیت در این امور، موفقیت انقلاب نیست و از سوی دیگر متولیان رژیم قبلی نیز ادعا خواهند کرد که اگر ما هم سرکار باقی می ماندیم چنین موفقیتهائی را حتی بیشتر از شماها بدست میاوردیم. به عنوان مثال اگر در بیان دستاوردهای انقلاب، گفته شود که تعداد تلفن فعال در سال 56 یک میلیون واحد بوده ولی در سال 86 به 20 میلیون واحد افزایش یافته است، در اینصورت از یک سو این اشکال وارد خواهد شد که مردم برای خط تلفن انقلاب نکردند و از سوی دیگر متولیان امور در سال 56، خواهند گفت که اگر ما هم فرصت بیست ساله 56 تا 86 در اختیار داشتیم بجای 20 میلیون 30 میلیون تلفن به منازل مردم می بردیم. این اشکالات عیناً در مورد عملکرد دولتها نیز قابل طرح است.
مشکل روش شناختی ديگري که در تهيه گزارشها و همچنين مصاحبه ها و سخنرانی های مربوط به بیان دستاوردهای انقلاب اسلامی و یا عملکرد دولتها به وفور یافت میشود عدم رعایت منطق عمل مقایسه کردن در اينگونه گزارش دادنهاست. يکي از اصول منطقي برتر دانستن يک پديده بر پديده ديگر آن است که براي هر دو پديده، به يکسان فرصت و امکان برتري يافتن فراهم بوده باشد و گرنه برتر دانستن آنها بر هم بدون داشتن شرايط مساوي فاقد اعتبار است همانگونه که مقايسه عملکرد يک دونده"دوي صد متر با مانع" با يک دونده"دوي صد متر بدون مانع"و يا مقايسه عملکرد دو دانش آموز براساس نمره درس املاء يکي و نمره درس فيزيک ديگري فاقد اعتبار است. این موضوع در گزارشها، سخنرانی ها و مصاحبه هائی که به تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی و یا عملکرد دولتها می پردازند بدین صورت خود را نشان می دهد که معمولاً در مقایسه های میان قبل و بعد از انقلاب و یا میان دولتهای قبلی و فعلی، بجای استفاده ازشاخصها(متغیرهای نسبتی)از متغیرهای مطلق و نرخهای رشد مربوط به آنها استفاده می شود. به عنوان مثال، استفاده از درآمد ملی ایران در سالهای 57 و 86 که متغیری مطلق است برای مقایسه قبل و بعد از انقلاب روشی نادرست است چرا که درآمد ملی سال 57 نتیجه فعالیت 36 میلیون نفر و درآمد ملی سال 86 نتیجه فعالیت 70 میلیون نفر است. روش درست در این زمینه استفاه از یک شاخص یا متغیر نسبتی همانند درآمد سرانه است(نسبت درآمد ملی به جمعیت که نشان دهنده متوسط درآمد ملی به ازاء هر نفر از جمعیت است). جالب است بدانید که پس از 30 سال، هنوز هم درآمد سرانه کشور به قیمت ثابت نتوانسته است به میزان این شاخص در سال 56 برسد.
در پایان این نکته را نیز باید اضافه کرد که ارزیابی از گذشته فقط محدود به ارزیابی عملکرد شعارها، اهداف و برنامه ها نیست بلکه مکمل آن، ارزیابی خود شعارها، اهداف و برنامه ها نیر هست تا معلوم شود که آیا اصولا خود شعارها، اهداف و برنامه ها خواسته هائی درست بوده اند یا نه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر