انسانها براي تصميم گيريها و انتخابهاي خود معمولاً دو معيار رقيب را بكار ميگيرند، يكي دل و ديگري عقل. اين تفكيك و رقابت معيارها، در ايران بسيار جدي است و هر كدام از اين معيارها طرفداران سرسختي در ميان عوام و خواص دارد هر چند كه ممكن است در گفتار، يكي از آن دو بخصوص دل را زير سؤال ببرند.
من خيلي به اين موضوع فكر كرده و درباره آن مطالعه نموده ام كه دل چيست و چه تفاوتي با عقل دارد. اما كمتر ديده ام كه در اينمورد تعريفي مشخص و قابل تجسم كه بتواند بصورتي عملياتي بكار رود ارائه شده باشد و تعاريفي كه ارائه مي شود نوعاً مبهم تر از خود مفهومي هستند كه قرار است تعريف شود. اما وقتي خوب به اين موضوع مي انديشيم چنين به نظر ميرسد كه:
- معيار دل به لذتهاي آني و زودگذر اولويت مي دهد اما معيار عقل به لذتهاي پايدارتر،
- دل، كوتاه مدت نگر است اما عقل ميان مدت انديش و بلند مدت نگر،
- دل به عواقب دورتر انتخابي كه ميكند اهميتي نمي دهد اما عقل محور كارش بر شبيه سازي پيامدهاي تصميمي است كه گرفته ميشود، در واقع تصميم گيري با معيار دل، ايستا است ولي تصميم گيري با معيار عقل، پويا)،
- و نهايتاً اينكه، تصميم گيري با راهنمائي دل همراه با احساس است و تصميم گيري با هدايت عقل توأم با حسابگري و لذا شايد دل، همان عقل است كه در زمان خونگرمي تصميم مي گيرد و عقل همان دل است كه در خونسردي انتخابها را رقم ميزند!
استدلالهائي كه در دفاع از تصميمات دلانه ارائه ميشود بيشتر دليل تراشي(توجيه)است تا دليل آوري، ولي استدلالهائي كه براي انتخابهاي عاقلانه مطرح مي گردد بيشتر دليل آوري است تا دليل تراشي.
پس از اين مقدمه نسبتاً طولاني حال ميرسيم به ارتباط آنچه كه گفته شد با آقايان خاتمي و كروبي. البته اين بحث مي تواند به آقايان نوري، موسوي، كرباسچي و عارف نيز مرتبط شود اما چون فعلاً آنها بصورت جدي مطرح نشده اند و به نظر هم نميرسد كه در صحنه حاضر شوند لذا بحث را بر آقايان خاتمي و كروبي متمركز مي كنيم.
آقاي خاتمي تحليل خود را از مسائل و مشكلات كشور بارها ارائه داده(البته ممكن است ما بپذيريم يا نپذيريم)و توسعه سياسي خواسته و اولويت اصلي او در انتخابات سال 1376 و كل دوران هشت ساله رياست جمهوري اش بود و بر اساس آنچه كه از گفته هاي چند ساله اخير ايشان معلوم است به نظر ميرسد كه همچنان بر آن خواسته و اولويت باقي است، هر چند كه برخي از احزاب حامي او، ظاهراً توسعه سياسي را بكل كنار گذاشته و هدف بسيار بزرگتري چون كنار زدن احمدي نژاد را دنبال مي كنند(بالاخره اين هم روشي است كه اگر نتوانستي به دروازه سه چهار متري گل بزني، تمامي دور زمين را دروازه رقيب فرض كني)!!! در مقابل، حداقل بنده هيچگاه تحليل روشن و سازمان يافته اي از سوي آقاي كروبي درباره مسائل كشور نديده و نشنيده ام و ايشان بندرت خواسته ها و اولويتهاي مد نظر خود براي بهبود در وضعيت كشور را بيان داشته اند عليرغم اينكه يكبار كانديد رياست جمهوري نيز شده اند.
اما وقتي نوبت به متحقق نمودن خواسته ها و اولويتها ميرسد آقاي خاتمي دچار مشكل و تزلزل ميشود ولي در عوض، آقاي كروبي مرد عمل و اقدام است و تعارفي با كسي ندارد كه جديدترين نمونه آن نامه اخير او به سرلشكر فيروزآبادي است. مشكل ايشان آنجاست كه اصلاح طلبي را در رايزني براي آزادي زندانيان سياسي و اجتماعي از زندان، تأييد صلاحيت آنانكه مي پسنديم و نامه نگاري براي برخي كه تصور ميكنيم خلاف قانون عمل كرده اند خلاصه كرده است. آقاي كروبي برخي اعمالي كه خودش انجام ميدهد وقتي مشابه آن از ديگران سر ميزند آنها را به تندروي و خراب كردن كارها متهم ميكند، مانند نامه اي كه پس از انتخابات دوره گذشته به رهبري نوشتند و بلافاصله جمع شد و يا بحثهاي مطرح شده مبني بر عوض شدن نتيجه آراء پس از خواب چند ساعته ايشان.
با بررسي و دقت در گفتار و كردار اين دو نفر در سي ساله گذشته، به يك پديده محوري و اساسي در لابلاي حرفها و عملهاي آنان مي رسيم كه تفاوتهاي فوق الذكر ميان آنان در صحنه نظر و عمل را تا حد زيادي تبيين مي كند. به نظر ميرسد آقايان خاتمي و كروبي ديدگاهي متفاوت درباره فرايند عمل و عكس العمل در ميدان سياست دارند. آقاي خاتمي از مذاكره و رايزني سياسي عمدتاً تلقي قانع شدن طرفين مذاكره را دارد و طبق آن نيز به سياست ورزي مي پردازد اما بر عكس او، تلقي آقاي كروبي از مذاكره و رايزني سياسي عمدتاً امتياز دادن و امتياز گرفتن است. آقاي خاتمي وقتي از قانع كردن طرف مقابل باز مي ماند به بن بست مي خورد و از پيگيري خواسته هاي خود منصرف مي شود و براي توجيه خود و ديگران به مقولاتي چون استبدادزدگي، فرآيند بودن اصلاحات و زمانبربودن آن و امثالهم روي مي آورد. گواه روشن و زنده اين ادعا، يكي از دو شرطي است كه ايشان براي ورود به صحنه انتخابات رياست جمهوري آينده بيان داشته است. اگر يادمان و يادشان نرفته باشد ايشان چند ماه پيش گفتند به شرطي خواهم آمد كه اولاً با مردم تفاهم كنم(يعني مردم به خواسته ها و اولويتهاي بنده رأي دهند)و ثانياً معلوم شود كه ميتوان كار كرد(با تبييني كه آقاي خاتمي در سخنرانيهاي بعدي خود از اين شرط كردند معلوم شد كه منظورشان قانع كردن عناصر قدرت در حاكميت براي اجراي برنامه هاي ايشان است). در اينجا سوء استفاده اي نيز مي كنيم و آن اينكه، حال كه آقاي خاتمي آمده اند پس معلوم ميشود شرط دوم تحقق يافته است و لذا بايد اميد داشت كه در صورت انتخاب شدن ايشان ديگر بهانه اي براي تحقق اولويتهاي مدنظر نباشد!
در مقابل، بنظر ميرسد كه آقاي كروبي اصولاً به قانع كردن كسي فكر نمي كند و شايد هم به همين دليل است كه تحليل روشني از وضعيت موجود ارائه نميدهد و سخني از خواسته ها و اولويتهاي خود نمي گويد. او سياست را داد و ستد امتياز مي داند. از ماهواره صبا صرفنظر ميكند ولي در عوض روزنامه اعتماد ملي را حفظ مي نمايد كه در آن چيزهائي مي نويسند كه يك دهم آنرا در بقيه روزنامه ها نمي بيني. او را از متهمان پرونده شهرام جزايري مي نامند، بلافاصله پاي ديگران را به ميدان كشيده و داستان را مختومه مي كند، آيت الله توسلي را از كانديداهاي حزبش براي مجلس خبرگان خط ميزند ولي دكتر اسماعيلي مخالف اصلاحات را در آن جاي ميدهد. دگرانديشان و رانده شده ها را حتي اگر هم عقيده با او نباشند زير چتر خود ميگيرد تا در موقع مناسب به دردش بخورند. آقاي كروبي بر اين موضوع كه همه استانداران در دست طرف مقابل است، مديران كل همه از آن جناح است و ما ديگر كسي در قدرت نداريم زياد تأكيد ميكند كه همگي نشانه اي است از آنچه كه درباره ديدگاه ايشان در باب سياست ورزي بيان گرديد.
با اين وصف، اگر قرار بر انتخاب ميان آقايان خاتمي و كروبي براي رياست جمهوري آينده باشد كداميك را ارجح مي دانيد؟
اگربخواهيم افسار تصميم گيري در اين مورد را به دل بسپاريم او ما را از فكر كردن به آينده و سؤال از آنچه كه با رياست جمهوري يكي از دو نفر بر كشور و ما خواهد رفت بر حذر خواهد داشت و به ما از زيبائيهاي شعارهاي آقاي خاتمي خواهد گفت و حال كردن با آنها را به رخ ما خواهد كشيد و ما را به دليل تراشي براي رئيس جمهور شدن او بجاي دليل آوردن در اين زمينه فرا خواهد خواند و نهايتاً ما را به سمت آقاي خاتمي خواهد كشاند. اما اگر عقل معيار تصميم گيري در اين مورد قرار گيرد تصور مي كنم تمايل به سمت آقاي كروبي بيشتر خواهد بود چرا كه اگر قولي داده شود مي توان مطمئن بود كه تحقق خواهد يافت.
لازم به گفتن است كه اين يك نتيجه گيري عمومي نميتواند باشد و ممكن در مورد برخي افراد معيار عقل، آنان را بسوي خاتمي رهمنون سازد و در مورد برخي هم، معيار دل نظرش بر كروبي باشد. مثلاً اگر كسي طالب پست و مقام باشد و تصور كند كه با رياست جمهوري خاتمي چنين هدفي تحقق مي يابد طبعاً به حكم عقل طرفدار آقاي خاتمي خواهد شد. همچنين اگر كسي شيفته عملگرائي صرف و تصميم گيريهاي قاطعانه بوده و توجهي به نتيجه آن تصميمات نداشته باشد به حكم دل، بسوي آقاي كروبي هدايت خواهد گردید.
البته در اين ميان طرفداران كروبي را خطري تهديد مي كند كه در مورد خاتمي مطرح نيست. طرفداران خاتمي خود را محدود به كنار زدن احمدي نژاد كرده اند و به اصطلاح توقعات خود را بسيار پائين آورده اند اما طرفداران كروبي كه شعار خود را اصلاح طلبي عملگرايانه تعيين كرده اند چون تعريف معين و قابل كنترل و ارزيابي از اصلاح طلبي عملگرايانه ندارند براحتي ممكن است عملكرائي آنان بر اصلاح طلبي شان مسلط شده و به خداي آنها مبدل گردد. اينگونه نشود كه با اين سرعتي كه اصلاحات مد نظر ايشان در مسير عملگرائي پيش مي رود در انتخابات دوره يازدهم رياست جمهوري از آقاي حسين شريعتمداري حمايت كنند. اينگونه نباشد كه افراد را صرفاً بخاطر انتصاب به اصلاح طلبان براي رياست جمهوري كانديد كنند. انتصاب كه مهم نيست مهم آن است كه در مسير اصلاحات گام برداشته شود. بگونه اي عمل نشود كه فرداي پيروزي اگر چيزي نصيب جامعه نشد بگويند كه اصلاحات فرآيند است و نياز به زمان دارد و صبر كنيد تا هزار سال ديگر انشاء الله كه به آن دست مي يابيم چه بسا آنان كه 100 سال پيش مشروطه كردند نيز چنين مي كردند. اينكه عملگرائي تا آنجا امتداد يابد كه دبير كل حزبي، رئيس ستاد انتخاباتي حزب رقيب شود و رئيس ستاد انتخاباتي حربي، دبير كل حزب رقيب باشد، نوبر است.
بعضاً ديده ميشود كه اصلاح طلبان موسوم به عملگرا، چنين استدلال ميكنند كه يك نفر ما و شما را به مهماني دعوت ميكند و مي گويد با يك ساندويچ مي خواهم از شما پذيرائي كنم و ميكند ولي يكي ديگه مي گويد يك جوجه كباب ميخواهم بدهم ولي بيشتر از يك باگت نمي تونه بده و بعداً مي گويند شما كداميك را ترجيح مي دهيد؟ طبعاً همه مي گويند اولي را. اما به يك نكته مهم توجه نمي كنند يا نميخواهند توجه بكنند كه نكند فرد اول، آنچه كه مي گويد مي خواهد بدهد فقط يك عدد باگت است و نه يك ساندويچ. ولي توجيه گران، آن باگت را ساندويچ تصور مي كنند و يا چنين وانمود كرده و تبليغ مي كنند. برخي از اين افراد كه امروز عملگراي دو آتشه شده اند، 12 سال پيش مهماني فرد ديگري را كه ميخواست يك ساندويچ با يك باگت اضافي مهمانمان كند و ميدانستيم كه عملاً هم به قولش عمل ميكند رد كردند و در رد درخواست او چنان سخن گفتند كه گويا او خود مهمانها را مي خواهد بخورد!
با توجه به اينكه علي الظاهر همه روي اين موضوع كه كانديداي اصلاح طلبان بايد واحد باشد اتفاق نظر دارند لذا مناسب است از يكسو آنانكه دل در گرو آقاي خاتمي دارند كمي بيشتر به فرداي پيروزي بيانديشند و كمي هم از روشهاي تحقق اولويتهاي كانديداي محبوب خود سخن بگويند و از سوي ديگر، آنانكه به حكم عقل و بعضاً دل، بسوي آقاي كروبي گرايش پيدا كرده اند بجاي اينهمه سخنراني درباره شخصيت كانديداي محبوب خود، تحليل او از وضعيت كشور و همچنين خواسته ها و اولويتهاي او را تبيين نمايند.
تصور بنده آن است كه اگر هر دو دسته يادشده چنين كنند خواسته هاي عقل و دل به هم نزديك خواهد گرديد و كانديداي واحد اصلاح طلبان بسادگي هويدا خواهد شد.
من خيلي به اين موضوع فكر كرده و درباره آن مطالعه نموده ام كه دل چيست و چه تفاوتي با عقل دارد. اما كمتر ديده ام كه در اينمورد تعريفي مشخص و قابل تجسم كه بتواند بصورتي عملياتي بكار رود ارائه شده باشد و تعاريفي كه ارائه مي شود نوعاً مبهم تر از خود مفهومي هستند كه قرار است تعريف شود. اما وقتي خوب به اين موضوع مي انديشيم چنين به نظر ميرسد كه:
- معيار دل به لذتهاي آني و زودگذر اولويت مي دهد اما معيار عقل به لذتهاي پايدارتر،
- دل، كوتاه مدت نگر است اما عقل ميان مدت انديش و بلند مدت نگر،
- دل به عواقب دورتر انتخابي كه ميكند اهميتي نمي دهد اما عقل محور كارش بر شبيه سازي پيامدهاي تصميمي است كه گرفته ميشود، در واقع تصميم گيري با معيار دل، ايستا است ولي تصميم گيري با معيار عقل، پويا)،
- و نهايتاً اينكه، تصميم گيري با راهنمائي دل همراه با احساس است و تصميم گيري با هدايت عقل توأم با حسابگري و لذا شايد دل، همان عقل است كه در زمان خونگرمي تصميم مي گيرد و عقل همان دل است كه در خونسردي انتخابها را رقم ميزند!
استدلالهائي كه در دفاع از تصميمات دلانه ارائه ميشود بيشتر دليل تراشي(توجيه)است تا دليل آوري، ولي استدلالهائي كه براي انتخابهاي عاقلانه مطرح مي گردد بيشتر دليل آوري است تا دليل تراشي.
پس از اين مقدمه نسبتاً طولاني حال ميرسيم به ارتباط آنچه كه گفته شد با آقايان خاتمي و كروبي. البته اين بحث مي تواند به آقايان نوري، موسوي، كرباسچي و عارف نيز مرتبط شود اما چون فعلاً آنها بصورت جدي مطرح نشده اند و به نظر هم نميرسد كه در صحنه حاضر شوند لذا بحث را بر آقايان خاتمي و كروبي متمركز مي كنيم.
آقاي خاتمي تحليل خود را از مسائل و مشكلات كشور بارها ارائه داده(البته ممكن است ما بپذيريم يا نپذيريم)و توسعه سياسي خواسته و اولويت اصلي او در انتخابات سال 1376 و كل دوران هشت ساله رياست جمهوري اش بود و بر اساس آنچه كه از گفته هاي چند ساله اخير ايشان معلوم است به نظر ميرسد كه همچنان بر آن خواسته و اولويت باقي است، هر چند كه برخي از احزاب حامي او، ظاهراً توسعه سياسي را بكل كنار گذاشته و هدف بسيار بزرگتري چون كنار زدن احمدي نژاد را دنبال مي كنند(بالاخره اين هم روشي است كه اگر نتوانستي به دروازه سه چهار متري گل بزني، تمامي دور زمين را دروازه رقيب فرض كني)!!! در مقابل، حداقل بنده هيچگاه تحليل روشن و سازمان يافته اي از سوي آقاي كروبي درباره مسائل كشور نديده و نشنيده ام و ايشان بندرت خواسته ها و اولويتهاي مد نظر خود براي بهبود در وضعيت كشور را بيان داشته اند عليرغم اينكه يكبار كانديد رياست جمهوري نيز شده اند.
اما وقتي نوبت به متحقق نمودن خواسته ها و اولويتها ميرسد آقاي خاتمي دچار مشكل و تزلزل ميشود ولي در عوض، آقاي كروبي مرد عمل و اقدام است و تعارفي با كسي ندارد كه جديدترين نمونه آن نامه اخير او به سرلشكر فيروزآبادي است. مشكل ايشان آنجاست كه اصلاح طلبي را در رايزني براي آزادي زندانيان سياسي و اجتماعي از زندان، تأييد صلاحيت آنانكه مي پسنديم و نامه نگاري براي برخي كه تصور ميكنيم خلاف قانون عمل كرده اند خلاصه كرده است. آقاي كروبي برخي اعمالي كه خودش انجام ميدهد وقتي مشابه آن از ديگران سر ميزند آنها را به تندروي و خراب كردن كارها متهم ميكند، مانند نامه اي كه پس از انتخابات دوره گذشته به رهبري نوشتند و بلافاصله جمع شد و يا بحثهاي مطرح شده مبني بر عوض شدن نتيجه آراء پس از خواب چند ساعته ايشان.
با بررسي و دقت در گفتار و كردار اين دو نفر در سي ساله گذشته، به يك پديده محوري و اساسي در لابلاي حرفها و عملهاي آنان مي رسيم كه تفاوتهاي فوق الذكر ميان آنان در صحنه نظر و عمل را تا حد زيادي تبيين مي كند. به نظر ميرسد آقايان خاتمي و كروبي ديدگاهي متفاوت درباره فرايند عمل و عكس العمل در ميدان سياست دارند. آقاي خاتمي از مذاكره و رايزني سياسي عمدتاً تلقي قانع شدن طرفين مذاكره را دارد و طبق آن نيز به سياست ورزي مي پردازد اما بر عكس او، تلقي آقاي كروبي از مذاكره و رايزني سياسي عمدتاً امتياز دادن و امتياز گرفتن است. آقاي خاتمي وقتي از قانع كردن طرف مقابل باز مي ماند به بن بست مي خورد و از پيگيري خواسته هاي خود منصرف مي شود و براي توجيه خود و ديگران به مقولاتي چون استبدادزدگي، فرآيند بودن اصلاحات و زمانبربودن آن و امثالهم روي مي آورد. گواه روشن و زنده اين ادعا، يكي از دو شرطي است كه ايشان براي ورود به صحنه انتخابات رياست جمهوري آينده بيان داشته است. اگر يادمان و يادشان نرفته باشد ايشان چند ماه پيش گفتند به شرطي خواهم آمد كه اولاً با مردم تفاهم كنم(يعني مردم به خواسته ها و اولويتهاي بنده رأي دهند)و ثانياً معلوم شود كه ميتوان كار كرد(با تبييني كه آقاي خاتمي در سخنرانيهاي بعدي خود از اين شرط كردند معلوم شد كه منظورشان قانع كردن عناصر قدرت در حاكميت براي اجراي برنامه هاي ايشان است). در اينجا سوء استفاده اي نيز مي كنيم و آن اينكه، حال كه آقاي خاتمي آمده اند پس معلوم ميشود شرط دوم تحقق يافته است و لذا بايد اميد داشت كه در صورت انتخاب شدن ايشان ديگر بهانه اي براي تحقق اولويتهاي مدنظر نباشد!
در مقابل، بنظر ميرسد كه آقاي كروبي اصولاً به قانع كردن كسي فكر نمي كند و شايد هم به همين دليل است كه تحليل روشني از وضعيت موجود ارائه نميدهد و سخني از خواسته ها و اولويتهاي خود نمي گويد. او سياست را داد و ستد امتياز مي داند. از ماهواره صبا صرفنظر ميكند ولي در عوض روزنامه اعتماد ملي را حفظ مي نمايد كه در آن چيزهائي مي نويسند كه يك دهم آنرا در بقيه روزنامه ها نمي بيني. او را از متهمان پرونده شهرام جزايري مي نامند، بلافاصله پاي ديگران را به ميدان كشيده و داستان را مختومه مي كند، آيت الله توسلي را از كانديداهاي حزبش براي مجلس خبرگان خط ميزند ولي دكتر اسماعيلي مخالف اصلاحات را در آن جاي ميدهد. دگرانديشان و رانده شده ها را حتي اگر هم عقيده با او نباشند زير چتر خود ميگيرد تا در موقع مناسب به دردش بخورند. آقاي كروبي بر اين موضوع كه همه استانداران در دست طرف مقابل است، مديران كل همه از آن جناح است و ما ديگر كسي در قدرت نداريم زياد تأكيد ميكند كه همگي نشانه اي است از آنچه كه درباره ديدگاه ايشان در باب سياست ورزي بيان گرديد.
با اين وصف، اگر قرار بر انتخاب ميان آقايان خاتمي و كروبي براي رياست جمهوري آينده باشد كداميك را ارجح مي دانيد؟
اگربخواهيم افسار تصميم گيري در اين مورد را به دل بسپاريم او ما را از فكر كردن به آينده و سؤال از آنچه كه با رياست جمهوري يكي از دو نفر بر كشور و ما خواهد رفت بر حذر خواهد داشت و به ما از زيبائيهاي شعارهاي آقاي خاتمي خواهد گفت و حال كردن با آنها را به رخ ما خواهد كشيد و ما را به دليل تراشي براي رئيس جمهور شدن او بجاي دليل آوردن در اين زمينه فرا خواهد خواند و نهايتاً ما را به سمت آقاي خاتمي خواهد كشاند. اما اگر عقل معيار تصميم گيري در اين مورد قرار گيرد تصور مي كنم تمايل به سمت آقاي كروبي بيشتر خواهد بود چرا كه اگر قولي داده شود مي توان مطمئن بود كه تحقق خواهد يافت.
لازم به گفتن است كه اين يك نتيجه گيري عمومي نميتواند باشد و ممكن در مورد برخي افراد معيار عقل، آنان را بسوي خاتمي رهمنون سازد و در مورد برخي هم، معيار دل نظرش بر كروبي باشد. مثلاً اگر كسي طالب پست و مقام باشد و تصور كند كه با رياست جمهوري خاتمي چنين هدفي تحقق مي يابد طبعاً به حكم عقل طرفدار آقاي خاتمي خواهد شد. همچنين اگر كسي شيفته عملگرائي صرف و تصميم گيريهاي قاطعانه بوده و توجهي به نتيجه آن تصميمات نداشته باشد به حكم دل، بسوي آقاي كروبي هدايت خواهد گردید.
البته در اين ميان طرفداران كروبي را خطري تهديد مي كند كه در مورد خاتمي مطرح نيست. طرفداران خاتمي خود را محدود به كنار زدن احمدي نژاد كرده اند و به اصطلاح توقعات خود را بسيار پائين آورده اند اما طرفداران كروبي كه شعار خود را اصلاح طلبي عملگرايانه تعيين كرده اند چون تعريف معين و قابل كنترل و ارزيابي از اصلاح طلبي عملگرايانه ندارند براحتي ممكن است عملكرائي آنان بر اصلاح طلبي شان مسلط شده و به خداي آنها مبدل گردد. اينگونه نشود كه با اين سرعتي كه اصلاحات مد نظر ايشان در مسير عملگرائي پيش مي رود در انتخابات دوره يازدهم رياست جمهوري از آقاي حسين شريعتمداري حمايت كنند. اينگونه نباشد كه افراد را صرفاً بخاطر انتصاب به اصلاح طلبان براي رياست جمهوري كانديد كنند. انتصاب كه مهم نيست مهم آن است كه در مسير اصلاحات گام برداشته شود. بگونه اي عمل نشود كه فرداي پيروزي اگر چيزي نصيب جامعه نشد بگويند كه اصلاحات فرآيند است و نياز به زمان دارد و صبر كنيد تا هزار سال ديگر انشاء الله كه به آن دست مي يابيم چه بسا آنان كه 100 سال پيش مشروطه كردند نيز چنين مي كردند. اينكه عملگرائي تا آنجا امتداد يابد كه دبير كل حزبي، رئيس ستاد انتخاباتي حزب رقيب شود و رئيس ستاد انتخاباتي حربي، دبير كل حزب رقيب باشد، نوبر است.
بعضاً ديده ميشود كه اصلاح طلبان موسوم به عملگرا، چنين استدلال ميكنند كه يك نفر ما و شما را به مهماني دعوت ميكند و مي گويد با يك ساندويچ مي خواهم از شما پذيرائي كنم و ميكند ولي يكي ديگه مي گويد يك جوجه كباب ميخواهم بدهم ولي بيشتر از يك باگت نمي تونه بده و بعداً مي گويند شما كداميك را ترجيح مي دهيد؟ طبعاً همه مي گويند اولي را. اما به يك نكته مهم توجه نمي كنند يا نميخواهند توجه بكنند كه نكند فرد اول، آنچه كه مي گويد مي خواهد بدهد فقط يك عدد باگت است و نه يك ساندويچ. ولي توجيه گران، آن باگت را ساندويچ تصور مي كنند و يا چنين وانمود كرده و تبليغ مي كنند. برخي از اين افراد كه امروز عملگراي دو آتشه شده اند، 12 سال پيش مهماني فرد ديگري را كه ميخواست يك ساندويچ با يك باگت اضافي مهمانمان كند و ميدانستيم كه عملاً هم به قولش عمل ميكند رد كردند و در رد درخواست او چنان سخن گفتند كه گويا او خود مهمانها را مي خواهد بخورد!
با توجه به اينكه علي الظاهر همه روي اين موضوع كه كانديداي اصلاح طلبان بايد واحد باشد اتفاق نظر دارند لذا مناسب است از يكسو آنانكه دل در گرو آقاي خاتمي دارند كمي بيشتر به فرداي پيروزي بيانديشند و كمي هم از روشهاي تحقق اولويتهاي كانديداي محبوب خود سخن بگويند و از سوي ديگر، آنانكه به حكم عقل و بعضاً دل، بسوي آقاي كروبي گرايش پيدا كرده اند بجاي اينهمه سخنراني درباره شخصيت كانديداي محبوب خود، تحليل او از وضعيت كشور و همچنين خواسته ها و اولويتهاي او را تبيين نمايند.
تصور بنده آن است كه اگر هر دو دسته يادشده چنين كنند خواسته هاي عقل و دل به هم نزديك خواهد گرديد و كانديداي واحد اصلاح طلبان بسادگي هويدا خواهد شد.
نتیجه نظرسنجی درباره این مقاله:
تعدادآراء(28)، مخالفم(35 درصد)، موافقم(28درصد)، نه مخالفم نه موافق(17درصد)، فعلاً نظری ندارم(17درصد)
۱۱ نظر:
سلام آقای پدرام
لطفا اگه ممکنه فونت نوشته هایتان را عوض کنید. خواندنش آسان نیست.
ممنون
پرتاب ماهواره امید!پیشرفت تکنولوژیکی یا نمایش وا ماندگی؟
در دنیای بشدت رقابت آمیز اقتصادی و به تبع آن سیاسی و نظامی امروز جائی برای حرکت های نمایشی و ژست های هزینه ساز افاده آمیز وجود ندارد. در این دنیا صحبت از میکروسنت ها و میکرو پرسنت هاست و هرگونه غفلتی در این عرصه یعنی از دست دادن واگونهای مقدم و حتی پسینی قطار پیشرفت اقتصادی و جایگاه مناسب تکنولوژی در جهان معاصر. در زبان متعارف (اقتصادی)، واژه تکنولوژی هیچ ضمیمه، صفت و یا قیدی ندارد مگر نوعگونه (مثل تلفن، اتوموبیل و). ولی از آنجائیکه حکومت اسلامی ما در بسیاری زمینه ها بدعت گذار بوده و هست، این بدعت گذاری را نیز به مفاهیم مباحث سیاسی و اقتصادی تحمیل کرده میکند مثل مستضعف، مستکبر، طاقوت و... .
بنابر این ما امروز با دو نوع تکنولوژی سروکار داریم: تکنولوژی اقتصاد محور و تکنولوژی ایدئو لوژی و تبلیغات محور. تکنولوژیی که در کشور های صنعتی غرب رخ داده است و با نیروی محرکه اقتصادی و عقلانیت اقتصادی و بر حسب منافع ملی به جلو رانده میشود وآن نوعی که دولت اسلامی ما، با انگیزه و موتور عقلانیت تبلیغاتی ایدئو لوژیکی و هیجان سازی عوامفریبانه وبقصد آبرو آفرینی فرا مرزی دنبال میکند. برای توضیح بیشتر مطلب، از یکی از خاطرات شغلی خودم در کارخانه ولوو(کامیون و سایر ماشین های سنگین و نه اتو موبیل) در سوئد مثال میآورم. دو دهه قبل بود که استخدام شدم و طبق روال ولوو، دو هفته اول، دوره آشنائی و گذراندن کورس های مختلف بود. از کورس آتش نشانی گرفته تا کمک های اولیه و حقوق سندیکائی و حرفه ائی و... . مجتمع مورد بحث کارش تولید جعبه دنده های ماشین آلات سنگین بود که تماماً در تولیدات کنسرن ولوو مصرف میشد. روز اول با سخنرانی مدیر مجتمع شروع شد که ضمن توضیح ساختار کنسرن« ولوو» و فلسفه اقتصادی و راهبرد تکنولوژیکش، از جمله توضیح داد که: ـ در بین کارخانجات ماشین آلات و وسایط نقلیه سنگین دنیا تنها کمپانی ولوو است که جعبه دنده های خود را خود ـ در داخل کنسرن ـ میسازد. سایر کمپانیهای مشابه و رقیب از جمله دایملر بنز و مان، جعبه دنده های خود را از شرکتهای جانبی ( تحت قرار داد یا پیمان کارانه ) میخرند. وی افزود ولی این بدین معنا نیست که شرکت مادر(ولوو) خود را موظف به خرید داخلی از شرکت (دختر) خود می بیند. او توضیح داد، اگر ما نتوانیم جعبه دنده را به قیمت مناسب و کاملاً رقابت آمیز با بهترین کیفیت وطبق زمانبندی تحویل دهیم، کمپانیی که ما خود جزئی از آنیم، درنگ نمیکند که این دستگاه مهم را از تولید کننده ائی خارج از کنسرن، که این جعبه دنده ها را، بهتر، ارزانتر، و متناسب با زمانبندی تحویل میدهد بخرد و این مجتمع را هم یا بفروشد و یا خط تولید آنرا تغیردهد.
ااین سیاست «ولوو» آن چیزیست که به آن راهبرد تکنولوژیکی و فلسفه اقتصادی یک واحد صنعتی میگویند و در واحد ملی هم، هر چند نه به این شدت، همین فلسفه و راهبرد معتبر است. تردید نیست که اگر جامعه اقتصادی سوئد به این محاسبه برسد که تولید مثلاً دم پائی یا آفتابه لگن سود آور تر از تولید تلفن همراه است، کارخانه اریکسون بی توجه به حیثیت تکنیکی خود خط تولید تلفن همراه را با خط تولید دم پائی و... تبدیل میکند و دولت و مؤسسات دانشگاهی و تحقیقاتی هم مسیر کار تحقیقاتی و آموزشی خود را با این فلسفه تجاری و تولیدی جدید تطبیق میدهند. و در این راستا هست و بود که فرضاً قریب یک دهه پیش سوئد اولین موشک حامل سفینه تحقیقاتی خود را از« کیرونا»، یکی از شهر های شمالی این کشور، به فضا پرتاب کرد و پس از آن، سفیه های تحقیقاتی بسیاری از دیگر کشورها را نیز به فضا فرستاد. البته با توجه به کسب سود و نه کسب آبرو و پرستیژ و یا به قصد هیجان آفرینی عوام گرایا نه .
و اما برای اینکه تصویر روشنتری از زمینه های تکنولوژیک و اقتصادی این پروژه داشته باشیم، لازم است بدانیم منابع تکنیکی این پرروژه چگونه تسهیم و تآمین شده بود. شرکت سوئدی اریکسون، بعنوان یکی از پیشرفته ترین مؤسسات تکنولوژیکی فوق مدرن دنیا، نیاز مند این نبود تا برای تآمین وسائل مخابراتی و ارتباطات ماهواره ائی این پروژه متحمل هزینه های گزاف جدید و تک مقصودی شود. تولید وسایل مورد نیاز موشکی و ماهواره ائی این پروژه بخشی از تولیدات جاری این موسسه بزرگ و پیشروی صنعتی را تشکیل داده و میدهد و حتی از ناسا هم سفارش میگیرد. دیگر شرکت سوئدی ـ آ. ب. ب ، در زمینه های مهندسی فوق مدرن برای ساخت سکوی پرتاب چنین پروژه ائی در همین موقیعت قرار داشت. شرکت ساب اسکانیا، دیگر کنسرن سوئدی سازنده ی جنگنده و شکاریهائی است که در بازار دنیا با هواپیماهای امریکائی و فرانسوی رقابت میکند. زمینه اقتصادی ملی چنین پروژه ائی، اقتصاد کشوری است که سرانه واقعی در آمد آن بیش از پانزده هزار دلار است و نرخ بیکاری آن بین 2 تا 6 درصد نوسان میکند و با 4 در صد جمیت کشاورزی در نقطه ائی نا مطلوب به لحاظ کشاورزی، صادرکننده فراورده های دامی و کشاورزی است .
این سوئد، مثل همان ولووی خود، تردیدی بخود راه نمیدهد که سرویسهای ماهواره ائی را از، مثلاً، قطر یا شارجه نوعی بخرد، اگر آنها بتوانند همین سرویس را ارزانتر و مناسب تر عرضه کند.
عقلانیت اقتصادی در دنیای واقعی و غیر هپروتی امروز محرکه اصلی توسعه تکنولوژیکی است و جائی برای ژست های پر خرج عوام فریبانه نمیگذارد. هزینه هائی که پروژه ها و طرح های حیثیتی، به اقتصاد ملی میتوانند تحمیل کنند بار آن واحد هائی را که قابلیت یا شانس رقابت در بازار جهانی را دارند چنان سنگین کرده که، یا کمر آنها را خرد میکنند و یا آنهارا در وضع دشوار رقابتی قرار میدهند. رویکرد و نگاه تبلیغاتی، سیاسی و ایدئولوژیکی به مسئله توسعۀ تکنولوژیکی، رویکردی مخصوص آن کشور هائی است که به سیم آخر زده اند و خود را در رقابت در عرصه اقتصادی ، سیاسی ناتوان میبینند و با عوامبسیجی پوپولیستی تلاش میکنند این واماندگی خود را جبران کرده و در معادلات جهانی، با اتکا به قدرت منبعث از پوپولیسم و نیروی نظامی بر خاسته از آن با جهان مدرن روبرو شوند. نمونه تاریخی این رویکرد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود که طی بیش از هفتاد سال تجربه نکبت آفرین ایدئولوژی گرائی، امپراطوری صنعتی روسیه دوران تزاری را که روزی خود را رقیب آلمان، انگلیس و فرانسه میدانست، به روزی انداخت که امروزه دیگر نه از امپراطوری کهن تزاری یا اتحاد جماهیر شوروی، بلکه از شیخ نشین نفتی ـ گازی روسیه میتوان صحبت کرد و دراین ادعا هیچ گزافه ائی نیست. حتی جای تردید است که این شیخ (شیخ ـ مافیا) بتواند تداوم و ثبات کنونی خود را نیز حفظ کند. زیرا تناقض بین ظرفیت اقتصادی و امکانات فنی این شیخ نشین جدید با داعیه های جهانی آن ناخواناست و این میتواند همین مافیا نشین نفتی را هم از هم بپاشاند و زراد خانه هسته ائی مهیب آنهم مانعی در راه فرایند فرو پاشی آن نمیتواند باشد. امروزه روسیه ،مثل هر کشور دیگری در جهان، فقط در تعامل با غرب است که میتواند از سقوط بیشتر آتی خود اجتناب کند و لاغیر.
در آن هنگامی که مردم بدبخت و بینوای روسیه در صف های کیلومتری برای خرید چند تخم مرغ یا چند سیر گوشت خوک از سرو کول هم بالا میرفتند و جوانان روسی برای خرید شلوار جین های مسافران اروپائی روی دست هم آمده و حاضر به فروش خود هم بودند و دختران روسی برای یک جوراب نایلون غربی و یا چند بسته آدامس خود را میفروختند، سفینه خود رونده لونا، در میان هیجان کور و شور آفریده از طرف ماشین تبلیغاتی کرملین و سایر اعضای بلوک شرق و احزاب نوکر، بر سطح ماه به زمین نشست. هزینه ائی که مردم روسیه، برای این رویکرد ایدئولوژیک ِ تبلیغاتی ـ نظامی رهبرانشان به مسئله اقتصاد و تکنولوژی پرداختند از سیاسی گذشته تاریخی بود هزینه ائی که مردم روس هرگز و هرگز، از پس جبران آن برنخواهند آمد. روسیه، برای رسیدن به یک تکنولوژیی صنعتی، با محوریت عقلانیت اقتصادی و تکنولوژیکی، در سطح کشورهائی مثل ترکیه یا مالزی و نه اسپانیا یا بلژیک( که بحثی از آلمان و فرانسه نیست) به چند دهه وقت نیازمند است. روسیه در هیچ عرصه ائی قادر نیست کالائی را تولید کند که با کالاهای تولیدی این دو کشور بتواند رقابت کند. اگر روسیه اینجا و یا آنجا، این یا آن پروژه بزرگ مهندسی را پیاده میکند، از سیاسی بودن این پروژه ها بگذریم، قیمت گذاری این پروژه ها ست که آنها را قابل فروش میکند. تولیدات نظامی نیزدومین و شاید هم اولین کالای روسی قابل رقابت در بازار جهانی است که ازمشتریان معینی برخوردار است و دلیل عمده آنهم آنست که تمام اقتصاد روسیه قربانی و هزینه کِشِ صنایع نظامنی آن شده است، با رایانه سنگینی که از محل اقتصاد ملی و در درجه اول به حساب نفت ، گاز و تخریب محیط و منابع طبیعی و... تآمین میشود و این سیاستی است که در بلند مدت حتماً به بن بست خواهد رسید.
در پرتو این پیش گفتار است که میتوان رویداد فرستادن موشک حامل ماهواره دولت احمدی نژاد را به هزینه فقر، بیکاری و بحران اقتصادی و فلج صنایع داخلی به نقد کشید.
این پروژه ی آوازه گرانه، در همه اجزای خود وارداتی است و اگر وارداتی نیست بدتر، زیرا حاکی از هزینه فوق العاده سنگین این طرح های« تک مقصدی» و لاجرم غیر اقتصادی است. این پروژه ها، مثل خریدن یک اتوبوس بزرگ لوکس شخصی برای آمدن فردی از رشت به تهران است که هیچ توجیهی، حتی توجیه سیاسی هم ندارد. قبل از دولت احمدی نژاد دولت کره شمالی به قیمت وابسته کردن کشورش به صدقات و نذورات برادر شمالی اش این راه را رفت و جز احساس نفرت و تحقیر برای خود، هیچ احساسی را در دیگران بر نیانگیخت.
واما این پرژه فضائی حکومتی، لایه سیاسی دیگری نیز دارد که در نگاه نخست دیدن آن آسان نیست . تلاش دولت احمدی نژاد برای دست یافتن به آن قبیل فن آوریهائی که نه در خدمت توسعه اقتصادی و ایجاد اشتغال و رفاه برای ملت و پیشرفت برای مملکت بلکه برای زورآزمائی و قدرت چانه زنی و معامله با غرب، قابلیت مصرفی دارند نشان از آن دارد که این رژیم در مناسبات بین المللی ، پایه محاسبات خود را روی یک سری راهبرد های استراتژیک جمکرانیستی بنا نهاده است که با واقعیت مناسبات بین المللی مطابقتی ندارد و از این رو، این محاسبات نه تنها در تعاملات جهانی پاسخ نمیدهد بلکه به تقابل و گارد گیریی که برای آن آمادگی جدی هم نیست و بلوف آمیز است منجر میشود . این محاسبات از قماش همان محاسباتی است که صدام حسین هم برای خود میکرد. محاسبه محذورات بین المللی و فشار افکار عمومی بویژه در دنیای اسلام که مانع از اقدام عملی غرب میبایستی میشد.
این تلاش تب آلود برای دست یابی به آن نوع فن آوری که فاقد زمینه های اقتصادی و فنی است چیزی جز به چالش کشیدن دنیا نیست و مسلماً دنیای امروز تسلیم آن نخواهد شد حتی اگر لازم باشد تا پرچم ضد تروریسم را به دست صلیبیونی بسپارد که با تروریسم و بنیاد گرائی با زبان خود آنان سخن گویند!
آری اگر ماهواره امید نه با فریاد «الله اکبر» بلکه با سرود ای ایران به آسمان فرستاده میشد! و اگر این ماهواره نه در حالتی که بحران اقتصادی مملکت را فلج کرده است و هزاران موسسه تولیدی به ورشکستگی کشانده است و روزی نیست که در اینجا و آنجا، کارگران برای مطالبه مواجب معوقه اشان به اعتراض دست نزنند و... به فضا پرتاب میشد، و اگر این ماهواره نه در شرایطی که بیکاری ، اعتیاد، ناامیدی و احساس بی آیندگی فضای جامعه را اشباع کرده است به آسمان فرستاده میشد و هزاران اگر های دیگر، آنگاه پرتاب ماهواره میتوانست برای مردم ایران، آنهم بنام ایران و با« سرود ملی ایران» غرور آفرین باشد. ولی ماهواره «امید» نه بر این چنین زمینه ائی و برای امید آفرینی در ملت بزرگ ما بلکه برای جرعت دادن به حماس و حزب الله و بقصد قوت قلب دهی به آنان برای ایستادگی در برابر اسرائیل و با فریاد «الله اکبر» به فضا پرتاب شد. مردم ایران و بویژه تحصیل کردگان این مرز و بوم، این بلند پروازی پر هزینه حکومت را که برای سنگین کردن وزنه چانه زنی خود با غرب به میهنمان تحمیل میکند، جز برگی دیگر در ناديده گرفتن مصالح ملی تعبیر نخواهد کرد!
مردم هوشیار میهنمان میدانند و باید بدانند که جانب دیگر این سیاست های نمایشی و ماجرا جویانه اینست در پرتو این طرح های جنجالی مطالبات اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی مردم را همچنان نادیده گرفته ميشود.
حبیب تبریزیان
18 بهمن 87
بقول دكتر شريعتي:
وقتي كه در خانه حريقي در گرفته است حتي كسي كه تورا به نماز وعبادت مي كند جنايت ميكند.آقاي پدرام اكنون تركتازي و يغماگري دولت نهم بر خوان نعمت و سرمايه ملت اقتضا ميكند كه مردم را از اين حريق خانمنسوز به مكاني امن تر رهنمون باشيد.بحث نيل به كمال مطلوب نيست بحث بدوبدتراست بحث رهايي از منجلاب فريب و رياكاري و دروغگويي است بحث دفاع از حق قانوني مردم در انتخاب آزاد است دلهره از ختم خاتمي نيست ترس از خاتمه جمهوري وهمين مردم سالاري هرچند كمرنگ است نكراني از خرد شدن اين ميوه نورس ونارس دربين سنگ آسياي دشمن غدار و دوست رنجيده است. نگراني از اين است كه ما دست وپاي اين غزال حق انتخاب را نگيريم كه بدست سلاخ قرباني شود نگراني از اين است كه با اين ايه هاي ياس ميدان براي تماميت خواهان آماده شود و بقل خودشان ديكتاتوري صالح (واژه پارادكسيكال) محقق شود نميدانم چرا نگران اين تهديها نيستيد واز سر دلخوري از دوست آب به اسياب دشمن ميريزيد آلان زمان گله گزاري نيست اگر اين آخرين فرصت هم از دست برود جمهوري انتصابي! نهادينه خواهد شد.قدري ژرف ترانديشه كنيد- اردتمند شما
________________
پدرام:
ما که همیشه با پدیده بد و بدتر مواجهیم. بنده هم نگران تهدیدهائی که فرموده اید هستم. دلخوری و گله گزاری هم از کسی ندارم. مگر چه چیزی سختی از آقای خاتمی خواسته میشود که فکر می کنید قابل انجام نیست. آیا اینکه گفته میشود برنامه مشخص ارائه کنند، کار سختی است و آب یه آسیاب دشمن ریختن است؟به نظر من، ما اگر آقای خاتمی یا هر کس دیگری که به صحنه می آید را وادار کنیم که برنامه بدهد بهترین دوستی را در حق او و جامعه انجام داده ایم.
سلام
من هم تقاضا می کنم که فونت مبارک را عوض فرمایید
2- تحلیلتان به نظر من جالب است. اما یک نکته در آن مغفول مانده و آن ریسک بالایی است که تفویض کاندیداتوری اصلاح طلبان به آقای کروبی دارد و آن هم رأی نیاوردن ایشان در برابر احمدی نژاد. این مطلب کوچکی نیست. از طرف دیگر کروبی آدمی غیرقابل پیش بینی است و بعضی وقتها مواضعی می گیرد که همه را شوکه می کند که اصلا این اصلاح طلب است یا اصول گرایی بی منطق. خوب این هم موضوع کوچکی نیست. نمی توان خیلی به او اعتماد کرد. از طرف دیگر من به دستهای پاک هم امتیاز بالایی می دهم و وی در این زمینه به خصوص در مورد اموال مصادره شده به نفع بنیاد شهید سابقه خوبی ندارد. می توانید بررسی کنید حاتم بخشی های او را از اموال بنیاد به این و آن (از چپ و راست)
_____________________
پدرام:
1- فوت و طرح وبلاگ را عوض کردم انشاء الله که بهتر شده باشد.2- به نظر من با یک برنامه مناسب می توان آقای احمدی نژاد را براحتی شکست داد چه آن برنامه را خاتمی ارائه کند، چه کروبی و چه نوری. من هم نگفته ام که از کروبی حمایت شود بلکه بحثم این بوده که از او خواسته ها، اولویتها و برنامه هایش مطالبه شود.
با سلام
با نقطه نظرات شما در وبلاگ آقاي عبدي آشنا هستم . اما با احترام به اين نوشته ، آنرا رد مي كنم.
نيم نگاهي به دوران رياست مجلس آقاي كروبي ، عفل ما دچار ترديد مي كند.
من فكر مي كنم بايد دنبال همان دلمان برويم . :-)
بابك
سلام
من نه دلم به خاتمی رای می دهد و نه عقلم به کروبی و نه بر عکس!
به نظرم هر دو محافظه کار هستند و تنها نام اصلاح طلب بر خود گذاشته اند
به نظرم نباید از ترس احمدی نژاد به خاتمی نژاد پناه ببریم!
يكي هم ميگه سگ زرد برادر شغاله. خاتمي كروبي اينا همش فيلمه در راستاي شيره ماليدن ه سر امت.
پیش بینی (علاقه!) من این است که خاتمی به نفع کروبی کنار رود.
ترابی
ba salam va adab
man motaghedam ina hamash bastegi be in tarfand dare ke chetori aghayan mikhahand ke in system va hokoomate bimar edame hayat peyda kone va mardom dobare baziche khahand shod. vaghti rishe kharab bashe shakho barg eslah kardan dardio dava nemikone joz afzoodane yek toole omre zaheri be mojoodi bimar. khoda omretan dahad bogzarid ahmadi nejad bemanad ta in bimar bemirad ta balke dar ayande dardi az ayandehaye ma dava shavad
ba ehteram
nasle sookhte
نیدانم شاید به نظر خیلی ها نظر بنده بسیار عجیب باشد.من در کل این سیستم انتخاباتی قیم مابانه که در ان شعور جامعه به چالش کشیده شده و هیچ انگاشته می شود را قبول ندارم و لذا اکثرا در انتخابات شرکت نمی کنم.ولی به نظر من این دوره هم باید خود احمدی نزاد سر کار باشد تا دسته گلهایی را که به اب داده و سیاست های نادرستی که اتخاذ کرده در چهار سال بعدی باسخگو باشد وگرنه تا اخر
عمرش می گوید میخواستیم چنان کنیم ونشد .چرا باید خاتمی یا کروبی تخویل گیرنده این اوضاع نا بسامان دست ساخته او باشند؟
اقای تبریزیان چقدر از خواندن متن فوق لذت بردم .باز هم بنویسید.
ارسال یک نظر